سپردن گوشت به گربه

1390/08/19

داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به زمانی که من تازه ازدواج کرده بودم. زنم دو تا خواهر داره که هر دوتاشون ازش بزرگترن و ازدواج کردن و هر کدومشون دو تا بچه دارن. اسم خواهر بزرگه گلناره و اسم خواهر کوچیکه لادنه. راستشو بخواین از همون روز اول که لادن رو دیدم خیلی تو کفش بودم و به شوهرش حسودیم میشد. با خودم میگفتم ای کاش میشد برای یک بار هم که شده بتونم باهاش لاس بزنم. ولی متأسفانه لادن در شهرستان زندگی میکرد و من بهش دسترسی نداشتم. در هر صورت من همیشه توی کف لادن بودم و حتی خیلی از مواقع که زنم رو میکردم به فکر لادن بودم. از شانسم حدود یک سال بعد از ازدواج از طرف شرکت مأمور شدم که برای دو سال برم به همون شهرستانی که لادن زندگی میکرد. وقتی که رئیس این خبر رو بهم داد از اینکه دارم به لادن نزدیک میشم از خوشحالی داشتم بال در می آوردم ولی وقتی رسیدم خونه این خوشحالی رو طور دیگه ای بیان کردم و به زنم گفتم که این مأموریت باعث میشه که حقوقم افزایش پیدا کنه. در عرض دو هفته وسایل رو برای اسباب کشی آماده کردیم و خونه رو رهن دادیم. تمام این مدت به این فکر میکردم که چطور میتونم به لادن نزدیک بشم و باهاش لاس بزنم. بعد از جاگیر شدن در خونه جدید که برای دو سال از طرف شرکت برام رهن کرده بودن، لادن با شوهرش و بچه هاش اومدن خونه ما. خیلی وقت بود که ندیده بودمش. خیلی خوشکلتر و خوش هیکل تر شده بود. سعی میکردم زیاد بهش خیره نشم که دیگران متوجه نشن ولی دست خودم نبود بی اختیار وقتی که داشت به زنم برای پذیرایی کمک میکرد نگاهم دنبالش میکرد. همش تو این فکر بودم که ای کاش یه فرصتی پیش بیاد تا بتونم از نزدیک لمسش کنم. بعد از اینکه رفتن با اینکه خسته بودم ولی به یاد لادن یک دست سیر زنمو کردم. بعد از حدود یکماه که از اومدنمون گذشت، دو سه بار لادن به خونه ما اومد و چند بار هم ما رفتیم خونه اونا. توی این رفت و اومدا سعی میکردم با نگاه به لادن بفهمونم که دلم چی میخواد ولی اون از نگاهم نمیخوند. تا اینکه یه روز تنها اومد خونه ما. من تازه از سر کار اومده بودم و نمیدونستم که لادن اومده. مثل هر روز مستقیم رفتم تو اتاق و شروع کردم به عوض کردن لباسهام. طبق عادت اول همه لباسهای کارم رو در آوردم و لخت شدم بعد رفتم سر کمد لباسی تا شلوارک و زیرپوشم رو بردارم که یه دفه دیدم لادن اومد تو اتاق. اول جا خورد و روشو برگردوند. راستشو بخواین منم جا خوردم و رفتم پشت در کمد ولی بعد به خودم اومدم و سلام کردم و گفتم ببخشید نمیدونستم شما اینجا هستید و همونطور از پشت در کمد اومدم بیرون. اونم برگشت و گفت شما ببخشید، منم نمیدونستم که شما تشریف آوردید. میخواستم برای بیتا حوله ببرم. منم همونطور که لخت ایستاده بودم از توی کمد یه حوله در آوردم و بهش دادم. بعد از تشکر یه نگاه زیر چشمی بهم کرد و رفت بیرون. منم لباس پوشیدم و رفتم توی اتاق نشیمن. تقریباً اولین قدم برای نزدیکی به لادن رو برداشته بودم و با لخت ایستادن جلوش باعث شدم که نیم نگاهی زیر چشمی به هیکلم بندازه. بعد از اینکه زنم از حمام اومد هر دوشون اومدن توی اتاق و بعد از اینکه بیتا یه لب محکم از من گرفت رفت توی اتاق که موهاش رو خشک کنه. لادن هم روبروی من روی مبل نشست. یه بلوز آستین کوتاه یقه باز با یه دامن تا روی زانو پوشیده بود و اون اندام محشرش رو به نمایش گذاشته بود. وقتی نشست برای یه لحظه اون رونای سفیدش پیدا شد. بی اختیار کیرم راست شد.
چند روز بعد شوهر لادن باهام تماس گرفت و گفت که برای یه دوره، یک ماه از طرف شرکت قراره بره چین و از من خواهش کرد که مراقب لادن و بچه ها باشم. منم با خوشحالی قبول کردم. بنده خدا نمیدونست که داره گوشت رو میسپاره دست گربه. شب قبل از رفتنش رفتیم خونشون و بازم جلوی همه با کلی تعارف ازم خواهش کرد که به لادن و بچه ها سر بزنم و نذارم که کم و کسری داشته باشن. منم بهش اطمینان دادم که نمیذارم از هیچ نظر کمبودی احساس کنن. از وقتی برگشتیم خونه توی این فکر بودم که چطور باید به لادن نزدیک بشم که نه ناراحت بشه و نه آبروریزی بشه. فرداش از اداره که زدم بیرون به زنم زنگ زدم و گفتم که اول میرم پیش لادن تا ببینم چیزی احتیاج نداشته باشه. بعد به لادن زنگ زدم و گفتم که اگه چیزی احتیاج داره بگه تا براش ببرم. کلی تعارف کرد و آخر سر چند تا سفارش داد. بعد از خرید سفارشات و یه مقدار تنقلات برای بچه ها رفتم در خونه. نیاز به تعارف یا اصرار نداشتم تا گفت بفرمایید تو، رفتم داخل. بچه ها رو بغل کردم و بوسیدم و به هرکدومشون یه کاکائو دادم اونا هم رفتن دنبال بازیشون. لادن یه تاپ بندی با یه شلوارک پوشیده بود که سینه های خوشکلش از توی تاپ پیدا بود و معلوم بود که سوتین نبسته. دوباره کیرم راست شد. برای اینکه سر شوخی رو باز کنم گفتم خوش تیپ شدی. با اخم یه نگاهی بهم کرد و گفت خوش تیپ بودم. منم برای اینکه حرف ادامه پیدا کنه گفتم بر منکرش لعنت. تعارف کرد که بشینم تا چای درست کنه ولی چون میخواستم اعتمادش و بدست بیارم و درضمن زنم هم بهم بی اعتماد نشه، تشکر کردم و رفتم خونه. یک هفته گذشت و من هر روز بعد از کار و قبل از رفتن خونه اول یه سری به لادن میزدم و بعد از یه کم بازی با بچه ها، میرفتم خونه. دیگه هم زنم و هم لادن به این برنامه عادت کرده بودن.
اون روز بعد از ظهر کارم سبک بود و تصمیم گرفتم که یه کمی زودتر برم خونه. سر راه چند تا شکلات و شیرینی برای بچه ها خریدم و مثل یه هفته گذشته مستقیم رفتم خونه لادن. یه مدت طول کشید تا در رو باز کرد. از پله ها که رفتم بالا دیدم در خونه نیمه بازه ولی کسی جلوی در نیست. یه یاالله گفتم و رفتم داخل. خبری از لادن و بچه ها نبود. با صدای نیمه بلند سلام کردم ولی جوابی نیومد. رفتم طرف اتاق خواب بچه ها دیدم که هر دوشون خوابیدن. از صدای آب متوجه شدم که لادن توی حمامه. رفتم جلوی در حمام و صداش کردم. از پشت در جواب داد که ببخشید تازه اومدم تو حمام تا چند دقیقه دیگه میام بیرون. چای آمادست از خودت پذیرایی کن. شیشه در حمام مات بود ولی وقتی که اومد پشت در میشد اون هیکل زیباش رو ببینی. دوباره کیرم راست شد. گفتم راحت باش من عجله ندارم و رفتم توی آشپزخونه و یه چای برای خودم ریختم. توی این فکر بودم که امروز هرطور شده باهاش لاس بزنم و با خودم گفتم هرچه باداباد. بعد از خوردن چای دوباره رفتم پشت در حمام و از پشت شیشه هیکلش رو برانداز میکردم. توی خیال خودم بغلش میکردم و پستوناش رو میمالیدم. با یه دستم کیرمو میمالیدم و با دست دیگه به دیوار تکیه کرده بودم که تعادلمو از دست ندم. پشتش به در بود و چون چراغها رو برای بچه ها که خواب بودن خاموش کرده بود فکر میکردم که منو نمیبینه. یه چند دقیقه ای توی همین حالت بودم و داشتم کیرمو میمالیدم که حس کردم لادن هم داره به خودش ور میره. اولش فکر میکردم که داره خودش رو میشوره ولی وقتی خوب دقت کردم دیدم که داره خودش رو میماله. یه دستش به کسش بود و یه دستش به پستوناش. نمیدونستم که چرا این کار رو میکنه. با خودم گفتم خوب به هرحال حدود 10 روزه که شوهرش رفته و ممکنه توی کف باشه. البته حدسم درست بود ولی نمیدونستم که خودم باعثش شدم. خلاصه یه چند دقیقه ای گذشت که صدای آب قطع شد. سریع رفتم توی اتاق نشیمن و نشستم روی مبل و خودمو مشغول کردم. فکر کردم تا بخواد خودش رو خشک کنه و لباس بپوشه یه چند دقیقه ای طول میکشه ولی خیلی سریع در حمام باز شد و لادن با یه حوله که تنش کرده بود اومد بیرون. چشماش خمار شده بود و معلوم بود که خیلی تو کفه. اومد جلوی من ایستاد و شروع به احوالپرسی کرد. بعد روی مبل روبرویی نشست و طوری که به نظر میرسید از عمد اینکار رو کرده پاش رو انداخت روی پاش طوری که میشد تا انتهای رونش رو ببینی. با دیدن این صحنه دیگه دیوانه شده بودم ولی هرطور بود خودم رو کنترل کردم که کار احمقانه ای نکنم. همینطور که صحبت میکردیم با پاهاش بازی میکرد و این کار باعث شد که حوله از روی پاش بیوفته. طوری که مثلاً نشون بده که این کار عمدی نبوده دوباره حوله رو روی پاش انداخت و به صحبت ادامه داد.
دیگه دل تو دلم نبود. همه شرایط برای کاری که مدتها در انتظارش بودم جور شده بود. به اندازه کافی وقت داشتم چون از نظر زنم من هنوز سر کار بودم. با لادن تنها بودم چون بچه ها خواب بودن و از همه مهمتر اینکه رفتار لادن نشون میداد که اونم دلش میخواد. پس دیگه جای تأمل نبود ولی نمیدونم چرا حالا که همه این شرایط جور شده بود نمیتونستم کاری بکنم. برای اینکه وقت رو از دست ندم گفتم چرا نمیری موهات رو خشک کنی؟ اینطور سرما میخوری. قبول کرد و طوری بلند شد که من متوجه شدم حتی شرت هم نپوشیده و رفت توی اتاق خواب. بعد از چند لحظه صدام کرد و گفت اگه امکان داره سشوار رو براش بگیرم. وقتی رفتم توی اتاق همونطور با حوله جلوی آیینه ایستاده بود و داشت موهاش رو شونه میکرد. سشوار رو ازش گرفتم و کنارش ایستادم تا موهاش رو خشک کنه. من کنارش ایستاده بودم و از بالای حوله میتونستم پستوناش رو ببینم. سوتین هم نبسته بود و کاملاً لخت فقط با یه حوله کنارم ایستاده بود. ساعت 2 بود و تقریباً 4 ساعت وقت داشتم ولی نمیدونستم چطور شروع کنم. وقتی دستش رو برد بالا که شونه رو روی سرش بکشه، گره حوله که معلوم بود عمدی شل بسته شده باز شد و من تونستم اون پستونا و کس خوشکلش رو که کاملاً تمیزش کرده بود ببینم ولی لادن هیچ عکس العملی نشون نداد و به کارش ادامه داد. تمام مدتی که موهاش رو شونه میکرد از توی آیینه حواسش به کیر من بود. اینو از مسیر نگاهش توی آیینه متوجه شدم. دیگه نباید موقعیت رو از دست میدادم. همونطور که سشوار رو گرفته بودم با اون دستم شروع به مالیدن کیرم کردم و نشون دادم که چقدر هوس کردم. بعد سشوار رو بستم و گذاشتم جلوی آیینه. هنوز شونه توی دستش بود و داشت موهاش رو شونه میکرد. هر دو دستش بالا بود و حوله کاملاً باز شده بود. رفتم پشت سرش و از پشت بغلش کردم و پستوناش رو گرفتم. بدون اینکه چیزی بگه خودش رو توی بغل من ول کرد. بعد از یه مالش کوچیک به پستوناش که سفت و سر بالا بودن آروم دستامو آوردم بالا و حوله رو از روی دوشش انداختم. به آرزوم رسیده بودم چون آرزوم این بود که بتونم از نزدیک لمسش کنم. لادن هم توی حس بود. چشماش رو بسته بود و معلوم بود که از اینکه خودش رو در اختیار من گذاشته راضیه. شونه رو گذاشت و همینطور که من پستوناش رو میمالیدم دستم رو گرفت و با حرکت دستش اشاره کرد که بیشتر فشار بدم. منم اطاعت کردم و با تمام قدرت پستوناش رو مالیدم. چند دقیقه ای توی همین حالت باهاش لاس زدم. کیرم داشت میترکید مخصوصاً وقتی کونش رو بهش فشار میداد.
همونطور که پشتش ایستاده بودم و داشتم پستونش رو فشار میدادم با یک دست دکمه و زیپ شلوارم رو باز کردم و با این پا اون پا کردن شلوارمو در آوردم. بعد شرتمو کشیدم پایین و کیرمو چسبوندم به اون کون سفید و نرمش. وای که چه حالی میداد. اولین بارم نبود که زنی رو لمس میکردم ولی لادن یه چیز دیگه بود. به کمک لادن کاملاً لخت شدم و همینطور که من کسش رو میمالیدم لادن هم کیر من رو گرفته بود و باهاش بازی میکرد. دیگه تو ابرها بودم و کیرم اینقدر سفت شده بود که درد گرفته بود. بدون اینکه همدیگه رو ول کنیم رفتیم کنار تخت. لادن به پشت خوابید لبه تخت و پاهاشو از تخت آویزون کرد. منم خوابیدم روش و شروع کردم به لیس زدن نوک پستوناش. معلوم بود که با این کار خیلی حال میکنه. هیچ حرفی نمیزدیم و هردومون داشتیم حال میکردیم. رفتم بالاتر و لبش رو بوسیدم بعد کم کم اومدم پایید و از زیر گردن تا روی نافش رو غرق بوسه کردم و هم زمان پستوناش رو میمالیدم. همینطور آروم اومدم پایین تا رسیدم به کس خوشکلش. چه بوی خوبی میداد. به محض اینکه شروع کردم به لیس زدن صداش در اومد و شروع به آه کشیدن کرد و سرمو گرفت و به کسش فشار میداد. از این کار لذت میبرد و بعداً فهمیدم که شوهرش این کار رو براش نمیکنه. با هر بار لیس زدن من صداش بلندتر میشد و کم کم داشت دیوانه میشد تا جایی که ترسیدم بچه ها بیدار بشن و دست از این کارم کشیدم. بلند شدم و کنار تخت جلوش ایستادم. دستش رو گرفتم و بلندش کردم طوری که لبه تخت بشینه. به محض نشستن کیرمو گرفت و با ولع شروع به لیس زدن و بعدم ساک زدن کرد. از این کار هم لذت میبرد ولی باز شوهرش نمیذاشت این کار رو بکنه. دیگه تو حال خودم نبودم و داشتم دیوانه میشدم. کیرمو ازش گرفتم و خوابوندمش روی تخت و خودم هم وسط پاهاش نشستم. کیرمو میمالیدم به کسش ولی داخل نمیکردم. یکی دو دقیقه اینکار رو ادامه دادم و بعد خیلی آروم کیرمو هل دادم توی کسش. اینقدر خیس شده بود که به راحتی رفت داخل. یه آه بلند کشید و محکم بغلم کرد. منم با سرعت شروع به تلمبه زدن کردم. به مدت دو سه دقیقه به سرعت تلمبه زدم طوری که دیکه خیس عرق شده بودم ولی چون میدیدم که این کار خیلی بهش حال میده ادامه میدادم. فکر کنم سه چهار باری ارضا شد. بعد همونطور کیرمو تا ته توی کسش هل دادم و بی حرکت خوابیدم روش. لادن که ارضا شده بود شروع کرد به بوسیدنم و هی ازم تشکر میکرد و میگفت که خیلی حال کرده و تا حالا شوهرش اینقدر بهش حال نداده. منم بوسیدمش و به شوخی بهش گفتم من به حسام قول دادم که نذارم شما از هیچ نظر کمبودی حس کنید و هر دو زدیم زیر خنده. لادن گفت میشه یه خواهشی ازت بکنم. گفتم بگو عزیزم من سراپا گوشم. گفت حسام خیلی وسواسیه مخصوصاً توی سکس. مثلاً هیچ وقت کسمو لیس نمیزنه و نمذاره منم براش ساک بزنم. میگه کثیفه و آدم مریض میشه. گفتم خوب هر وقت خواستی بگو من برات این کار رو میکنم. الان دوست داری کست رو لیس بزنم؟ گفت نه میشه خواهش کنم منو از کون بکنی؟ آخه خیلی دوست دارم ولی حسام منو از کون نمیکنه. گفتم چرا که نه و با تعجب گفتم از کون نمیکنه؟ چطور دلش میاد کون به این خوشکلی رو از دست بده. من از وقتی تو رو دیدم آرزو میکردم که بتونم از کون بکنمت. بعد بلند شدم و کیرمو از کسش کشسدم بیرون. بهش گفتم که روی دو زانو بشینه و بیاد لبه تخت. با این کار میتونستم روی کونش مسلط باشم. بعد خودم نشستم پایین تخت و با دست کونشو باز کردم. از روی چوچوله کسش تا سوراخ کونش رو لیس میزدم و با انگشت سوراخ کونش رو میمالیدم. کم کم انگشتمو کردم توی سوراخ کونش آخه اینقدر تنگ بود که انگشتمم نمیرفت داخل چی برسه به کیرم. همینطور که براش لیس میزم و انگشت میکردم توی کونش یه بار دیگه ارضا شد و آب از کسش سرازیر شد. منم همه آب کسش رو لیس زدم و همراه با آب دهنم روی سوراخ کونش مالیدم. دیگه حسابی خیس و باز شده بود. بلند شدم و کیرمو با سوراخ کونش تنظیم کردم. بعد خیلی آهسته کیرمو تا ته توی کونش فرو کردم. لادن هم که معلوم بود خیلی حال کرده با فشار به عقب به من کمک میکرد. چند لحظه کیرمو تو همون حالت نگه داشتم و بعد دوباره شروع کردم به تلمبه زدن. لادن هم خودشو به عقب فشار میداد که کیرم تا ته توی کونش فرو بره. مرتب آه میکشید و میگفت محکمتر … محکمتر … سریعتر … بعد از چند دقیقه حس کردم که دارم منفجر میشم و داره آبم میاد دست انداختم دور شکمش و محکم فشارش دادم طوری که حتی یه میلیمتر از کیرم بیرون از کونش نباشه و بعد با فشار آبمو توی کونش خالی کردم. مدتی توی همین حالت موندیم و بعد خیلی آهسته کیرمو از کونش کشیدم بیرون. هنوز یه قطره از آبم روی سوراخ کیرم مونده بود. وقتی لادن برگشت و این صحنه رو دید کیرمو گرفت و سرشو لیس زد. بعد توی دهنش مزه مزه کرد و گفت خوبه. قول بده که دفه دیگه آبتو توی دهنم خالی کنی. پیش خودم فکر کردم پس این دفه آخر نیست و لادن هم مثل من دوست داره که این ارتباط برقرار بمونه. قبول کردم و گفتم به این شرط که توهم قول بدی یه دفه فقط با ساک زدن آبمو بیاری. با خنده قبول کرد. ساعت 5 شده بود و هنوز 1 ساعت دیگه وقت داشتم. رفتم توی حمام و بدنم رو برای اینکه بوی عرق ندم و زنم متوجه نشه شستم و بعد هم لباس پوشیدم و بعد از بوسیدن لادن رفتم خونه. به زنم گفتم که یه ساعت زودتر از اداره اومدم و اگه دوست داره لباس بپوشه که با هم بریم خونه لادن. بعد از اون روز هر روز بعد از کار میرفتم پیش لادن و توی هر فرصتی که بچه ها به بازیشون مشغول بودن باهاش لاس میزدم. این کار تا زمان اومدن حسام طول کشید. البته بعد از اونم هر وقت فرصتی پیش میومد با هم حال میکردیم و چند دفه دیگه از کون کردمش. تقریباً اواخر دوره مأموریتم بود که از طرف مدیر شرکت یه نامه به دستم رسید و ازم درخواست کرده بود به دلیل کمبود نیرو در صورت امکان یکسال دیگه مأموریتم رو تمدید کنه. من که از خدام بود وقتی هم به زنم گفتم چون نزدیک خواهرش بود شکایتی نکرد و من تونستم مدت بیشتری کنار لادن بمونم. دفه بعد ماجرایی رو که آبم رو توی دهن لادن خالی کردم براتون تعریف میکنم.


👍 6
👎 3
197802 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

304431
2011-11-10 00:53:19 +0330 +0330
NA

منم میتونم بیام هم لادن جون رو بکنم هم خانمت رو عجب سکسی میشه ؟

0 ❤️

304432
2011-11-10 01:29:26 +0330 +0330
NA

لوک خوش شانس و آوریل:
من لاکی لوکم و از وقتی که با همسرم ازدواج کردم تو کف خواهر بزرگش لادن بودم.
از اولین بار سکسم با زنم به یاد لادن میکردمش.
ولی افسوس که لادن تو یه شهرستان دیگه بود و من ازش دور بودم
تا اینکه به ماموریت به پستم خورد به همون شهر لادن اینا با حقوق بیشتر: شانس رو حال کردی!!!
ما رفتیم شهر لادن اینا هرچی میخواستم بهش نخ بدم که تو کفشم اون نمیفهمید تا اینکه یه روز لخت شدم تا لباسامو عوض کنم لادن اتفاقی اومد و من و تو اون وضعیت دید و و من متوجه شدم که زیر چشمی داره به من نگاه میکنه زنم هم حموم بود جون جالی (اسبم) شانس رو حال میکنی!!!
تا اینکه زدو به شوهرش یه ماموریت طولانی مدت خورد به چین !!! جون من شانس رو داشته باش!!
شوهرش که اسمش آوریله (همون احمق بین دالتونها) اومد به من گفت هوای زنم رو داشته باس و از کیر مرغ تا کون آدمیزاد هر چی خواست براش مهیا کن. جون من شانسو حال کن به زنم نگفت به من گفت. شانس رو داری؟؟؟
زن من همیشه تو خونه میمونه و بیرون نمیره حتی حال نداره به خواهرش که تک و تنهاست سر بزنه!! شانسو سیاحت کن داداش!!
من هر روز بعد از ظهر با چند تا شکلات میله ای میرفتم خونشون تا اینکه یه روز دیدم در خونشون بازه!!! شانس رو ببین!!
رفتم داخل دیدم بچه ها خوابیدن ایول به خودم که لاکی لوکم
و سر انجام لادن که داخل حموم بود … یوهو امروز آخر شانسم یوهو
خلاصه لادن اومدو من بعد از ور رفتن فهمیدم لادن خیلی به سکس نیازمنده آخه شوهرش نه از کون میکنتش نه کسشو میلیسه و من لاکی لوک با ورژن 2011 همه این قابلیتها رو داشتم.
از کون هم برای اولی بار اونو کردم قبلشم سه چهار بار شایدم بیشتر ارضاش کردم. لاکی لوکم داداش!!!
اینکه چرا کسی که واسه اولین بار تو کون تنگش رو با کیرت جر میدی و اون صداش در نمیاد و فقط لذت میبره هم بذارید به حساب اینکه من لاکی لوکم!!!
اینکه بچه هاش بیدار نشدن و ما هم با خیال راحت به کارمون رسیدیم هم …
خدائی خودمم که فکر میکنم نمیدونم از کون میارم یا واقعا لاکی لوکم؟؟؟؟؟؟؟
دفعه بعد اینکه چطوری شانس آوردمو با وجود شوهرش ابمو تو دهن لادن ریختمو میگم.
لاکی لوک در غروب آفتاب تک و تنها با جالی به سمت بیابان میرود.
بریم جالی
هی جالی

0 ❤️

304433
2011-11-10 02:39:41 +0330 +0330
NA

=)) =)) =)) =)) =)) دمت گرم فری.

0 ❤️

304434
2011-11-10 03:49:33 +0330 +0330
NA

بچه ها خواب مرگ بودن؟؟؟؟؟؟ <):)

0 ❤️

304435
2011-11-10 07:11:25 +0330 +0330
NA

alie ali

0 ❤️

304436
2011-11-10 07:40:41 +0330 +0330
NA

نمیدونم به نویسنده آفرین بگم یا به فری جان که این نقد قشنگ رو نوشته! هر دو تون دمتون گرم. از داستان لذت بردم .چون از داستانهایی که تعلیق و کشش داستانی داره و زرتی نمیکنن توش خوشم میاد و از نقد و مطلب فری اونقده خندیدم که دل درد شدم.
بازم به هر دوتا تون آفرین میگم =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D>

0 ❤️

304437
2011-11-10 07:45:17 +0330 +0330
NA

گربه بودن خودت رو ثابت كردي

0 ❤️

304438
2011-11-10 07:56:56 +0330 +0330
NA

میدونم بیربطه اما میخوام بگم
عاشق سکس با زنای سن بالام چون با نیاز بهت مراجعه میکنن. تشنه اند. بی ریا باهات حال میکنن. هر کاری واست میکنن. یه جورایی با عشق میدن.من تو مشهد کارم همینه.بعضا خوب هم پول میدن. :X :X ;) =P~

0 ❤️

304439
2011-11-10 09:03:08 +0330 +0330
NA

فری خیلی باحال بود :D
داستان هم با وجود غیر عادی بودنش من ازش بدم نیومد. :D اما خوب هم نبود! :>

0 ❤️

304440
2011-11-10 09:38:31 +0330 +0330
NA

:D
نقد داستان جذابتر از داستان بود.

0 ❤️

304441
2011-11-10 11:02:30 +0330 +0330
NA

داستان بدى نبود ولى اين اصلاحيه خيلى بد بود

0 ❤️

304442
2011-11-10 13:46:51 +0330 +0330
NA

بيخيال داستان دم فري گرم، خيلي حال كردم.

0 ❤️

304443
2011-11-10 20:47:03 +0330 +0330
NA

ای جان
به تو میگن باجناق نمونه

ولی خودمونیما طرف چطور خودتو راضی کردی؟

لادن رو نمیگما
قضیه زن گرفتن از سکس شاپ رو میگم…

عکس سینه های لادن رو میذارم برات
2_89609.jpg

0 ❤️

304444
2011-11-10 21:54:55 +0330 +0330
NA

فری خیلی با حالیییییییییییییییییییییییییییییییییییی

0 ❤️

304446
2011-11-11 10:37:03 +0330 +0330
NA

به همه عزیزان:
کوچولو. مشهدی 34 ساله . پروازی . بهار جون عزیز و میمی 4104 که اسمش برام پر از خاطره است.
ممنون از لطف همتون.

0 ❤️

304447
2011-11-11 11:41:50 +0330 +0330
NA

دلبند ساعت 5بعد از ظهر بجه ها هنو ز از خواب بیدار نشدن؟!!صبحونه نمیخوان هیچ نهار نمیخوان !لااقل به لادن جونت بگو به بجه هاش شام بده !!تازه اینقدر تو کفش بودی و اونقد تحریک شده بودی که کیرت درد میکرد !!اما هنوز سه چهار بار لادن جون رو به ارگاسم رسوندی تازه کون لادن جون کردی و به ارگاسم رسید خوبه یادت اومد تو سکس باید تو هم آبت بیاد !!شاید هم هم کیر جنابعالی و هم بچه های لادن جون کوکی باشند ؟!اگه اینطوری باید میگفتی

0 ❤️

304448
2011-11-11 20:13:55 +0330 +0330
NA

ای بابا چی کار به راست و دروغ داستان دارید آخه؟؟!!
اصلا داستان دروغ
بیخیال.به نظر من که داستان خوبی بود.حداقل از خیلی از کس شعر ها بهتر بود

0 ❤️

304449
2011-11-12 05:52:38 +0330 +0330
NA

آقا من به این داستان امتیاز بالای میدم
به خاطر فری که بقیه بچه ها بیان بخونن
فری جداً ایول و دمت گرم با این تاپیکت
خیلی حال کردم

0 ❤️

304450
2011-11-12 13:19:09 +0330 +0330
NA

:) naghde dastan az khode dastan bishtar booood . dastan ye khorde khali bandi dasht valii khooob boood.

0 ❤️

304451
2011-11-12 13:21:06 +0330 +0330
NA

:? :? :? :/ :/ :/ sepordan Gosht daste Gorbe yaaa Gorg ???

0 ❤️

304452
2011-11-12 13:23:02 +0330 +0330
NA

:) :* :* :* :P az feri ham tashakor mikonam baraye shadiye baghiye

0 ❤️

304453
2011-11-12 18:09:06 +0330 +0330
NA

آرشام هستم
کل داستان حیجان داشت
باهال بود من دوست داشتم
راست و دروغش رو نمیدونم

0 ❤️

304454
2011-11-13 13:48:45 +0330 +0330
NA

این داستان رو من با نام باران برای سایت فرستادم ولی نمیدونم چرا توی لیست داستانها نیومد
شما فقط زحمت کشیدی و نام شخصیتهای داستان رو عوض کردی
خسته نباشی

0 ❤️

304455
2011-11-14 10:04:52 +0330 +0330
NA

کیرم تو کس زنت و مادر تو لادن جونت

0 ❤️

304456
2011-11-15 09:15:21 +0330 +0330
NA

kheeeeeeeeeeeeeeeeeeeyyyyli bahaliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii

0 ❤️

304457
2012-07-18 10:16:52 +0430 +0430
NA

از داستانای سکس با خواهر زن و مادر زن و …بدم میاد ولی نگارشت خوب بود ولی لطفا سکس ممنوعه ننویس.ولی اقا فری نوشته شما جالب بود وقتی میخوندم با صدای خود لوک تصورش میکردم.عالییییییییییییییییییی نوشتید فری خان

0 ❤️

304458
2012-07-18 19:20:05 +0430 +0430

عالي بود دمت گرم

0 ❤️

525452
2015-12-15 08:41:49 +0330 +0330

مگه میشه!!! (nerd)

0 ❤️

639859
2017-07-15 09:42:18 +0430 +0430

ریدی داداچ با این داستان کیریت

0 ❤️