سکس با عمه مریم

1393/05/28

سکس من با عمه مریم
من اسمم حمید هست، 22 سالمه از یکی از شهرستانهای استان گیلان قدم 183 هست وزنمم 78
این داستانی که میگم بر میگرده به 3 روز پیش
من یه عمه دارم به اسمه مریم که ساکنه کرج هست.
این عمه ی ما لاغر اندام و کمر باریکه تقریبا 178 قد 65 کیلو وزن، اما بدن سفیدی داره و همیشه هم خودشو آرایش میکنه، چه تو بیرون چه تو خونه، ولی خدایی چه بی ارایش چه با ارایش قیافش باحاله…
عمه ی من 7 سال از من بزرگتره یعنی تقریبا 28و9 سالشه و تو سن 19 سالگی هم ازدواج کرده
حاصل این ازدواجشم یه پسر بچه 8 ساله به اسم پیام هست که منو خیلی دوست داره
خب میرم سراغ جزییاتی از داستان که در گذشته پیش اومد و منجر به بوجود اومدن داستان اصلی شد.
منو عمم خیلی با هم راحت بودیم ، از اونجایی هم که تنها عمم بود یعنی بغیر اون عمه ی دیگه ای نداشتم راجبه خیلی از مسائل با هم صحبت میکردیم
از مشکلات زندگی تااااا مسائل سکسی و راهنمایی هایی در این باره
از اونجایی که دانشگاه نرفته بود و تو بدترین شرایط اقتصادی بزرگ شده بود وقتی برای اگاهی در رابطه با مسایل جنسیتی نداشته
حتی من زمانی که تو دانشگاه درس تنظیم خانواده رو پاس کردم کتابمو به عمم دادم، تا مطالعه ای روی این مسئله داشته باشه.
من اصلا به فکرم نمیرسید که بخوام با عمم سکس کنم فقط در حد صحبت هایی از این قبیل بود حتی یکبار وقتی ازش پرسیدم تاحالا ارگاسم رو تجربه کردی نمیدونست ارگاسم چیه تا اینکه گفتم رسیدن به اوج لذت جنسی در زن رو میگن ارگاسم که با یه مایع ای همراه هست که میگفت فکر کنم تونستم اما مایعی بیرون نمیاد
یه مدت از این جریان گذشت، یک شب ساعت 1 بود فکر کنم شوهر عمم هم شبکار بود داشتم با عمم اس بازی میکردم که حالمم خیلی ناجور بود، شهوتم خیلی بالا زده بود، چندتا پیام بینمون ردو بدل شد تا اینکه من گفتم عمه یکاری بگم میتونی برام بکنی؟؟؟ گفت چی کار؟؟؟ گفتم من تاحالا سکسو تجربه نکردم تو میتونی برام اینکارو بکنی؟؟؟ میگفت یعنی برات چیکار کنم؟؟؟ گفتم باهام سکس کنی!!!
اقا چشت روزه بد نبینه کل وجودمو گرفت به فحش، گفت تو خیلی اشغالی، حالم ازت بهم میخوره من دیگه برادر زاده ای به اسم تو ندارم دیگه نمیخوام هیچوقت باهات صحبت کنم و …
بیشتر از دو هفته ای از این موضوع گذشت منم که دیگه حسابی ترسیده بودم که نکنه این موضوع رو به مادرم بگه کم کم
اس دادن بهشو شروع کردم و از کاری که کرده بودم ابراز پشیمانی کردم …
اولش جواب نمیداد بعد نشست کلی منو نصیحت کرد که چرا ازدواج نمیکنیو از این حرفها …
اقا بگذریم… از این جریان 5 یا 6 ماهی گذشت تا دوباره من کاملا با عمم خوب شدم.
یه روز پیام داد که میخوام برای پیام کامپیوتر بخرم، چون من رشته ام نرم افزار کامپیوتر بود و دانشجوی کارشناسی بودم
یه سری قیمت گرفتم از بیرون براش فرستادم
اونم یه مقداری برام فرستاد که تونستم یه کامپیوتر جمع کنم براش.
قرار بر این شد که برم خونشون برای نصب سیستم و توضیحات اولیه برای شروع کار و نصب یکسری بازی برای اقا پیام
بعد یک هفته برنامه ریزی بخاطر کلاسهام
روز شنبه ساعت 11 صبح وسایلو گذاشتم تو ماشینم و به سمته کرج حرکت کردم…
وقتی رسیدم خونشون ساعت 2.50 بود چون همون لحظه با مادرم تماس گرفتم که من رسیدم، زنگ ایفونو زدم
پسر عمم و شوهر عمم خونه بودن اومدن پایین، وسایلارو از تو ماشین بردیم بالا بعد کلی احوالپرسی و روبوسی عمم سفره ناهارو چید غذا که خوردیم
رفتیم واسه استراحت شوهر عمم تو اتاق خوابید من رو کاناپه دراز کشیدم پسر عمم هم با عمم داشتن موزیک ویدیو میدیدن در این حین منو عمم و پسر عمم کلی با هم حرف زدیم، عمم کلی از من تشکر کرد، پسر عمم چپ راست میرفت همش منو میبوسید
اقا ساعت تقریبا 7 غروب بود که کامپیوترو براشون راه انداختم و با کلی ذوقو شوق نشستن پاش یه سری توضیحات دادم
تقریبا یک ساعت بعدم شوهر عمم اماده شد بره سر کارش که از شانس من اونشب هم شب کار بود…
عمم شام آورد دوره هم نشستم خوردیم شوهر عمم رفت ، پسر عمم رفت پشت کامپیوتر، منو عمم هم تو هال داشتیم صحبت میکردیم از خبرات تازه گذشته
عمم میوه اورد خوردیم، بعد یکم فیلم دیدن عمم رختخواب انداخت بخاطر اینکه پسر عمم صبح باید میرفت مدرسه
منو پسر عممو تو اتاق کناره هم انداخت خودش رفت تو هال دراز کشید تا ادامه فیلمو ببینه بعد تقریبا یک ساعت بلند شدم برم دستشویی دیدم عمم هنوز بیداره ، بهم گفت هنوز بیداری ؟؟؟ من فکر کردم خوابیدی گفتم خوابم نمیبره
رفتم دستشویی اومدم دیدم چایی اورده با شکلات گفت بیا بخور
گفتم الان میام، رفتم گوشیمو زدم تو شارژ اومدم کنارش نشستم
همینجوری که داشتیم با هم صحبت میکردیم حرف گذشته رو پیش کشید گفت من هیچوقت فکر نمیکردم تو به من این پیشنهادو بدی میدونی اگه شوهرم بفهمه چی میشه؟؟؟
گفتم مگه قرار بفهمه؟؟؟ یه چیزی بود تموم شد رفت!!! گفت واسه تو تموم شده اما من نمیتونم فراموشش کنم.
منم برگشتم با کمال پررویی گفتم وقتی نمیتونی فراموشش کنی یعنی نسبت بهش یه حسی داری دیگه، پس خودتم بدت نمیاد گفت چه ربطی داره من عمتم، گفتم قبول اما من به این چیزا فکر نمیکردم بیشتر تورو بعنوان یه دوست در نظر میگرفتم
یکم که از صحبتمون گذشت گفت من خوابم میاد دیگه میخوام بگیرم بخوابم اگه دوست داشتی رختخوابتو بردار بیا تو هال کناره من بخواب
رفتم رختخوابمو از کناره پسر عمم برداشتم دیدم خوابه خوابه، اومدم انداختم کناره رختخوابه عمم، چراغارو خاموش کردیم یک چند دقیقه ای گذشت رفتم گوشیمو اوردم که یکم باهاش باری کنم تا خوابم ببره، که دیدم عمم دستشو گذاشت رو سینمو سرشو چسبوند به سرم گفت ببینم تو گوشیت چی داری؟ گفتم هیچی بابا دارم بازی میکنم، یه چند ثانیه نگذشته بود که احساس کردم دستش داره اروم پایین تر میره، من هیچ واکنشی نشون ندادم که دیدم اروم دستشو کرد تو شلوارم و دستشو گذاشت رو کیرم، منم اونلحظه توفمو قورت دادم و با چهره ای متعجب نگاش میکردم برگشت گفت فقط برات میمالمشا صداتم در نیاد پیام خوابیده
در حین مالیدن کیرم انقدر شهوتم زد بالا که صورتمو نزدیک صورتش بردم و چندتا بوس از صورتش کردم
گفت چته هول کردی؟؟؟؟ گفتم تو که داری میمالی حداقل یه حاله اساسی بده برام یکم بخورش
بلند شد رفت دره اتاق خوابه پسرشو بست اومد یکی از چراغارو روشن کرد شلوارمو تا نصفه داد پایین و بعد یکم مالیدن کیرموکرد تو دهنش، یه پنج دقیقه که خورد گفتم داره ابم میاد سریع دستمال کاغذی اورد همشو ریخت توش
وقتی ارضا شدم یکم احساس پشیمونی کردم اما بعد اینکه رفتم دستشویی خودمو شستم، اومدم دیدم دراز کشیده میگه حمید چراغو خاموش کن که بخوابیم
منم اروم رفتم کنارش پشتش به من بود کیرمو از رو شلوار مالیدم رو کونش، برگشت طرفم گفت وااا مگه الان ابت نیومد دیگه چته؟؟؟
گفتم من یه سکس کامل میخوام، گفت حمید تا اینجاشم خیلی لطف کردم خواهشا دیگه ادامه نده
گفتم فقط یکبار، قول میدم فقط یکبار
اروم صورتمو بردم جلو صورتش بهش لب دادم یکم که پیشرفتم دستشو گذاشت دوره گردنمو شروع کرد به لب بازی، شروع کردم براش گردنشو لیس زدم و بعد پیراهنو سوتینشو از تنش در آوردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش، در همین حین بلند شدم سریع پیراهنو شلوارو شورتمو در اوردم و شلوارو شورته عمم هم کشیدم پایین یه کسه کوچولو داشت که یکم خیس شده بود، کیر من کم کم داشت بلند میشد، پاهاشو باز کردم زبونمو چسبوندم رو کسش و شروع کردم براش لیس زدن، صداش در نمیومد فقط یه ناله های کوچیکی میکرد، تقریبا یه پنج دقیق ای کسشو براش خوردم یه انگشتمم کرده بودم تو کسش انقدر عقب جلو کرده بودمو لیس زده بودم که نفسهاش تند تند شده بود و با یه حالت ناله وار میگفت ترو خدا بسه دارم میمیرم، رفتم رو سینش نشستم کیرمو گذاشتم تو دهنش یکم عقب جلو کردم بعد سریع اومدم پاهاشو دادم بالا کیرمو گذاشتم رو کسش و با یه فشار اروم کیرمو فرستادم تو با یه ناله ی ارومی گفت آی ی ی ی ی ی ی ی ی ی
روش کامل خوابیدم پاهاشو دوره کمرم حلقه کرده بود منم داشتم فقط تلمبه میزدمو ازش لب میگرفتم تقریبا یه یک ربعی کردمش تا دیدم داره ابم میاد، عرق از سر صورته هر دومون آویزون بود در حین لب دادن گفتم داره ابم میادا گفت اشکال نداره بریز توش در همون حال دستمو انداختم دوره گردنشو و بدنمو به بدنش فشار میدادم کمتر از دو دقیقه هم نشده ابمو کامل ریختم تو کسش و روش شل شدم یه مقدار همینجوری موندیم تا از روش بلند شدمو یه لبه دیگه ازش گرفتم بلند شدیم رفتیم حموم اول من رفتم بعد عمم، من اومدم گرفتم خوابیدم که دیدم سر صبح یکی صدا میکنه حمید جان بیدار شو صبحانه بخوریم چشم باز کردم دیدم عممه، شوهر عمم نون داغ گرفته بود اومده بود صبحانه رو که خوردیم پسر عمم رفت مدرسه منم کم کم وسایلامو جمع کردم از عمم و شوهر عمم خداحافظی کردم با کلی تشکر اومدم بیرون شوهر عمم چون خسته بود تا بیرون نیومد اما عمم تا جلو ماشینم اومد با کلی تشکر از بابت کامپیوتر بهم گفت خیلی بهم لذت دادی ممنون فقط حمید جان قول بده بین خودمون بمونه ها یدفعه جایی سوتی ندی گفتم خیالت راحت گفت شاید بازم فرصت شد با هم یه حالی کردیم، من حرکت کردمو اونم پشت سرم شیلنگ آبو گرفت …
دلم دوباره هوسشو کرده اما چه فایده که من اینجا و اون اونجا…
امیدوارم خوشتون اومده باشه. شبتون بخیر
نویسنده : حمید


👍 3
👎 1
267649 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

431895
2014-08-19 10:25:57 +0430 +0430
NA

عمتوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو :D

0 ❤️

431897
2014-08-19 10:35:25 +0430 +0430
NA

بچه ها برید نرم افزار بخونید هر که خونه به بهانه کامپیوتر عمه ای،خاله ای بالاخره یکیو کرده
جمع کن بابا این داستانای تخیلی رو همشم یه جوره

0 ❤️

431898
2014-08-19 13:28:29 +0430 +0430
NA

آقا چرا مهندسای نرم افزارو بد نام میکنی؟؟؟

0 ❤️

431899
2014-08-19 14:05:41 +0430 +0430
NA

واقعا متاسفم برات آخه به ننتم نمیشه فحش داد گناهه

0 ❤️

431900
2014-08-19 15:53:24 +0430 +0430

واقعا تعجب کردم نگفتی فیتنس کار میکنی!! آخه همه اینایی که میان داستان مینویسن اکثرا فیتنس کار میکنن و هفت هشتا مقام قهرمانی هم دارن

0 ❤️

431901
2014-08-19 16:15:09 +0430 +0430
NA

نویسنده کونی بیا یکم آب بریزم تو کونت تا یکم از تخیلات منم استفاده کنی که اینقدر داستانات شبیه هم نباشه.
راست میگما !!!
اتفقا من هر کیو کردم یا دکتر و مهندس شده یا پولدار به جون عمه ات راست میگم.

0 ❤️

431902
2014-08-19 19:57:00 +0430 +0430

به عمت بگو به من بده

0 ❤️

431903
2014-08-20 00:59:01 +0430 +0430
NA

حتی حیوانات هم این کار رو نمیکنند

0 ❤️

431905
2014-08-20 06:08:02 +0430 +0430
NA

کونی متخیل جقی سه چهار دقیقه آبته ریختی توش مگه داشتی درخت آب می دادی
کس عمه ی بدون آرایشت>>>>!!!

0 ❤️

431907
2014-08-21 10:25:43 +0430 +0430

dash1
تو هم خیلی قول دادی به عمت که به کسی نگی
کردی نوش جونت
نکردی تو خیالرخودت جق زدی باز هم نوش جونت
چرا

عمه را بدنام می کنی؟

0 ❤️

431908
2014-08-22 08:15:49 +0430 +0430

هر چی میگی از شانس بگو.منم یه کامپیوتر جمع کردم واسه خاله ام رفتم همه ی کاراش رو هم کردم بعد 1 سال پول کامپیوتر رو داد.حالا شما یه سیستم دستتون میگیرید کل فامیل رو می کنید…
البته نه من فکر کردن خاله ام رو دارم نه اون جنده اس.

0 ❤️

431909
2014-08-25 17:30:43 +0430 +0430
NA

اگه واقعیت داشته باشه که نداره…خوب بود !

0 ❤️

431910
2014-09-10 07:32:18 +0430 +0430
NA

ماشالا همه هم تو شهوانی متخصص کامپیوترن

0 ❤️

431911
2015-02-06 05:47:27 +0330 +0330
NA

عمتو بیارش خودم بکنم که دادنش حرف نداره biggrin

0 ❤️

733210
2018-12-01 19:46:55 +0330 +0330

داستانت عالی بود دوباره بنویس

0 ❤️

756496
2019-03-26 02:16:32 +0430 +0430
NA

ینی اینهمه کص و کون تو دانشگاه هست تو رو عمت راست کردی بیخیال راستم باشه کسشره

0 ❤️