من رضا هستم الان ۵۰ سال دارم ۲۰ سالم بود که برادر هفت سال بزرگتر از من زن گرفت یک دختر آذری با موهای خرمایی و خوش اندام ،همون موقع که برای اولین بار دیدمش خیلی ازش خوشم اومد چون من سرباز بودم نتونسته بودم تو عروسی و مجالس دیگرشون شرکت کنم ،بعد دیدن همدیگه ظاهرا اونم از من خوشش اومد چون هم سن بودیم از همونجا صحبت کردن و خندیدنها شروع شد ولی من حواسم به برادرم هم بود که ناراحت نشه ،یکی از همون روزها که خونه با هم بودیم مهمون زیاد داشتیم و قرار شد برادر و زنش تو اتاق من بخوابن چون اونا تا دیر وقت نشسته بودن مان رفتم یه چرتی بزنم که حسابی خوابم برد و با صدای برادرم که به زنش میگفت نمیدونم بیدار میشه یا نه از خواب بیدار شدم ولی تکون نخوردم ،اینها فکر کردن و خوابم و شروع کردن به حال کردن کامل حالشون رو کردن و بنده هم فیض بردم اتاق نسبتأ با نوری که از بیرون افتاده بود روشن بود و من همه چی رو میدیدم زن داداشم یه دختر خوشگل با کون بسیار زیبا پستونهای شق و رق و درشت با کمر باریک خیلی هم عشوه گر که موقع کوس دادن فقط جان و مامان عزیزم و بکن و بکن از دهنش نمیافتاد.خلاصه ماجرا گذشت و رفتن خونه جدیدشون و رابطه من نسبتأ باهاشون کم شد چون من زیاد اهل رفت و آمد نبودم بلاخره یه روز زن داداشم زنگ زد خونه ما و من گوشی رو برداشتم و شروع کرد احوال پرسی و گفت قراره خونشون مهمون بیاد خونه هیچی ندارن پذیرایی کنه و شوهرشم رفته جایی تا شب برنمیگرده و خواهش کرد من براش خرید کنم ببرم خونشون.ماجرای ما از همونجا شروع شد وقتی رسیدم خونه زنگ زدم گفت اگر زحمت نیست بیا بالا که من رفتم بالا و دیدم این عروس خوشگل ما چه لباس قشنگی پوشیده دور از چشم برادم جلو من بیحجاب با یقه کاملآ باز دامن کوتاه موهای درست کرده و آرایش کرده .خرید رو بهش دادم و تشکر کردو به عنون قدر دانی با من رو بوسی کرد.تعارف کرد که بشینم تا چایی بیاره منم از خدا خواسته نشستم و با اومدن و رفتن این به آشپزخونه من لذت میبردم تا اینکه متوجه شد و گفت رضا جون هواست باشه من مال داداشم که من خجالت کشیدم و گفتم پس من میرم که گفت بابا شوخی کردم میخواستم سر صحبت رو باز کنم که شروع کرد که آره من تو رو ندیده بودنم حاله دیدمت خیلی دوست داشتنی هستی و این حرفها که من گفتم آره منم خیلی از تو خوشم اومده و کاش مال هم بودیم که همون موقع من طاقت نیاوردم و بلند شدم رفتم طرفش که کنی فاصله داشت نشستم کنارش و دستاش رو گرفتم و از همونجا دیگه لب گرفتن و دست مالی کردن ها شروع شد همونجا گفتم که شب من بیدار بودم کمی خجالت کشید و منم بغلش کروم خلاصه اتفاق اون شب رو با هم تکرار کردیم شروع کردم لب گرفتن و خوردن سینه هاش و اونم همراهی کردم کیر منو از لای زیپ شلوارم درآورد و کرد دهنش منم طاقت نیاوردم و دامنش رو زدم بالا و شروع رو در آوردم و شروع کردم کوسش رو لیس زدن و باهاش ور رفتن و تااینکه کیرم و گذاشتم دهانه کوسش و شروع کردم عقب و جلو کردن تا اینکه به سختی رفت تو کوسش و شروع کرد آه و ناله و قربون صدقه و مامان مامان کردن دفعه اول که آبم اومد به روی خودم نیاوردم و ادامه دادم داخل کوسش کاملآ پر آب شده بود و من هنوز ادامه میدام تا اینکه مجدد آبم من داشت میومد اونم از حال داش میرفت فقط میخواست تموم کنم چون چندین بار ارضا شده بود منم کیرم رو کردم بیرون و آبش رو ریختم رو سینه هاش که اونم نامردی نکرد و کیر خیس منو که از کوسش درآورده بودم هنوز داشت قطره قطره میچکید کرد تو دهنش .خیلی حال و هوای سکسی باحالی بود همون شد که شدم شریک برادرم و هر چند روز یکبار قرار میزاشتیم میرفتم خونشون .ادامه این داستان طولانی هست اگه ببینم لذت بردین برای دوستان مینویسم شاد باشین
نوشته: رضا
توصیه : بهتره قسمت بعدی رو ادامه ندی .
روابط عمومی عمو پورنگ
چرا بعضیا فکر می کنن تکرار یک الگوی نخ نمای داستان نویسی تازه اونهم از نوع تخیلی ، میتونه جذاب باشه؟؟
حتی اگر قصد دارید راجع به تخیلاتتون در قالب داستان چیزی بنویسید، دست کم چند ساعت وقت بذارید، بهش فکر کنید، پرداختش کنید، به فرم و قالب داستانتون فکر کنید و همینطوری و کتره ای کلمات را روی صفحه ولو نکنید. در آخر ویرایش و اشتباهات تایپی و املایی رو هم اصلاح کنید و تا حدی که ممکن هست باور پذیر… در غیر اینصورت فقط عرض خود می بری و زحمت ما ( خوانندگان) می داری
کاری به زن داداشت یا خودت ندارم ولی مادرت رو گاییدم برای توله نامردی که پس انداخته.
اخه پیر کفتار
این چ کسشعریه
کیر بازنشسته های نیرو مسلح توکونت ،رفتی گفت تو چه خوشگلیو …
تو سال جدید دیگه کسخل مردم در رفته
خیله خب میخوام کصشر ترین قسمت داستانو براتون باز کنم . ایشون پنجاه سالشه و این اتفاق تو بیست سالگی افتاده واسش. لاشی سی سال پیش تلفن از تو کونت اورده بودی ؟؟؟ کیرم دهنت با این کصشری ک تلاوت کردی
دوستان یه سوال
کیر شماها هم بعد سکس شق میمونه تا راند بعد یا فقط مال من خرابه و بعد سکس تا نیم ساعت خوابه و حال بیدار شدن نداره؟
تازه برفرض واقعی بودن، اون زن داداش جندت نفهمید آبت رو خالی کردی توش؟ خانوما جواب بدن عایا متوجه نمیشید؟
در کل کیر تو ناموس بی ناموست و اون مادر جندت که توی نامرد و بیغیرت رو پس انداخته که با فکر و خیال زن داداشت جق میزنی ملجوق بدبخت
قشنگ معلومه نویسنده یک فضا سازی جذاب با یک سری حملات زیبا رو خلق کرده ، مثل این شاهکار و فقط توی بخش هایی از آثار داستایوفسکی و الکساندر دومای پدر دیده بودم ، اون تیکه که شروع شو در آوردی همونجا ارضا شدم و بدنم افتاد به رعشه خفیف . دمت گرم بازم رفتی حموم با صابون گلنار بکنش ، آرزو قر جوانان عیب نیست .
کُسخُل باشی سی سال پیش زن جنده هم با پول ساک نمی زد که این عروس جنده شما فی الفور برای “جناب عالو” ساک هم زدند . کُس مغز !! مهمون دعوت کرده بودند و هیچی توی خونه نداشتند و برادر جنده پرورت هم رفته بود پی کارش تا شب نمی اومد؟ ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست بدست هم داده بودند تا تو به یک نواله برسی .
حوادث غیرطبیعی در ایران !