سکس با خاله بعد ۱۰سال

1399/12/19

سلام من مهدی هستم ۲۵ سالمه این داستان مال چند ماه پیشه من یه خاله دارم که ۳۴ سالشه البته خالم نیست دختر دایی مادرمه اما من از همون بچه گی بهش میگم خاله از زمانی که ازدواج کرد و از روستا اومدن شهر من تو نخ اون بودم یعنی از ۱۱ سال پیش شوهر خالم تو یه شرکت کار میکنه یک شب سرکاره دو شب خونس قبلا شبایی که نبود خاله میومد خونه ما یا ما میرفتیم پیشش این خاله من قد بلندی داره اندامش بیسته بیسته خیلی تو نخش بودم دوست داشتم باهاش سکس کنم با این که باهم راحت بودیم از همه چیزم خبر داشت در مورد دوست دخترام حرف میزدیم اما از این که بخوام بهش در مورد سکس بگم ترس داشتم میترسیدم که ناراحت بشه و همین رابطه رو هم از دست بدم و قهر کنه واسه همین ۱۰ سال صبر کردم یه روز با ماشین تو خیابون میرفتم که خاله رو دیدم گفتم کجا میری .گفت دارم میرم مهیار<پسرش >رو از مهد کودک بیارم منم که از خدام بود همش پیشش باشم گفتم بیا باهم بریم من بیکارم یکم تعارف کرد و بعد نشست تو راه همش به خودم میگفتم الان دیگه وقتشه باید همه چیز رو بگم بهش یا قبول میکنه یا نه تا میومدم بگم باز دوباره ترس جلویه زبونم رو میگرفت نمیتونستم بهش بگم کلی باخودم کلنجار رفتم اما نتونستم …

تو راه که میرفتیم همین طور هم حرف میزدیم قرار شد که شب بیاد خونه ما شوهرش شیفت بود رسیدیم به مهد کودک مهیار رو اورد …مهیار خیلی منو دوست داشت منم خیلی دوسش داشتم برگشتیم بعدظهر بود که رفتیم خونه ما مامانم اینا جلو در نشسته بودن با همسایها خاله هم همونجا نشست منم رفتم خونه نشستم به فیلم نگاه کردن یکی دوساعت بعد خاله مامان اومدن خونه خاله لباساش رو در اورد جلو من راحت بود یه شلوار جین با یه تیشرت …وقتی بلند میشد پشتش رو میدیم دیونه میشدم کیرم راست میکرد یه کونه خوشگل که جلو روم چشمک میزد فقط پیش خودم میگفتم کی برسه من این کون رو بکنم …شام رو خوردیم با خاله کنار هم نشسته بودیم منم داشتم با زیدم پیام بازی میکردم خاله هم نگاه میکرد هی میخندیدیم خاله گوشیش رو داد بهم تا یه چیزیش رو درست کنم بعد بلند شد مهیار رو برد دست شویی منم زد به سرم که گوشی رو یه چک کنم رفتم تو پیاماش دیدم یه شماره که نوشته امشب بیام …خاله هم نوشته بود اره اخر شب ساعت ۱_۲به بعد بیا من داشتم شاخ در میاوردم اصلا باورم نمیشد مغزم کار نمیکرد کلا ماتم برده بود سریع شماره رو برداشتم گوشیش رو گذاشتم کنار خالم اومد همین طور بهش نگاه میکردم باورم نمیشد انگار واسم عوض شده بود به یه چشم دیه نگاهش میکردم با این که میدونستم با شوهرش رابطه خوبی نداره اما هیچ وقت فکرش رو نمیکردم که بخواد این کار رو بکنه نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت خوشحال بودم واسه اینکه فهمیدم اینکارس ناراحتیم هم واسه این یه غریبه میاد امشب میکنش خلاصه اخر شب شد و خاله گفت که منو تا خونه برسون منم بلند شدمو لباس پوشیدم اومدیم تو ماشین …مهیارخواب افتاده بود تو راه که میرفتیم به این فکر میکردم الان باید چیکار کنم از این که یه نفر بیاد خاله رو بکنه زورم میومد دیگه دل رو زدم به دریا بهش گفتم خاله میخوای بری بخوابی گفت اره دیه گفتم کسی میخواد بیاد گفت نه منم همه چیز رو بهش گفتم خاله قفل کرده بود بهش الکی گفتم خاله من چند وقته که میدونم این پسره میاد خونت عکس و فیلم هم دارم از رفت و آمدش شمارَش رو هم نشونش دادم تو واتساپ عکس پسره بود دیگه خاله کلا ماتش برده رنگش مثل گچ سفید شده بود یک کلام هم حرف نزد رسیدیم جلو در خونه اومدم پایین در رو باز کرد جلو تر رفت منم مهیاررو بغل کردم و رفتیم داخل خاله جایه پارسا رو پهن کرد گذاشتمش سر جاش بعد اومدم رو مبل نشستم خاله هم همین این ور اون ور میرفت نمیدونست باید چیکار کنه از خجالت روش نمیشد بهم نگاه کنه منم دیه کیرم راست راست میدونستم که امشب حتما میکنمش واسه همین قبلش قرص خورده بودم نشه نشه بودم بلند شدم رفتم سمت خاله دستش رو گرفتم اوردمش کنار خودم رو مبل نشوندم شروع کردم حرف زدن دهنم خشک خشک شده بود بهش گفتم خاله چرا این کارو کردی سرش رو انداخته بود پایین سرشو رو آوردم بالا تا بهم نگاه کرد زد زیر گریه منم که از خدا خواسته سریع بغلش کردم و نقش یه همدم رو بازی کردم شروع کردم به کس شعر بافتن که نباید این کارو کنی نگران نباش پیش خودم میمونه و… اونم همش از شوهرش مینالید میگفت آدم نیس احساس نداره نمیتونه منو درک کنه و… اون لحظه قلبم چنان میکوبید که حس میکردم الانه که بزنه بیرون اصلا یه استرسی گرفته بودم از اون ورم که نشه بودم یه حاله خاصی داشتم …منم حرفاش رو تایید کردم گفتم تو واسه شوهرت زیادی اون لیاقتت رو نداره اما خاله خب چرا به من نگفتی تو اصلا میدونی من ۱۰ ساله که منتظرم …خاله یهو جا خورد گفت یعنی چی منم به تته پته افتادم چشام رو بستمو گفتم خاله من ۱۰ ساله که دوست دارم باهات سکس کنم شده آرزوم این کار دیگه روانم رو بهم ریخته ۱۰ ساله که من منتظرم که این رو بهت بگم اما جراًت گفتنش رو نداشتم میترسیدم ناراحت بشی اون وقت همین رابطه رو هم از دست بدم همین که حرف میزدیم دستاش رو هم میمالیدم خاله هم ساکت وایستاده بود فقط گوش میکرد صورتش هم خیس خیس بود اشکاش رو پاک کردم یواش یواش رفتم سمت لباش یه لبام رو گذاشتم رو لباش یکم خوردم گفتم خاله تو اصلا میدونی من ده ساله که منتظر این لحظم هی لب میگرفتمو میگفتم منتظر اینم لپش رو بوس میکردم میگفتم منتظر اینم گلوش رو بوس میکردم و…بعد خاله یه نیش خند کوچیک زدو منم خیالم راحت راحت بهش گفتم خاله جون من همینجام کاری میکنم که شوهره اوسکلت نتونسته اما باید با اون پسره کلا قطع رابطه کنی اونم قبول کردو منم گفتم امشب جوری بهت خوش بگذره که تو خواب نمیدیدی گفت چجوری گفتم من ۱۰ ساله که دارم تو فکرم تمرین میکنم که چیکار کنم تا بهت خوش بگذره پس هرکاری که امشب میکنم بدون ۱۰ساله که برنامه ریزی شده .جفتمون خندیدم من اروم درازش کردمو خوابیدم روش شروع کردم به لب گرفتن گوشاش رو لیس میزدم گلوش رو میخوردم خاله هم اولش یکم خجالت میکشید اما بعد از چند دق دیه راه افتاد شهوتش زده بود بالا کم کم لباساش رو در آوردم لباسایه خودمم در اوردم فقط شرت داشتیم بغلش کردم رفتیم تو اتاق پرتش کردم رو تخت بعد برق رو خاموش کردم شب خواب رو هم روشن کرد جلوش وایستادم بهش گفتم امشب من به آرزوم رسیدم پریدم رو تخت شرتش رو در آوردم شروع کردم سینه هاش رو خوردن اوففف چه سینهایی سففففت فقط لییییس میزدم یکم که خوردم بهش گفت میخوری گفت تو برنامه ریزی که کردی هست خندیدمو گفتم اگه طبق برنامه پیش بریم کلی باید بخوری اومدم لبه تخت اونم نشست رو زمین شرتم رو کشید پایین یه نگاهی به کیرم کردو یه ماچ از سرش بعد کرد تو دهنش واااای جوری میخورد که داشتم بیهوش میشدم تا ته میکرد تو دهنش باورم نمیشد که داره واسم ساک میزنه با دستم موهاش گرفتم صورت خوشکلش رو میدیم انگار داشتم خواب میدیم دیه چند دق که خورد گفت خب برنامه چیه منم دراز کشیدم به پهلو اونم جلوم دراز کشید پاهاش رو رویه هم گذاشتم یکم جمع کردم تو شکمش کسش باد کرده بود عاشق این بودم که این مدلی بکنمش کیرم رو گذاشتم رو کسش یوااااش یواش فشار دادم خاله هم شروع کرد آه کشیدن و قربون صدقه شدن یه چند ثانیه بعد شروع کردم تلمبه زدن واااای چه کسه داغی داشت بهش گفتم حیف این کس گفت تمومه دیه حیف نمیشه از این به بعد ماله خودته یه ۵ چند دق که گذشت دوباره گفتم بیا بخورش اونم شروع کرد ساک زدن بهش گفتم عقب هم میدی همین طور که کیرم تو دهنش بود با چشماش گفت اره منم سریع خوابوندمش لبه تخت حالت سگی بهش گفتم کرم داری که گفت صبر یه لحظه رفت دیدم با یه شیشه روغن زیتون اومده گرفت ازش ریختم رو کونش قشنگ همه جاش رو چربه چرب کردم چنااااان برق میزد کونش کسشم از اون وسط خود نمایی میکرد کیرم رو گذاشتم رو سوراخ کونش آروم فشار دادم خیلی تنگ بود اما هرجور بود بلاخره سره کیرم رفت توش خاله هم صورتش رو تو بالش فشار میداد جیغ میزد یکم صبر کردم تا جا باز کنه آروم آروم عقب جلو کردم دیه کونش جاباز کرده بود تلمبه زدن رو شروع کردم واااای خیلی حال میداد صدای شلاپ شلاپ تو اتاق پیچیده بود کیرم رو کشیدم بیرون کردم تو کسش خاله یه آه طولانی کشیدو شروع کردم تلمبه زدن معلون بود خیلی حال میکنه شهوتش کلا زده بود بالا اصلا هیچی حالیش نبود فقط میگفت جرم بده عشقم .بکن پارم بکن. خاله رو جر بده و… منم تند تند تلمبه میزدم دیگه مثل دیونه ها شده بودیم دیدم دیگه خاله داره خودش محکم عقب جلو میکنه معلوم بود داره ارضا میشه منم محکم سینه هاش رو گرفتم با تموم زورم تلمبه میزدم تو کسش خاله هم صورتش رو تو بالش فشار دادو شروع کرد جیغ زدن بعد همون طوری دراز کشیدم روشو کیرم رو تا ته فشار دادم گوشش رو میخوردم کم کم دیه خاله به خودش اومد روشو کرد شروع کرد به لب گرفتن بلند شدیم یه پاش رو گذاشت رو تخت منم از پشت تلمبه میزدم یه چند ثانیه بعد گفتم خاله داره میاد اونم سریع نشست جلوم کیرم کرد تو دهنش یکم که خورد آبم محکم بیرون پاشید کیرم رو تا ته حلقش فشار دادم همش رو خالی کرد تو دهنش وای انگار جونم از سرکیرم زد بیرون یکم ساک زد بعد رفت دهنش رو شست اومد دراز کشیدیم بغر هم از اون به بعد هر وقت هوس کیر میکنه بهم زنگ میزنه منم میرم سیر کیر میکنمش

نوشته: مهدی


👍 6
👎 19
199801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

795993
2021-03-09 00:47:27 +0330 +0330

پیشنهاد میکنم حتما یک مرتبه دیگه از کلاس اول شروع کنی درس خوندن

کمتر جق بزن داری کور میشی

3 ❤️

796001
2021-03-09 00:56:27 +0330 +0330

مهیاد یا پارسا
ریدم تو داستان نویسیت

4 ❤️

796006
2021-03-09 01:02:23 +0330 +0330

حتی جنده پولیام واسه من ادا تنگارو درمیارن.اونوقت طرف شما زرتی بهتون پا میده و همون دفعه اول از کونم میکنیدش؟؟یا شماها خیلی مارو اسکل فرض کردی.یا ما عقب موندیم

5 ❤️

796018
2021-03-09 01:13:05 +0330 +0330

مگه مهیار بغلت نبود؟ چرا پارسارو گذاشتی رو تخت پس

4 ❤️

796025
2021-03-09 01:17:23 +0330 +0330

کیرم تو خودت و خالت با این داستان کصشرت 😑

1 ❤️

796040
2021-03-09 01:40:39 +0330 +0330

احتمالا مهیار و پارسا به بهانه پلی استیشن کشوندنش خونشون اونا با دسته بیضی بازی میکردن این با دسته بیضه ای!! 😁

3 ❤️

796061
2021-03-09 02:37:14 +0330 +0330

ای ننه جنده

1 ❤️

796062
2021-03-09 02:40:34 +0330 +0330

كيرتو تو كس و كون كردى با روغن زيتون چرب و روغنى هم بود بعدش كير چربتو خورد تا ابت امد
كدوم زنى اين كارو ميكنه؟؟؟؟؟؟؟!!!

3 ❤️

796069
2021-03-09 02:58:33 +0330 +0330

بد نووشتی

0 ❤️

796090
2021-03-09 06:31:48 +0330 +0330

کسی خواست زنشو بکنم یا مادرشو یا خواهرش در خدمتم +989013171327
تلگرام در خدمتم

0 ❤️

796100
2021-03-09 07:27:33 +0330 +0330

والا منم جق میزنم اما اینجوری مغزم رو روی کیرم جمع‌آوری نکردم
شماها هستید که جق پرخطر رو ترویج دادید
شماها از طرف آمریکا و اسرائیل هستید
نمیدونم ننتون کجا شماها و توی کوسش جمع‌آوری کرده!

1 ❤️

796102
2021-03-09 07:41:45 +0330 +0330

پریدم رو تخت شرتش رو در آوردم شروع کردم سینه هاش رو خوردن اوففف چه سینهایی سففففت فقط لییییس میزدم

داداش شرتشو تا سینش کشیده بود بالا یا سینش رسیده بود تا شرتش؟چند سالش بود مگه؟
اصلا اینجا دیگه گوز پیچ شدم

1 ❤️

796115
2021-03-09 09:21:16 +0330 +0330

از آثار مخرب بانو الکسیس کنار ساسی این بود که
همه‌ی سنین برای شناخت بهتر بانو ، یه سر
به سرچ گوگل زدن
و نتیجه‌ش شد خلق همچین آثاری
که فقط یه ذهن جقی میتونه اینجورای بسراید…

1 ❤️

796172
2021-03-09 17:27:14 +0330 +0330

بازهم یه کسمغز از یه ایرانه دیگه و یه حماسه کیری دیگه

0 ❤️

796197
2021-03-09 22:04:46 +0330 +0330

همونجایی که گفتی ده سال صبر کردم منپطمعن شدم کستان نوشتی نه داستان…ابروی جقی هارم بردی خاک تو سرت

1 ❤️

796583
2021-03-11 18:50:41 +0330 +0330

یه چیزی رو یادت رفته بنویسی…بهت نگفت بهترین سکس عمرش بوده؟تا حالا سکس به این خوبی نداشته؟

0 ❤️

796970
2021-03-13 10:45:12 +0330 +0330

مهیار مهیار پارسا
مهیار جان صدامو میشنوی
داری کص میگی

0 ❤️

807481
2021-05-03 01:06:18 +0430 +0430

کص نگو مومن

0 ❤️

819392
2021-07-10 02:42:37 +0430 +0430

کسشعرش زد بالا داش
میخوای داستان بنویسی کسشعر ننویس

0 ❤️