سکس با زن شوهردار فامیل تو خونه خودش

1401/07/06

سلام خدمت همه
من یاسر ۴۰سال دارم با قدی متوسط و وزن ۵۴کیلو که از خیلی وقت پیش نسبت به دختر دایی مامانم حس داشتم اما نه روم میشد حرکتی بزنم و نه جرات داشتم واقعیتش ، منظورم از حرکت این هستش که بخوام بهش نزدیک بشم یا بهش بفهمونم میخوام باهم باشیم که این دختر اسمش زینب و ۳۹ساله با بدنی پر و کونی بزرگ و جذاب و چهره ایی جذاب که این مشخصاتی که میگم مال الانه اما من از سال ۸۰ که پیش دانشگاهی بودیم بهش نظر داشتم و گذشت تا اینکه سال ۸۱ یا ۸۲ در حالی که اون موقع لاغر بود با یه پسر نامزد کرد و بعدشم عقد و ازدواج و من دیگه خیلی کم می دیدمش تا صاحب دختری شد که اسمشو گذاشت نیلوفر که بیشتر کیلو صداش میزد و منم کیلو رو بخاطر مامانش دوس داشتم و دارم و گذشت تا اینکه اونا از دهاتمون رفتن مرکز استان همجوار و اونجا ساکن شدن و منم دانشجوی اون شهر بودم و بعضی وقتا می دیدمش اما بازم می ترسیدم بهش نزدیک بشم و من درسم تموم شد و برگشتم و اونا موندم همون استان و سال ۹۶من رفتم تهران مشغول شدم که یه شب از تلگرام پیام داد و چون الان یه پسر هم داشت و اسمش و عکس پروفایلش پسرش بود که ۲سالش بود اولش نشناختم اما چون به زبون محلی چت میکردیم کمکم شناختمش و دیگه بعضی وقتا بعد از ساعت یک بامداد باهم چت میکردیم و دخترش نیلو هم کنارش دراز میکشید و باهم می گفتن و حرفایی که بین خودشون میزدن و البته حرفای مورد داری نبود رو به منم می گفتن و می خندیدیم و چت میکردیم تا عروسی پسر خالم که مامانش میشه دختر عمه این زینب خانم بود که زن پسر خالم میشه دختر عموی شوهر این زینب قصه ما و با شوهر خواهرش و دخترش کمی باهم شوخی کردیم اما بازم روم نشد و دیگه چت کردنامون بیشتر شده بود اما هیچکدوم چیزی به اون یکی نمیگفتیم تا سال ۹۸ که من از تهران برگشتم شهرستان و بعدش واسه انجام کاری رفتم استان همجوار دیگه که با استان ما دوتا هم مرزه و اونجا چت کردنمون بیشتر شد و من بعد از چند شب که باهم چت نکرده بودیم گفتم دیشب که شب جمعه بود میخواستم پیام بدم که گفتم مزاحم شبتون نشم گفت مگه چه شبی بوده که نخواستی مزاحم بشی منم گفتم شب جمعه و احساس کردم هم من پرو شدم و هم اون بدش نمیاد که بعد از دوسه پیام گفت بگذریم چون هروقت بخوای شب جمعه اس و یه شب بخاطر خواهرش که مشکل داره ناراحت بود و گفت گریه کرده گفتم جون من گریه نکن گفت باشه گفتم عکس چشماتو بده ببینم با گریه چجورین که عکسشو بدون روسری فرستاد و دیگه شک نداشتم اونم نظر داره و همین جور چت میکردیم و بهم نزدیک میشدیم و چون کارمون که توی اون استان مرزی بود تموم میشد و نت همراه ضعیف بود گفت با اس ام اس بهم خبر بده کجایی چون نگرانم و منم اس می فرستادم و اونم همش نگران که کی می رسیم و دیگه دو روز مونده بود به سال تحویل ۹۹ که چتامون دیگه خیلی زیاد شده بود و شب سال تحویل گفت دوس داشته با یکی از پسرای فامیل ازدواج کنه که کسی نرفته جلو و اونم با غریبه ازدواج کرده هرچند الان راضیه از زندگیش و منم گفتم ازت خوشم میومد اما فک میکردم به من جواب بله نمیدی و رو فلانی که پسر عمه دیگش میشد نظر داره که گفت اشتباه کردی و کاش میومدی جلو و دیگه از فرداش چتامون بازم بیشتر شد و چون یکم تولدش بود یه پولی واسش فرستادم که کادو بگیره واسه خودش و دیگه شدیم یه روح در دو بدن و تعطیلات عید ۹۹ من یه مشکلی واسم پیش اومد که فامیل همه نگرانم شدن و اونم خیلی نگران شد چون نزدیک بود نقض عضو بشم و رفتم دکتر و بعدش تو دهات خودمون مشغول کار در رشته تحصیلیم شدم و اونم با شوهرش میومدن دور دور وقتی میومدن شهرستان و دیگه یه شب ما باهم قرار زن و شوهری و وفاداری بهم بستیم که هنوزم به قول و قرارمون وفاداریم و بیشتر از شوهرش با منه تا یه روز اومده بودن شهرستان و اون خواهرش که دهات خودمون میشینه و عمه اش که تهرانه اومدن به پدربزرگم که تنهاس سر بزنه و چون ازش قول گرفته بودم موقعیت باشه لبشو ببوسم یه لحظه از هم لب گرفتیم و رفت خونه خواهرش و همش زنگ میزد کارو ول کن بیا باهات کار دارم و همینکه رسیدم جلو درب خونه دستم و کشید برو یه راهرویی که دید نداره و کلی همو مالیدیم و لب گرفتیم و دیگه شک نداشتم میتونم بکنمش چون میدونستم به کسی پا نداده و نماز هم میخوند و گذشت که یه ماه بعد منو مجبور کرد واسه پیگیری و مداوای اون مشکلی که گفتم نزدیک بود نقض عضو بشم برم شهر محل زندگی شون چون وضعیت پزشکی از استان خودمون بهتره و منم چند سالی بخاطر درس و کار اون استان زندگی کرده بودم و دوسش دارم و عصر با هماهنگی مسئولین گفتم من میرم دکتر و عصرش حرکت کردم و چون ماشین نداشتم با عبوری رفتم که ساعت نزدیکای ۲۳ رسیدم خونشون که دیدم شوهرش داشت تو پارکینگ و نزدیک حیاط که ورودی پارکینگ بود کباب درست میکنه باهاش سلام و احوال پرسی کردم و رفتم سمت آسانسور با راهنمایی همسرش که اسمش رضا بود و رفتم بالا زنگ در رو زدم دیدم زینب جونم دررو باز کرد و منم جعبه شیرینو دادم داستش و باهاش دست دادم با نیلو که ۱۶ سالش بود هم دست دادم و پسرش علی که ۴سالش بود اومد بغلم و بعدش رفتم نشستم رو مبل و دخترش سرش تو گوشی بود و زینب اومد کنارم نشست و شروع کردیم از هم لب گرفتن و باهم ور رفتن تا صدای زنگ اومد و از کنار بلند شد و رفت تو آشپزخونه و سفره انداختن و شام خوردیم و چون شوهرش صبح ساعت ۵ از خونه میزنه بیرون بخاطر اینکه سرویس چند نفره و میبدشون بیرون شهر شبا نهایتا ساعت ۱۱ میخوابه اما اون شب بخاطر دیر رسیدن من اونم مجبور شده بود بیدار بمونه و شامو خوردیم رفت تو اتاقشون خوابید و زینبم اومد نشیت پیش من و نیلو و پسرشم مشغول بازی با اسباب بازی و گوشی بود بعدش من سرمو گذلشتم دامن زینب تا واسم پماد جوان کننده صورت بماله همینجوری که پمادو میمالید منم از زیر با ممه هاش بازی میکردم و از هم لب میگرفتیم و زبون هم رو میک میزدیم که بعد از نیم ساعتی گفت بلند شو کیرت راست شده نیلو نبینه زشته بعدشم میوه آورد و باهم خوردیم بازم باهم ور میرفتیم دیدم گفت نگاه کن بخاطر تو شورتمم از زیر دامن در آوردم و منم کلی کوسشو مالیدم و انگشتش کردم و ساعت سه گفتم خوابم میاد که چون خونشون سه خوابه بود جای منو تو اتاق جلویی که همیشه وقتی باهم صحبت میکردیم میگفت اتاق خودمون و بچه هاشم رفتن اتاقشون و خودشم پیش شوهرش اما قبل از اینکه از اتاق بره بیرون کلی باهم ور رفتیم و من از پشت بغلش کرده بودم و کیرمو لای کونش میمالیدم که یهویی ارضا شدم و دیگه اون رفت و منم خوابیدم که خواب که بودم یهویی تو خواب متوجه شدم یکی داره باهام ور میره و همین که بیدار شدم دیدم زینبه و اومدم کنارم و کلی از هم لب گرفتیم و ممه هاشو خوردم و گردن و گوشای همو خوردیم و چون اون ۷۵ کیلو بود و خیلی از من سنگینتر اما حدود ۱۰ سانت کوتاه تر بود زیر خوابید من افتادم روش و همدیگرو میخوردیم و میمالیدیم بعدش مث زنی که بچشو شیر بده ممه هاشو می ذاشت دهنم بعدش یه کم کوسشو خوردم که خوشم نیومد و بلند شدم و شلوارمو در آوردم و گفت برو شورتتو بشور چون دیشب کثیفش کرده بودم و برگشتم پیشش و دراز کشیدم و اونم به طاق باز خوابیده بود و چون دامنش و در نیاورده بود دامنش و کشید بالا و منم کیرمو مالیدم به کوسش و بعد یهویی کردم تو کوسش و از بس خیس بود با اینکه بیست سال از عروسیش میگذشت کوسش تنگ بود چون دوتا بچه هاشو با سزارین آورده بود یه کم که تو کوسش تلمبه زدم بلند شدم و طاق باز خوابیدم و اون اومد با کوسش نشست رو کیرم و یه کم بالا پایین کرد اما چون اسپری زده بود برام با اینکه کوسش داغ بود و تنگ ارضا نشدم بعدش اون به پشت دراز کشید و پاهاشو به پهلو کشید و کیرمو گرفت و کرد تو کوسش و شروع کردم تلمبه زدن و همزمانم از هم لب میگرفتیم و ممه هاشو میمالیدم که بعد از چند دقیقه دیدم دارم ارضا میشم و کیرمو از تو کوسش در آوردم و ریختم رو شکمش و با دستمال خودمو اونو تمیز کردم گفت نریز توم حامله نشم و چون به شوهرشم اجازه نمیده بریزه توش که حامله نشه و بغل هم دراز کشیدیم و یه کم خوابیدم اما اون بیدار بود که بازم بیدارم کرد و بازم کلی لب و زبون و گوش و گردن همو خوردیم و چون خیلی دوس داشت گوشای همو بخوریم و میک بزنیم این کارو زیاد انجام دادیم و کلا عاشق اینه که گوش و لب و زبون همو بخوریم و منم ممه ها و کوسشو بخورم بعدشم کیرمو گذاشتم لای ممه هاش و کمی عقب کردم و اون دانگی شد و من از پشت کیرمو کردم تو کوسش و شروع کردم تلمبه زدن و بعدش بازم طاق باز خوابید و من دوباره کیرمو مالیدم به کوسش و اونقد کوسش خیس بود بازم راحت کیرم رفت تو کوسش و تلمبه زدن رو شروع کردم و چند دیقه کمر زدمو باز من به پشت دراز کشیدم و اومدم رو به من با کوس نشست رو کیرم اما گفت صدا میدا و اومد پایین و به پهلو دراز کشید و کیرمو کردم تو کوسش و عقب جلو کردم که دیدم دارم ارضا میشم و بازم کیرمو کشیدم بیرون و ریختم بالای کوسش که فک میکرد اولشو ریختم تو کوسش و می ترسید و میگفت حامله میشم هرچی میگفتم بازم شک داشت و باز من خوابیدم و اون بیدار موند که گذاشت بخوابم و شروع کردیم بازم باهم ور رفتن و ممه هاشو میمالیدم و میخوردم و نوکشونو زبون زبون میزدم بعدش پسرش بیدار شد و اومد پشیمون اما پتو رو زد روشون که بخواهی و چیزی نبینه بعدش من خوابیدم و اومد نشست رو کیرم و جوری دراز کشید که بین منو بچش قرار گرفت و همو بچشو خوابوند و هم رو کیرم با کوسش بالا پایین میشد بعدش اومد پایین و به پهلو دراز کشید پسرشو بغل کرد و پاهاشو داد بالا و کیرمو گرفت گذاشت تو کوسش و منم شروع کردم کمر زدن و تند تند عقب جلو میکردم و با دستم ممه هاشو میمالیدم و کیرمو تو کوسش عقب و جلو میکردم و چن دیقه ایی کمر زدم تا ارضا شدم و آدمو ریختم لای دستمال روی پهلو و باطنش اما اون اصلا ارضا نشد و دیگه رفتم دسشویی و خودمو شستم و دست و صورتمو شستم و اومدم بیرونشورتمو پوشیدم و اونم جامونو جمع کرد و دخترش هم بیدار شد اومد نگو زینب شورتشو همونجایی که سکس کردیم جا گذاشته بود رو دیده بود اما چیزی نگفت و زینبم رفت شورتشو ورداشت و پوشید و صبونه خوردیم و من رفتم بیرون سمت مطب واسه پیگیری وضعیت انگشت پام که براثر سال انگاری چیزی نمونده بود قطع بشه و دیگه برنگشتم تا اینکه پیام داد که علی نمیاد بیا ناهار بخوریم و رفتم خونه و ناهار خوردیمو بازم رفتیم تو اتاق و کلی باهم ور رفتیم و لب و گوش و گردن همو خوردیم و ممه هاشو خوردم دیگه گفتم باید برم دکتر و بعدشم میرم شهرستان و خونه خودمون و کلی ناراحت شد و راضیش کردم که برم و اومد تو آسانسور و کلی باهم ور رفتیم و منم خداحافظی کردم و رفتم . تا یه بار بحثمون شد و قهر کردم و هرچی پیام میداد جواب نمیدادم و بلاکش کردم که دیدم به شوهرش گفته بریم شهرستان یه سر بزنیم و تو برگرد که به کارات برسی و ما چند روزی میمونیم و کلی پیام داد بیا خونه خواهرم چون کسی نیست و رفتم اونجا دیرم خودشو دخترش و پسرش بودن و خواهرزاده اش که یه پسر گیج و ساده که اصلا تو باغ نیست و تو خونه خواهرش کلی از هم لب گرفتیم و ممه هاشو خوردم و کوسشو مالیدم و اونم کیرمو مالید و یه پستو پشت آشپزخونه دارن رفتیم اونجا گفتم باید بکنمت گفت نمیشه و راضیش کردم و گفتم از کون میخوام و چون دعوا و بحث تقصیر اون بود قبول کرد و داگی شد و ساپورتشو داد پایین و کیرمو گرفت همین که گذاشت رو کونش منم یه فشار دادم و اونم کونش به سمت کیرم فشار داد و چون آب کوسش ریخته بود لای کونش راحت رفت تو و خدایی کونش خیلی حال داد چون کونش خیلی بزرگه اما گفتم دردش میاد یا بچه ها میان یکی دوبار عقب و جلو کردم هرچی گفت بکن تا ارضا بشی نکردم و رفتیم تو هال پیش بقیه و همش منو نگاه میکرد و میخندید و کونشو جابجا میکرد و میگفت انگار یه چیزی زیرمه که بچه ها نمیدونستن منظورش اینه که کونش درد میکنه و بعد از اونم چندبار اونا اومدن و یه بارم من رفتم و با هم ور میرفتیم و همدیگرو میمالیدیم که ما رفتیم عروسی پسردایی که خونشون همون شهر اونا بود و فرداش رفتم خونه زینب دخترش داداششو برده بود تو اتاق خودشون و مام رفتیم اتاق خودمون چون پریود بود هرچی گفتم از کون نذاشت و از خوردن هم بدش میاد و نمیخوره و با دستش و لای ممه هاش منو ارضا کرد و به پشت دراز کشیدم اومد نشستم رو کیرمو شکمم و روم دراز کشید و کلی لب و زبون همو خوردیم و با باسن و کون و ممه هاش بازی میکردم دیدم گفت عشقم سینه هامو بگیر دارم ارضا میشم و اونم ارضا شد و بغل هم دراز کشیدیم و موهاشو ناز کردم بازم اومد تو راهرو و آسانسور و همش لب و زبون همو می خوردیم و ممه هاشو میمالیدم و اونم کیرمو میمالید و چند باری هم اونا اومدن شهرستان تو ماشین باهم ور رفتیم و همو مالیدیم اما هیچکدوم ارضا نشدیم و الان چند وقته همش میگه بیا اینجا و من بخاطر کارم نتونستم برم و شبا همش تصویری همو ارضا میکنیم و وقتی به شوهرش میده چون فقط شوهرش ارضا میشه و این ارضا نمیشه میگه رفتم روغنشو تعویض کردم و اومدم امیدوارم خوشتون بیاد و حتما از سکسهای بعدیمون مینویسم که قراره هم کیرمو بخوره و هم از کون بکنمش

نوشته: یاسر


👍 2
👎 18
190901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

897142
2022-09-28 00:35:34 +0330 +0330

لطفاً یکی ترجمه کنه این معیوب چی نوشته

4 ❤️

897144
2022-09-28 00:51:18 +0330 +0330

چرت پرت ! کاش داستان ها قبل ارسال یه بار توسط ادمین خونده میشد

1 ❤️

897157
2022-09-28 01:18:20 +0330 +0330

داداش برو یک bmi بده چجوری قد متوسط وزن 53؟ اصلا نمیخونه باهم

0 ❤️

897169
2022-09-28 01:35:42 +0330 +0330

چقد پیچیده بود.دختر خاله فلانی میشد عمه اون که خواهرش فلان

0 ❤️

897213
2022-09-28 08:30:54 +0330 +0330

چرا ان قد توضیح میدی مارو گاییدی با استان همجوار و تهران و دهات

0 ❤️

897217
2022-09-28 09:00:23 +0330 +0330

با معذرت خواهی از عزیزان شهوانی
کیرم تو مغز جقیت خار کسده،این مرحله تو GMهم قفله که نفر تو خونه ای که شوهرطرف تو اتاق خوابه جلو بچه 16 ساله لب و ممه بخوره بعدشم کس زن طرف بذاره

1 ❤️

897223
2022-09-28 09:48:59 +0330 +0330

.واقعا خوندن داستانت عذاب آوره. فقط دو تا مترجم و ویراستار لازم داره

0 ❤️

897245
2022-09-28 13:13:45 +0330 +0330

تو دیگه ننویس لطفا

0 ❤️

897254
2022-09-28 14:38:37 +0330 +0330

استان همجوار دختر عمه زینب رو‌ و شوهر دختر دایی از دو‌مرز همجوار رو کردن و دادن و شوهر خاله پسر عموی همسابه که مرکز استان همجوار بود زن‌همسابه رو دوست داشت
من‌تا‌اینجاش رو فهمیدم

0 ❤️

897256
2022-09-28 15:07:17 +0330 +0330

من که نفهمیدم چی شد اگر کسی زبون این دهاتی تهران ندیده را بلده ترجمه کنه لطفا

0 ❤️

897263
2022-09-28 16:33:17 +0330 +0330

کاری ندارم به کیلو کیلو کردنت و بقیه خزعبلات ذهن جقیت،
راستش مخم گوزید با این تیکه از کسشعرات:
عروسی پسر خالم که مامانش میشه دختر عمه این زینب خانم بود که زن پسر خالم میشه دختر عموی شوهر این زینب قصه ما
لطفا یکی از شهوانیای گرامی بیاد ترجمه کنه بفهمیم بالاخره کی به کی شد.

0 ❤️

897268
2022-09-28 18:23:06 +0330 +0330

یکی بکه این زبون بسته چی میگه

0 ❤️

897275
2022-09-28 22:09:22 +0330 +0330

برو بابا مرتیکه کیرتو دهن.گه می خوری با زن مردم قرار زن و شوهری میذاری

0 ❤️

897287
2022-09-29 00:35:04 +0330 +0330

وژدانن خجالت نکشیدی با ۵۴ کیلو وزن اندازه ۶۰ کیلو کس گفتی

البته من ک نخوندم ولی در کل گفتم

0 ❤️

897299
2022-09-29 01:18:23 +0330 +0330

امشی خوردی گیجی خودت بخون ببین از نسبتا و استان و شهروروستاتون چیزی سر در می اری فکر کنم از روستاتون رفتی تهران گم شدی قاطی کردی در هم برهم نوشتی اول جهت یابی یاد بگیر گم نشی

1 ❤️

897331
2022-09-29 05:27:52 +0330 +0330

چجوری زندگینامه خودتو تو این داستان جا دادی ؟
من که هنگ کردم
موفق باشی

0 ❤️

897343
2022-09-29 07:39:36 +0330 +0330

چطو بخاطر توی نکبت شورت نپوشیده بود بعد شورتشو همونجایی که کردیش جا گذاشته اینو بگو بهم برام سوال شده 😕

0 ❤️

897415
2022-09-29 23:11:26 +0330 +0330

توخونه آشپزخانه آسانسور راهپله من یعنی تویه شب هزار بار کردن من دیگه رد دادم این چی زده

0 ❤️

898262
2022-10-07 22:17:25 +0330 +0330

مغزت گاییدم که مغزم پریود کردی با اصطلاحات و فامیلات و جملا سازیت

0 ❤️

928385
2023-05-17 00:40:29 +0330 +0330

از بس جق زدی کاملا وارد مرحله کس مغزی شدی و به درجه کس حال نائل اومدی،مردک مزخرف تو حتی با احشامم سکس نداشتی با این تخیل تعریف کردنت

0 ❤️

973327
2024-03-02 03:04:21 +0330 +0330

آخه بیشرف از بچه هاش خجالت نمیکشی

0 ❤️