باسلام خاطره ای که میخوام براتون بگم واقعیت هسته و دوس دارم درسی بشه برای کسایی که با زن شوهردار رابطه برقرار میکنن

خب میریم سر اصل مطلب داستان ازاینجا شروع میشه که من عضو یک گروه تلگرامی بودم که همه جور ادمی اونجاچت میکرد ی روز که طبق معمول داخل گروه چت میکردیم که ی دفعه نوشتم دوستان کی میره تو شهر بیاد منم ببره تا میدان…کاردارم الکی میخاستم ببینم کی پایه هست ی دختره نوشت من میام گفتم من خیابان بیمارستانم گفت اتفاقا منم مال همون جاها هستم پیله شدم که کی هستی وفامیلت چیه نگفت من اسم چندتا دخترشاخ از محله خودم گفتم گه گفت ععهه فلانی روهم.میشناسی که چطو آدمیه گفتم بد نیست💦سلام میرسونه بگذریم ی دفعه دیدم عکس فرستاد از خیابان فهمیدم که رفته شهر ماشین برداشتم رفتم سمت پمپ بنزین بنزین زدم دیدم ی عکس دیگه فرستاد فهمیدم توکدوم بلواره رفتم پشت سرش دیدم که ی دختره حدود30سال داره و ی دختر حدود22سال کنارشه که اونو شناختم بعد چندتا دختر بچه هم عقب ماشینش بود از کنارش معمولی رد شدم بعد رفتم پیویش بهش گفتم چقدر بچه همراته علامت تعجب داد نوشت تو منو دیدی گفتم اره با پژو نقره ای بودی قسم داد که بیا ببینمت هرکار کرد نگداشتم چون اون دختره 22 ساله امارمو میداد چند روزی چت کردیم که نمیگفت متاهل هسته و میگفت 29 سالمه طلاق گرفتم فلان دیگه منم زیاد پیگیر دختر یا بیوه بودنش نبودم فقط میخاستم بکنم چند روز بعد گفتم بیا بریم دوری بزنیم گفت باشه بهش ادرس دادم بیا فلان کوچه منم میام رسیدم جلو کوچه بهش گفتم از ماشین پیاده شو میخاستم بفهمم که تنهاست رفتم دور زدم اومدم تو کوچه جلوش ترمز زدم سوار شد رفتم تقریبا بیرون از شهر بهش گفتم بیا جلو اومد جلو دیدم ی زن چاق حدود 80 کیلویی با فیس معمولی و سینه های 85 رون های چاق و کس و کو ردیف سریع دست کردم لاپاش گفت خیلی پرویی گفتم تازه کجاش دیدی 😂دیدم داره وامیده کم کم دستم کردم تو شورتش دستم کردم تاته تو کسش دیدم حالش بدشد دوباره دستم در اوردم دستم کردم تو سینه هاش دیدم ناراحت شد گفتم چرا گفت خب سینه هام بو میگیرن نک سینه های خیلی ودرشت بود بدم اومد بخورم رفتم ی گوشه زدم کنار شلوارش داد پایین ی کاندوم از تو جاسیگاری برداشتم زدم سرکیرم اماده کم کم سر کیرم کردم تو کسش چه کس تنگ و داغی داشت کیرم داشت منفجرمیشد حدود 15 دقیه تلمبه زدم تا ابم اومد کاندوم در اوردم کیرم فشار دادم سوراخ کونش دیدم نمیزاره بره تو یکم کردم تو دیدم خودش جم کرد نزاشت بکنم تابستونم بود شیشه ها بالا بود صورتش پر عرق شده بود دیگه خودموجم و جور کردم وقتی میرفتم برسونمش گفت من شوهر دارم اولش شاخ دراوردم دیگه گفتم کاری که شده بعد رفتم رسوندمش کنار ماشینش رفت ولی اسم و فامیلش اینا رو نمیگفت فقط میخاست بکنم دوباره 7 روزی گذشت دوباره همین جور رفتم کردمش دفعه دوم دنبالش رفتم خونشو یاد بگیرم دیدم فهمید ماشینم پراید بود اون پژو خلاصه با سرعت زیاد تو خیابون ها دنبالش بودم یهو پیچید تو ی کوچه منم پشت سرش رفتم سرکوچه ی موتوری شانسم اومد سرکوچه خواستم نزنم بهش افتادم تو جوب اب 😂خداروشکر چیزی نشد اونم فرار کرد دیگه پیشم نیومد فقط جواب پیام میداد منم اسم ک فامیلش نمیدونستم چند وقتی گذشت دیگه پیامم تو تل نمیدادمش ی روز دیدم شمارش هنوز تو گوشیم هست اس دادم میشناسی گفت اره علیرضایی گفتم خوب شناختی پیامی تو تل بده اینم ایدیم پیام داد نوشتم حوس کست کردم میدی گفت200😂گفتم ایول کاسبی رو کردی گفت اره زندگی خرج داره دوبار مفتی کردی بسته خلاصه منم دیگه سمتش نرفتم حدود یک سالی ازاین ماجرا گذشت تا ی روز تو صف ی مغازه بودم دیدمش از اونجایی که مغازه دار دوستم بود دیدم با دوستمم گرم گرفته منم خرید کردم و رفتم نیم ساعت بعد برگشتم گفتم رفتم پیش دوستم گفتم سعید این خانمه اومد مغازت مانتو کرم داشت میشناختیش اول گفت چرا فلان منم چیزی بروز ندادم خلاصه از زیر زبونش کشیدم ی دختر داشت 9 سال و ی پسر5 ساله وی پسر2 ساله حدودا میشد گفت تومحل خودمون زندگی میکرد ولی منو نمیشناخت ****…اینم از داستان سکس من با زن.متاهل

نوشته: علیرضا 444