سلام خدمت همه دوستای گلم،قصه من از اون روزی شروع شد که من با یه تک دختر نامزد کردم یعنی نه برادر داشت نه خواهر،خب شب آول که با هم خوابیدیم سکسی نداشتیم یکم باهاش ور رفتمو خوابیدیم نامزدم راحله اندام معمولیی داره ولی یه مدت که گذشت دیدم اون با سکس توی دوران نامزدی کاملا مخالفه،نه اینکه ساک نزنه یا کون نده فقط میخاد پرده اش حفظ شه موندم چکار کنم با اینکه خیلی دوسش داشتم ولی به زندگی بی تفاوت شدم چون من خیییلی گرم و سکسی بودم سعی کردم یجورایی راضیش کنم ولی به بهانه های مختلف از کس دادن در میرفت کار به جایی رسید که سر این موضوع دعوامون شد و خانواده ها در جریان موضوع قرار گرفتندو وضع بدتر شد خلاصه سرتونو درد نیارم کار به دادگاه رسیدو منم دیدم که داره زندگیم میره بیخیال شدمو کوتاه اومدمو آشتی کردیم خب روابطمون شد مثل قبل ولی من هنوز فشار نداشتن یه سکس گرمو حس میکردم ولی نمی دونستم که چه چیزی در انتظارمه یه روز که خونه پدرخانومم بودم توی اتاق دراز کشیده بودمو فکر میکردم که دیدم مادرزنم اومد داخل اون یه زن چاق با کون گنده و سینه های خیلی بزرگه و البته نمازخون که توی جونیاش تخمدانش کیست میگیره و دیگه نمیتونه بچه دار بشه سنشم 40 هستش،بله اومد داخل اتاق بهم گفت به چی فکر میکینی گفتم هیچی توی خیالاتم سیر میکردم گفت بیا پیش راحله داخل پذیرایی میوه بخور منم بلند شدم رفتم رو مبل بغل راحله نشستم راحله یه تاپو دامن داشت که زیرش شورت نپوشیده بود برام میوه پوست کند و منم مشغول خوردن بودم که نگام یه دفعه افتاد به مادرزنم دیدم با اخم داره بهم نگاه میکنه من که جا خوردم یه لبخندی زدمو سرمو برگردوندم ولی توی این فکر بودم که من که کاری نکردم یه دفعه اینجوری نگام کردش،
شد غروب راحله گفت میخاد دوش بگیره همین که رفت حمام مادرزنم صدام کرد رفتم توی آشپزخونه گفتم بله،بی مقدمه و با حالت عصبی بهم پرید که چرا با راحله انقدر سرد برخورد میکینی من همین یه بچه دارمو دوست دارم همیشه خوشحال باشه و از این حرفا…من که هم شوکه بودم هم ناراحت گفتم چشم سعی میکنم رفتارمو اصلاح کنمو رفتم توی اتاق چند دقیقه بعد مادزنم (فاطمه)اومد داخل همین طور که سرم پایین بود بهم گفت پسر آخه تو چته چرا انقدر سردی به من بگو مشکلتون چیه بین تو راحله چه اتفاقی افتاد منم که دیدم خوش حرف کشید وسط گفتم بهش بگم شاید با راحله صحبت کنه و سکس وارد زندگیمون بشه کل قضیه رو واسش تعریف کردم از فشارخودم تاسردی راحله دیدم سرشو انداخت پایینو چند دقیقه ای سکوت کرد بعدش گفت اگه دخترم اینجوری دوست داره راحتش بذار گفتم پس نیازهای من چی میشه-گفت دوست داری با من سکس کنی من مونده بودم کسی که نماز اول وقت میخونه این پیشنهادو بده جا خوردم مم مم کردم گفتم دارین منو امتحان میکنین دید بلند شد کل لباسشو دراورد و لخت شد گفت نه امتحان نه هوس خودم نه ناراحتی شما من حاضرم واسه دخترم بمیرم این که سکسه بیا تا موقعی که عروسی کنین با من حال کن تعجب کردم گفتم مگه میشه شما خودت هوسی شدی گفت اصلا ولی حاضرم واسه گرمی زندگی دخترم هر کاری کنم منم از خداخواسته رفتم کسشو خوردمو کیرمو رو صورتش مالیدم گذاشتم توی دهنش اون هیچ حسی تو سکس نداشت ولی کل بدنشو واسه ارضا شدنم در اختیارم قرار داد این ماجرا الان یه ساله ادامه داره ولی واسه تابستون که قرار عروسی کنیم تموم میشه
نوشته: حسین
بابا ولش كنيد
آنقدر داغه كه خودش سر رفته و زده شومبولش را سوزونده
حالا هم واسه اينكه بگه من مردم و از اين حرفا اومده تخيلات مغز معيوبش را كه نتيجه ازدواج فاميلى هست را رو كاغذ ريخته
بچه جون اگه به اونكه وسط پات دارى مينازى كه مردى گربه هم از اونها داره
خب بقیه ش رو نگفتی این فاطمه خانوم یه شوهر داره اسمش تیموره …تیمورخان 8 تا دوست صمیمی داره شاهپور و کیکاووس و خسرو ممدعلی و اصغر و اکبر و هیبت و ناصرپلنگ و اسی خطر…که از قضا همه شون هم داغن…تیمور ازت پرسید چرا با دخترم سردی بعد تو گفتی چون نمیده بکنمش…تیمور موبایلش رو برداشت و اس سند تو اُل کرد واسه دوستاش و همه شون اومدن…
همه شون با یه ون اومدن و یه هفته تمام کونت گذاشتن یه جوری که مردی جنازت هم انداختن بیابونای اطراف شهر:))))
بدبخت بیدار شو تو مردی هنوز داغی نمی فهمی:)))))
پدر زنت کونت گذاشته بود زود سر و تهش رو هم آوردی؟
بگو کار که به دادگاه رسید طلاق گرفت و من دست به کیر موندم و الانم واسه اینکه عقده هامو خالی کنم اومدم کس و شر نوشتم.مث اینکه مادر زنت هم نقش مهمی تو طلاقتون داشته که جنده اش کردی تو داستان…
واسه سکس رفته دادگاه .بعد دیده زندگیش داره به فنا میره بیخیال شده. lol
اخه یابو علفی یک چی بنویس حداقل ارزش فحش دادن داشته باشی. ROFL
سعید جون دمت گرم مردم از خنده خیلی با حال بود
اینا همش کس شعر میبافن ولی دمت گرم
دمتون گرم
هر وقت میام اینجا کلی میخندم biggrin
همه اونایی که کامنت میذاریدعاشختونم dance4
اخه چطور سر این قضیه خونواده هاتون فهمیدن و بعد اشتی دوباره کل ماجرا رو تعریف کردی واسه مادرزنت؟مگه همون اول نفهمید؟ اخه اگه جونشو واسه دخترش میده چرا همون دفعه ی اول دعواتون که فهمید بهت نداد.ننویس
بازهم حماسه و بازهم افتخاری دیگر از دامادی جقی
جقی
جقی
جقی
ببین…خوب فکر کن ببین اینکه میگی پدر زنت نبوده که هوس کونت رو کرده بودو تو هم یک حالی بهش دادی…راستش رو بگو…
یک سراغی از ابجی و ننه ت بگیر…حتما نیازهات رو بر طرف میکنن…در ضمن نیازی هم به شماره گذاشتن نیست چون حتما شمارتو دارن…
عه عه عه… این داستانو ندیده بودم…
گمشو کثافت لاشی جاکش. با این که داستانت از پایین تنت نشات گرفته بود نه از عقلت و بسیار کسشر بود ولی بازم افسوس میخورم ملت ما انقدر عقب مانده هستند که لیاقت فحش را هم ندارند…
اقا این داستانا رو نخونین اصلا نگاهم نکنین
اینا کم کم در شما رخنه میکنن
اینا همش برنامه ریزی شدست برای شما
گل نخورین شاید فکر کنین مثلا یه فحشی دادینو یه جقی زدین ولی تاثیرشو روتون داره
بده یه مدت متوجه اثاره این داستانا میشین
کم کم قیرتو ازتون میگیرن
کم کم ذهنتونو مثل خمیر تودست میگیرن
مواظب باشین
کیر تو اول و آخرت مردتیکه جقی سگ پدر
مادر زن مثل مادر خود آدم میمونه
ای جانم مهتاب عشق ،واقعا فاز دادی با عکسی که گذاشتی ، حالا تو با اون داستان تخمیت ، کیرم تو افکار تخمی تخیلیت و داستانتو راحله و مادر زنت روهم ، دیگه از این داستانای تخمی اینجا ننویس بورو جلقتو بزن جلقوزززززززززززز
نمیخوام بهت فحش بدم ولی جون خودت بگو مارو چی فرض کردی؟
برو جلقتو بزن داداش.
داستان واقعی:
تو از اون سکس میخواستی و اونم قبول نمیکرد کارتون به دادگاه کشید.داداشاش اومدن باهات حرف زدن راضیت کردن تو هم که دیدی زندگیت داره به فنا میره قبول کردی و دوباره مثل قبل باهم دوست شدین یه روز تو خونه یکی از داداشاش بردت تو یه اتاق که چهار تا داداش دیگشم نشسته بودن بهت گفت چرا انقدر با خواهرمون سردی تو هم حقیقتو گفتی اونام کونت گذاشتن .تو هم زور بهت داشت اومدی این کس شعرارو سر هم کردی که خرابشون کنی.
لطفاخفه شو
توبرو کون بدی شاید بعدا بهت یه دختر جنده بدن
جمعش کون با این چرت وپرت ها
میدونی،جرق زدنم خستگی داره
یکی میخوابه استراحت میکنه یکیم مثه تو میاد کس شعر مینویسه
آخه کیرم دهنت،
اصا حال ندارم بگم چرا کس گفتی ولی همه میدونیم بدجور کس گفتی
کیرم تو افکارت
کیرم در کون پهناورت
اصا حیفه کیر من
کنسل آقا کنسل
این یک دروغه محضه با این کسشرهایی که گفتی فکر می کنی که همه باور شون می شه
بےمقدمہ اومدے و بدون دلیل رفتے خدایش خودتم متوجہ شدے چے نوشتے؛