سکس اجباری با استاد ۴۰ ساله

1396/05/15

سلام.من پدرام هستم.۲۲ساله.از قیافم بگم،بدنسازی میرم و اگه تعریف از خود نباشه هیکل خوبی دارم.صورتم کشیده است،ته ریش دارم و چشمام هم مشکیه و کلا اونطور که اطرافیانم میگن خوشتیپ هستم بطوریکه توی دانشگاه چه پسر چه دختر میخواستن تورم کنن و به خاطر اوضاع مالی خانوادگی خوبی نداشتیم بهم پیشنهادهای خوبی میدادن اما کیه که قبول کنه.
بگذریم این داستان ک براتون تعریف میکنم برای پارساله و کاملا واقعیه باورم نمی‌کنید به کیر عبدالمنش جندستانی برام مهم نیست.
من‌ توی دانشگاه رشته‌ی پزشکی می‌خونم برای اونه که باید جون بکنم مخصوصا با اوضاع بد مالی که توی خانوادمون داشتیم ک البته با تلاش من و پدرم بهتر شده بود دیگه بیشتر باید جون میکندم.استاد ما اسمش‌ احمدی بود یه مرد با قد متوسط و هیکلی پر و تقریبا ۴۰ ساله و مجرد.نکته‌ی قابل توجه این بود ک‌چطور یه‌ مرد با این‌ سن تا الان‌ مجرد مونده بعدها متوجه شدم که این آقا کلا با زن جماعت سازگار‌نیس‌ و با پسرا حال‌میکنه یا بهتره بگم گی هستش.خلاصه‌ این آقای استاد همیشه سر کلاس حواسش به من بود و هی چشم چرونی میکرد.منم از خجالت آب میشدم و هیچی نمی‌گفتم.نزدیکای آذر ماه پارسال بود ک یه جزوه میخواست منم هرکاری میکردم پیداش نمی‌تونستم بکنم از هرکدوم از دوستام هم می‌پرسیدم میگفتن نداریم و از اینجور خسیس بازیا.تا آخرش یه روز به خود احمدی‌گفتم:استاد هرکاری میکنم نمیتونم این جزوه ای که گفتید رو پیدا کنم…اونم گفت:اشکالی نداره پدرام خان میتونی امروز ساعت ۶ عصر به منزل من بیای تا بهت جزوه ها رو بدم…منم داشتم جر میخوردم که اینطور جلوی دانشجو ها منو سوژه کرد و پدرام خان صدام کرد.خلاصه منم قبول کردم و رفتم خونه.
وقتی رسیدم خونه مامان بابام خونه نبودن رفته بودن عیادت پدربزرگم.منم‌ سریع رفتم یه دوش گرفتم و بدون اینکه چیزی بخورم خوابیدم.با صدای زنگ گوشیم ک روی ساعت ۴:۳۰‌دقیقه عصر کوک کرده بودم بیدار شدم رفتم یه آب به دست و صورتم زدم دیدم که گوشیم چند تا تماس بی پاسخ داره دیدم مادرمه بهش زنگ زدم گفت ک اون و بابا پیش پدربزگم میمونن و شب بر میگردن منم ازش خداحافظی کردم و یه چای خوردم و رفتم تو اتاق ک حاظر‌بشم.یه پیراهن آبی کمرنگ با یه شلوار کِرِم رنگ پوشیدم و موهامو شونه کروم و یکم عطر زدم و اومدم از اتاق بیرون.رفتم سمت در و یه کفش اسپورت ساده که داشتم و پوشیدم و بدون اینکه بدونم چه اتفاق هولناک و بدی در انتظار منه یه تاکسی گرفتم و راهی
خونه احمدی شدم.
ساعت ۶:۱۰ دقیقه عصر بود ک رسیدم به اون آدرسی ک بهم پی ام داده بود.یه خونه آپارتمانی بود خودش توی طبقه ۳ بود.درو زدم یه همسایشون در رو برام باز کرد رفتم داخل و سوار آسانسور شدم.رسیدم در خونشون انگار قلبم داشت از دهنم در میومد.دلو زدم به دریا و زنگ خونشو زدم در رو برام باز کرد و رفتم داخل دیدم صداش از داخل آشپزخونه اومد و گفت بفرما داخل پدرام جان.رفتم سمت صدا و سلامش کردم و بعدش نشستم روی یه مبل ک توی پذیرایی بود.بعد ۲ دقیقه دیدم با یه سینی ک روش دو تا لیوان شربت و یه ظرف کوچیک شکلات بود اومد و اونم نشست.شروع کرد حرف زدن و گفت:خوش آمدی آقا پدرام خونه خودته احساس غریبی نکن…منم گفتم:ممنونم استاد لطف کردید و از اینجور چرت و پرتا.گفت:راستی تنهایی؟…گفتم:منظورتون چیه؟…گفت:ای شیطون منظورم دوست دختر و اینجور چیزاست…منم بهم برخورد و گفتم: نه استاد لطفا جزوه های منو بدید تا برم تا الانشم مزاحمتون شدم…گفت:هوو تا جزوه هنوز زوده الان تو اومدی که شربتتو بخور عزیزم…منم شربت رو خوردم و با سوالی که احمدی ازم پرسید برق از چشام پرید.گفت:راستی پدرام جان یک سوال میپرسم راستشو بگو…گفتم:بفرمایید استاد…گفت:چطور شهوت و نیاز جنسیت رو برطرف میکنی اگه دوست دخترم نداری؟…یهو انگار زده باشی تو سرم چشام از کاسه پرید بیرون و گفتم:آخه استاد این چه سوالیه؟بس کنید لطفا…گفت:ساکت شو،تند نرو فقط یه سوال بود…گفتم:استاد لطفا اگه کاری دارید بهم بگید و اگه هم ندارید جزوه هامو بدید تا برم من وقت ندارم…گفت:کار که دارم خوبشو دارم عزیزم…گفتم:خب بگید دیگه…با مِن مِن کنان گفت:راستش پدرام از روز ک دیدمت یه حسی بهت دارم تو با همه پسرای کلاس فرق داشتی و داری من حتی آمارتم درآوردم تو با تلاش و کمک کردن پدرت تونستی اوضاع مالیتونو خوب کنی و با وجود اینکه اوضاع مالیتون خوب نیست اما خوب به قیافت میرسیدی و …منم کارد میزدی خونم در نمیومد و ادمه داد:پدرام ازت می‌خوام ک امشبو پیشم بمونی راستش من گی هستم و با دخترا اصن حال نمیکنم…یهو از جام پریدم و با داد و بیداد گفتم:بسه دیگه دهنتو ببند خجالت بکش مرد ۴۰ ساله بدبخت که یهو‌ زد زیر گوشم و گفت:خفه شو ، همونطور ک من مهربونم خشن هم هستم خواستم مثل آدم بهت بگم اما معلومه ک تو نمیفهمی و اگه امشبو باهام نمونی تمام چت ها و پیاماتو با مریم به پدر و مادر و کل دانشگاه نشون میدم…(مریم یه دختر جنده بود ک خیلی توی دانشگاه بدنام بود تقریبا میشه گفت به همه پسرا داده بود من الاغ هم نفهمیدم جندست و گولش رو خوردم و یه مدت باهاش دوست بودم و بعدش ک فهمیدم جندست باهاش کات کردم)…برق از سرم پرید و با صدایی که توش ناله بود گفتم:مریم رو از کجا می‌شناسی؟چت ها رو چطور بهت داده؟…یه پوزخند مسخره زد و گفت:بماند درضمن فکر نکنم کسی نباشه مخصوصا اونم جنده که به خاطر پول هرکاری نکنه… پولی و پول پرستی بودن یکی از صفات مریم بود،بهش گفتم:تو رو خدا اینکار رو نکن عابرومو جلوی پدر و مادر و دانشجوهای دانشگاه نبر…خندید و گفت:آفرین پدرام پس هر کاری رو ک میگم انجام بده…مجبور بودم وگرنه باید عابروم می‌رفت.مارو بگو واسه جزوه رفتیم الانم میخوایم گاییده بشیم،گفتم:باشه…گفت: عالیه،لباساتو درار…منم چاره ای نداشتم دکمه های پیراهنم رو باز کردم و پیراهنم رو درآوردم…گفت:کافیه بقیش رو خودم در میارم…نزدیکم شد و آروم لباشو گذاشت روی لبم.لبم رو خورد و زیر گردنم رو لیس میزد کمکم منم داشتم اسیر شهوت میشدم و حال میکردم مثل یه بچه تو دستش بودم من کاری نمی کردم داشت بدنم رو میک میزد و رسید به نو ک سینه های ماهیچه ایم و اونارو میک زد و رفت سمت بازوم وخورد داشت کمکم میرفت پایین و دکمه شلوارم رو باز کرد و شلوارم رو کشید پایین.از روی شرت داشت کیرم رو بوس میکرد دیگه داشتم حسابی حال میکردم.یهو شرتم رو درآورد و کیرم رو تو دهنش گذاشت و ساک زد اوف چه حالی میداد اینقدر خورد ک داشتم از حال میرفتم منو به حالت سگی خوابوند رو زمین و رفت سراغ کونم داشت کونمو با انگشتاش باز میکرد و لیس میزد یه حس قلقلک مانند داشت اما لذت بخش بود.لباسای خودش رو درآورد و من اون هیکل چربی دار پشمالوشو دیدم داشت حالم بهم میخورد یهو کیرشو گرفت سمتم گفت:بخور…منم کیرشو گذاشتم دهن و شروع کردم ساک زدن داد و اوف اوف کردنش کل خونش رو در بر گرفته بود یهو گفت:داگ استایل شو…منم داگ استایل شدم و کیرشو داشت کمکم میکرد تو یهو یه دردی کل وجودم رو گرفت و داشت تلمبه میزد اینقدر تلمبه میزد داشتم از حال میرفتم بعد کیرش رو درآورد و آبش رو ریخت رو پشت و منم داشتم جق میزدم و یهو منم آبم اومد پ.هر دو بی حال افتادیم زمین. بعد نیم ساعت پاشدم آبی که روی پشتم بود رو پاک کردم و حوصله نداشتم با لحن طلبکارانه ای بهش گفتم:جزوه ها؟؟؟؟…رفت توی یه اتاق و واسم آوردشون و دادش دستم منم بهش گفتم:خدافظ اونم جواب داد و اومدم بیرون‌.حوصله هیچ بنی بشری رو نداشتم و از اون روز به بعد تو دانشگاه هم باهاش فقط در حد سلام‌علیک در ارتباطم و هیچ حرفی باهاش ندارم.
امیدوارم از داستان بد بنده عبرت گرفته بدشید و تنهایی داخل خونه هیچ استاد مجردی نرید.

نوشته: Pedram


👍 9
👎 36
91659 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

643877
2017-08-06 22:20:54 +0430 +0430

شاعر میفرماید: کونی که خارش میکنه، خودش سفارش میکنه… بچه کونی خودت دلت میخواسته… خلاصه به دنیای کونی ها خوش رفتی

2 ❤️

643879
2017-08-06 22:26:27 +0430 +0430
NA

باو تنوع بخرج بدید اه چیه هی شربت شربت

1 ❤️

643884
2017-08-06 22:51:12 +0430 +0430
NA

تو حمال رو كدوم خراب شده ايي راه داده كه ابرو رو مينيويسي ’ عابرو ’ و قهبه رو مينويسي ’ قهوه ’ - نوش جونت اون چكي كه خوردي چون از اونجا به بعدشو ديگه نخوندم ، گوووووساله

1 ❤️

643902
2017-08-07 04:03:25 +0430 +0430

اول اینکه…ﮐﯿﺮ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻨﺶ ﺟﻨﺪﺳﺘﺎﻧﯽ تو کونت
بعدش، کونی بودی و خبر نداشتی
خبر کون دادنت رو داری جار میزنی
چند خط اول رو خوندم
کونی

0 ❤️

643907
2017-08-07 04:57:08 +0430 +0430

تو دانشجوی پزشکی هستی بعد بلد نیستی بنویسی “آبرو” !! آبرو با ع مینویسی !!؟؟

با داستانهای فانتزی مشکلی ندارم ولی وقتی اول مینویسی داستان واقعیه … دیگه ادم توقع کس و شعر نداره.

1 ❤️

643910
2017-08-07 05:10:08 +0430 +0430

کونی حالا دوست داره بده ها برا ما کلاس میزاره ، حالا میرفت پخش می کرد چت های تو و مریم و تو هم میرفتی حراست مادرش و به فنا میدادی … کونی نباید شربت و میخوردی

1 ❤️

643911
2017-08-07 05:14:49 +0430 +0430

باشه تا از این استادا !!! ساک زده لیسیده جزوه داده حالشو بردی جق هم زدی بعد میگی عبرت بگیریم

0 ❤️

643946
2017-08-07 07:28:41 +0430 +0430

خوشمان آمد بیا پیش ما هم گوگولی

1 ❤️

643973
2017-08-07 10:10:52 +0430 +0430

آره دیگه این روزا همه بدنسازی میرن و دانشجوی پزشکی و خوشتیپ و … لابد منم که کون میدم 🙄 (dash)

1 ❤️

643987
2017-08-07 12:19:02 +0430 +0430

متاسفانه باور این داستان کمی سخته ولی چون از گی بدم نمیاد لایک میکنم

0 ❤️

644002
2017-08-07 15:22:18 +0430 +0430
NA

کون دادن به سن بالا خیلی حال میده

0 ❤️

644004
2017-08-07 15:41:33 +0430 +0430

ما اینهمه ساله درس میدیم از این دانشجوها نداشتیم

0 ❤️

644012
2017-08-07 18:07:36 +0430 +0430

من به استاد کس دادم ولی نه استاد خودم

0 ❤️

644074
2017-08-07 23:03:29 +0430 +0430

باز هم شررررربتتتت…
البته پسر خوب کاری ندارم که این داستان ساخته ی ذهنته یا واقعیته!!! اما دقیقا مشخصه که تو از اون پسرایی هستی که از دادن لذت میبری ولی نمیخای رو کنی یعنی دوس داری یکی رو تحریک کنی که بکنتت و درکل تجاوز به نظر برسه…
بهرحال موفق باشی.

0 ❤️

644093
2017-08-08 03:35:30 +0430 +0430

جیگر جون خودتم بدت نمیومده حالا شاکی هم هستی! یه ضرب المثل انگلیسی میگه وقتی خواستن بهت تجاوز کنن تا میتونی مقاومت کن ولی وقتی کاری از دستت بر نیومد شل کن و لذت ببر، راستی استاد نگفت فیلم کون دادنت رو دارم بیا بازم بهم کون بده!

0 ❤️

644124
2017-08-08 07:16:01 +0430 +0430
NA

تا شربت خوندم.
باز هم حماسع شربت (dash)

0 ❤️

644125
2017-08-08 07:18:25 +0430 +0430

عابرو جان کیر همون استادت تو کونت

1 ❤️

644202
2017-08-08 20:19:04 +0430 +0430

دکتری که کونی باشه خدا رحم کنه

0 ❤️

659522
2017-10-25 12:09:21 +0330 +0330

احسنت به دکتر جان کونیه بی سواد !
آبرو
قحبه
کس مغز ! دیس لایک

0 ❤️

687874
2018-05-16 01:02:49 +0430 +0430

منم به استادم كس دادم

0 ❤️

712260
2018-08-21 16:48:23 +0430 +0430

خیلی زیبا بود.از استاد پشمالوت خوشم اومد.ممنون میشم آیدیشو بهم بدی تا آشنا شم باهاش.ممنون.

0 ❤️

742092
2019-01-17 23:29:39 +0330 +0330

ای بابااول میگی خوشم اومدبعددیگه فقط سلام علیک اینوبدون یه باربدی دیگه معتادش میشی وقطعاچندین باردیگه هم دادی واقعاحال میده اونم وقتی طرفت سنش ازتوخیلی بیشترباشه

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها