سکس بانکی

1388/08/10

‫من ساكن ایران نیستم، اما سالی یکبار میام ایران. راستش دوست دختر دارم و زیاد پی کس کردن هم نیستم،‬
‫اما خوب اگر باشه، چرا که نه. بر و قیافه زیادی ندارم، اما در سکس بدک نیستم و بخصوص کیرم اندازه‬
خوبی داره و معمولا" وقتی دختری یکدفعه با من سکس داره، بعدا" بیشتر طالب می شه. اینها رو گفتم که اگر‬
‫داستان یک کمی بنظرتون زیادی کلیشه ای اومد بدونید که خودم هم می دونم و راستش بعد از دوسال، برای‬
خودم هم باورش سخته. می گم که سرگرم شید‬!

‫دوسال پیش تابستون اومده بودم ایران. توی یکی از بانک های ایران یک دفترچه حساب پس انداز دارم که‬
‫کمی پول توشه و معمولا" وقتی میام ایران، پول رو که تبدیل می کنم، می سپرم به این دفترچه و بعد برای‬
‫خرج، ازش برداشت می کنم. اون سال، مادر عزیزم تصمیم گرفته بود که دلار نقد بردن خوب نیست و از‬
‫حساب خودش بهم یک چک داده بود که بذارم به حساب خودم و خرجم رو بدم و بجاش اینجا به مادرم معادل‬
دلاریش رو بدم‬
. ‫به هرحال، وقتی که رفتم بانک که چک یک کمی درشت رو به حساب بخوابونم، مسوولین بانک که مادرم رو‬
‫برای بیزنس می شناختند، مشکوک شدند و به من گفتند که برم پیش معاون رئیس بانک. در این ضمن هم آقای‬
‫رئیس شروع کرد به نوشتن یک فکس به مادر من که مطمئن بشه من کلاهبردار نیستم )بهش هم گفتم که پدرت‬
‫خوب، من پولش رو می دم، تلفن کن! حالا مادر من کو تا فکس نگاه کنه!!!

( به هرحال، من نشستم بغل میز‬
‫رئیس و طرف راستم هم یک میز دیگه است، مخصوص یکی از کسانی که روی وام کار می کنند. این شخص‬
‫به خصوص، یک دختر جوون بود (فکر کنم ۲۵ ساله) و کاملا" معلوم بود که داره به حرفهای ما گوش می ده. ‫
وقتی که جناب معاون رفت که فکس بفرسته، دختره سلام کرد و گفت: شما امریکا هستید؟ من هم گفتم با‬
‫اجازه! خلاصه، همین امریکا بودن ما انگار کس خانم رو آب انداخت و به اینکه من می خوام برم امریکا و ‫شما
وقت دارید که به من یک کمی توصیه کنید و از این حرفها. من هم راستی راستی اون موقع دوزاریم نیفتاده بود
و فکر کردن نبودم و با کمال حماقت به خیال اینکه طرف واقعا" کمک می خواد. گفتم که والا من دانشجوام و
فقط از طریق دانشجویی بلدم، اما در خدمتم (چه جورم!) و بهش تلفن دادم خونه عموم‬.

‫این بماند تا اینکه سه روز بعد، من نشسته بودم خونه که تلفن زنگ زد و یک خانمی خودش رو معرفی کرد‬
‫که من رویام. گفتم بفرمائید؟ گفت من رفیق نازی هستم که توی بانک کار می کنه (اسمش رو نپرسیده بودم).
‫گفتم آهان، بفرمائید! گفت نازی می خواد شما رو ببینه، من زنگ زدم قرار بذارم! گفتم چطور خودشون زنگ‬
نزدن؟!!! گفت والا نازی یک مشکلی داره! گفتم چی؟ گفت نازی شوهر داره، الان نمی تونه زنگ بزنه.‬
منو داری.

شاخام در اومده بود! شنیده بودم، اما ندیده بودم‬ در این بین، رویا خانم هم خودش در اومد که :در ضمن، من خودم
هم می خواستم از شما چندتا سوال در‬ ‫مورد رفتن به امریکا بپرسم. گفتم: در خدمتم، اگر وقت دارید، امشب توی
یک رستوران در خدمتتون باشم‬ ! داشت گوشی میومد دستم. من گیرندم یک کم ضعیفه، نخندید بابا!


‫شب، خانم تشریف آوردن و از تنها چیزی که سوال نکردن، رفتن به امریکا بود! همه اش اینکه چکار می کنی‬
و دوست دختر داری یا نه و قس علیهذا. تا آخر شب، دستگیرم شده بود که این دادنیه. اما اونشب اتفاقی نیفتاد‬
. ‫یک هفته بعد، بعد از ظهر کیرم شق شده بود و داشتم جق می زدم که یکدفعه این قضیه یادم اومد و گفتم ببینم‬
‫این رویا دادنی هست یا نه! پا شدم و تلفن کردم بهش که رویا خانم، اگر وقت دارید، ببینمتون همینطوری،‬
‫جدا! گفت کجا؟ من هم پررو جواب دادم که اگر دوست دارید، تشریف بیارید منزل! گفت منزل که نه، اما‬
اگر می خواید، بریم شام. من هم گفتم باشه‬
.

‫خانم با ماشین اومد دنبالم. از قبلش برنامه داشتم. توی کوچه که می رفتیم، دست گذاشتم روی رونش و فشار‬
‫دادم و گفتم: ببینم، اهل حال هستی؟ خنده ای کرد و گفت: تا چه حالی؟ من هم دستم رو بردم بالا و گذاشتم رو‬
‫کسش. گفت، به به! خوش می گذره؟ گفتم: چرا که نه؟ حالا هستی یا نه؟ گفت: من حرفی ندارم و توی کردن‬
خیلی راحتم، اگر خونه خالی داری، بریم. گفتم اول باید کاندوم خرید! گفت باشه‬
‫رفتیم دم داروخانه و حالا کاندوم خریدن من برای اولین بار در ایران، بماند. خلاصه، برگشتیم به طرف خونه.‬
‫طرفهای شب شده بود و من دیدم که چراغها روشن هستن! فهمیدم عموجان برگشته و عیش ما رو منقض‬
‫کرده! حالم گرفته بود چنان که نگو. رویا گفت: رفیق مفیق نداری؟ گقتم چرا، اما تلفن ندارم. موبایلشو داد بهم‬

‫و گفت زنگ بزن. من هم زنگ زدم به تنها رفیقی که خونه شخصی داره. اما جاکش ورنداشت و من هم براش پیغام
گذاشتم که سریع زنگ بزن به موبایل این خانم‬. ‫بعد از این حال گیری، به رویا گفتم حالا که کار زیرشکممون درست نشد،
حداقل بریم کار شکم رو حل کنیم‬
‫که از گرسنگی نمی ریم. گقت باشه. راه افتادیم به طرف رستوران، توی اتومبیل پاترول دودر. من هم حشری‬
‫و تمام مدت در حال دستمالی کردن رون وکس خانم و شکم و سینه اش. هی می گفت نکن، می بینن و می‬
‫گیرنموم، اما من انگار نه انگار که جمهوری اسلامیه! خلاصه، این وسطها، پیچیدیم توی یک کوچه خلوت و‬
‫من طاقت نیوردم و زیپم رو باز کردم که کیرم هوا بخوره )درد می کرد به جان خودم(. رویا خانم تا این رو‬
‫دید، از ترس دستش رو گذاشت که منو بپوشونه، اما خوب، دستش رو کیر من بود دیگه!!! بدمصب شد سخت‬
‫تر از قبل! رویا هم بدش نیومد و یکی دوتا فشار داد و برگشت که: به قدت نمی خوره، اما کیرت خوش‬
اندازست!!! گفتم چاکر شماست! خندید و گفت حیف که نصیب نمی شه‬
.

‫اما همین موقع، تلفنش زنگ زد و رفیقم بود. تلفن رو گرفتم که کجایی سگ مصب؟ گفت حالا چته؟ گفتم کلید‬
‫خونت رو می خوام و خودت رو هم خارج از خونه! گفت تو فلان فلان شده مگه دوست دختر نداری توی‬
‫فرنگ، حالا اومدی حق مارو از دخترها بخوری؟ گفتم خفه، یا خونت یا جونت! گفت به ما چی می رسه؟‬
‫گفتم: سگ خور، می برمت چلوکبابی! گفت: کس کباب چی؟ گفتم: خفه، به تو نمی رسه. خندید و گفت باشه‬
بابا! کلید رو می ذارم زیر شمشادها و خودم هم گم می شم برای سه ساعت، اما یادت باشه ها‬
‫خلاصه، رویا و من با کیر شق و کس خیس رفتیم خونه رضا. خونه تک نفره از کجا آورده، بماند!

توی‬
‫محله خلوت از ماشین پیاده نشده بودم که دستم دور رویا بود و اصلا" انگار نه انگار که ایرانه. فکرش رو‬
می کنم می بینم این که الان زندون نیستم یآ مجبورم نکردن رویا رو عقد کنم، کلی شانسه‬
. ‫دررو که بازکردم، رویا رو کشیدم تو و از همون پشت در شروع کردم به ماچش کردن. روپوشش رو‬
‫بازکردم. مدل تابستونی، زیرش پیرهن نداشت. سینه های کوچولو و سفت، اما باحال و سفید و صورتی.‬
‫شروع کردم به طور شدیدی سینه خوردن و در همین حال هم بغل هاش رو ماساژ می دادم و پشتشو که داغ‬
‫بشه. کشیدمش توی اتاق پذیرایی و جفتمون افتادیم روی کاناپه، رویا روی من. هلش دادم عقب که من این کیر‬
‫رو باید دربیارم که دردش داره پدرم رو در میاره. پاشدم و فکر کنم ده ثانیه نشد که لخت شدم. رویا نشسته بود‬
‫و داشت به این حشری بودن من می خندید که تو مطمئنی دوست دختر داری؟ انگار صدساله کس نکردی؟!‬
عجله نکن بابا، من اینجام‬
!

‫بلندش کردم و دکمه شلوار جینش رو باز کردم و شلوارش رو کشیدم پایین. زیر شلوار جین، شرت نپوشیده‬
‫بود!!! کس آبناک و بی مو. گفتم مثل اینکه منتظر بودی؟ گفت: فکر کردی خرم؟ وقتی گفتی بیا منزل، می‬
دونستم امشب سکس خواهم داشت! گفتم بابا دمت گرم‬
. ‫همینطوری که داشتم شلوارش رو در میاوردم و اون هم داشت جوراباش رو درمیورد، من هم کسش رو‬

‫انگشت می کردم. بعد از اینکه جوراباش رو درآورد، دست انداخت و کیرم رو گرفت و چندبار دستش رو جلو‬
‫عقب کرد. کیرم کاملا" سفت شده بود. به صورتم نگاه کرد و گفت: با این سیخت کباب هم درست می کنی؟‬
گفتم تا گوشتش چقدر نرم باشه؟ گفت امتحان کردی که! گفتم آره، اما هنوز خوب خوابونده نشده‬
. ‫یک لب باحال ازش گرفتم. همینطور دستمون روی کس و کیر همدیگه بود. پشتش رو می مالیدم و اون هم‬
‫یکی از لمبرهام رو فشار می داد. لبم رو از لبش جدا کردم و گفتم: بهتره برسیم سر اصل مطلب. دوللا شدم و‬
‫از توی جیب عقب شلوارم یک کاندوم درآوردم و کشیدم روی کیرم و بعد بهش گفتم حاضری؟ گفت از این‬
حاضرتر نمی شه‬
!

‫خوابوندمش روی مبل و خودم رفتم روش. کیرم رو گرفت تو دستش و گفت: یواش بکن و سعی نکن همش رو‬
‫فرو کنی. گفتم من می گذارم به عهده خودت. یواش یواش با دست کیرم رو هدایت کرد توی کسش. بیشتر کیرم‬
‫توی کسش بود. شروع کردم به پمپ زدن. وای! هی می ترسیدم آبم سریع بیاد. هی یواش می کردم. آخر سر‬
‫کم کم باز شد و دیگه اونقدر روی کیرم فشار نمی یومد. حالا رویا هم آروم شده بود و داشت حال می کرد.‬
‫سرعت رو یک کم بیشتر کردم، به آه آه افتاد. بعد از حدود سه دقیقه، احساس کردم داره آبم میاد. کیرم رو‬
‫درآوردم و گفتم: رویا، برگرد و بخواب روی شکمت. برگشت. یکی از دستهاش از بغل کاناپه آویزون بود.‬
دوباره خوابیدم روش و ایندفعه کیرم رو از پشت کردم توی کسش و خودم هم خوابیدم روش. گفت آخ جون،‬
چقدر احساس خوبی می ده! گفتم: له نشدی که؟! گفت نه بابا! کارتو بکن‬
.

‫در این حالت، حدود یکربع تلمبه زدم. پشتش و گردن رو ماچ می کردم که حال کنه و داغ بمونه. وسطهاش،‬
‫دستم رو هم از زیر کردم و شروع کردم به بازی کردن با کلیتوریسش. کلی حال می کرد و به آه آه شدید افتاده‬
‫بود. راستش اینقدر به فکر این بودم که اون حال کنه که یک کمی از خودم غافل شدم و یکدفعه دیدم که رویا‬
دوسری ارگاسم کرده و کیر من هنوز سفت و سخت‬
‫!!

خودش برگشت و گفت که می خوای برات بخورمش؟ گفتم کور از خدا چی می خواد؟ یک ساک حسابی‬
! ‫نشستم روی مبل. رویا نشست روی زمین بین پاهام و شروع کرد به ساک زدن. کیرم فرو کرد توی دهنش،‬
‫اما بیشتر از کلاهکش و کمی از خودش رو نمی تونست بکنه توی دهنش. اما از حق نگذریم، سعیش رو می‬ ‫کرد!
بگم، ساک زدن کار باحالیه، اما دخترها به هرحال با ساک زدن نمی تونن آب آدم رو بیارن. چونشون‬
‫خسته می شه و محکم ساک نمی زنن. حال می ده، اما آب نمی یاد! رویا هم فکر کنم از این قضیه خبر داشت‬
(ده دقیقه بود ساک می زد و انگار نه انگار!)

بعد از این مدت، پاهام رو باز کرد و شروع کرد به لیس زدن‬
‫تخمام و زیر تخمم. بهم گفت، با کیرت بازی کن، من هم لیس می زنم که آبت بیاد. گفت باشه، اما به شرطی که‬
‫آبم رو بریزم روی صورتت. گفت عمرا"، گفتم پس تا عمرداری باید تخم بلیسی!!! خندید و گفت، باشه، اما‬
آبت رو نمی خورم. گفتم باشه، اینقدری که بریزم روی صورتت‬
‫چقدر حال می داد. تخمام رو با دقت و حرارت لیس می زد و من هم برای اینکه زیاد حال کنم، کم کم جق می‬
‫زدم! زیر تخمام رسیده بود و مشغول بود، اما بازهم آبم نمی یومد )بدجنسی خودم هم بود!(. یکدفعه فکر کنم‬
‫بی جیالش شد و زبونش رو گذاشت دم سوراخ کونم و شروع کرد به شدت لیس زدن. بی تعارف، انتظارش رو‬
‫نداشتم! یکدفعه چنان آبم با شدت اومد که فرصت نشد بریزم روی صورتش و بجاش آبم پاشید روی شکم خودم‬
وکمی هم روی موهای رویا‬
. ‫سرش رو بلند کرد و خندید و گفت: فکر کنم سوراخ دعا رو پیدا کردم؟ نه؟‬


👍 6
👎 1
166771 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

637138
2017-06-30 22:18:49 +0430 +0430
NA

فکر کنم وقتشه سوراخ دعا رو بدی یک اوسا کار که بجای زبون یک کیر واردش کنه دنیا رو چه دیدی شاید بیشتر خوشت اومد عمرو فرصت هم از دست ندادی تکلیف ات با خودت روشن میشه

0 ❤️

738991
2019-01-02 12:14:40 +0330 +0330

کی گفت با ساک زدن اب کیرو نمیتونم بیارن!!

0 ❤️

956138
2023-11-03 22:19:24 +0330 +0330

.

2 ❤️

960209
2023-12-01 01:40:42 +0330 +0330

کونی

0 ❤️

960581
2023-12-03 13:36:53 +0330 +0330

2 ❤️

960582
2023-12-03 13:37:23 +0330 +0330

×

2 ❤️

960583
2023-12-03 13:38:05 +0330 +0330

^^[][][][][
__

2 ❤️

960584
2023-12-03 13:39:57 +0330 +0330

“'Cl”"

2 ❤️

960585
2023-12-03 13:41:51 +0330 +0330

😶😶

2 ❤️