سکس بابام با خالم که زنش شد

1400/06/13

من امیر هستم 25 سالمه بابام هم 44 خالم هم 40 در حال حاضر خب قضیه از اونجایی شروع شد که من به بابام شک کرده بودم خب سال 97 مامانمو ببرم خارج شهر پیش یکی از دوستاش ببرم بیام 2 روز طول میکشه رفتیم بعد از 2 روز برگشتم کسی خونه نبود خب گذشت خب من مامانم یه 3 ماهی نبود با دوستش رفته بود کوه نوردی منم ک خونه نبودم بیشتر وقتا خب من رفتم برای بابام گفتم من میرم شمال یه هفته دیگه میام گفت باشه پسر پول نیاز داشتی زنگ بزن من رفتم یه هفته بعد برگشتم دلم خوش بود در ضمن من بابام پولداره .سال 99 من به بابام دیگه کلا شک داشتم برای همین تو خونه دوربین کار گذاشتم من رفتم بیرون بعد چند روز برمیگشتم دوربینارو چک کردم دیدم خالمه خالم هم یه زن کامل بود ممه بزرگ یکم شکم داشت و بعد لاغر کرد یه کون بزرگ داشت خیلی خوشگل بود کونش یه روز صبح رفتم خونه خالم. خالم گفت از این ورا گفتم ماشینم بنزین تموم کرده خالم گفت اها یکم حرف زدیم یه خونه کوچیک داشتن خالم رفت دست شویی من رفتم داخل اتاق رو میز یه ایفون 11 بود نگاه کردم 6 تا النگو بزرگ بود و یه پابند بزرگ ازشون عکس گرفتم کشو اولی ن دومی لباسای خودش بود رفتم ته کشو نگاه کردم چنتا لباس سکسی گرون بود و دو تا النگو و 1 انگشتر یه گوشی هم بود خاموش بود کشو رو بستم رفتم تو پذیرایی خالم از دست شویی بیرون اومد رفت داخل اتاق شلوارشو در اورد و با یه دامن بلند اومد بیرون کونش زده بیرون خودنمایی میکرد رفت داخل اشپز خونه غذا بپزه من دیگه رفتم هفته بعد رفتم خونشون اینا صبحونه خوردیم چیزا رو برد توی اشپزخونه من گوشیمو باز فیلم لحظه اینکه توی حیاط چادرشو انداخت نشونش دادم یه لحظه ساکت موند ک چیکار کنه گفتم خاله جون من همه چیز رو میدونم پس خودت همه چیز برام تعریف کن گفت چیرو میدونی گفتم همه چیو خالم گفت قضیه مال سال 95 یه روز شما خونه ما دعموت بودین تو هم نبودی گفتم خب گفت ناهارو خوردیم مامانت بلند شد رفت دست شویی شوهرم سابق هم داشت با تلفن حرف میزد بیرون فقط منو بابات بودیم من بلند شدم ظرفارو بردم تو اشپز خونه باباتم گفت صبر کن بیام کمکت اونم اومد ظرفارو بردم چنتا ظرف اخری که بردیم روی اوپن دیگه جا نداشت باباتم پشت سر من بود رسیدیم اونجا من همینجور اتفاقی خم شدم که ظرفارو پایین بزارم از اونجایی که بابات پشت سر من بود میچسبه به من منم فقط یه دامن پام شورتم کـثیف بود همش هم 2 تا شورت بیشتر نداشتم چون پول نداشتیم بخریم بابات که چسبید منم خم بودم منم یکمی خودمو تکون میدم بعدش بلند میشم ولی بابات هنوز به من چسبیده بود ول نکرده بود من ظرفارو از بابات میگیرم دوباره خم میشم اینبار نشستم بعد خم شدم ظرفارو یواش یواش زدم جا منم همینجور کونمو تکون میدادم ریتم آهنگ میخوندم بابات نشست توهمین چند دقیقه هیچ مکالمه ای بین ما رد بدل نشد بابات دامنو میکشه پایین کونمو تکون میدم منم که میدونی بدن سفیدی دارم من(امیر) گفتم خب بعدش گفت وایسا تا بگم کونمو تکون میدادم یه خنده کوچیکی کردم بابات هم نگاه میکرد دستمو میکنم تو خورشت دستمو می ورم پشت میکشم با کونم منم که ریتم اهنگ میخوندم بابات شروع کرد خوردن لیسیدن کونم منم هی کونم تکون میدادم بابات سوراخ کونمو لیس زد میخورد تا مامانت از دست شویی در اومد ما هم خودمونو جمع جور کردیم همه رفتیم نشستیم تو پذیرایی حرف زدیم حالا بزار یه چیزی بهت بگم من عاشق بابات بودم دوستش داشتم از اول (امیر) گفتم خاله جون خب بعدش گفت تو پذیرایی نشسته بودیم حرف میزدیم بابات همش نگاه من میکرد من رفتم سوتینمو در اوردم دوباره اومدم نشستم جلوی بابات یه لحظه شالمو سفت کردم بابات خط ممه هامو دید خب گذشت تا زمانی که شوهر سابقم رفت بیرون برای شام چیزی بخره که بریم بیرون شام بخوریم مامانتم رفت خونه چندتا وسایل بیاره باباتم تو پذیرایی داشت با تلفن صحبت میکرد منم که تو اشپز خونه بودم داشتم چیزارو اماده میکردم با تلفن صحبت میکردم باباتم داشت نگاه من میکرد من هعی هر جا میتونستم کونمو تکون میدادم خم میشدم بابات اومد تو اشپز خونه من نفهمیدم فکر کردم داره با تلفن صحبت میکنه خودمم داشتم با تلفن صحبت میکردم وقتی فهمیدم که بابات اومده به من چسبیده و هعی از جلو با دستاش ممه هامو ماساژ میده شلوارشو کشید پایین از لای دامن کیرشو فشار میداد تو یه کمش رفت تو کونم برگشت دامنمو زد بالا کیرشو می‌مالید به کونم منم که داشتم با تلفن صحبت می‌کردم دستمو بردم پشت کیرشو میمالومدم ابش خالی کرد رو کونم رفت گذشت اون شب فردا صبح شنبه شوهرم سابق ساعت 7 میرفت سر کار بابات خودش ساعت 9 اومد خونمون در زد من که نمیدونستم کیه یه تیشرت شلوارک برم بود چادرمو سرم کردم رفتم درو باز کردم یه لحظه مکث کردم بابات ببخشید بی موقع اومدم گفتم نه زمان درستی هم اومدی دستشو گرفتم کشیدمش تو ازش لب گرفتم بهش گفتم دیشب نشد امروز جبران کن لب گرفتیم رفتیم تو خونه شلوارشو کشیدم پایین شروع کردم به خوردم بابات منو بلند کرد کیرشو بدون کاندوم گذاشت تو کونم کردش داخل من داشتم فقط حال میکردم بابات تند تند میکرد منو برگردوند کیرش گذاشت تو کسم کرد داخل من یکم دردم اومد تند تند میکرد تو ابش اومد کیرشو تا ته کرد تو کسم تموم ابشو ریخت افتاد گفتم ابتو چیکار کردی گفت ریختم تو کست گفتم برای چی گفت همینجوری دوست داشتم گفت مگه بدت اومد گفتم نه شاید باردار بشم گفت بهتر رفتیم حموم برگشتیم صبحانه خوردیم بابات لباساشو پوشید رفت تو حیاط گفتم وایسا بغلش کردم یه بوسه از لبش گفتم تو شماره منو نداری بیا اینه لازمت میشه گفت باشه رفت من رفتم تو خونه لخت افتادم رو تخت نیم ساعت بعد در خونه در زدن حال حوصله نداشتم لباس بپوشم گفتم کیه گفت منم فهمیدم باباته درو باز کردم با خنده گفت تو که هنوز لختی گفتم حال نداشتم لباس عوض کنم بابات گفت اماده شو بریم بیرون گفتم کجا گفت کاریت نباشه دست باباتو گرفتم بردم تو اتاق جلوش لباس پوشیدم گفت سوتین تو در بیار گفتم چرا گفت بعدن بهت میگم سوتین رو در اوردم بابات گفت میدونستی خیلی خوشگلی گفتم همه خوشگلیام مال تو گفت این تیشرت تنگ بپوش گفتم چی کار میخای چیکارکنی کلک گفت بهت میگم گفت شورتم نپوش رفت از توی کشو گشت یه شوار تنگ جذب کوتاهی اورد گفتم من اینو از سال پیش تا الان نپوشیدم شوهرم سابق نمیذاره گفت کس خار شوهرت سابق یه خنده کردم گفتم راست میگیا شلوارو پوشیدم روسری رو سر کردم از روی میز رژلب قرمزو برام اومد گفتم ایشالا بمیره شوهرم سابق رژلبو زدم چادرمو ورداشتم سرم کردم گفت کفش پاشنه بلند نداری گفتم دارم رفت از توی کمد خم شدم بابات یه چکی در کونم زد گفت جوون منم کونمو یه تکون دادم براش گفت حتما شوهرم سابق نمیزاره اینم بپوشی گفتم اره ولش کن بره بمیره از ر خونه خارج شدیم بابات برگشت یه نگا بهم کرد گفت این خودشه یه چنتا عکس ازم گرفت برگشتم خم شدم کونمو کردم طرفت بابات یه تقه محکمی زد رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم تو ماشین دستشو گرفتم رفتیم سمت طلا فروشی من چیزی نگفتم پیاده شدیم دستشو گرفتم رفتیم تو بهم گفت هر کدومشونو میخای بگو تا برات بخرم گفت این این این بابات گفت یه پابندم بخر گفتم باشه یه گرونشو اورد گفتم این خیلی گرونه ها گفت اشکال نداره خریدیم من گوشیم زنگ خورد رفتم بیرون شوهر سابق بی همه چیزم بود گفت من نمیتونم امروز بیام خونه 3 روز دیگه میام گفتم باشه گوشیو قعط کردم منم اصلا باهاش سکس نمیکردم بدم میومد ازش شاید 2 ماهی فقط براش جق میزدم نمیخاستم بدونم با کی سکس میکنه رفتم تو مغازه بابات گفت کی بود گفتم شوهرم (سابق) گفت چی گفت حالا گفتم گفت تا سه روز دیگه نمیام بابات گفت بهتر دستمو اورد بالا انگشتر ازدواج منو در اورد انداخت پایین انگشتر که خودش خریده بودو کرد تو دستم یه انگشتر بزرگ خوشگل گرون خب النگو هارو دستم پا بندم طلایی که خریده بودو بستم حساب کرد نمیدونم فکر کنم شد 700 میلیون حساب کرد رفتیم اون انگشتر ازدواج ورداشتم انداختمش سطل اشغالی من گفتم خاله دل پری هم داشتیا گفت حالا صبر کن تا بگم سوار ماشین شدیم رفتیم سمت فرشته تو راه حشرم زده بود بالا دست باباتو گرفتم گذاشتم رو کسم گفتم مالش بده برام دستشو کرد تو شلوارم شروع کرد ب مالوندن رسیدیم یکم شلوارم خیس شده بود رفتیم تو بابا گفت هر چی میخای بخر هرچی میخاستم خریدم باباتم رفت برام یه گوشی خرید اورد بهم داد همشو گذاشتیم عقب رفتیم نیاوران یه دور زدیم تا شب رفتیم خونه حرف زدیم من اصلا کار ندشتم شوهرم بیاد مارو تو این وعض ببینه اون شب پیشم خوابید سکس کردیم صبح رفت صبحانه خورد رفت گفتم کجا گفت میخام برم شرکت کار دارم گفتم باشه ای کاش منم میبردی گفت حالا بزار برای بعد ظهر بود خسته شدم تو خونه زنگ زدم به بابات 1 ساعت باهم حرف زدیم قرار شد امشب بیا پیشم اون شب گذشت من (امیر)گفتم تو بابای منو بخاطر پول میخاستی خالم گفت صبر کن با بگم گفتم (امیر) بگو خالم گفت بابات از اون موقع دیگه برای هیچی نخرید سال 95 تا98 فقط میومد خونه ما چنتا چیز خوراکی میومد در حدی بودم که حتا شلوارای که سوراخ کونشون سوراخه رو میپوشیدم من (امیر)گفتم چرا گفت بابات بعضیاشونو پاره کرده بود دیگه هیچ سوتینو شورتی نداشتم یا همش پاره شده بودن یا خراب یا کوچیک بابات فقط میومد سکس میکرد دوباره میرفت من هیچ توقعی از بابات نداشتم فقط همین که میومد پیشم بس بود دوستش داشتم سال 98 یه روز صبح اومد خونمون من (امیر)گفتم صبر کن شوهرت چیشد گفتین رفته نمیدونم کجا افغانستان بود نمیدونم خالم گفت بابات سال 95 2 ماه دیگه مونده بود تا سال جدید من (امیر) گفتم چیکارش کردین خالم گفت بابات کاری کرد شوهرم بفرستن دبی برای کار برگشتنی که میخاد بیاد بابا ادم فرستاده بود توچمدونش مواد جاساز کنن در حدی که زندان عبد بخوره من 2 ماه قبلش بابت یه راه حلی بهم پیشنهاد داد که یه برگه بیارم جلوش بزارم که امضا کنه برگه بانکی اون شب یکم عشوه براش رفتم ساک زدم براش خودش دیگه امضا کرد بقیشو دیگه دادم برای بابات انجام خلاصه طلاق گرفتم اون رفت که رفت بسه دیگه اونجا بزار بقیشو بگم من (امیر) سال 98 یه روز صبح اومد خونمون کیلید داشت درو باز کرد گفت سمانه گفتم جانم گفت بریم لباسامو پوشیدم رفتیم تو راه بابات میگفت این یجور امتحان بود که ببینم منو بخاطر پول میخای یا ن من گفتم من از اول خودتو بخاطر خودت میخاستم رفتیم مغازه کلی کلی چیز میز خریدم رفتیم نیاوران رفتیم تو یه خونه ای گفت این دیگه مال توعه من (امیر)گفتم نیاوران گفت اره گفتم من فکر کردم اون خونه رو فروخته ماشین چی گفت یه شاستی بلند سفید گفتم ارمش گفت دایره ای بود گفتم این بی ام و ماشین یه زمانی دست من بود گفتم بقیش حالا گفت رفتیم تو کیلیدو بهم من از اول گواهینامه داشتم رفتیم تو خونه همه چیو مرتب کردیم گذاشتیم سکس کردیم و بعدش بابات رفت من داشتم حال میکردم فقط رفتم چنتا چیز از خونه برداشتم اومدم 3 ماه بعد مامانت (خواهرم) مرد من (امیر)گفتم اره یادش بخیر.بقیش حالا گفت منم حالم بد بود باباتم حالش بد تا چند یه 3 ماهی گذشت به خودش اومد اومد خونه من تازه اومده بودم خونه چادر هنوز سرم بود بعضی وقتا چادر میپوشیدم بابات تو اشپز خونه از پشت منو گرفت ازم لب گرفت براش خوردم سکس کردیم اون شب پیشم خوابید صبح ساعت 9 بلند شد گفت سمانه بلند شو گفتم چرا گفت کار داریم باید بریم محضر عقد کنیم از خوشی بلد شدم گفت چادر سر کن رفتیم محضر عقد کردیم تموم شد اومدیم گفتم تموم شد الان شوهرمی دیگه دستشو گرفتم رفتیم تو ماشین رفتیم شرکت همه چیو بهم نشون داد برگشتیم رفتیم خونه وسایلو جمع کردیم رفتیم شمال تو هم خب خودت خونه داشتی 2 هفته بعد برگشتیم دیگه تو یه خونه زندگی میکردیم گذشت رو فراموش کردیم بابات رو من غیرت داشت منم از همین خوشم میومددیگه بابات گفت برو عمل کن رفتم سینه هامو جمع جورش کردم شکم رولاغر کردم من بچه دار شدم من (امیر)گفتم فکر میکردم جنده ای به غریبه دادی بچه دار شدی گفت نه بزار اخراشه بهت بگم همین دیگه الان باهم هستیم خوشحال زندگی میکنیم همو هم دوست داریم همین دیگه تموم شد من (امیر)گفتم پس چرا میای این خونه قبلیه گفت 3ماهی میام بهش سرمیزنم میخام بفروشمش گفتم اها گفتم سایزت چنده الان گفت چی چرا گفتم بگو گفت 85 گفتم الان به پسرت بزرگت سکس میکنی گفت ن گفتم خالم میشی مامانم دستمو گذاشتم رو ممه هاش گفتم خاله جوون منم یکاری میکنم 4 تایی با هم زندگی کنیم گفت باشه شروع کرد برام خوردن بعدش کون و بعدش کس تو حین سکس گفتم مامی تو خونه دیگه باید راحت باشیا یعنی لباسای باز یا تنگ بدون سوتین بپوشیا گفت همین الانشم همین کارو میکنم گفت این اولین اخرین سکسم با توعه دیگه نگیا به من کون بده گفتم باشه اون بچه الان میدونه باباش کیه گفت اخ یواش تر اره میدونه باباش کیه بابای توعه شوهرمن گفتم یعنی من الان یه خواهر دارم گفت اره یواش تر گفتم باشه ابم اومد ریختم رو ممه هاش گفتم تاحالا به غریبه کون دادی غیر از بابام گفت به هیچکس شوهرم یبار خواست یه دوستش بدم ولی ندادم گفت سال 91 میرفتم مغازه ها پول نمیرسید لباس بخرم بدنم سفید بود ممه هام بزرگ 90 بود کونم بزرگ تو مغازه هایی که بچه های 16 17 بودن میرفتم گفت بزار برم حموم بیام بهت میگم گفتم باشه رفت اومد لباساشو از توی ماشین اوردم عوض کرد اومد نشست گفتم بگو حالا گفت کجا بودیم گفتم پسر های 16 17 ساله گفت اها میرفتم تو مغازه لباسای گرونو ور میداشتم میگفتم این چند صدامم شبیه زنای جنده کردم گفت مثلا 50 تومن گفتم یکم تخفیف میدید گفت نه خانوم تخفیف نداره میرفتم تو رختکن چادرمو میکشیدم جلو تیرشتمو در میوردم سوتیم باز میکردم الکی میگفتم بیاین اینور اینا اندازم نیست میومد چادرمو کشیده بودم جلو سفت گرفته بودمش راحت سینه هام پیدا بود پسره چشماش باز گفتم اقا میرید یه شماره بزرگترش برام بیاری سریع رفت اورد رفتم ته رخت کن جلوی چادرمو باز کردم اومد دستشو گرفتم اوردمش تو گذاشتم رو سینه هام پسره اصلا خودشو نمیشناخت گفتم من یه 5 تای دیگه هم ورمیدارم گفت هر کدومشو میخای وردار یه دستی با کیرش کشیدم گفتم اقا پسر جون گفتم میشه برید کرکره مغازه رو ببندی گفتم اذیت میشم هر دقیقه لباس در بیارم بپوشم گفت همین الان میرم رفت اومد گفت بستم دستشو گذاشتم رو ممه هام رفتیم بیرون گفتم پسرم بخورشون شروع کرد خوردن نزدیک 20 تا لباس ورداشتم اخرش الکی گفتم یه لحظه میای این طرف کیرشو از توی شلوار در اوردم گفتم چقدر شد گفت هیچی مجانی گفتم پسر خوبی باش دعفه دیگه مایم هم ابش اومد یکمیش ریخت رو چادرم گفتم کار بدی کردی لوپشو بوس کردم بغلش کردم رفتم دعفه بعدی که اودم وایسادم خلوت بشه خودش کرکره بست گفتم پسر خوبم چنتا شورت ور داشتم تو رختکن عوضش کردم گفتم یه میان سریع اومد گفتم رنگای دیگه شم گفت بله پسره حول شده بود برگشتم شورتمو کشیدم پایین خم شدم پسره گفت دست بزنم 10 تای دیگه هم ببرگفتم بزن خب گذشت دیگه نرفتم اونجا من (امیر)گفتم جندگی کردی یپا واسه خودتا گفت دیگه گذشته اون دوران گفتم بابام میدونه گفت اره تموم شد من (امیر) همین دیگه اینم از داستان الان که دارم مینویسم سال 99.11.5 هست که دیگه منو خالم باهم رفتیم پیش بابام همچیو گفتیم و بابام تصمیم گرفت عروسی بگیره گرفت الان هم با خالم بابام زندگی میکنم راحت
یه چیزی بگم داستانو تموم کنم (الان بعضیا میان میگن تو داری دروغ میگی و… نه دروغ نیست بعضیا میان میگن بابا اینکه پولداره چرا اوده اینجا داستان بنویسه پس دروغ میگه ن ما پولدار هستیما من این داستان تو کوه نوشتم جایی که هیچی نداشتم نه گوشی نه چیزی دیگه ای این خاطره رو یادم اومد گفتم وقتم ازاده بنویسمش همین وگرمه وقت اینکه بیام داستان بنویسم نه به صورت اتفاقی یادم اومد نوشتم همین) موفق پولدار باشین در اینده . پایان

نوشته: Dark.hop


👍 2
👎 44
104701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

829927
2021-09-04 01:15:44 +0430 +0430

کاش هیچوقت وقتت آزاد نمیشد واس نوشتنش

5 ❤️

829975
2021-09-04 03:16:23 +0430 +0430

گوه نخور

3 ❤️

829997
2021-09-04 06:41:57 +0430 +0430

تو کوه با قلم و چکش و خط میخی نوشتی لعنتی

3 ❤️

829998
2021-09-04 06:53:16 +0430 +0430

از پهلو گاییدمت با این داستان نوشتنت کیر رهبر طالبان تو کونت

6 ❤️

830007
2021-09-04 07:27:40 +0430 +0430

وجداناً از لحاظ مزخرفی، حتّا از داستان کون‌ارثی چند سر و گردن بالاتره. قسم می‌خورم داستانی به این مزخرفی نخوندم و مطمئنّم تا چندسال آینده هم هیچ‌کس نتونه رکورد این داستان رو بشکنه. انصافاً انقدر داغونه که نتونستم کامل بخونم. تا طلافروشی و هفتصد میلیونش خوندم.
چقدر عقده، چقدر توهّم، چقدر تخیّل، چقدر حسرت آخه!
این چی بود نوشتی الدنگ؟!
روایت صفر، املا صفر، موضوع صفر، پاراگراف‌بندی صفر، همه‌چی صفر
ریدم تو نگارش و روایت و موضوع داستانت. گوشی، لب‌تاپ و کامپیوتر تمام کاربرای شهوانی یه‌جا تو کونت ابله بی‌سواد مزخرف الدنگ داغون کون‌پاره‌ی کون‌لیس کون‌تلق‌تولوق کون‌جرواجر کون‌دریده‌ی کونی!
اعصاب نذاشتی برام!

9 ❤️

830024
2021-09-04 09:09:25 +0430 +0430

فقط دو خط خوندم و فقط یه دسی دادم بهت. کیرم توی اون جمله بندی و نگارشت.

2 ❤️

830050
2021-09-04 11:23:42 +0430 +0430

داستانو نفهمیدم ولی با این نوشتنت ارضا شدم .😑

0 ❤️

830054
2021-09-04 11:42:57 +0430 +0430

این دومین باره تو این چند سال کامنت داستان میذارم ، واقعا مذخرف محض و کس شر و گوه خوری به تمام معنا ! بی شرف کیبوردت هنگ کرد با این گوه خوریایی که نوشتی ، چند خط اولش خوندم مغزم ترکید معلوم نیست سره کی تو کونه کیه

3 ❤️

830057
2021-09-04 12:11:08 +0430 +0430

یا نمیدونی سال 95 کی بوده یا نمیدونی 700 میلیون چقدره بشین جقتو بزن با عکس خاله ات

1 ❤️

830066
2021-09-04 13:16:30 +0430 +0430

چرا این کسشرا رو میزارین تو سایت اصن ؟ تو این داستانا همه جندن شما کجای ایرانید لعنتی ها

1 ❤️

830084
2021-09-04 14:10:54 +0430 +0430

توی کوه بدون گوشی و کامپیوتر روی کون گوسفندهایی که میچرانی تایپ کردی؟ متوهم؟

2 ❤️

830101
2021-09-04 15:24:12 +0430 +0430

کسکش وسط خب گفتنا یه کسشری هم تفت داده

2 ❤️

830124
2021-09-04 16:28:23 +0430 +0430

کاری ندارم خاله جنده ات پول نداشته شرت بخره … کاری هم ندارم تو دوربین نصب کردی و مچشون رو گرفتی فقط تا اونجا خوندم که خاله ات پول شرت نداشت … همه درد من اینه که خاله ات با جزئیات برای تو کله کیری تعریف کرده که چجور بابای کس مغزت خاله ات رو انگولک میکرده

1 ❤️

830145
2021-09-04 17:57:49 +0430 +0430

شبیه بچه که داره تازه حرف میادنوشتی
بیسترجمله هاقابل درک نیست

1 ❤️

830180
2021-09-04 21:36:50 +0430 +0430

خاک بر سرت با مدل نوشتنت.شما تو مدرسه چی یاد گرفتین؟

1 ❤️

830183
2021-09-04 22:37:13 +0430 +0430

همه با دودولشون جلق می زنن تو با کونت می زنی با این کوس نوشتنت .

1 ❤️

830189
2021-09-04 23:29:18 +0430 +0430

دیگه ننویس حیف وقتمون که بزاریم برا این

1 ❤️

830192
2021-09-04 23:38:21 +0430 +0430

کیر اون یارو شوهر سابق تو کونت

1 ❤️

830226
2021-09-05 00:52:04 +0430 +0430

شیشه میزنی 😂😂

1 ❤️

830295
2021-09-05 06:44:57 +0430 +0430

دوستان من خودم ساقی هستم اما هرکی آدرس ساقی اینو پیدا کنه لطفا بهم بده ولی من نقش مادرتو تو داستان نفهمیدم ۳ ماه رفت کوه ؟ مگه تو کوه چند نفر هست که ۳ ماه طول می کشه ابشون بیاد

2 ❤️

830372
2021-09-05 16:49:41 +0430 +0430

تو دو خط اول ٣۵ بار گفتی خب 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
نخوندم ادامه شو

1 ❤️

830384
2021-09-05 21:54:51 +0430 +0430

١٣ سالته خونتونم يكي از شهرستاناي استان بوشهره سرتم پر كسشره

2 ❤️

831390
2021-09-10 18:46:20 +0430 +0430

هر کی گفت تو دروغ میگی اشتباه میکنه، تو کوس میگی صد در هزاز!! جنده زاده خالی بند ، سال ۹۵ هفتصد میلیون برای یه راه دستمالی و ‌‌…برای خاله حی جی طلا خرید!!! اونموقع طلا گرمی ۱۳۰ تا ۱۷۰ تومن بود اونوقت ۷۰۰میلیون چند کبلو طلا میشد!؟ بعد اینکه غلطهاس املایی و نگارش شرو ورت مشخص میکنه کوس مغز جغی بیش نیستی. پس برو جغتو بزن و اول به شروورایی که میخوای بنویسی فکر کن بعد بیا شعر بگو. خونه پرش دوم سوم راهنمایی هستی. گمشو

1 ❤️