سکس با دختر دایی هانیه (۱)

1400/12/27

سلام اسم من علی‌یه.
ماجرایی ک میخام براتون تعریف کنم درباره دختر دایی من هانیه هستش.دختری ک از همون بچگی دوسش داشتم و بقول معروف کم کم ک سر از تخم در اوردم و فهمیدم چی از چی قراره ، دیگه هانیه رو برا خودم میدونستم و فقط روز شماری میکردم تا بزرگتر شم بتونم برم خاستگاریش رسمیش کنم ک دیگه برای همیشه مال من باشه.
بزارین اول از خودم  بگم ، من ۱۹ سالمه قدم نزدیک ۱۸۵ و وزنمم تقریبا به ۶۵ میرسه.از ۱۲،۱۱ سالگی وارد کلاسای فوتبال شدم.ازهمون بچگی عاشق فوتبال بودم براهمینم تصمیم گرفتم بصورت حرفه ای دنبالش کنم.الان هم تقریبا ی دوسالی هست ک در دسته های نوجوانان و جوانان فجر سپاسی شیراز بازی میکنم.
برای اینکه بتونم ب این مقطع برسم دایی فرخم ،پدر هانیه خیلی کمکم کرد، از طریق اشناهایی ک داشت تونست منو معرفی کنه ب باشگاه فجر،برای همینم من خیلی مدیونش هستم .

بریم سر اصل مطلب و ماجرا
منو هانیه از بچگی با هم بزرگ شدیم،هم من تک فرزندم و هم هانیه ،برای همین همیشه همبازی همدیگه بودیم.
الان که ۱۸ سالشه دیگه برا خودش خانمی شده و داره پزشکی میخونه .البته منم کنار فوتبالم تربیت بدنی میخونم،یجورایی هم مدرک ورزشی رو میخام بگیرم و هم به فوتبالم برسم.
خونیه هانیه اینا تقریبا با خونه ما دوتا خیابون فاصله داره و منم هروقت بیکار باشم ی سر میزنم به اونا،اخه اشنای دیگه ای نداریم توی شیراز،و همه اشناهامون شهرستان زندگی میکنن.
این یکی دوسالی هم ک کرونا اومده هم دانشگاهارو تعطیل کرد هم این کلاسا و اردوهای ورزشی رو،البته کلاسای فوتبال و اردوهارو هرازگاهی میریم ،اما ن مثل قبل.برا همین دیگه بیشتر اوقات میرم خونه داییم اینا.
دایی فرخ ک سوپری داره و از کله سحر تا اخر شب سر کاره و زندایی اکرم و هانیه روزا خونه تنهان منم میرم پیششون .
علاقه من روز به روز به هانیه بیشتر میشد ،وقتی هم ک میرفتم خونشون خیره میشدم به اون اندام خوش فرمش.دس دایی با زندایی درد نکنه برا ساختن همچین فرشته ای.
یروز ک اونجا بودم هانیه کلاس انلاینش تموم شده بود از اتاقش اومد بیرون بهم گف ک سیستمم ارور میده میتونی درستش کنی؟منم گفتم بزار بیام ببینم مشکلش چیه،رفتم تو اتاقش نشستم رو صندلی و مشغول شدم ،هانیه گف ک تا من برم دستشویی بیام.
تا از اتاق رف بیرون سریع صفحه رو بستم و دنبال پوشه ای میگشتم ک عکسی یا فیلمی از خودش داشته باشه و بلاخره هم پیدا کردم
هانیه توی خونه جلوی من معمولا با شلوارک ک تا زیر زانوهاش و ی تیشرت با موهای باز میگشت اما این عکسای توی سیستمش همشون لختی بود
توی یکیش ی سلفی از بالا گرفته بود ک فقط ی سوتین سفید با ی شرت پاش بود،سینه های بزرگی هم داشت ،قشنگ معلوم بود حداقل سایزش۶۰ ۷۰ باشه
یا یکی دیگه از عکساش پشت به اینه وایساده بود ،جوری ک پشتش داخل اینه مشخص بود،تا چشم به کونش افتاد دیگه کیرم به نهایت بزرگی خودش رسیده بود و داشت شلوار شرتمو جر میداد
سریع به فکرم افتاد تا با ازین عکساش عکس بگیرم
اما گوشیم رو توی سالن پزیرایی جا گذاشته بود،وقتی ک از  رو صندلی بلند شدم برم ک گوشیم رو بیارم سرم رو ک برگردوندم ،احساس کردم ی پارچ اب یخ روی سرم خالی شد
وایییی ابروم رف،هانیه پشت سرم وایساده بود و منم روبروش خشکم زده بود،نمیدونستم چیکار کنم،برجستگی کیرمم رو شلوارم کاملا مشخص بود.
دیگه فاتح خودمو خونده بودم،گفتم الانکه داد بزنه بگه مامااان و دیگه کارم تمومه.
اما با کمال تعجب اومد جلو سیستمش رو خاموش کرد از اتاق رف بیرون،صدای راه پله رو شنیدم ک رف بالا.
منم سریع از اتاق زدم بیرون گوشیم رو برداشتم از زندایی هم خدافظی کردم و زدم بیرون.
تا ساعت ۷.۸ شب توی خیابونا بودم . هزارتا فکر میزد به سرم،ک اگ ب دایی یا زندایی بگه چی،اگه اونا به بابا مامانم بگن چی،واایی داشتم دیوونه میشدم.ک مامانم زنگ زد گف کجایی پسرم؟گفتم خونه دایی بودم الان زدم بیرون ک بیام،ی نیم ساعت دیگه خونم.
گوشی رو قطع کردم رفتم به سمت خونه.
رسیدم خونه شام هم نخوردم ،الکی گفتم بیرون یچیزی خوردم.
لباسامو برداشتم رفتم تا ی دوشی بگیرم تا بلکه یکم اروم شم.رفتم توی حموم لباسام رو دراوردم،وان رو پر اب کردم و نشستم داخلش.
همیشه وقتی میرم داخل وان بهم حس ارامش میده.
یاد اون عکسای لختی هانیه افتادم. با خودم تصور میکردم ک الان در حموم باز میشه،هانیه میاد داخل حموم داخل وان میشینه و… داخل تصورات خودم بودم ک یهو چشمم به کیرم افتاد ک سیخ شده ،دیگه تو حال خودم نبودم و با خودم گفتم:امشب رو تنهایی سر میکنیم تا یشبی برسیم ب کس و کون خوشگل دختر دایی.یکم شامپو ریختم کف دستم و شروع کردم به جق زدن،
جق زدن ک خودش برا سلامتی ضرر داره(البته زیادش)و اونایی هم ک ورزش کار میکنن بهتر میدونن ک اصلا چیز خوبی نیس برای بدنشون،اما چ میشه کرد…(من تاحالا با دختری هم نبودم ک بخام میل جنسیم رو برطرف کنم،براهمین مجبور بودم خودم خودمو خالی کنم)
بعد از چن دیقه ابم با فشار زیاد ریخت روی سینه و گردنم،چن قطرشم روی صورتم ریخت.
ی نگاه ب دوروبر کیرم انداختم دیدم،بلههه شده جنگل آمازون،با اسپری موبر کنار آینه همشو زدم.
بدن بی مویی دارم،چندین بار ک اپلاسیون کردم برا فوتبال،دیگه اصلا موهای پام شکم دستام،و کُلا بدنم درنمیان.
از حموم ک اومدم بیرون رفتم توی اتاقم گوشیم رو ک برداشتم دیدم یه پیام از هانیه برام اومده،تعجب کردم،با همون شورتی ک پام بود رفتم توی تخت درازکش خابیدم.برام نوشته بود،چرا اون کارو کردی؟
منم نوشتم واقعا متاسفم،ازت معذرت میخام نباید وارد حریم خصوصیت میشدم
پیامو براش فرسادم،دو دیقه نشد ک پیام داد : علی من جدیدا متوجه اون نگاهات و حسی ک بهم داری شدم
منم نوشتم براش : من از بچگی عاشقت بودم تا الان و جز تو به هیچ کس دیگه ای فکر نمیکنم و لحظه به لحظه هم وابسته تر میشم بهت…

بعد از چن دیقه حدودا ربع ساعت پیام داد ک منم وابست ب تو هستم ،ولی ی شرطی داره.
تا دیدم نوشت ک وابسته منه تو کونم عروسی شد
بال  دراوردم گفتم جانم هرچی بگی قبوله،
گفتش که هیچ کس نباید از رابطه ما خبر دار بشه تا وقتی ک موقش برسه و بخایم رسمیش کنیم.
اینو ک برام فرساد ،ب جرعت میتونم بگم اون لحظه حس کردم ک بهترین شب زندگیمه
دیگه تا نزدیکای صب باهم دیگه چت کردیم و قرار شد فردا عصر باهمدیگه بریم کافه.
فرداش نزدیکای ساعت ۵ عصر بود ک لباس خوشگلرو پوشیدم ی عطر خوشبوهم زدم ب خودم و رفتم بیرون،ی تاکسی گرفتم ک برم ماشینو از بابام بگیرم تا با ماشین برم دنبال هانیه.۲۰۶ رو گرفتم نفهمیدم چچوری و کی رسیدم دم خونشون.
زنگ زدم به گوشیش گفتم :ببخشید خانوم شما تاکسی گرفته بودین؟خندیدو گف بی مزره ۵ دیقه وایسا الان میام،گفتم وایی ازون ۵ دیقه گفتنای دخترونه ک یک ساعت میشه،یا فق پنج دیقه؟گف تو چقد امروز با نمک شدی نمکدون،گفتم دس خودم ک نیس،اولین قرارمون ذوق مرگ شدم،هردوتامون پوزخندی زدمیم وا گوشی رو قطع کردیم
از ماشین پیاده شدم همینجور داشتم کوچه رو دید میزدم ک صدای در اومد ک باز شد،بعله خوشگل خانوم اومدن بیرون،ی  مانتو جلو باز صورتی کمرنگ با ی شلوار لی تنگ ک مات مبهوتش موندم،رفتم جلو دس دادیم،گفتم به به چ خوشگل شدی امشب،با لحن خندون گف خب دیگه باید قرار اول بیادموندنی باشه دیگه،گفتم بعلههه فقط تا کسی مارو ندیده بپر تو ماشین ک بریم
سوار شدیم و رفتیم ی باغچه ای ک خیلی جای با صفایی بود، جای بزرگی هم بود و تختایی هم ک گذاشته بودن از همدیگه فاصله داشت ،بطوری ک اگ کسی سکس هم میکرد ، اونطرفی نمیتونس ببینه
رفتیم یجای خلفتی نشستیم ،قلیونو برو بسات همچی سفارش دادیم و مشغول حرف زدن شدیم
توی صحبتایی ک ردو بدل میشد هانیه گف :کلک چطوری اون عکسارو توی سیستم پیدا کردی؟اونجایی ک من گذاشته بودم ب فرض خودم جای نامشخصی بود.گفتم خب تو چ دانی ک عشق چ کارا ک نمیکنه
با لحن شیطونی گف بروووو عشق بوده یا شق دردی؟
زدم زیر خنده گفتم هردوتاش ولی شق دردی یکم بیشتر،خندیدو گف :خب دیگه پس ازین به بعد با همون عکسا شق دردیتو برطرف کن،گفتم نه دیگههه
خود فرشتشو دارم دیگه نیازی ب عکساش نیس.
ی لبخند خوشگلی زد ک دلمو برد،دلم میخاس برا اولین بار ببوسمش
ی دفعه نزدیکتر شد بهم ،صورتشو اورد جلوتر در گوشم گف ،خیلی دوست دارم علی.
سرشو اورد عقب تر چشامون به هم گره خورد ک دیگه نتونسم جلو خودمو بگیرم و همون لحظه لبموم چسبوندم به لباش و شروع کردم به خوردنش.اونم داشت همراهی میکرد.خیلی اروم دستامو از رو صورتش میاوردم پایینتر ،تا رسوندم به سینهاش
اروم گرفتم تو دستام،سینه هاش سفت شده بود،قشنگ معلوم بود ک حشری شده بود.سرمو کشیدم عقب گفتم الانکه یکی بیاد ببینه بد میشه،بزار برا یجا ک فقط منو تو باشیم
هانیه هم گف باشه عزیزم.
یواش یواش جموجور کردیم زدیم بیرون
سوار ماشین ک شدیم توی پارکینگ دوباره شروع کردیم به لب گرفتن از همدیگه،هردوتامون دیگه داشتیم دیوونه میشدیم،بهش گفتم وای ک چقد شیرینه این لبات،دارم یواش یواش به رویاهایی ک باتو داشتم نزدیکتر میشم.گف ک چ رویاهایی داری ،گفتم همین لبات یکیش بود ک سالهاس داشت دیوونم میکرد،
گف ای ناقلا فق لبام داشته دیوونت میکرد یا بقیه جاهام؟گفتم نهه لبات ک فق ۱۰ درصده از اون بدن خوشگلت،هنوز ۹۰درصد ازون بدنت مونده خوشگل خانوم ،گف نترکی یوخ شازده،خندیدیم وا راه افتادم ب سمت خونشون.
اون شب خیلی بهم خوش گذشت ،دیگه هانیه رو مال خودم میدونستم و فقط منتظر فرصتی بودم ک سر سکس رو باهاش باز کنم…

تقریبا دوسه ماهی میگذشت از رابطه پنهانی ک من با  هانیه داشتم و سطح تماس جسمیمون در حد بوسو مالش بود،و فرصتی پیش نیومده بود ک باهمدیگه سکس داشته باشیم،چنباری هم از رو لباس توی ماشین کسو کونش رو مالیده بودم و ارضاهم شده بود
اما دیگه بهمون حال نمیداد.
یادمه پیک سوم یا چهارم اوج کرونا بود که یکی از اشناهای داییم کرونا گرف و فوت شد،و قرار شد ک دایی با زندایی فردا صب برن شهرستان و شب برگردن،برا همین قرار شد ک هانیه خونه باشه ما بریم پیشش یا هانیه بیاد خونه ما ، ک هانیه گف من خونه خودمون راحت ترم و اگ میشه مهناز خانوم ک مامان من هستش بیاد خونه ما
مامانم گف چشم عزیزم نگران نباش فردا با علی میایم اونجا.
منم از شوق اینکه زودتر بریم خونه دایی اینا
صب زودتر از همه بلند شدم رفتم نون گرفتم اومدم صبحونه رو حاضر کردم،مامان و بابا رو بیدار کردم،بابام گف ک: افتاب از کدوم طرف در اومده .علی اقا شما این موقع صب بیدار شدین؟گفتم پدر جان دیگه صبحونه رو باهم بخوریم منو مامان بریم خونه دایی اینا تا اونا حرکت نکردن .
پدرم گف بععلهه افرین به پسرم ک هوای دختر داییشو داره،با خودم گفتم نمیدونه ک دلم برا چی خوشه.
منو مامانم اماده شدیم،ی اسنپ گرفتیمو حرکت کردیم.
وقتی رسیدیم تازه دایی با زن دایی داشتن از خونه میومدن بیرون ک هانیه هم دم در واساده بود،سلامو خدافظی کردیم باهم دیگه و اوناهم رفتن به طرف شهرستان.
منم جوری ک مامانم نفهمه با هانیه سلامو احوال پرسی کردم هانیه ام خوشومد گویی گف و رفتیم داخل خونه،من واس اینکه دیشب دیر خوابیده بودم و صب هم زود پاشده بودم خیلی منگ و خابالو بودم،برا همین هانیه گف علی جان اگه خوابت میاد برو تو اون اتاق بالایی استراحت کن،چهرت خیلی خستس،مامانمم گف اره پسرم برو امروزم ک زود پاشدی برو ی یک ساعتی بخاب تا چشات اینجوری نره توهم،گفتم باشه پس اگ کارم داشتین بیدارم کنید،ی چیشک به هانیه زدم رفتم تو اتاق درم بستم افتادم رو تخت،فک کنم پنج دیقه نشد ک خوابم برد.

یهو بخودم اومدم یکی داره صدام میزن…
علی،علی،پاشو چقد میخابی تو…پاشو دیگه…
چشامو وا کردم دیدم هانیس،گفتم عع ساعت چنده،گف ماشالاا ساعت ۱۱،خب تو چرا شبا زود نمیخابی ک اینطوری برنامه خابت نریزه بهم
گفتم تقصیر این سریال Elite ک نمیزاره بخوابم
هانیه گف عععع پس Elite عم میبینییی،چشمم روشن،نکنه موقع صحنه هاش دساترو ام ب گار میندازی؟
گفتم ن ب جون خودم این کمرو دیگه گذاشتم برا روز مبادا،زد زیر خنده ک اوهووو اقارو باش چ اعتماد ب نفسی هم داره.
گف حالا ک راس میگی بزار ببینم اب این لوله کشی چقدره،گفتم ن جون تو بیخیال الان ک مامانم اینجاس شر میشه
گف نگران نباش مامانت نیم ساعت پیش رف مغازه بابات ،مث اینکه میخاستن حساب کتاب کنن رف کمش گف تا عصر بر میگرده،گف ک شما غذارو بخورین منم مغازه چیزی میخورم
تا اینو گف از جام پریدم گفتم ایوللل پ چرا زودتر نمیگی اینو،
هانیه گف خب حالا گفتم میخای چیکار کنی؟
پریدم گرفتمش خابودندم روی تخت گفتم حالا ببین ک میخام چیکارت کنم ،یکم قلقلکش اومد نیش خند میزد.
دیگه رفته بودیم تو حس ،لبامون روی هم‌بود و یواش یواش لباسامون رو هم‌دراورده بویم،مونده بود لباس زیرامون
دستاشو باز کردم بردم بالای سرش،جف کف دستاش رو گذاشتم روی هم جوری ک قفل بشه و با ی دستمم محکم گفتمش،اون یکی دستمم بردم‌سمت کسش و شروع کردم‌به مالیدنش،رو به صورتش کردم ی بوس از لبش گرفتم و شروع کردم ب لیسیدنش،از گردن تا سینه تا شکمش میوموم پایین دوباره میرفتم بالا و همینطور ادامه میدادم،با اون یکی دستمم از روی شرتش کسشو میالیدم،قشنگ تماام شرتش خیس اب شده بود،همینجور ناله میکرد.
یکم ک سرعت دستامو بیشتر کروم صدای اخ و ناله هاش بیشتر شد ک ی لحظه بدنش دیدم لرزید و ی جیغ نسبتن بلندی کشید،فهمیدم ک ارضا شده ،تمام رو تختی اون قسمت ک زیر کونش بود شده بود اب کسش.
چشاشو بسته بود. گفتم چطور بود عزیزم؟گف بینظیر بود،این بهترین رابطه ای بود ک تاحالا باهم داشتیم.گفتم حالا ادامه داره این داستان
لبخندی زد گف من بی صبرانه منتظر ادامشم
رفتم پایینتر شرتشو کشیدم پایین،،قشنگ معلوم بود ک توی این نیم ساعتی ک مامانم‌ رفته ،موهای دور بر کس و کونشو پاک کرده،
اروم اروم زبونمو از سوراخ کونش میکشیدم تا سر کسش و دوباره میاورم پایین و دوباره میبردم بالا.همینطور یواش یواش سرعت لیس زدن رو بیشتر میکردم،زبونم‌رو هم‌میکردم داخل کسش جوری ک چوچولشو زده بود بیرون
دوباره صداش بلند شده بود داشت اهو ناله میکرد،دستشم گذاشته بود روی سرم و فشار میداد سمت کسش ک بیشتر بخورم،منم تا جایی ک میتونستم سرعتمو بیشتر کردم براش  میخوردم ک یه آن کُل صورتم شد اب کس،با همون ابای روی صورتم رفتم جلو صورت هانیه و گفتم بیا اینم اب کسات روی صورتم،بدون هیچ حرفی سرشو اورد جلو تر و همه ابی روی صورتمو با زبونش لیس زد اخرشم ی ماچ از لبم گرف گف عاشقتم علی جون،ممنونم ازت حالا دیگه نوبت منه ک جبران کنم
منم گفتم این گوی و این میدان…
روی لبه تخت نشستم هانیه هم اومد رو زمین جلو من زانو زد و شرتمو از پام گشید بیرون،قبلا این اواخرا با دس برام جق زده بود اما هرچی میگفتم برام‌ساک نمیزد،ولی این بار بدون اینکه من چیزی بگم شروع کرد به ساک زدن،اولین بارش بود و اول چنتا بوس از کیرم کرد، با دستاش با خایه هام بازی میکرد
یواش یواش کیرمو میکرد توی دهنش،اولین بارش بود و دندوناش میخورد ب کیرم بهش گفتم یواش یواش بخوره عجله نکنه،اونم یواش یواش کیرمو میکرد توی دهنش و در میاورد دوباره میگرد توی دهنش،
اولین تجربه من بود ک کسی برام ساک بزنه برا همین داشت ابم میومد ک گفتم هانیه جون بسه الانکه ابم بیاد،هانیه هم کیرمو از تو دهنش دراورد و بلند شد گف واسا الان میام
رفت از توی اتاق مامان باباش ی اسپری تخیری اورد گف بیا اینو بزن تا ابت دیرتر بیاد.گفتم تو اینو از کجا اوردی،گف توی کمد بابام دیدمش ،گفتم ای دایی نامرد ببین چجوری ترتیب زن دایی رو میده،هانیه گف اره با همین اسپری ها بوده ک مو ساختن دیگه،گفتم قربون اون کیرو کس دایی با زندایی بشم ک این فرشترو ساختن برام
گرفتمش تو بغلم به پشتخابوندمش روی تخت
یکم ازون اسپریه خالی کروم رو کیرم و از روی کمد کنار تختی کرم پوستی ک بود رو برداشتم و ی زرشو زدم به سر انگشتام
هانیه گف علی تروخدا یواش بکن،سوراخ کونم خیلی کوچیکه دردم میاد.
گفتم الاهی فدات شم من ک حاضر نیسم ی قطره اشک ازون چشمای خوشگلت بیاد،پس اصلا نگران نباش،نمیزارم دردی بکشی
سر انگشتامو کرمی کردم،یکمی هم دوروبر سوراخ کونش رو چرب کردم تا انگشتم راحتر بره تو کونش
انگشت اشارم رو بردم سمت کونش،دوروبر سوراخ کونش میچرخوندم
اروم اروم میگروم توی کونش و دوباره در میاوروم،همینجوری ادامه میدادم و یواش یواش دو انگشتی ،سه انگشتی هم اینکارو میکردم،اما خیلی کم تا جا باز کنه
همینکه دیگه دهنه سوراخ کونش باز شده بود به سر کیرم کرم زدم تا نرم بشه،صورتمم بردم جلو صورتش گفتم اصلا نمیخاد بترسی بدنتم شل بگیر ،ی بوس از لپاش کردم و برگشم ب پشتش
بالشتی ک رو تخت بود رو گداشتم زیر پاش تا کونش بیاد بالاتر،اروم اروم سر کیرمو میبروم‌سمت سوراخ کونش،یواش یواش هول میدادم‌داخل و میاوردم بیرون،همون اول کاری اخ اوف هانیه دراومده یود،هی میگف علی تروخدا یواش تر بکن،تروخدا یواشتر بکن
منم میگفتم چشم عزیز دلم،فق چن دیقه اولش اینطوریه،بعدش دیگه باز میشه
یواش یواش بیشتر کیرمو میکردم توی کونش و نگه میداشتم تا اون تو جا باز کنه
هانیه هم میگف علی تروخدا درار ک دارم میمیرم
منم میگفتم فقط چن دیقه تحمل گن عزیزم
ولی واقعا هم‌سوراخش خیلی تنگ بود،گیرم اون توداشت میترکید،زیاد کلفت نبود،اما دراز بود،تقریبا ۱۸ ۱۹ سانتی میشد،دیدم دیگه زیاد اخو ناله نمیکنه،منم‌ اروم اروم شروع کردم به تلمبه زدم،همینکه شروع کردم دیگه نمیگف ک اذیت میشم،داشت یواش یواش کیف میکرد
منم اروم کیرمو درمیاوردم و دوباره تا نصفه میکردم توش
تا جایی ک دیگه خود هانیه گف علی تن تن‌ بکن
بزن جرم بده ،اخخخ بکن تو فقط بکننن
منم تا این شنیدم شروع کردم زودزود تلمبه زدن
با دستام دستاشو از پشت گرفته بودم و محکم داشتم میکردم تو کونش
دیگه صدای اه نالش کُل اتاقو گرفته بود
منم با کف دستم میزوم روی کونش میگفتم جوننن عجب کونی داری تو
دیگه تا اخر دنیا فقط این کون مال منه
هانیه میگف جانمم محکمتر بکن علیی
بزن کونمو پاره کن
خیلی حشری شده بودیم جفتمون
کیرمو دراوردم به حالت داگی نشوندمش شونه هاشو چسبوندم به روی تخت و دوتا  دستاشو گرفتم ک سوراخ کونشو باز کنه،منم گیرمو یهویی تا تح کردم تو کونش ک ی جیغی کشیدو گف بیشعور یواشتر
گفتم خودت گفتی پارم کن،منم دارم همین کارو میکنم
گف من علط کردم یواشتر بکن،گفتم ن دیگه نمیشه،تا این شیلنگ خالی نشه باید این کونو سرویس کنم
گف پس عجب گوهی خوردم اسپری رو دادم بهت
خندیدم گفتم نترس الاناس ک ابم بیاد،گف جووون میمیرم برا اون ابت ک بریزی توی کونم
کفتم دوس داری بریزم توش
گف ارههه همشو خالی‌کن توی کونم‌
جووون تو فقط بکنن
دیگه احساس کردم ک داره ابم میاد برا همینم تندتر تلمبه زدم تا اینکه حس کردم کُل انرژی بدنم از سر کیرم زد بیرون و ریخته شد توی کون هانیه
همونجوری روش افتادم اونم دیگه نایی نداشت ک بلند بشه،توی همون حالت کیرم هنوز توی کونش بود و اروم اروم در گوشش زمزمه میکردم ک چطور بود؟دوس داشتی؟میگف ک عالی بود عزیزم،عاشقتم ،دیگه هر روز باید کیرت اینجوری توی کونم خالی بشه
همونجوری روی هم دیگه خابیدیم .یهو چش باز کردم‌دیدم تا ساعت نزدیک ۳ بعد از ظهره
و هانیه هم هنوز زیر من خوابه،ارون از روش بلند شدم کیرمم نصه نیمه شق بود ک از رو کونش روف کنار ،اب کیرم میزد بیرون ک با لحاف روی تخت پاکش کردم،همون لحظه بیدار شد
گفتم پاشو تا مامانم سر نرسیده مارو اینجوری ندیده ی دوش بگیریم اینجاروهم تمیز کنیم
اتاقو مرتب کردیم باهم دیگه ی دوش هم گرفتیم و اومدیم بیرون نهارمونم خوردیم تا مامانمم نزدیکای ساعت ۵ نیم بود ک امد خونه
منو هانیه هم خیلی عادی جلو مامانم‌رفتار میکردیم جوری ک متوجه چیزی نشه

ادامه دارد…

نوشته: علی


👍 45
👎 19
79201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

864377
2022-03-18 02:14:57 +0330 +0330

تا جایی که گفتی سنم نوزده و قد 185 و وزن 65 خوندم.دیوث تو یا سوءتغذیه داری یا زیادی فیلم ترکی میبینی

5 ❤️

864379
2022-03-18 02:18:53 +0330 +0330

داستانت از اونجا که داشتی تصور میکردی شروع شد،
که یه بوسه به کیر داییت میزنی از بس برات نعمت اورده

2 ❤️

864386
2022-03-18 02:54:22 +0330 +0330

کسشر بود دیگه ننویس مرسی

0 ❤️

864388
2022-03-18 03:02:44 +0330 +0330

18 سالگی پزشکی میخونه؟ تو وان بودی و شامپو زدی و جق زدی؟ جالبه چیزهای جدید یاد میگیریم

3 ❤️

864389
2022-03-18 03:05:58 +0330 +0330

آفرین قشنگ بود

0 ❤️

864405
2022-03-18 09:28:04 +0330 +0330

این بهترین رابطه ای بود که تا حالا داشتم …
سوای غلطی املایی که اونقد زیاد بود که نمیشه نوشت باید عرض کنم که طرف جندس کسخوووووووووووووول

2 ❤️

864418
2022-03-18 13:13:17 +0330 +0330

معلوم بود الکیه ولی مرسی قشنگ بود

0 ❤️

864441
2022-03-18 17:12:01 +0330 +0330

تو وان بهت حس ارامش میده؟
پهن چهره از داشته هات بگو. کمتر کس شر بگو

0 ❤️

864465
2022-03-18 22:55:51 +0330 +0330

با این حجم از غلط های املایی که دیدم، کاملاً مشخصه که یه دستی تایپ می کردی.
خواهشا موقع نوشتن جق نزن. مرسی!

0 ❤️

864471
2022-03-18 23:47:03 +0330 +0330

از ادمین درخواست دارم این داستان رو از سایت حذف کنه… احمق آدم تو همچین سایتی هویت خودشو رو میکنه؟

0 ❤️

864569
2022-03-19 14:27:45 +0330 +0330

کدوم دیوثی ۱۸ سالگی پزشکی میخونه؟

1 ❤️

871868
2022-05-03 01:54:00 +0430 +0430

کسکش اینهمه ریزه کاری رو چطوری آدم یادشمیمونه

0 ❤️