سکس با دوست خانمم شقایق جون

1399/10/02

سلام داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به ۳ ماه پیش ک من ۲۲ سالمه و خانمم ۲۱ سال و دوست خانمم هم ۲۱ سال(اسامی عوض شدن بع دلایل شخصی)
اول از خودم بگم ک اسمم امیره قدم ۱.۸۰ وزن ۷۰ پوست سفید فیس همه میگن خوب سایز کیرمم ۱۶ بدن نسبتا ورزشکاری دارم
و خانمم اسمش هدیه قد ۱.۷۰ وزن ۶۵ پوست گندمی و فیسش واقعا خوب و بدن لاغر
و اصل کاری دوست خانمم شقایق جون قد ۱.۷۵ وزن ۷۵ و بدنن فوق العاده خوب ممه ها ۸۵ کون سر بالا پوست سفید سفید بدن لیزر کامل بدون ی مو عین آینه فیسشم ک نگم براتون عین فرشته هاا هرچی تعریف کنم کمه
خلاصه ما رسممونه ک زود ازدواج کنیم منم هدیرو تو دانشگاه باهاش اشنا شدم و از هم خوشمون اومدو من رفتم جلو باهاش صحبت کردمو اوکی شدیم و حدود ی سال بعد با خونواده رفتیم جلو و نامزد کردیم تو نامزدیم اصلا نزدیکی نامزدیم حدود ی سال طول کشیدو ما تو ۲۲ سالگی باهم ازدواج کردیمو رسید شب عروسیمون که من همه دوستای خانممو میشناختم و دیده بودم جز شقایقو که قبلا بهم میگف صمیمی ترین دوستم شقایق بوده و ما خیلی باهم فاب بودیم مثل دوتا خواهرو که خلاصه تعریف زیاد کرده بودو به دلیل شغل پدرش خونشونو میبرن شیراز منم کلا ی عکس دونفری از خانمم و شقایق که پیش هم نشسته بودن و از چهره گرفته بودو دیده بودم ک صورت خیلی خشگلی داشت و خیلی حساس نشدم
تا شب عروسی من تو قسمت خانما بودم ک دیدم هی یکی یکی دوستاش میان جلو تبریک میگن و اینا یهو دیدم هدیه شروع کرد جیغ زدن شقایق دلم تنگ شده براتتت ک دیدم بعله ی فرشته ک چ عرض کنم خود سیندرلا اومده بود من تا چشم بهش افتاد دیگ هیچ کسو نمیدیدم ی مانتو جذب قرمز پوشیده بود تا بالای زانو با پاشنه بلند ست لباسو رژ و کیف ست با لباس کلا قرمز لاک پا و دستاشم قرمز بدنم سفییید و عالی کون قمبل اومد اول ک همو بغل کردن اومد طرف منو اول ک دید ی لحظه خشکش زد بعد با ی لبخند تبریک گفت و دست دادیمو باهم خوشو بش کردیم
خلاصه شب عروسی ب پایان رسیدو من اونشب فقط ب شقایق فکر میکردم حتی چنبار هدیه پرسید کجایی هواست کجاست ک خستگیو بهونه کردم هدیه هم شیطونیش گل کرد گف امشب نباید بخوابی باهات کار زیاد دارم خلاصه عروسی تموم شدو رفتیم شب قشنگ با هدیه دوتایی یبودیم که هدیه خودش شروع کردو خوابید منم پردشو زدم من فقط فقط به شقایق فکر میکردم وقتی هدیه رو کیرم بالا پایین میکردو آه میکشید حس میکردم اونو دارم میکنم و اون داره آه میکشه همون روز اول حس کردم باید با اون ازدواج میکردم واقعا عاشقش شده بودم
تقریبا یک هفته نگذشته بود ک ما ماه عسل نرفتیم چون من ی کارگاه فولاد دارم با داداشم اونم مسافرت کاری بود رفته بود ترکیه در رابطه با همین کار که قرارداد ببنده و خلاصه همه کارا ریخته بود سر من نمیتونستیم بریم ماه عسل قرار شد اونا ک برگشتن ما بریم ک من از سرکار برمیگشتم خونه واقعا من فکرو ذکرم شده بود شقایق حتی روزی ی بار زنگ میزدم ک ببینم فیلم عروسی کی کامل میشه که من لاقل از تو فیلم ببینمش حتی ی بارم ب خانمم گفتم چرا نیومد خونه ما اینجا ک مگ خونه دارن ک گفت ن تنها اومده بود دیگ مزاحم ما نشد ی شب موند هتل فرداشم رف ولی گف امتحانام داره شروع میشه تموم شه حتما میام
یادم رفت بگم که منو خانمم مدرک فوق دیپلمو ک گرفتیم ازدواج کردیم دیگ نخوندیم ولی شقایق جون میخوند برا لیسانس
خلاصه ی روز از سرکار اومدم خونه ک دیدم خانمم داره با تلفن حرف میزنه و دل تو دلش نیست و همون پشت تلفن گفت امیر سورپرایز دارم گفتم چ سورپرایزی گفت شقایق کنکور داده برای لیسانس تهران قبول شده میاد تهران ک من اون لحظه حس کردم خدا شانس دوباره بهم داده و نباید از دستش بدم واقعا دل تو دلم نبود که گوشیو زد رو بلندگو تا منم تبریک بگم منم گفتم سلام تا گفت سلام صدای خیلی نازی داشت یهو قند تو دلم اب شد شروع کردم تبریک گفتن ک گفت شاید نتونم بیام ک منو هدیه باهم گفتیم چرا و گفت بابام نمیتونه از پس هزینه ها بربیادو اونجا خوابگاه گرفتن سخته و باید دنبال خونه باشه احتمالا بی خیال شه ک هدیه گف وااا یعنی چی تو بیای اینجا من مگ میزارم بری خوابگاه میای پیش من منم تنهام امیر صب میره شب میاد ماه عسلم ک ماشالا کنسله میای پیش من من از تنهایی در میام ک گف اخه. و من سریع گفتم اخه نداره راس میگه هدیه هم تنهاس خیلی خوبه یکی پیشش باشه ک با اصرار زیاد هدیه و من گف پس باشه با خونواده صحبت کنم خبرشو میدم و منم گفتم خوشحال میشم و خلاصه یکم دوتایی صحبت کردنو قطع کردن
گذشت فرداش جمعه بود من خونه بودم ک بازم ب فکر شقایق بودم جمعه هدیه شروع کرد بهم دادن هدیه واقعا خیلی حشریه که من موقع سکس فقط ب شقایق فکر میکردم دوباره شنبه رسید و اول هفته من سر کار بودم ک هدیه بهم زنگ زدو گفت خونواده شقایق با اومدنش موافقت کردن اون لحظه من حس کردم خوشبخت ترین مرد روی زمینم دل تو دلم نبود ببینمش ک گفتم عالیه کی میاد ک گفت پس فردا میاد ک بره ثبت نام و کاراشو انجام بده من دیگ اون دوروز مثل دوسال برام گذشت ولی دوروزم تموم شدو خانمم رفته بود فرودگاه دنبال شقایق جون از اونجا رفته بودن خونه و وسایلو گذاشته بودن خونه ما و رفته بودن کارای ثبت نامشو انجام بدن ک دیر نشه منم ساعت ۳ بعد از ظهر بود زنگ زدم ببینم اومده ک هدیه گوشیو ورداشتو گفت اره الان اینجاست پیش منه تازه داریم ناهار میخوریم بریم خونه استراحت کنیم منم اونروز زودتر تعطیل کردمو ساعت ۶ بود راه افتادم سمت خونه و دیدم بعععله دوتایی نشستن خاطره تعریف میکنن تا رفتم تو صورتشو دیدم دوست داشتم سریع بپرم بغلش کنم و ببوسمش ببرمش روی تخت ولی حیف ک نمیشد خلاصه بعد از کلی سلام احوال پرسی من شروع کردم ذغال گذاشتم برا قلیون (اینم بگم من هرروز بعد سرکار قلیون میکشم چنتا هم تنه با طعم متفاوت دارم)از شقایق پرسیدم قلیون میکشی ک گفت چراکه نه گفتم چ طعمی گفت مگ چنتا قلیون دارین که ی کابینت داریم مختص قلیون باز کردم چشاش گرد شد گف نمیرید یوخ دوتایی بعد گف هندونه نعنا دارین بزن ک برا ما هندونه بودو من چاقیدم شروع کردیم کشیدن که هدیه لب به قلیون نمیزنه منو شقایق شروع کردیم ب کشیدن اونشب من استارت راحت بودنو زدم پرسیدم ایراد نداره راحت باشم ک خود هدیه گف ن بابا ا خودمونه چون من انصافا هیکلمم عین ورزشکاراس همیشه تو خونه ست شلوارک و رکابی یقه گرد میپوشم که به شقایقم گفتیم راحت باشه و با زور هدیه رفت ی شلوارک جذب با ی تیشرت آستین کوتاه جذب پوشید هدیه بیچاره اصلا فکر نمیکرد من ب دخترا دیگ نگا کنم چه برسه ب صمیمی ترین دوستش چون خداییش خودشم خیلی خشگله خلاصه اومد نشست پیش من من ناخواسته نگام ب پاهاش افتاد جوراباشم در اوورده بود پاها سفید سفید بدن فوق العاده خوب پاها تا بالای زانو بیرون بود دستو پاش ی لاک ست مشکی زده بود ی شلوارک تنگو تیشرت سفید جذب پوشیده بود ک انقد جذب بود شورتو سوتینش از زیرش دیده میشد کون گنده قمبل ممه ها ۸۵ بدن سفید کمر باریک قیافه هم ک نگم براتون
خلاصه تا نشست پیش من من کیرم شروع کرد راس شدن ک ی پامو انداختم رو اونیکی ک دیده نشه خلاصه شروع کردیم به قلیون کشیدن ک زنگ خونرو زدن شام سفارش داده بودیم اونشب ک رسید هدیه دید من خستم لباسمم درست نیست کیفمو ورداشت گفت من برم شامو بگیرم ک ما دوتا تنها شدیم برا چن دقیقه
تا هدیه رفت چشامون افتاد تو چشا هم ی لبخند خیلی قشنگی زد ک داشتم میمیردم براش میخواستم همونجا بپرم لبرو ازش بگیرم ولی حیف ترس داشتم ک بهش گفتم شات میدونی چیه تو قلیون گفت ن گفتم کام میگیرم دودشو میدم به دهن تو گفت نمیشه گفتم میخوای امتحان کنیم ک گفت بزار هدیه بیاد با اون امتحان کن من ببینم ک گفتم اون از قلیون بدش میاد ک گفت باشه و خلاصه ی کام گرفتم رفتم نزدیکش اونم اومد نزدیکو لباشو اوورد جلو تقریبا یکم لبا بهم خوردو دودو دادم دهنش اونم فوت کرد این شد اولین تماس ما ک سریع خودشو جمع و جور کرد خلاصه هدیه اومدو شامو خوردیمو یکم فیلم دیدیم که شقایق گفت باید بگردم دنبال کار نیمه وقت که هم به کلاسم برسم هم به کار که من از موقعیت استفاده کردمو گفتم اتفاقا من ی منشی لازم دارم میخواستم‌تمام وقت بگیرم ولی تو هستی ایراد نداره ک گفت ن نمیخوام بخاطر من اذیت شی که هدیه گفت ن بابا چ اذیتی و با اصرار راضی شد که بهش گفتم فردا بیا بریم محیطو ببین خوشت اومد بیا ک گفت صبح کار دارم بعدش حتما میام ک گفتم باشه و قرار شد بریم بخوابیم ک اینم بگم خونمون بزرگه تقریبا ۱۷۰ متره ۳ خواب ک یکی از اتاقا خالی بود یکیشم دادیم شقایق یکیشم ک منو هدیه رفتیم بخوابیم خلاصه ک هدیه نزدیک شد بهم ک حشری شده بودو منم تو فکر شقایق گفتم امشب خستمو اونم اصرار نکرد ولی ناراحت شد منم ب روش نیووردم پشتمو بهش کردم تا صب خوابم نبرد ب شقایق فکر میکردم تا صب شد و من صبح زود پاشدم رفتم کل روز منتظر بودم شقایق بیاد که ساعت حدود ۱ بود دیدم اومد وقتی وارد شد چشمام گرد شد ی دختره فوق الهاده خوشگل اومده سرکار من خلاصه بهش گفتم ناهار خوردی ک ملوم بود نخورده زنگ زدم ناهار اووردنو دوتایی شروع کردیم ناهار خوردنو بهش گفتم پیش منی راحت باش نیاز نیس احساس غریب بودن کنی ک گف مرسی منم خیلی تنهام خوبه ک پیش شمام و ابنا خلاصه ناهارو خوردیم یکم درباره کار بهش توضیح دادمو کارش راحت بود حقوق ی منشی کاملم بهش دادم اولشم ی پولی بهش دادم گفتم اینجایی لازمت میشه ک قبول نمیکرد و با اصرار گرفت و گفتم هرجا خواستی بری پول لازم داشتی بگو تعارف نکن ک احساساتی شد و اومد بغلم اون لحظه هم تعجب کرده بودم ک ضربان قلبم رو هزار بود ک شروع کرد گریه کردن ک روم نمیشد از بابام پول بگیرم دستش تنگه بهم گفته بود بری چجور باید خرجتو بدیم مرسی بحاطر اینکه هوامو داریو اینا تقریبا ی ربع بغلم بودو گریه میکرد منم دلداریش میدادم خلاصه باهم رفتیم خونه و دوباره هدیه و شقایق رفتن شروع کردن عکسای عروسی اومده بود میدیدن که شب شد دوباره اومدیم بخوابیم بازم هدیرو پس زدم و اون خیلی ناراحت بود ساعت تقریبا ۲ شب بود منم کیرم راست راست اروم ب بهونه اب‌خوردن پاشدم رفتم اب بخورم شروع کردم از لای در شقایقو دید زدن پتو روش نبود ب پشت خوابیده بود کون قمبل منم کیرم راست شروع کردم جلو در جغ زدن از شدت حشریت ک حس کردم هدیه داره بیدار میشه و سریع خودمو جمع و جور کردمو رفتم اتاق شروع کردم هدیرو تو خواب کردن ک بلند شد گفت چیشد زدی بالا من چشامو بسته بودم شقایقو تصور میکردم
خلاصه اونشبم‌ گذشتو ی سه چارروز همین روند گذشت و منو شقایق خیلی باهم راحت شده بودیم هر دقع منو میدید با ی نگاه دیگ بود یکی دوسری هم بدنامون چسبید بهم ک عکس العملی نداشت خلاصه ی روز صب پاشدیم با شقایق صبحونرو خوردیمو راه افتادیم تو راه رفتن هیچ صحبتی نکردیم نزدیک دفتر بودیم ک به شقایق گفتم امروز کارمون کمه میخوام ببرمت تهرانو نشونت بدم گفت باشه به هدیه هم بگم بیاد بریم ک قشنگ خورد تو ذوقم و هیچی نگفتم گذشت ساعت ۱ اینا بود ک کارا تقریبا تموم شدو صداش کردم اومد داخل ک ناهار رسیده بود ناهار بخوریم گفتم هدیه خستس دیشب نتونست بخوابه شاید تو رودروایسی بمونه بخواد بیاد ک شروع کرد خندیدن گفت دیشب نزاشتی بخوابه هااا ک منم خندیدم و گف باشه دوتایی بریم ک گف باشه خلاصه منم بردمش بیرون و تهرانو چرخوندمو رفتیم ی سفره خونه عالی که الاچیق الاچیق بود خلاصه ی الاچیقش که وی ای پی بود ما رفتیم اونجا که ته ته بود در داشت داخل اصلا دید نداشت خلاصه رفتیم هوا یکم سرد شده بود اومد نشست قشنگ کنارم ک قلیونو گفتیم اووردو تو این تایم ک قلیونو بیاره بهش گفتم ب هدیه نگو اومدیم چون بگی میگه بمن چرا نگفتین میدونمم خستس اگه میومد اذیت میشد ک اونم گف نمیگفتیم چیزی نمیگفتم خلاصه دیگ ساعت شده بود ۷ اینا چون خیلیم گشتیم تهرانو این تایم هرشب خونه میبودیم ک هنوز ما قلیونمون نیومده بود که هدیه زنگ زد گوشیم منم هول شدم گفتم هدیس چیکار کنیم ک گفت گوشیو بده من گفتم باشه خلاصه شقایق گوشیو جواب داد بعد از کلی احوال پرسی گفت ی جلسه با کارگرا گذاشته کارا ریخته بهم احتمالا دیرتر بیایم ک منم گفتم وایمیسم باهم بیایم ک گفت باشه و قطع کردن خلاصه بعدش شروع کرد خندیدنو با ی لحن خاصی گفت اینم پیچوندیم
و زول زد تو چشمام منم چشاشو نگا میکردم ک انقد ب هم نزدیک شده بودیم میخواستیم لب بگیریم که قلیون رسیدو خودمونو جمع و جور کردیم
شروع کردیم قلیون کشیدن داشتم میکشیدم گفتم میخوای بهت شات بدم ک گفت اون سری خیلی بهت حال دادا خندید منم خندیدمو شروع کردم کام گرفتن ک بهش شات بدم لباشو اوورد نزدیک اینسری دلو زدم ب دریا قشنگ لبامو گذاشتم رو لبش بعدش زول زد تو چشمام شروع کردم ادامه لب بازی ک خودشو اروم جدا کرد ولی معلوم بود دلش میخواد ک گفت امیر درست نیست پس هدیه ک گفتم شقایق از روز عروسی من عاشقت شدم دوست دارم و هر شب میام تو اتاق میبینمت با خیلی صحبت و تو اون حین دستم لای پاهاش بود ک رام شد گفت منم خیلی ازت خوشم اومده ولی میترسیدم بگم چون تو شوهر بهترین دوستمی نمیتونیم کاری کنیم ک گفتم دوسم داری با صدای لرزون گفت اره ک بهش گفتم به هدیه چیزی نگو ک گفت باشه اونجا شروع‌کردیم لب بازی کردنو ولی نمیشد کاری کرد چون دیر میشد برا اینکه هدیه هم شک نکنه جمع کردیم رفتیم تو ماشین همش دستامون تو دست هم بودو قربون صدقم میرفت پاشو از تو کفش دراوورد گذاشت بغلم داعم میگف بوس کن پشت فرمون بعد تو راه یهو گفت بزن کنار گفتم چیشده گفت بزن کنار زدم کنار گفت دوسم داری ؟؟
منم گفتم عاشقتم ک پیاده شد گفتم کجا میری ک دیدم رفت تو داروخونه ی بسته قرص خرید اومد گفتم این چیه گفت قرص خواب خیلی قوی امشب دوتاشو میریزم تو چایی هدیه که بخوابه ساعت ۲ شب منتظرتم که منم گفتم باشه راه افتادیم تا رسیدیم خونه تو خونه ک سریع شام خوردیمو قرار شد خودمونو بزنیم ب خستگی بریم بخوابیم ک شقایق گفت ی چایی بریزم بیارم بعد گفتم من نمیخورم برم بخوابم خیلی خستم گفت باشه منو هدیه میخوریم من رفتم بخوابم با کیر شق شده خلاصه بعد ۲۰ دقیقه هدیه اومدو خواستم ببینم داروها تاثیر داشته یا ن ک شروع کردم هدیرو بوسیدن ک با صدای خیلی خسته گفت من دارم میمیرم برا خواب و افتاد بعد ۵ دقع اروم رفتم بیرونو در اتاق شقایقو باز کردم ی چراغ خواب قرمز روشن کرده بود دیدم بعله خانوم با ی شورتو سوتین ست واساده منتظر من تا منو دید اومد درو قفل کرد منو هول داد رو تخت کلا لباسامو در اوورد نشست روم شروع کرد لبامو خوردن معلوم بود خیلی حشریه ک بهش گفتم یوخ بیدار نشه ک گفت سه تا قرص انداختم تا فرداشب میخوابه ک بهش گفتم قرصا یدونشم خطرناک بود چ برسه سه تا ک گفت بدرک و پاهاشو اوورد جلو گفت دوست دارم پاهامو بخوری خلاصه من خوابیدم پایین تخت نشست رو تخت پاهارو انداخته بود دهنم منم کف پاهاشو با لای انگشتاشو لیس زدم ی ده دقیقه ای ک سوتینو دراوورد ک دیدم بعله ممه ها نوک صورتی سفید سفید سربالا شروع کردم خودن ممه ها افتاد بود روم ممه هارو کرد دهنم نفسم بالا نمیومد هرازگاهیی جدا میشد ک فقط نفس بگیرم در حد ۴۰ دقیقه فقط بدن همو میخوردیم تا گفت حالا نوبت کسمه تا شورتشو دراوورد دیدم ک کس سفید قاشقی افتاد بیرون اب حشرش اومده بود برق میزد شروع کرد اروم نشست رو سرم سرمو فشار میداد سمت کسش میگف لیس بزن شروع کردم با زبونم لیس زدن کسشو ک کیرمو گرفت دستش حالت 69 شدیم شروع کرد اون برا
منو میخورد منم برا اونو ک داشت آبم میومد گفتم ابم داره میاد یهو پاشد ی سیلی ب کیرم زد گفت حالا حالاها باهات کار دارم شروع کردپاهاشو داد بالا کسش قشنگ بیرون بود گفت بکن توش گفتم پردت چی گفت قراره مال هم باشیم دیگ خلاصه سرشو اروم مالوندم روش با ی فشار رفت تو ولی خیل تنگ بود خلاصه کیرم خونی عقب جلو میکردم اونم از ته دل اه میکشید ک بهش هرچی میگفتم ساکت توجهی نمیکرد هموجور ک پاهاش بالا بود پاهاشو گذاشت رو صورتم گفت بخورم میخوردمو تلمبه میزدم یذره ک کردم اول اب اون اومد بعد اب من بعد افتادیم بغل همدیگه ی ربع همو بوس کردیم رفتم دیدم بعله هدیه رفته خواب زمستونی خلاصه من ب ارزوم رسیدم
خلاصه رفتم گرفتم تخت خوابیدم صبح پاشدم دیدم هدیه هنوز خوابه دیگ بیدارش نکردم رفتم اون اتاق دیدم شقایق پاشده ی صبحونه دو نفره آماده کرده که همو دیدیم با ی لبخندی نگام کردو گفت صبح بخیرو ی بوس داد بعد موقع خوردن صبحونه اومد نشست رو پام و بهش گفتم هدیه پا نشه ک گفت خیالت راحت با اون قرصا حالا حالاها خوابه که دوباره با کیر شق راه افتادیم رفتیم سر کار دیگ عادت کرده بود تا میرفتیم تو ماشین پاهاشو از کفش در میوورد مینداخت بغل من میگف بخور
خلاصه من هرروز با شقایق تو دفتر سکس میکردیم کسی نبود تایم ناهار میکشوندمش تو خلاصه هرروز باهم سکس داشتیم ی دوهفته گذشتو من کامل از هدیه سردشده بودم واقعا علاقه ای بهش نداشتم زوری میرفتم خونه حتی تو اون چن هفته چنبار باهم دعوامون شد که بهم میگفت چرا بهم توجه نمیکنی اصلا سکس نداریمو اینا صب میری شب دیروقت میای میگیری میخوابی دوباره صبح میری چ زندگی ایه حتی چنبار دکتر رفت که من نرفتم خلاصه هی از شقایق یواشکی میپرسید که امیر چش شده با کسی اشنا شده سرکارو اینا که شقایقم بهش گفت که ن اصلا کسیو نمیبینه سرش خیلی شلوغه داداششم هعی دنبال این قرارو اون قرار همه چی ریخته سرش واقعا سرش شلوغه در صورتی که منو شقایق باهم بعد کار میرفتیم دنبال خونه تا باهم ی خونه بگیریم چون دیگ داداشمم میومد سرکار نمیشد تو دفتر کاری کرد تو خونه هم ک خیلی سخت بود خلاصه با شقایق ی خونه خوب پیدا کردیمو گرفتیم برا دوتامون که خوردیم ب چن روز تعطیلات ک قرار شد شقایق بره پیش خونوادش اینم بگم ک شقایق خیلی روم حساس شده بود منو ب چشم شوهرش نگاه میکرد حتی شبا حسودیش میشد من بغل هدیه میخوابم میگفت نباید بخوابی دیگ باید یجوری حالیش کنی اونیکی اتاق خالیه بخواب اونجا و هی قبل رفتن خیلی بهم گفت طرفش نرمو اینا منم گفتم باشه
شقایق رفت به خونواده سر بزنه که هدیه هم بهم گفت اماده شو میخوام ببرمت جایی هرچی گفتم کجا چیزی بهم نگفت و منو برد پیش یکی از دوستاش که روانپزشک بود و بخاطر هدیه قبول کرده بود ک روز تعطیل وایسه و مارو معاینه کنه خلاصه رفتیم داخلو دکتر هرچی صحبت کرد گفتم بخاطر مشغله کاریه همه چی ریخته بعم سرم شلوغه یکم با من حرف زد یکم با هدیه و اومدیم خونه اون سه روز تعطیلیم جدا از هم خوابیدیم من باورم نمیشد عاشق شقایق شده بودم این چن شبم فقط ب فکر اون بودم تا اینکه تعطیلات گذشتو عشقم برگشت و سلام و احوال پرسی فرداش طبق روال رفتیم سرکار و بهم گفت که باید باهم ازدواج کنیم ک منم موندم چیکار کنم و خودش نقشه کشید بهم گفت دوستم داری ک گفتم عاشقتم و گفت با یکی از هم کلاسیاش تو دانشگاه ک منم میشناختمش پسر بود هماهنگ کنن خودشو دوست پسر شقایق معرفی کنه بیاد خونه ما با هدیه هم اشنا شه و هدیه هم ک چن وقته سکس نداشته حشری حشری بیاد و مخشو بزنه که من مخالفت کردم که گفت اگه اینکارو نکنم خودش میره ب هدیه میگه ک مجبور شدم موافقت کنم خلاصه فرداش هماهنگ کرد که شام بیان خونه ما ک مثلا منم نمیدونستم هدیه بهم گفت مهمون داریم دوست شقایقه که گفتم نمیدونستم دوس پسر داره گفت که تازه باهم اشنا شدن گفتم باشه که پسره اومد داخل اسم پسره رضا بود (اینم بگم که رضا نمیدونست که من در جریانم و فقط شقایق بهش گفته بود که مخ این دختررو بزن و هم بهت پول میدم و ی عشق و حال خوب بکن که رضا هم ملوم بود از قیافش که هوس بازه قبول کرده بود)
یکم از رضا بگم ک قدش ۱۹۰ پوست سبزه قیافش خوب چشم ابرو مشکی هیکلم باشگاهی باشگاهی واقعا عالی
خلاصه اومد داخل خیلی نرمال سلام علیک کردیم اینم بگم ک هدیه خیلی به نقاشی علاقه داره عاشق هنره ولش میکنی درمورد هنر تحقیق میکنه که شقایقو رضا نقشه کشیده بودن که رضا خودشو علاقه مند به هنر و نقاش نشون بده و با هدیه برن بیرون خلاصه اونشب از رضا خیلی تعریف شد و تا هدیه فهمید نقاشه باهم مچ شدن و قرار گذاشتن ک پس فردا برن ی جور نمایشگاه ک من سر در نمیارم که هدیه گفت ۴ تامون باهم بریم ک من گفتم من نمیام شما ۳ تایی برین که با شقایق هماهنگ کرده بودم ک بعدا بگه منم نمیتونم بیام ک تابلو نشه خلاصه قرار شده بود با هم برن که شقایق به هدیه همون روز گفت که امیر روش نمیشه بگه ولی سرش خیلی شلوغه
و روش نشد بمن بگه نرو کارمون زیاده اگه میشه تو و رضا برین ی روز دیگ باهم میریم که خلاصه هدیه و رضا رفته بودن ماهم اونور وسایل نگرفته بودیم ک برا خونع خالی بچینیم دفترم پر بود ی هفته ای بود با شقایقم سکس نداشتیم اونروز هدیه زودتر رفت که با رضا برن نمایشگاه ک رضا با هماهنگی زودتر اومده بود دنبال هدیه و رفتن ما هنوز خونه بودیم که انگار دنیارو ب منو شقایق داده بودن و دیدم شقایق با ی لباس توری تا گردن با پاشنه بلند اومد رو تخت ما که گفت پس رو این تخت هدیرو میکنی منم باید بکنی که شروع کردم کونشو قمبل کردم کون گنده سفید ک برای اولین بار بعد ی هفته سکس نکردن مستقیم کردم تو کونش که دادش رفت هوا گفت امیر دارم میمیرم شروع کردم تلمبه زدن بعد ده دقه ابم اومد رفت خودشو شست و اومد گفت حالا نوبت منه بهم حال بدی گفتم باشه ک شروع کرد کسشو انداخت دهنم انقد کسشو خوردم تا ابشو پاشید روی صورتم ی عالمشم ریخت رو پتو ک با بدبختی پاکش کردیم و خلاصه سریع پوشیدیم رفتیم سرکار و از اونجایی که رضا بهمون عامار میداد خیلی بهم نزدیک شده بودن و قرار اول عادی بود و قرار گذاشته بودن ک دوروز بعد بازم برن ی نمایشگاه دیگ
خلاصه ی شب ک قبلش شقایق با من قبلا هماهنگ کرده بود نشسته بودیم منو هدیه و شقایق به سه تامون گفت ک با رضا کات کردم که منم با ی حالت تعجب گفتم چرا که گفت بهم گفته عاشق ی دختره شده و ازش خوشش میاد ک منم بی خیالش شدم
اینجوری شقایق نقشه کات کردنشونم کشیده بود ک هدیه گفت ولی ما فردا قرار بود بریم نمایشگاه پس نمیرم که شقایق گفت ن ن تو برو پسر خیلی خوبیه ما با هم حرف میزنیم ولی دیگ رابطمون جدی نیست ک با ی سری حرفای دیگ هدیه قانع شد و خلاصه فرداش رضا دوباره اومد دنبالشو رفتن که اینم بگم هدیه با رضا تو قرار دوم کلا دردودل کرده بودو در مورد کات گردنش با شقایق صحبت کرده بودو حتی گفته بود ک رابطش با من خیلی اوکی نیست دیگ کلا باهم تو قرار دوم خیلی راحت شده بودن
شقایق با رضا نقشه کشیده بودن که تو اتاق همون خونه که ما خریدیم هنورم وسیال نچیده بودیم که با شقایق اونجا سکس کنیم و تنها باشیم رضا هدیرو ببره اونجا بکنه که ما هنوز هیچ وسایلی نداشتیم اونجا و اصلا خودمون اونجا نرفته بودیم که من رفتم سراغ ی تخت خیلی خوب برای اونجا و شقایقو فرستادم بره چنتا دوربین مخفی بخره که رشتشم کامپیوتره بیشتر سر در میاره و رفته بود چنتا دوربین پیدا کرده بود دوربینای خیلی کوچیک و مخفی که با حرکت شروع به ضبط فیلم و صدا میکنن ۴ تا دوربین کار گذاشتیم ک از کل اتاق میگرف قشنگ با پوستر برجسته سه بعدی که از دیوار فاصله دارن مخفیشون کردیم
خلاصه گذشت و اونروزم هدیه اومد خونه خوشحال بود هعی به شقایق میگف خوبه که شما دوتا تو روز باهمین من تنها بودم با رضا میرم لاقل سلیقشم مثل منه ک گفتم چ اشکالی داره رضا مورد تایید شقایقه از نظر منم اشکالی نداره و اونشب هدیه به شقایق تو خلوتشون گفته بود ک رابطه نداریمو این روزا خودارضایی میکنه و خیلی حشریه و دلداری میکرد با شقایق.
خلاصه ی چن دفعه ای هدیه و رضا باهم بیرون رفتن و بیرون رفتناشون بیشتر شدو میدیدم که هدیه خوشحال تره و هر سری ارایشش بیشتر میشه و بیشتر ب خودش میرسه و به جایی رسیده بود که تا اخرای شب با رضا چت میکردن که رضا به شقایق میگف حتی به شوخیای سکسی هم رسیده بودن
خلاصه ی روز که روز موعود رسید اینا دوباره صبح با رضا زدن بیرون رضا وقت ناهار بهش گفت امروز بریم خونه من ناهار سفارش بدیم بشینیم اونجا من اونجا خونه مجردیمه وقتای تنهایی اونجا نقاشی میکشم که ما چنتا وسایل نقاشی هم گرفته بودیم گذاشته بودیم تو خونه هه که طبیعی باشه و از اونجا که اونروز من به هدیه گفتم امشب کارمون زیاده برا شام منتظرمون نباش ما دیر میایم هدیه گفته بود باشه بریم منم بیکارم
بعد اینا رفته بودن خونه و اونجور ک رضا برای شقایق تعریف کرده بود اینجا به بعدشو از زبون رضا میگم:《منو هدیه رفتیم خونه و هدیه با تعجب بهم گفت که چرا انقد خالیه که بهش گفتم که خونه مجردیمه بهت گفتم من بیشتر موقع هایی که میخوام تنها باشم میام اینجا فقطم ی تخت دارم میخوابمو نقاشی میکشم ارومم میکنه که هدیه خودش سر شوخیو باز کردو گفت دختراهم میاری اینجا دیگ که منم با خنده بهش گفتم ن من ی دختر خیلی خوشگلو دوسش دارم براش میمیرم ولی حیف نمیتونم بهش برسم که گفت چرا گفتم اینجوری نمیتونم تعریف کنم که شروع کرد اصرار کردن که منم با خودم ی شیشه مشروب برده بودم و گفتم بیا مست کنیم برات تعریف میکنم که شروع کردم برای اون زیاد میریختم برا خودم کم هعی میگفت تعریف کن ک بهش گفتم دلیل اینکه از شقایقم جدا شدم بخاطر اون دختره تا اینکه حسااااابی مست مست شده بود منم ک برا خودم کم میریختم تقریبا سرحال بودم تا شروع کردم بهش گفتم که من از وقتی تورو دیدم عاشقت شدم نمیتونستم بهت بگم حیف شوهر داری والا جلو میومدم که تو همون مستی با تعجب هدیه روبرو شدم و گفت منم حس میکنم امیر دیگ دوسم نداره از وقتی ازدواج کردیم بیشتر از دوسه بار باهم نبودیم میدونم که ازم زده شده منم زیاد بهش اصرار نمیکنم اکثر اوقات خودارضایی میکنم ولی باز شوهرمه
که من سریع پشت حرفش گفتم بیا چن وقت باهم باشیم باهم سکس کنیم من کسیو ندارم اون سر جاش منم سر جام که میگفت ن اصلا که ازش لب گرفتم و اولش مقاومت میکرد و بلندش کردم برمش روی تخت》تااینجاش از زبون رضا بود بقیشو خودم از تو دوربین دیدم
دیدم که رضا شروع کرد لبای هدیرو خوردن لبای زنمو دیدم ک زنم بغل ی مرد قوی هیکله واقعا رضا بدن قوی هیکل گنده ای داشت که دیگ خود هدیه رام شده بودو همراهیش میکرد که رضا شروع کرد کل لباسای هدیرو دراوورد شروع کرداز گردنش خوردن که صدای اه هدیه بلندشده بود و فقط میگفت بکن ک معلوم بود رضا کارشو بلده که دیدم رضا شروع کرد کس هدیرو خوردن و هدیه داد میزد میگفت تروخدا بکن ک رضا شروع کرد لباساشو در اوورد تا کیرو دراوورد دیدم بعله این کیر کجا کیر من کجا برا من ۱۶ سانت برا رضا هیچی نبود ۲۵ سانت کیر سیاه کلفت جوری که هدیه تو مستی دید چشاش گرد شد گفت چرا انقد بزرگه که یهو رضا نشست رو گردن هدیه و کیرو میکرد تو حلقش ولی فقط سرش کل دهن هدیرو پر کرده بود
ملوم بود قرص خورده بود چون تقریبا ی ربی نشسته بود رو گردن هدیه هعی کله کیرشو با خایه هاشو میکرد دهن هدیه واقعا انقد بزرگ بود بیشتر از ی خایش دهن هدیه جا نمیشد خلاصه هدیه دیگ نفسش بالا نمیومد یهو هدیرو برگردوند رو همون تختو با دستش کمرشو فشار داد کون هدیه قمبل شد و شروع کرد سر کیرش که خیس خیس بود ی تف انداخت رو سوراخ کون هدیه باورم نمیشد اون کیرو میخواست بکنه تو کون هدیه من خودم تا حالا هدیرو از کون نکرده بودم از ی طرفم باورم نمیشد زنم زیر ی مرد گنده داره میده داشت له میشد فقط رضا اولش سرشو هعی میکرد تو و هدیه جیغ میکشید گریه میکرد ولی میگفت بکن تا گفت بکن رضا تمام کیرشو یهو کرد تو هدیه که هدیه از شدت درد بیهوش شد ولی رضا ادامه داد قرص خورده بود تقریبا ی ربع از کون کرد و وسطاش هدیه بهوش اومد دیگ درد نداشت رضا هم کیرو دراوورد یهو کرد تو کس هدیه هدیه هم داد میزد اره همینه بکن بکن که رضا پوزیشنو عوض کرد یهو هدیرو داگ استایل کرد شروع‌کرد دوباره از کس کردن ک بعد ۵ دقه دوباره خودش خوابید هدیرو نشوند رو کیرش باورم نمیشد هدیه رو کیر ی مرد دیگ بالا پایین میکرد کرد تا اب جفتشون اومد و اونجا تا ساعت ۷ شب خوابیدن جفتشون تو همون حال وقتی پاشدن جفتشون از حالت مستی دراومده بودن که هدیه شروع کرده بود لب دادن به رضا و رفتن حموم دیگ دوربینا ب حموم دید نداشت ولی اونجور که رضا برای شقایق تعریف کرده بود ی راندم تو حموم هدیه براش ساک زده بود و اومده بودن خونه من اونشب دیدم حال هدیه خیلی خوبه و از فرداش هدیه شروع کرده بود وایمیساد منو شقایق ک میرفتیم زنگ میزد رضا میرفتن اون خونه و هرروز به رضا میداد
تا اینکه ی روز منو شقایق ی نقشه ریختیم اونروز منو شقایق رفتیم که یریم سرکارو صبح که خبر داشتیم هدیه میخواد بره پیش رضا تو ماشین ی کوچه پایین تر وایسادیم تا نیم ساعت بعد رفت بعد شقایق با هماهنگی ای که با رضا کرده بود بهش گفته بود ک هدیه وقتی رسید بهش بگه کار ضروری پیش اومد امروز کنسله قضیه تا هدیه برگرده خونه خلاصه منو شقایق رفتیم خونه و لباسارو شروع کردیم دراووردن و خوابیدیم رو تخت و شقایق نشست رو کیرم و میخواستیم طولش بدیم تا هدیه برگرده لب بازی میکردیم تا صدای کلید انداختن هدیه ب در اومد شقایق کیر منو کرد تو کسش شروع کرد بالا پایین کردن که هدیه اومد داخلو دید سرو صدا میاد اومد اتاق که دید شقایق رو کیرمه سکس میکنیم شروع کرد جیغ کشیدنو فوش دادن که شقایق رفت سمتش شروع کرد زدن هدیه و میگفت که منعاشق امیرم تو مزاحم زندگیمونی باید بری امیر مال منه که هدیه اون لحظه نمیدونست چیکار کنه شقایقم سرحال تر و قوی هیکل تر از هدیه افتاده بود روش انقد زده بودش سروصورت هدیه خونی بود منم نگاه میکردم هدیه با گریه و انقدم کتک خورده بود جون نداشت گفت من میدونستم امیرخیانت میکنه ولی فکرشم نمیکردم با تو نامرد و شروع کرد به جمع کردن وسایل که حین جمع کردن ک هنوز آبمون نیومده بود شقایق منو نشوند گفت بیا ب کارمون برسیم شروع کرد جلوی چشم هدیه بهم دادن هدیه هم از ترس فقط گریه میکرد وسایلشو جمع کردو رفت ب خونوادش همه چیزو گفت و چن هفته بعد درخواست طلاقش اومد ک منو شقایق بدون اینکه شقایق به خونوادش خبر بده دیگ باهم بودیم از اونجا که رضا هم پولشو شقایق بهش داد گوشیشو خاموش کرده بودو دیگ خبری ازش نبود تا روز دادگاه هدیه درخواست مهرشو کرد که ماهم فیلم سکسش با رضارو داشتیمو شقایق تهدیدش کرد که فیلمو ب خونوادش نشون میده این باعث شد دیگ مهریه هم بهش ندیم
خلاصه ی ۲ ماهی گذشت همه چی عالی بود که ی روز شقایق گفت میخوام برم پیش خونوادم تعطیلاته که گفتم منم بیام بالاخره که باید بهشون بگیم که گفت ایندفعرو خودم برم بگم از یکی خوشم اومده تا ب اونجاشم میرسیم گفتم باشه خلاصه وسایلو جمع کرد منم تنها چیزی که از شقایق داشتم ی شماره تلفن بود حتی ادرس خونه شون تو شهرستانم نداشتم حتی ی خونه هم به اسمش زده بودم اونم بدون اینکه من بدونم فروخته بودو گوشیشو خاموش گردو رفت و من موندمو خودم تنها
که الان ۳ ماه از داستان زندگیم میگذره و خواستم براتون بگم نظرتونو بنویسین ممنونم

نوشته: امیر


👍 33
👎 50
235401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

782739
2020-12-22 01:00:34 +0330 +0330

اینو بفرست واسه جم تیوی 140 قسمت سریال ازش درمیارن!! 😁


782740
2020-12-22 01:01:19 +0330 +0330

عجب. ک اینطور. براحتی کوس رو دراختیارت گذاشت…

2 ❤️

782742
2020-12-22 01:03:42 +0330 +0330

داستانی بود از:
ورزشکار خوشتیب ، دلبر زیبارو جناب امیرلجق
کم بزن همیشه بزن.
راه امام کلام امام

5 ❤️

782744
2020-12-22 01:07:34 +0330 +0330

بابا تو دیگه خیلی گاوی گربه صفت حروم زاده تر ازت ندیدم

4 ❤️

782747
2020-12-22 01:13:44 +0330 +0330

انقدر زدی که ابی واست نمونده الانم که اب میاد این مغزته که کم کم ذوب میشه
نزن داداش نزن که داری عوضی میزنی

7 ❤️

782752
2020-12-22 01:20:49 +0330 +0330

بد بهت رفته شدید حاجی 16سانتی مفعول برو به خودت

3 ❤️

782759
2020-12-22 01:54:19 +0330 +0330

ب کیرم

2 ❤️

782760
2020-12-22 01:57:43 +0330 +0330

اصلا هیچ داستان باهم جور نمیاد
کمتر کس بگی هم میشه
جقی مجلوق مجلقان مجلوقی موجولوق ماجلیق جلوقات

4 ❤️

782761
2020-12-22 02:01:31 +0330 +0330

****کی ریده تو جمجمه ت؟
دیوث فیلم تخیلی هم اینقدر تخمی و تخیلی نیست که داستان تو هست

5 ❤️

782764
2020-12-22 02:11:12 +0330 +0330

آخه ابله نادان،وقتی کسی مثل شقایق میاد به دوست خودش که بهش پناه داده،خیانت میکنه،انتظار داشتی به تو صادق باشه؟!؟
واقعاً متاسفم برای آدمهای کودنی مثل تو…

2 ❤️

782765
2020-12-22 02:15:01 +0330 +0330

اخرش صابونت تموم شد

2 ❤️

782769
2020-12-22 02:23:28 +0330 +0330

بدم میاد از ادم های که ازدواج تخمی میکنن لامصب نکن کردی به همون کوس راضی باش نمیتونی جلوی کیر لامصب ت بگیری زن نگیر البته همیشه جای زرنگ تو چاهه

5 ❤️

782774
2020-12-22 02:48:02 +0330 +0330

کیر خره مگه ۲۵سانت،ماشالا تو شهوانی همه خرکیرن

4 ❤️

782790
2020-12-22 04:16:11 +0330 +0330

خاک تو سرت بدبخت زنت حروم زاده بودنم حدی داره بعضی ها بیغیرتن یا خیانت میکنن ولی تو دیگه خیلی حروم زاده ایی حقت بود بد تر از اینم حقت بود

2 ❤️

782791
2020-12-22 04:18:01 +0330 +0330

یعنی اگه واقعیت داشته باشه خاک تو سرت بیچاره زنت
شقایق هم ولت کرد بدبخت حالا بشین تو خونه به یاد هر دو شون جق بزن

2 ❤️

782792
2020-12-22 04:53:07 +0330 +0330

چقدر "ک " داشت داستانت
مرزهای ادبیات فارسی هم با غلط های املایی و جمله بندی جابه جا کردی

اما در مورد خاطره خیالیت
هیچ زن جوونی دوستش رو اینقدر زاحت با شوهرش اشنا نمیکنه چه برسه هم خونه
دوم اینکه دیوث ما تو کرونا دست نمیدیم تو توی ماشین پا لیس میزنی؟
سوم اینکه کامپیوتر خونده چه ربطی داره به دوربین؟
چهارم اینکه بی ناموس برای زنت دام پهن کردی فیلمش رو دیدی؟
پنجم وضع مالی بابای شقایق خوب نبود بعد با هواپیما میومد؟
و…
حتی به درد جم هم نمی خورد باید ببری داستانت رو کلمبیا یه فیلم برای فارسی وان بسازن
متوهم جقی

4 ❤️

782797
2020-12-22 06:58:39 +0330 +0330

در این که کلا مهملات بود شکی نیست ولی حداقل تو توهماتت یه چیزایی رو رعایت کن.خودت قدت ۱۸۰ و وزنت ۷۰ بنظرت هیکلت خوبه و ورزشکاری ولی زنت قد ۱۷۰ و وزن ۶۵ لاغره؟کس میگی؟

4 ❤️

782806
2020-12-22 09:05:18 +0330 +0330

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂دمش گرم ریده بهت😅😅😅🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻

1 ❤️

782810
2020-12-22 10:01:52 +0330 +0330

با دورد یکم باور کردنیش سخته. در مورد شقایق همچین دخترای پیدا میشن. و میشه گفت نقط کور و ضعیف داستانت شخصیت خانومت (هدیه) که خیلی گاگول و احمق جلوه داده شده بود. اگر یکم هدیه رو زرنگتر نقشیشو جلو میادای داستان واقعی بیشتر به نظر میامد. ولی خوب بود…

1 ❤️

782811
2020-12-22 10:22:28 +0330 +0330

وای خدا.‌ با شقایق جون سکس کرده.‌ چه سعادتی. میفهمید یعنی چی؟ خخخخخ.

1 ❤️

782812
2020-12-22 10:27:17 +0330 +0330

کیا به این چرندیاتی این جغی نوشته لایک دادن؟؟

2 ❤️

782816
2020-12-22 11:40:22 +0330 +0330

عاقبت حروم زاده بودن همینه اگه به رنت اعتماد میکردی این بلا سرت نمیومد ادم باش لطفا

1 ❤️

782819
2020-12-22 12:32:34 +0330 +0330

آخرش نفهمیدم جم تی ویه یا کلید اسرار😐😐

0 ❤️

782825
2020-12-22 14:24:14 +0330 +0330

م.ا‌در ج.نده‌ی ننه. ک.یر دزد

2 ❤️

782830
2020-12-22 15:28:17 +0330 +0330

ازونجا که نوشتی کون سربالا دیگه نخوندم
مشخص بود چه عفونتیه این داستان

1 ❤️

782832
2020-12-22 15:48:35 +0330 +0330

مرتیکه جقی کسخول
سگ گر بگادت که نشینی کسشر تفت بدی.
کونی مروج خیانتو بیغیرتی و بیناموسی اونم با کمترین تبحر تو نوشتن شده،
ادمینم که هر چرتی رو آپ میکنه و کاری به محتوای داستانا نداره، گمونم خودشم داستان خوبو از چرت تشخیص نمیده.

2 ❤️

782840
2020-12-22 16:29:21 +0330 +0330

💩 💩 💩 💩
چهارتا برای خودت و زنت و رضا و شقایق

1 ❤️

782843
2020-12-22 16:50:59 +0330 +0330

ی مانتو جذب قرمز پوشیده بود ?!!
تو عروسی اونوقت؟
خیلی تعطیلن بعضیا بابا چی فکر کردی در موردمون خوب.
اینا چی بود لامصب
تا بردم گردش رو خوندم
دیس بابا

1 ❤️

782846
2020-12-22 17:59:55 +0330 +0330

زن نداره ك هيچي
دوست دخترم نداره
بعد جق زده نوشته سكس با دوست خانومم
اخه احمقه تينيجر تو ك نميدوني ازدواج چيه خيانت چيه چي كس ميگي كير مغز

1 ❤️

782848
2020-12-22 18:11:40 +0330 +0330

کثافتی مثل تورو باید تو فاضلاب انداخت. بیشعور بی همه چیز

1 ❤️

782856
2020-12-22 18:42:04 +0330 +0330

من فقط با کامنتcelevermanحال کردم خیلی خوب بود چند وقط بود کامنت به این باحالی ندیدم

0 ❤️

782872
2020-12-22 21:16:10 +0330 +0330

درسته که نظر مارو خواستی ولی من نمیخوام قضاوتت کنم…در کل داستان تقریبا جذابی بود و من کامل خوندمش…اتفاقات مشابه این داستان دقیقا بین زوجهایی که زود ازدواج کردن و سنّشون پایینه رخ میده…پس میشه نتیجه گرفت که تو این دوره زمونه، دور ازدواج تو سنین پایین رو کاملا باید خط کشید.
به نظر من علاوه بر اینکه یه مرد نزدیک ازدواج می بایست به خودش مطمئن باشه و از نظر مالی و اجتماعی در جایگاه مناسبی باشه، باید بلحاظ جنسی، هم باید سیر باشه و هم با تجربه و بعد بره دنبال انتخاب همسر از روی عشق و آگاهی و تجربه.

3 ❤️

782884
2020-12-22 23:39:12 +0330 +0330

امیــــــــــــــــــــــــــــر اینو بخور بعد بمیر

0 ❤️

782929
2020-12-23 01:16:36 +0330 +0330

این داستان واقعا تخیلی هست، اولین بار هست این حرفو میزنم کلا کاری به راست و دروغ ندارم. اما اگر نظر منو بخوای
حق ت بود والا کون همه خنک شد چون نامردی کردی آخرش رفت تو … و من الله توفیق،
امضا: اینجانب. 😂

1 ❤️

782954
2020-12-23 02:55:18 +0330 +0330

کص ننت👎🏽👎🏽👎🏽

0 ❤️

782972
2020-12-23 07:36:45 +0330 +0330

همون اولاش حدس زدم که امکان داره شقایق هچین کاری بکنه باهات ، داستانت و رفتارای شقایق مشابه اتفاقی بود که برای منم افتاده ولی یه جور دیگه

1 ❤️

782973
2020-12-23 07:41:03 +0330 +0330

خاک برسرت کنن،واقعا،روی هرچی مرده سفید کردی،البته فکر تکنم مرد باشی،زنتو هواشو داشتی یکی ریگه رو هم باهاش دوست میبودی،واقعا که

0 ❤️

782984
2020-12-23 10:26:23 +0330 +0330

شبیه سریال های ترکیه ای شد
شب زود بخواب تا اینجوری خواب اشفته نبینی

0 ❤️

783039
2020-12-23 20:47:15 +0330 +0330

تو یه حرومزاده لجنی

0 ❤️

783146
2020-12-24 06:44:21 +0330 +0330

معلوم: ملوم
فوق العاده: فوق لهاده
امار:عامار
واقعا:واقا
این از دستور زبان و نگارش یه فوقش دیپلمه ی مملکت اسلامی و اینم از اطلاعاتش راجع به اناتومی بدن انسان و کنش و واکنشاش که میگه کیر اقا رضا البته بهتره بگم اقا رضای کیر چون انگار از خود رضا بزرگتر بوده کیره و 25 سانت حداقل طولش بوده و بدتر از اون اینکه شقایق خانوم هم وقتی ابش میومده باید کاندوم در کوسش میزاشتی تا ابش نپاشه تو صورت طرف و یه عالمشم نریزه رو پتو که به زحمت نیفتی و با کلی بدبختی تمیزش نکنی !!!
اخه این داستان رو حتی بدی یکی از هم اتاقی های مارادونا تو تیمارستان بخونه میزنه زیر خنده اونم خنده ای که میشه به نگاه عاقل اندر سفیه تشبیهش کرد ؛ من مطمینم تو حتی پول خرید یه گلنارم نداری که وقتی جقتو میزنی کیرتو خط و خشی نکنی و با توفی که با ابنمک تو دهنت درست میکنی ( به قول یکی از همکلاسیای دوران راهنمایی اونم از دهه شصتیای محروم از همه چیز خخخ ) کارتو راه میندازی و پول بسته نت همین داستانم از کارگزارت (بکنت) گرفتی و شک ندارم 15 سالو به اخر نرسوندی و بعد اومدی داری دم از دانشگاه و مدرک فوق دیپلم و مالکیت کارخونه فولاد و خونه 170 متری سه خوابه و خرید یه خونه لوکس دیگه اونم فقط واس سکس میزنی ؟؟؟ پسرم واقعا فکر کردی کاربرای این سایت اینقدر سطح شعورشون پایینه که این اراجیف و خزعبلاتی که از مغز پریودت ترشح شده رو باور میکنن ؟ به نظرم بهتره که به همون مفعولیتت ادامه بدی و به سطح خوبی از بی غیرتی برسی تا یه زن در سطح خودت و افکار بیمارگونت بگیری تا به جوونایی که توانایی ازدواج ندارن سرویس بدی چون در غیر اینصورت یه دختر خوب و خونواده دار و سالم رو به زور به طرف نابودی هدایت میکنی و تمام ارزو و رویا و خواسته هاش از شوهر و عشق و زندگی زناشویی سالم رو نابود میکنی و تبدیلش میکنی به یه انگل مثل خودت و سرعت ابتلای جامعه رو به طرف این افکار پست بیشتر میکنی ؛
روی دوم و به شدت غیر قابل باور داستانم حقیقت داشتنشه که در اون صورت هم زیاد فرقی نداره و باید بگم که امثال تو انگل رو باید به روشهای قرون وسطایی باید شکنجه و اعدام کرد و پوستتون رو پر از کاه کنن و سردر شهر اویزون کنن تا خوراک کلاغ و کرکس بشید تا این مدل رفتار و کردار تو جامعه رواج پیدا نکنه .
اینو جدی میگم ببین شغل پدرت چیه و از چه راهی نون در میاره که دور سفرش یه همچین هیولاهایی دارن پرورده میشن ، چون نون زحمت عمرا همچین حیوونی نمیسازه (البته با عرض پوزش از حیوانات عزیز که ناخواسته بهشون توهین کردم)توف به ذات بد ذاتت

0 ❤️

783173
2020-12-24 10:36:14 +0330 +0330

تخمی وضعش خوب نبود بعد با هواپیما اینور اونور میرفت ‌

0 ❤️

783221
2020-12-24 16:13:30 +0330 +0330

کاری ندارم راست میگی یا دروغ ولی ایده ات خب تقریبا تکراریه ولی میتونستی بیشتر روش کار کنی و روایت داستانی قشنگ تری بنویسی

0 ❤️

783271
2020-12-24 16:47:24 +0330 +0330

خیلی شیری و طولانی بود

0 ❤️

783233
2020-12-24 18:26:23 +0330 +0330

کیر شدی نظرم میخای؟؟؟

0 ❤️

783341
2020-12-25 10:47:25 +0330 +0330

دم دستم بودی همچین میکردمت تا خیانت یادت بره

0 ❤️

783502
2020-12-26 18:24:38 +0330 +0330

تو دیگه چقدر حروم زاده ایه بیشرف آشغال

0 ❤️

783741
2020-12-28 19:36:31 +0330 +0330

کس شعر واقعی

0 ❤️

784287
2021-01-01 00:23:56 +0330 +0330

کیرم تو کس این جور دخترا اینا رو باید با دیلدو ۳۵ سانتی از کون بکنی که زندگی مردم رو خراب نکنن

0 ❤️

785390
2021-01-08 04:30:22 +0330 +0330

ببین راه و روشی که باعث شد زنت ازت جدا بشه آخر نامردی بود و تو خیانت کرده بودی و برای اون زن بدبخت نقشه چینده بودی
شقایق فهمید با چه نامردی طرفه رفت سراغ زندگیش.
مطمئن باش تا زنت از دستت راضی نشه تا آخر عمر هیچ خیری از زندگیت نمیبینی.

0 ❤️

792847
2021-02-20 03:12:56 +0330 +0330

اگه واقعیه داستانش دمش گرم

0 ❤️

795323
2021-03-05 10:35:58 +0330 +0330

عاقبت کصپلشت بازی!

0 ❤️

849198
2021-12-22 16:36:54 +0330 +0330

موضوع داستان جالب بود اما به بدترین شکل ممکن روایت شد

0 ❤️

873133
2022-05-09 22:59:26 +0430 +0430

کیر پدرشقایق تو فرق سرت تو که انقدر بیشرف بودی پس خوب سرت اورد شقایق تا تو باشی برای یک سوراخ زنتو نفرستی زیر مردم حالا یک شات هم به کیر من بده شات باز جلقی

0 ❤️