سوگول زن عموی مهربان

1400/07/12

زن عموی مهربان من.
سلام دوستان شهوانی عزیز.
من یه عمو دارم که تو یه کارخانه ای کار میکرد دولتی بود کارخونشون ، و چون یکم سر و گوش عموم میجنبید بعد۱۰ سال بخاطر فساد اخلاقی که داشت از کارخونه بیرونش کردند و اونم برای اینکه بتونه هزینه های زندگیشو دربیاره رفت شوفری میکرد واسه دیگران.
بعد ۳سال تونست یه شرکت حمل و نقل واسه رانندگی کار دایمی پیدا کنه ولی بخاطر سابقه اخراجش مجبور شد کلی پارتی و خرج پول و اینا بده و بالاخره قبول کردن تو اون شرکت بعنوان راننده استخدام بشه.
سرتون درد نیاورم گاهی وقتا بخاطر کارش مجبور بود راهی شهرهای دور و خارج از کشور بشه، که این موضوع باعث شده بود واسه اینکه زن عموم با پسر عموم که اونموقع ۳ ساله بود تنها نمونه از بابام خواست که من پیش زن عموم بمونم شبا ،که تنها نباشند،
خونه ما با خونه عموم اینا کلا ده دقیقه کمتر فاصله داشت.
از زن عموم بگم اسمش سوگل هست با قد ۱۶۰ تقریبا یه خانم توپر و گوشتی مثل همه ی زنان ایرانی کونی بزرگ و گرد داشت با سینه های بزرگ ۷۵ که همه فامیل میدونستند عموم بخاطر سینه هاش عاشقش شده بود ، کلا خانم خوب و با وقاری بود خیلی متین و سر به زیر و خانه دار و خیلی شوخ طبع.
خودمم که اونموقع ۱۶ سالم بود و راهنمایی می‌خوندم و تقریبا همقد بودم با زن عمو و خیلیم دوستش داشتم خیلی بهم احترام میزاشت. عصری عموم زنگ زد که بیا کارت دارم و من رفتم بهم گفت که عصر که از مدرسه اومدی زود بیا خونه که زنموت تنها نباشه چون میترسه، کلا وقتی من نیستم نرو خونتون و به خان داداش گفتم و یکم حرف زد و گفت امشبم باش اینجا که من صبح زود میرم خلاصه سرتون درد نیاورم خوابیدیم صبح من بیدارشد م دیدم عمو رفته و داستان منو زن عموسوگل شروع شد.شب اول بعد از رفتن عمو ۱۰شب بود زنعموم گفت پاشو بخوابیم منم گفتم باشه و دیدم زنعموم یه تشک انداخت تو اتاق خواب و گفت شب اینجا بخواب منم میترسم تو هال بخوابی اینجا بهتره ،که من فهمیدم قراره با زنعموم تو اتاق خواب خودشون بخوابم ، اینم بگم که اونموقع ها مثل الان تختخواب نبود و رو تشک می‌خوابیدم ما که طبقه متوسط جامعه بودیم.
یک هفته گذشت و عمو برگشت و گفت فردا صبح بار دارم ترکیه و ایندفعه بیشتر طول می‌کشه برگشتنم ، که زنعموم خیلی ناراحت بود و می‌گفت من چیکار کنم یه هفته رو نمیتونم سر کنم منم سرم به کتابام بود ولی حواسم بود چی میگن بهمدیگه که فهمیدم زن عموظاهراً خیلی حشریه تو این فکر بودم که احساس کردم کیرم داره سیخ میشه شب شد خوابیدیم و صبح زود عمو رفت و تا ظهر که مدرسه برم زنعموم همش غر میزد و حوصله نداشت موقع رفتنم گفت عصری زود بیا من از تاریکی میترسم که چشمی گفتم رفتم مدرسه عصر که اومدم تو هال نشسته بودم درس می‌خوندم که زنعموم اومد از طاقچه بالا سرم وسایل برداره که من تا سرم بلند کنم اونم غیر عمد کوسشو قشنگ چسبوند به صورتم ، البته مطمئنم غیر عمد بود ، منم بدون منظور صورتم چسبوندم به وسط پاهاش که متوجه شد و گونه هاش سرخ شد و گفت معذرت میخوام عموت اصلا منو آدم حساب نمیکنه و یکم غر زد ولی من فهمیدم که خیلی خجالت کشید شب فوتبال اروپایی نشون میداد تلویزیون ، منم داشتم نگاه میکردم که زن عمو گفت عزیزم تو مگه درس نداری گفتم فردا جمعه هست گفت کی تموم میشه من خوابم میاد گفتم تازه شروع شده گفت پس صداشو کم کن من می‌خوابم صدای تلویزیون کم کردم رخت خواب انداخت طبق معمول چراغ خاموش کرد و خوابید منم داشتم فوتبال میدیدم که نیمه فوتبال تموم شد من رفتم آشپزخانه آب بخورم برگشتنی دیدم باسن بزرگش رو، حشرم زد بالا و رفتم نزدیکش تکیه دادم دیوار و داشتم باسنش دید میزدم و شق کرده بودم یه شلوار سندبادی سبز رنگ تنش بود ولی کون بزرگش قشنگ معلوم بود نتونستم خودمو نگه دارم رفتم پشتش دراز کشیدم دستم گذاشتم رو لمبرای کونش و از پشت بهش چسبیدم کیرم خیلی آروم از روی شلوارش لای کونش مالیدم و داشتم حال میکردم که دیدم کونشو داد عقب و کیرم کامل رفت لای لمبرای کونش ، فهمیدم زنعمو بیداره و نفسم حبس شده بود از ترس نمی‌دونستم چیکار کنم که یکم خودمو کشیدم عقب ولی دوباره زنعمو کونشو چسبوند بهم و فهمید که خودشم دلش میخواد منم کامل چسبیدم بهش و یکم عقب جلو کردم و کم کم جراتم بیشتر شد و دستمو بردم زیر شلوارش و از روی شورتش دستمو کشیدم به کوسش ، دستشو گذاشت رو دستم و پاهشم جمع کرد متوجه نم بودن شورت زنم عمو شدم و فهمیدم که اونم حشری شده یکم تو همون حالت کیرم مالیدم به کونش و با دستم کوسشو میمالوندم که پاهشو از هم جدا کرد و به پشت برگشت من دوباره ترسیدم و نفسم تو سینه حبس کرده بودم که کمرش یکم بالا داد که دستم بیشتر به کوسش فشار بیاره و یه نفس لرزان کشید منم دیگه جراتم بیشتر شد و دستمو بردم زیر شورتش و انگشتم کردم لای چاک کوسش که یه آه کشید و دستشو گذاشت رو کیرم و محکم کیرمو گرفت تو دستاش و فشار داد و زود ول کرد .کیرم داشت میترکید آروم دستم و آوردم بیرون و گذاشتم رو سینه هاشو داشتم میمالیدم که به پهلو برگشت رو به من و لباشو آورد جلو و من یه بوس از لباش کردم ولی میترسیدم هنوز ، دستش رو گذاشت رو شونه من و منو بغل کرد و لباشو گذاشت رو گونه هام دوباره دستش برد سمت کیرم تو دستش بود و با دست دیگرش منو به خودش چسبونده بود و محکم بغلم کرده بود از شدت هیجان من ابم اومد و تو شورتم خالی شدم و زنعمو متوجه شد که شلوارم خیس شد بعد ازم فاصله گرفت آروم و بعد از چند دقیقه گفت عزیزم فوتبال تموم نشد
گفتم آخراشه زنعمو
گفت بسه یاشار پاشو خاموش کن تا خوابم نپریده.
جوری با حرص اینو گفت که متوجه شدم ناراحت شده ولی دلیلش نمی‌دونستم
گفتم چشم زنعمو
تلویزیون خاموش کردم بلند شدم برم سر جای خودم بخوابم که گفت نرو همینجا بخواب دیگه کارتو تموم کردی منم به جهنم. فهمیدم ناراحتیش دلیلش چیه ، گفتم باشه گرفتم خوابیدم .
صبح با صدای زنعمو بیدار شدم که صدام کرد یاشار پاشو برو حموم کن بیا صبحانه بخوریم. با شنیدن این حرفش قلبم بشدت داشت میزد چیزی نمونده بود سکته کنم که دیدم با لبای خندان اومد تو اتاق و خیلی بامحبت گفت بیدار شو یاشار دیر وقته ، وقتی دیدم لباش خندانه یکم راحت شدم گفتم ساعت چنده زنعمو
گفت ۱۰و نیمه پاشو تا لنگ ظهر خوابیدی تنبل
با خنده هاش حالم بهتر شد در حالیکه داشت از اتاق بیرون می‌رفت دوباره در حالیکه می‌خندید گفت:پاشو دیگه ،پاشو برو حموم کن زود بیا دارم از گشنگی میمیرم
گفتم حموم واسه چی زنعمو
انتظار نداشتم اینو بشنوم ولی گفت:
دیشب خودتو کثیف کردی پاشو شیطون
با این حرفش مثل اینکه منو برق گرفته باشه از رخت خواب پریدم و سریع رفتم تو هال که دیدم وایساده در آشپزخانه وبا دستش حموم رو نشون میداد و یه لبخند رو لبای خوشگلش بود گفتم زنعمو بزار اول صبحونه بخورم که دوباره باهمون لبخند که تپش قلب میاورد واسم حموم رو نشون داد گفت
برو حموم اینجوری نمیشه بیای سر سفره غذا، کراهت داره.
دیگه چاره ای نداشتم رفتم سمت حموم و لباسام درآوردم و آب و باز کردم که در زد گفتم بله زنعمو گفت :شورتت درآر که خیس نشه من میشورمش، زود خودتو بشور بیا صبحونه بخوریم. گفتم نه زنعمو خودم میشورمش گفت لازم نکرده یاشار زود باش دارم از حال میرم گشنمه.
چشم گفتم و زود یه دوش گرفتم و اومدم لباسام بپوشم که دیدم شورتم کثیفه یکم معطل شدم دوباره صدای زنعمو بود
یاشار چیکار میکنی زود باش .گفتم زنعمو شورت ندارم . گفت نمی‌خواد یه شلوارک گذاشتم دم در اونو بپوش زود بیا .
در حموم که باز کردم دیدم از آشپزخانه داره نگا میکنه زنعمو زیر چشمی
خم شدم شلوارک رو بردارم یهو زنعمو گفت : اوهههههه. چه خبرهههههههههه؟؟؟!!!
با این حرفش سرم بلند کردم دیدم چشاش دوخته به کیرم و لبش رو با دندوناش فشار میده ، زود شلوارک برداشتم درو بستم که دیدم شلوارک زنعمو دستمه .بلند گفتم زنعمو من اینو نمیتونم بپوشم
گفت چرا اونوقت.
گفتم این شلوارک شماست من نمیتونم بپوشم زشته.
گفت:شب که اینطور نشون نمی‌دادی یاشار حالا چی شده.
دیگه هیچی نگفتم شلوارک پوشیدم و رفتم آشپزخانه دیدم دوباره زنعمو چشاش قفل شده رو کیرم ، خودمو نگاه کردم چون شورت نپوشیده بودم کیر بزرگم قشنگ از زیر شلوارک زنمعو معلوم بود. دستامو گذاشتم رو کیرمو سریع نشستم سر سفره و زنعمو گفت بیا عسل و خامه بخور که جون بگیری واست خوبه . سرخ شدم از خجالت چیزی نگفتم صبحونه رو خوردم خواستم بلند بشم که زنعمو گفت امروز چیکاره ای .گفتم زنعمو میرم خونه لباس بردارم که گفت نه نمیشه صبر کن شورتت بشورم خشک بشه بعد تنت کن بعداز ظهر میری اینجوری ضایع هست.
دوباره از خجالت سرم و انداختم پایین و گفتم پس من برم سر درسو مشقم .
گفت باشه برو و دوباره از اون لبخندهای مرموز یکی دیگه اومد رو لبش . قلبم داشت تند تند میتپید، رفتم تو هال و کتابامو ریختم جلوم ولی اتفاق شب نمی‌ذاشت حواسم به درس باشه .
اونروز گذشت عصر رفتم خونه ی خودمون با زنعمو و پسر عموم، مامانم نذاشت شام برگردیم شامپو خوردیم و بابام اصرار داشت که اونجا بمونه زنعمو که گفت نه خان داداش خونه خودمون راحتم و نگران میشم امید (امید عموم هست)نیست.
بالاخره رفتیم خونه عموم اینا تو راه همش به این فکر میکردم که چرا زنعمو حرف بابام زمین انداخت آخه حرف بابام حجت هست تو فامیل.
رسیدیم زنعمو گفت زود لباسات عوض کن خیلی خستم زود بگیریم بخوابیم گفتم چشم . خواستم لباس عوض کنم که زنعمو گفت :یاشار شلوارکی که بهت دادم اونو بپوش اگه راحتی باهاش
گفتم زنعمو راحته ولی نمیشه آخه همه جام توش معلومه.
گفت باشه خوب اگه دوست داری بپوش عیب نداره عوضش راحته.
قبول کردم و داشتم شلوارک نخی زنعمو رو میپوشیدم که دیدم رخت خواب منو بغل خوش انداخت من سمت در اتاق و خودش وسط و پسر عموم سمت دیگش.
بعد گفت چراغ خاموش کن بیا بگیر بخواب که خیلی خستم. خوابیدیم یه نیم ساعت نشده بود که زنعمو دستش و آورد گذاشت رو شکم من و آروم سر داد سمت کیرم و انگشتانش رو کیرم حس میکردم که رو کلاهک کیرم بازی میداد نتونستم تحمل کنم و کیرم راست شد که آروم دور کیرم شق شدم حلقه کرد انگشتاشو و انگار داشت جغ میزد واسم .
نفسم بند اومده بود نمی‌تونستم نفس بکشم و استرس و هیجان زایدالوصفی داشتم صدای نفس زدن تند تندش میومد ومنو حشریتر میکرد نفسهام به شماره افتاده بود هم میترسیدم هم خجالت می‌کشیدم که زنعمو بسمت من چرخید و سرشو چرخوند لباشو چسبوند به گوشم و آروم گفت :مثل دیشب زود نیاد آبت که باهات کار دارم
بعد نیم خیز شد و کیر منو بیرون آورد و لباش رو برد سمت کیرم و یه بوس از نوکش کرد و گفت لامصب با این سن کم چی داری لای پاهات . خیلی بزرگتر از مال امید هست ،قربونش بشم خودم.
دوباره بوسه ای بر نوک کیرم کرد و نصف کیرم کرد تو دهنش. خیلی نرم و آروم داشت ساک میزد و میکرد تو دهان گرمش و وقتی میاورد بیرون با زبونش یه چرخ میزد دور کلاهک کیرم و دوباره میکرد تو دهنش.
لذت می‌بردم از این کارش و وقتی قربون صدقه می‌رفت بخودمم و کیرم افتخار میکردم. چند دقیقه ساک زد و بعد که نفسهام تندتر شد و از حرکت کمرم و صدای نفس هام فهمید که دارم میام و زود با دندوناش سر کیرم یه گاز آروم گرفت که باعث شد هیجانم کمتر بشه از درد سر کیرم . و بعد منو کشید رو سینه خودش و منم همراهیش کردم و رفتم رو سینه اش و لب تو لب شدیم و بعد از اون محکم منو بخودش فشار داد و آروم تو گوشم گفت وزن خودتو بنداز رو زن عمو یاشار جان. می‌خوام امشب خودمو به دست تو بسپارم، امشب بهم لذت بده عزیز دلم ، کیرت دیگه مال منه، می‌خوامش همش مال منه عزیزدلم.
منم دیگه پر رو تر شدم و رفتم رو لباش و بوسش کردم مثل دیوانه ها لباش رو میک میزدم و زنعمو زبونم رو گرفته بود تو دهان گرمش و میک میزد و قربونش صدقه خودم و کیرم می‌رفت.
بعد از چند دقیقه من اومدم پایین و دستم بردم سمت سینه هاشو میچلوندمشون و با دست دیگرم کوسش رو میمالیدم که زنعمو دستم برد زیر شورتش و انگشتم برد تو چاک کوسش و من میمالیدم و انگشتم رو بردم به داخل کوسش و عقب جلو میکردم و زنعمو ناله هاشو بیشتر کردو سرم و گرفت و هدایت کرد بسمت کوسش و بعد شلوارش کشید پایین و درآورد و با دستش منو ترغیب کرد به خوردن کوسش .
من که دیگه از خودم بیخود شده بودم با زبونم داشتم چوچولش لیس میزدم و انگشتم و کردم تو سوراخ کوس زنعمو،خیلی لذت بخش بود و زنعمو پیراهنش در آورده بود و با سینه هاش ور میرفت خودش. دیگه هردو لخت بودیم و از هم لذت می‌بردیم که زنعمو یه جیغ ریز کشید و به خود لرزید . من ترسیدم پسر عموم بیدار بشه که نگاه کردم به زن عمو که دیدم لبه بیرونی دستش رو به دندون گرفته و دوندوناشو فشار میده و انگار داره درد می‌کشه که بلند شدم به سمت لباش رفتم که ببینم چی شده که منو دوباره کشید رو سینه خودش و سر کیرم گرفت و یه نیشگون از سرش گرفت و گذاشت دم کوسش و با دستاش کیرمو هدایت کرد داخل کوسش و محکم بغلم کرد و به آهی کشید و گفت بزن یاشار جان. یاد حرف خالم افتادم شروع کردم تلمبه زدن . تقریبا ۵ دقیقه یا شایدم بیشتر داشتم تلمبه میزدم که زنعمو گفت پاشو یاشار جان .
بلند شد و پوزیشن داگی گرفت و گفت بکن توش ، منم زود دست بکار شدم و کردم تو کوسش و دوباره شروع کردم تلمبه زدن . کوسش آب انداخته بود که رعشه ای به بدنش اومد وبه خودش لرزید و دستاش شل شد روی تشک افتاد و کیرم از کوسش در اومد برگشت به پشت خوابیده و گفت: تموم نشدی؟ چرا آبت نمیاد ؟
گفتم داشت میومد زنعمو منو دوباره کشید رو خودشو گفت بیا .دوباره کردم تو کوسش و چند بار عقب جلو کردم و دیدم آبم داره میاد که کشیدم بیرون و با شدت و فشار زیاد ابمو ریختم رو شکم زنعمو و بیحال افتادم روی زنعمو .
محکم بغلم کرد و گفت ممنونم عزیزم خیلی خوب بود و یه بوسه از لبهام گرفت و دوباره منو به خودش فشار داد . یه چند ثانیه همینجور بودیم که گفت بلند شو یاشار. باید بریم حموم و خودمون و تمیز کنیم عزیزم. همه بدنمو با آب کیر بزرگت کثیف کردی .
گفتم ببخشید زنعمو ، نمی‌خواستم اینجوری بشه
گفت نه خوب بود عزیزم ممنونم که منو به اوج لذت رسوندی هیچ وقت اینقدر خوشم نیومده بود از سکس.
بعد اون رفت حموم و منم دنبالش رفتم دوش گرفتیم و بازم زیر آب کمی باهاش ور رفتم و دسمالیش کردم که گفت بسه دیگه مگه سیر نشدی ؟
خندیدم گفتم نه هنوز
بعد یه بوس از گونه هام کرد و گفت بسه دیگه بریم بخوابیم دیر وقته عزیزم.
من تا ۳سال بعدش با زنعموم بودم و هر وقت عموم می‌رفت جاده اونجا بودم تا اینکه یه روز عموم گفت یه کار بهتر پیدا کرده و میخواد از پشت رل تریلی بیاد پایین . بعد از اون رابطه من و زن عمو کمتر شد و دیگه نتونستم باهاش سکس کنم.هنوزم که هنوزم چشمم دنبالشه . حتی بعد از ازدواجم هنوز دوستش دارم . خیلی چیزا در مورد سکس ازش یاد گرفتم من خیلی زود ارضا بودم ولی زن عموی عزیزم تکنیک های دیر ارضایی و حتی عشق بازی قبل از سکس رو یادم داد و اینکه همیشه بهم می‌گفت مرد باید حاکم باشه در سکس و زن مطیع هست بخاطر جنسیتش و خیلی چیزای دیگه .
ممنونتم زن عمو چون می‌دونم تو شهوانی هستی و اینو می‌خونی.اخه این سایت رو زن عمو بهم معرفی کرد.
امیدوارم خوشتون اومده باشه از این خاطره ی من.

یاشار۱۹۴۹.

نوشته: یاشار


👍 35
👎 23
153701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

835671
2021-10-04 00:19:09 +0330 +0330

چه دنیای بدی شده…
وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه ، خیلی ناراحت کنندس…
بیکاری ، گرانی و تورم شدید …
ناراحت کننده بود …
خیلی برای عموت ناراحت شدم …
ایشالا که توی کار جدیدش موفق باشه و شرمنده ی زن و بچش نباشه …

3 ❤️

835673
2021-10-04 00:20:47 +0330 +0330

از وسطاش دیگه چرت شد

0 ❤️

835676
2021-10-04 00:24:30 +0330 +0330

قالب همه داستانا و مخ زنیاشون تکراری شده اینم که کستان بود

2 ❤️

835698
2021-10-04 01:20:40 +0330 +0330

همه‌ی زن‌عمو‌ها از تاریکی می‌ترسن!
همه‌شون یه بچّه‌ی کم‌سنّ دارن که کلّا نقشی توی داستان نداره.
همه‌شون حشری‌ان و داغ!
همه‌شون دارای شوهرهائی هستن که یا راننده‌ان، یا فقط شب‌کارن، یا مأموریّتن، یا اتّفاقی پیش میاد که بایست زنشون رو تنها بذارن.
تمام قهرمانای این داستانا، با وجود سنّ کم، متبحّر در امور سکسن، دارای آلتی به قطر لوله پولیکا، کمری بسیار سفت و آشنا به تمام پوزیشنا هستن.
هیچ‌کدوم از زن‌عموها از کون به شوهراشون ندادن، ولی قهرمانان داستان با یه ذرّه تف، در مرحله‌ی ابتدائی، کامل جا می‌کنند و طرف برای چندمین بار با لرزه‌های ده ریشتری، ارضا میشه.
خیلی مزخرف، داغون، چِرت و کلیشه‌ایه. چندخطّ بیشتر نخوندم.
بالاخره سوگول یا سوگل؟
تمام کامیون‌های ترانزیت حواله‌ت بادا ابله بی‌سواد.


835701
2021-10-04 01:29:08 +0330 +0330

دقیقا به چه دوره ای اشاره میکنی که تخت خواب نبود ولی پسر ۱۶ ساله کس لیسی بلد نبود😂😂😂😂

3 ❤️

835747
2021-10-04 06:34:12 +0330 +0330

زن عموش بیا به منم بده😂😂😂😂

2 ❤️

835760
2021-10-04 09:32:39 +0330 +0330

از این کلیشه " فلانی شب می ترسید گفتن برو خونش بخواب" دیگه حالم به هم میخوره

1 ❤️

835762
2021-10-04 09:51:33 +0330 +0330

بچه جان، سینه های 75 بزرگ محسوب نمیشه
75 سایز متوسط و ایده آل، اکثر مردهاست ولی بهش نمیگن بزرگ

0 ❤️

835764
2021-10-04 10:07:33 +0330 +0330

ببین فقر و گرانی کار و بجایی رسونده که مردم شامپو میخورن
معده تون اذیت نمیشه شامپو می‌خورید؟
فکر کنم کلا تو خونتون هرکی میگوزه یه حباب درست میکنه
چقدر شادید واسه خودتون
راستی نوشته بودی اونموقع ها تخت نبود
مگه متولد چه سالی هستی؟

5 ❤️

835835
2021-10-04 21:50:11 +0330 +0330

یاد حرف خالت افتادی؟؟مگه خالتم کردی؟؟

4 ❤️

835879
2021-10-05 02:02:54 +0330 +0330

تکنیک‌های برتر دیرارضایی رو واسه مخاطبین سایت به اشتراک بذار تا شهوانی‌های عزیز از این تکنیک‌های زنعموت بی‌بهره نباشن

1 ❤️

835897
2021-10-05 03:39:08 +0330 +0330

دیوث ملجوق متوهم شب اول با لمس از روی لباس ریدی بخودت شب دوم یک ساعت دارکوبی زدی و طرف 3بار ارضا شد اون عموی جاکشت حتما خواجه بوده که تو گوز بچه گوز 16 ساله بیشتر ازش داشتی برو یه آزمایش ژنتیک بده ببین خودت کار کدوم یک از اهل محلی

1 ❤️

835921
2021-10-05 07:58:32 +0330 +0330

خب البته این حشری بازیا تو فامیلا رواج داره مثل پسر داییم زن عموش که همون زن دایی من میشد رو میکرد ۱۲ ۱۳ ساله بود که برام تعریف میکرد البته اسمش کیر نیست دودوله نمیتونست سکس بلوغ داشته باشه یه مالیدن یا لاپایی که خودمم تجربشو داشتم ولی این دوستمون خیلی بزرگش کرد بیشتر از فانتزی هاش میگفت که ارزوشو داشت

0 ❤️

835941
2021-10-05 11:17:49 +0330 +0330

با اینکه از گروه متوسط جامعه بود ولی حرفه ای ساک میزد

0 ❤️

835965
2021-10-05 15:57:44 +0330 +0330

چه قدر غمگین

0 ❤️

836000
2021-10-05 22:08:19 +0330 +0330

به نظر من اینا فقط تخیلات ذهن جرقی تو یه حرفایی زدی که مثلن شامبولت بزرگ تر از شامبولت عموته یه واقعیت هست که مگه کیری که کار نزدی اون بزرگه با عقل جور در نمیاد چون خودم از 12 سالگی هفته دوبار کس میکردم و به مرور کیرم بزرگ بزرگ تر شد لطفا کمتر کس شعر بنویس

0 ❤️

836045
2021-10-06 03:41:50 +0330 +0330

کص نگو یاشار جان

0 ❤️

837569
2021-10-15 04:12:41 +0330 +0330

هعی زن عموی قشنگم زندایی های کص تر از کصم شما کجایید پس؟من اینجا دارم جون میدم کصکشا

0 ❤️

837945
2021-10-17 16:43:00 +0330 +0330

کیرم تو کوس زنعموی مهربونت یاشار جان

0 ❤️

893178
2022-09-01 14:49:32 +0430 +0430

باور پذير بود

0 ❤️