سکس با همکلاسی ۳۲ ساله

1391/03/12

اشانتیون گالری<سلام دوستان

من (اسم مستعار مرتضی، 21 ساله) دانشجو کاردانی کامپیوتر بودم (87). از لحاظ فیزیک بدنی خوب نیستم (لاغر و کوتاه). ولی از لحاظ چهره کم ندارم. دوران دانشگاه یکی از بهترین دانشجوها رشته کامپیوتر بودم. خیلی درسم خوب بود. همیشه جزوه بده بودم. نمی خوام زیاد بنویسم و خستتون کنم. این خاطره من سکسی هست ولی زیاد شاید به شما حال نده چون نتونستم طرف رو از کس بکنم. اگه می خواید بخونید فقط باید بگم که طرف رو تونستم از پشت کنم.

داستان از اونجا شد که یک روز خانمی برای گرفتن جزوه برای دوستش طرفم اومد. بعد که جزوه رو از من گرفت، برای اینکه بتونه راحت پسش بده از من شماره گرفت تا هماهنگی کنه. بعد از یک هفته جزوه رو به من پس داد و دیگه زیاد با هم در ارتباط نبودیم.
من مزاحم زیاد داشتم ولی در کل اهل دوستی نبودم (نه که اهلش نبودم، بخاطر شرایط خانوادگی از دوستی از این طریق میترسیدم). یکی از مزاحم ها دیگه هر روزی شده بود مرتب زنگ میزد و کارش شده بود احوال پرسی. منم با دست پس میزدم و با پا پیش میکشیدم. بعد از حدود یکماه دیگه طرف با من تماسی نداشت. منم دلم براش تنگ شده بود. ولی چاره ای نبود.
روزها تابستون بود (خانواده رفته بودن سفر، و فقط پدرم بود) که (من عادت دارم گوشی رو موقع خواب زیر سرم میزارم) با صدای ویبره گوشیم بلند شدم. یک پیام معمولی (عاشقونه) اومد من تعجب کردم که این ماله کیه. تو جواب نوشتم " شما"؛ جواب داد: منم منصوری (اسم مستعار همون کسی که ازم جزوه گرفته بود). من با تعجب یک احوال پرسی کردم و نوشتم " چه خبر"
اون: سلامتی، شما چه خبر، ترم تابستونه نگرفتید.
من: نه من یک ترم دیگه دارم و اونم گذاشتم واسه مهر
اون: درسته. پس تابستون چکار میکنید.
من: والله مسافرت که نرفتم، تو خونه تنها، پای کامپیوتر فقط میشینم.
اون: خانواده پس کجان
من: مسافرتن و من شدم آشپز و خونه دار
اون: برات خوبه. راستی مهمون نمی خوای (خانم منصوری توی شهری نزدیک به شهر ما زندگی می کنه)
من: گفتم خواهش می کنم، در خدمتم.
اون: پس، حتما فردا میام.
من خیلی جا خورده بودم، فکر نمی کردم به این راحتی و پرویی باشه. باور کنید داشتم شاخ در می آوردم. شاید شما هم باورتون نشه. همش فکر میکردم داره دستم میندازه.
من: من پدرم خونست، ولی اگه می خواید نشریف بیارید خونه خواهرم می تونید بیاید. ( خانواده خواهرم با خانواده ما رفته بودند، من شبها خونه خواهرم می خوابیدم و پدرم خونه خودمون می خوابید).
اونم گفت: من ازت آدرس میگیرم. ساعت 11 (صبح) میام.

فردا شد، خیلی میترسیدم. رفتم حموم و حسابی به خودم رسیدم. خیلی میترسیدم. باور کنی اولین بارم بود. سریع رفتم خونه خواهرمینا رو جمع و جور کردم. نزدیکای ساعت 10:30 بود که پیام داد و آدرس رو خواست. بعد از چند بار تماس و پیامک تونست آدرس رو بیاد. وقتی اومد خونه یه چادر سرش بود.
از قیافه اش بگم که زیاد خوشکل نبود : پوست سبزه، چشای مشکی. کوتاه ولی خیلی گوشتی بود. سینه هاش درشت نبود ولی از زیر مانتو هم میشد سفتیش رو حس کرد.
بعد از چند لحظه استراحت رفتم دو لیوان نوشیدنی (آبمیوه) آوردم. بعد از اینکه نوشیدنیش رو خورد گفت:
خیلی گرمه ( این ترفند خیلی پیش-و پا افتادس، چون من اسپلیت رو هم روشن کرده بودم) و اشکالی نداره مانتوم-و درارم. منم گفتم: نه خواهش می کنم.

وقتی مانتوشو درآورد یه تاپ قرمز زیرش داشت که سینه های کوچیک(فکر کنم 65 باشه، باور کنید از سایز چیزی سر در نمیارم) سفتش رو بیشتر از هر چیز به رخ میکشید. و اومد نشست کنار من.
من کامل رفتارش رو درک میکردم، دستم رو حلقه کردم دور گردنش و چیزی نگفت. بعد از چندا صحبت کوتاه در مورد خونه و سوال کردناش، دستمو بردم رو سینه سمت چپش و یه فشار دادم که خنده ای کردو گفت خوشت اومد. گفتم: خیلی.
گفت میتونی یه تشک بیاری (خونه خواهرم ال مانند بود. اشاره کردم به قسمت کوچیکه سالن و گفتم اونجا تشک دیشبم انداخته-س) ولی گفت نه بیا همینجا پهن کن. من تشک رو کشون کشون اوردم جایی که نشسته بودیم. گفت: تمام چراغا رو خاموش کن. منم خاموش کردم. نمیدونستم دلیل کارش چیه.
بعد از اون روز فهمیدم که از فیلمبرداری و یا همچین چیزی میترسیده.
خلاصه سریع لباساش رو خودش درآورد و به پشت خوابید، گفت باید نازمو بکشی من با چند تا جمله راضیش کردم که سینشو بزاره بخورم، شروع به خوردن سینه هاش کردم، مهلت نمی دادم با سرعت سینه هاش رو می خوردم. نوبت به نوبت سینه هاش رو می خوردم. رفتم سراغ ران پاش، و تا نک انگشتاش واسش می خوردم، دیگه صداش در اومده بود. شاید باور نکنید ولی اصلا من راست نکرده بودم. اونم اینو فهمیده بود و پرسید از من خوشت نمیاد، گفتم چرا اینو میگی، برعکس، فقط یکم استرس دارم.

کیرمو در آوردم که بزارم رو کسش، گفت احتیاط کن من دخترما. خیلی تعجب کردم، اصلا فکرشو نمی کردم با این سن دختر باشه، گفت من نامزد داشتم و چند بارم با اون سکس کردم، ولی فقط سرش رو میکرده داخل کسم.
منم اصلا همون سرشم نکردم تو، چون خیلی میترسیدم و شروع کردم باز خوردن لب و سینه هاش.
کیرمو گذاشتم رو صورتش و گفتم بخور، اول یکم سر سختی کرد ولی سرش رو کرد تو دهانش، مک میزد ولی اصلا حرفه ای نبود.
سرشو که از دهانش کشیدم بیرون گفتم به پشت بخواب، فکر کرد میخوام لای پاهاش بزارم. وقتی تف زدم به کونش سریع خودشو رو کرد و گفت: من به نامزدم هم از کون ندادم. من گفتم: نترس بهت بد نمیگذره. خیلی اصرار کرد ولی منم مثل اون اصرار میکردم، آخرش هم کاره خودمو کردم. البته با کرمی که خودش داشت اینکارو کردم.
اول از سرکیرم شروع کردم، و بعد کم کم کامل شد و شروع به تلمبه زدن کردم، اینقدر تلمبه میزدم که حسابی از دردش بالشت رو چنگ میزد.
تلمبه زدنمو ادامه می دادم که سریع خودشو زیر پام کشید بیرون و گفت: دیگه نمی تونم، منو از کس بکن، گفتم اصلا. مگه از جونم سیر شدم. هر چقدر اصرار کرد قبول نکردم. داشت دیونه میشد. منم گفتم فقط می تونم برات سینه هات رو بخورم و برات کست رو بمالونم، اونم قبول کرد و بازم افتادم سر وقت سینه هاش، خیلی بدنش گوشتی و سفت بود. حسابی خوردنش حال میداد. اینقدر خوردم و براش مالوندم که آبش اومد. منم که سرم بی کلاه مونده بود. بازم به اصرار برگردوندمش و از عقب کردمش، دستمو کرده بودم زیر و سینه هاش رو میمالوندم و به زور، توی کونش تلمبه میزدم تا که آبم رو همونجا خالی کردم و بعد از 10 دقیقه روش بلند شدم.
پرسید حموم کجاست، منم همراه با خودش رفتیم به هموم، وقتی رفت زیر دوش، خواستم دست به سینه هاش بزنم، که انگار برق بهش وصل شده بود خودشو عقب کشید.
وقتی اومد بیرون چندتا مانجو با هم خوردیم و اومدیم بیرون.

دیگه از اونروز به بعد کابوس هام و نگرانیهام شروع شد. همش فکر میکردم که می خواسته کاری بکنه که اینقدر راحت پا داد. خیلی میترسیدم. ولی خداروشکر بعد از 1 سال خبر نشد.
ممنونم که خاطره منو خوندید.

نوشته: مرتضی


👍 1
👎 0
141437 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

321305
2012-06-02 02:58:23 +0430 +0430
NA

salam
jaleb bood…
mamnoo

0 ❤️

321306
2012-06-02 08:09:02 +0430 +0430
NA

آخه احمق جون دختری که حرفه ای نباشه اگه خودش پیشنهاد سکس بده یه کلکی تو کارشه…
منتظرش باش
(الته شایدم آمپرش اساسی بالا بوده)
درضمن داستانت مسخره بود
نمیدونم چرا هر کس میرسه هر چی میاد تو ذهن نخودیش رو میاره اینجا مینویسه!!
داستان سکسی گفتن به کس کردن نیست به درست و داغ نوشتنه
برو بشین اول تمرین کن بعد بیا اینجا کس شعر بنویس که حداقل خودت فحش نخوری

0 ❤️

321307
2012-06-02 08:16:27 +0430 +0430
NA

خیلی تخمی تخیلی بود مرتیکه دو زاری دیگه ننویس…
حیففففففففف که کیر ندارم حوالش کنم تو کونت…
لازم نیست هر کی میاد تو این سایت توهم بزنه خاطره اولین جلق زدنشو جای داستان سکسی قالب کنه… چی زدی ؟؟؟؟
مرتیکه اول داستان میای خط ونشون میکشی که من کس نکردم فقط کون کردم میخوای بخون میخوای نخون…
کیرخرصمد آقا تا دسته تو اون اعتماد به نفس کاذبت »» خوبه لاغرو کوتاهی این همه مزاحم داشتی اگه یه گوهی بودی چیکار میکردی؟؟؟
جنده ام باشه به این سریعی خودش شرایطو مهیا نمیکنه، حتما از قد 150 سانتی و هیکل چس مثقالیت داشته له له میزده بیاد بهت کون بده، کسخل میرزااااا…

0 ❤️

321308
2012-06-02 08:34:28 +0430 +0430
NA

ای کیرم تو دهنت که انقدر دخترا تحویلت نگرفتن عقده ای شدی واینجوری داستان مینویسی. تو که خایع دختر بازی رو نداری یهو کس میبری مکان.بچه کونی میخوای چی رو ثابت کنی که میگی من مزاحم زیاد داشتم ولی اهل دوستی نبودم؟؟؟.اره بابا تو مادر براد پیت و دی کاپریو رو گاییدی با این جذابییت.دیگه هم از این مزخرفات اینجا ننویس

0 ❤️

321309
2012-06-02 08:48:43 +0430 +0430

شاید داستانت واقعیت داشته باشه ولی دلیلی نداره که حتما جذاب هم باشه .

چون اصلا جذاب ننوشتی .

پس دیگه ننویس احمق .

جدیدا خیلی مودب شدم دست خودم نیست .

فحشهامم سوسولی شده .

خاک بر سرت ، بدبخت کس حروم کن .

0 ❤️

321310
2012-06-02 09:14:41 +0430 +0430

تورو خدا ببینا. بعد از 2روز چه داستان احمقانه ای اپ شده. میخوام بدونم هدفت از نوشتن این داستان چی بود. اصلا چی فکر کردی شاید هم مارو عبدل گیر اوردی گفتی میای مثل همه یه چیزی سرهم میکنی و میری.
اینکه از قیافه چیزی کم نداری مطئنم چون از عقل هم بهره ای نداری. اون وقت شاهزاده ای پرنسسی چیزی هستی که اینقدر مزاحم تلفنی داری. یه خانومی شماره تو گرفت که بیاد ازت جزوه بگیره بعد چند وقت بعدش که اومد خونتون قیافه ش رو توصیف کردی؟؟ با چادر اومد خونتون بهت بده بعد به خاطر گرمای هوا مانتوش رو دراورد. خونتون هم که اسپیلت داشت. لابد شمالی یا جنوبی هستی که ازین نوع کولر استفاده میکنین.
روهم رفته داستانت چرت بود. به قول تکاورجون کسمغز بود ننویس…

0 ❤️

321311
2012-06-02 09:20:42 +0430 +0430
NA

خوشحالم که این دو جوجه اردک زشت بهم رسیدن
ریدم تو داستانت کیری بود همش نوشتی شاید باور نکنید حتما باور نمی کنیم

0 ❤️

321312
2012-06-02 09:34:52 +0430 +0430

بابا چیکارش دارین بچه رو؟؟؟؟
این مفلوک به ظاهر کون پاره کن میخواسته یه حرکتی بکنه اما غافل از اینکه این حرکت های نصفه نیمه بدرد بر و بچه های منتقد نمیخوره و بقول مکسی جونمون بدرد یه عده پاستیل خوره نیمه محترم میخوره البته اگه بخوره…
یارو میاد کلی کس شعر مینویسه که چی؟؟؟ مثلا ذهن خواننده رو از زمین بلند کنه (ترجیحا مثل f16 ,البته اگه چیز دیگه ای هم سراغ داشتین مساله ای نیست) و این ذهن مارو که یه سر داره و هزار تا سودارو ببره تا اوج آسمون اونوقت کس کشه کس مشنگ اومده بجای نیتروژنه هیدروژنه بنزینه چیه که میکنن تو این هواپیماهای وامونده از متان استفاده کرده…برادر من نه سوختت واسه اوج گیری داستانت خوب بود (من یکی که با این نوع در گیر کردن خواننده و کس شعر گویی های اول داستان واقعا زده میشم.)
نه حتی اونقدر سوخت متان (ch4) ریخته بودی توی این لگن وامونده ات که اون بالا تو اوج آسمون سوخت کم نیاره و با سقوط آزاد مارو نفرسته اون دنیا پیش برادر عزراییل.
1:بهتره اول داستانت کس شعر بلغور نکنی
2:این قد و بقیه ی توصیفاته هیکل کیریتو بهتره توی متن داستان بگونجونی مثلا بزار دختره توصیفت کنه.
میفهمی که چی میگم؟ اگه نفهمی قطعا منگلی.
3:قد کوتاه و لاغر اونوقت راه براه مزاحمی؟؟
آره جونه عمه ت …نمیدونم ما گوشامون زیادی درازه یا جنسشون از مخمله.
4:تورو به جدت قسم فقط بیا اینجا و یه تعریف از داستان سکسی برای من بکن ببینم میدونی داستان سکسی چیه که اومدی نوشتی یا نه.
5:تورو جون عمه ات یه آمار از نمره های انشات بده ببینم اعتماد بنفست چقدر بوده کسخل.
6:حالا مثلا از چی میترسی کس مشنگ؟؟؟؟
7:کیر نره خر هندی تو دهنت که اینهمه وقتمو صرفت کردم.
باید تورو به حالت داگی نگه داشت و یه سگ تازی انداخت بجون اون کونت تا اینقدر بکنه که جر بخوری و بعدشم کیرشو تو کونت قفل کنه.
باید تورو از کیر اعدام کرد.
کیرتو باید بزارن زیر تریلی 18 چرخ تا بعدش کیرتو با قاشق چنگال از رو زمین جمع کنن.
8:راستی جریان مزاحمه که یه ماه شب و روز حالتو میپرسید بعدش غیب شد و تو دلت براش تنگ شد چی بود کس خل؟
چه ربطی داشت مشنگ؟

0 ❤️

321313
2012-06-02 09:46:35 +0430 +0430

راستی یادم رفت…
خاک تو سر اون کلاسی که توی کس مغزه کیر مخ باعث شدی یه دختر جذبت بشه …
حالا یا پسرای کلاستون زیادی درب و داغونن یا اون دختره از اون چیزی هم که گفتی زشت تره.
البته از قدیم گفتن کرم شب رو کرم شب تاب میگیره( برگرفته از مثل هرکی رو برق میگیره مارو چراغ موشی)

0 ❤️

321314
2012-06-02 10:05:19 +0430 +0430
NA

ریدی بوی گندت همه جارو برداشته :tired:

0 ❤️

321315
2012-06-02 10:11:23 +0430 +0430

تخمی بود دیگه ننویس. . . . . . . . . .
کلا ماجرا را تخمی تعریف کردی و زیاد حال نداد. با عجله و بدون دقت نوشتی. بابا جان مثلا داری داستان مینویسی، کباب کوبیده که درست نمیکنی. با حوصله بنویس، صحنه ها رو با دقت و کامل توصیف کن. سکسی بنویس. یک جوری هم داستانت ته نداشت یعنی معلوم نشد که این دختره باهاش الان هم دوستی؟ دشمنی؟ میبینیش؟ باز هم کردیش؟ چقدر هم زود شروع کردید به سکس!!! تا اومد خونه خواهرت دست انداختی و پستوناشو چلوندی مگه لیمو بود؟ اگه دفعه دیگه خواستی داستان بنویسی و همینجوری کیری تعریف کنی دنبلان گوسفند رو حواله‌ات میکنم. خیلی حال میده بهت. خلاصه ریدمون زدی به سایت با اون قیافه کیریت دیگه ننویس. امروز نمیخوام فحش بدم فقط ننویس.

0 ❤️

321316
2012-06-02 11:00:09 +0430 +0430
NA

گوشيت چيه كه ويبره اش صدا داره؟
اسكل كيو خر ميكني؟

0 ❤️

321317
2012-06-02 11:23:46 +0430 +0430
NA

انقدر خودتو داستانت كيري تخمي بوديد كه ارزش فحشم نداري
حيفه فحش نيست لايقت بشه؟ فقط اگه ببينم نوشتي هرچي نگه داشته بودم واست رو،رو ميكنم!

0 ❤️

321318
2012-06-02 12:09:55 +0430 +0430
NA

نه نه نهی نهی اینا چیزایی که گفتی اصلا باور نمیکنم باور کن باور نمیکنم :steve:

0 ❤️

321319
2012-06-02 13:37:46 +0430 +0430
NA

Dadash dishab chan bar jagh zadi omadi kosher minevisi

0 ❤️

321320
2012-06-02 13:42:26 +0430 +0430
NA

Pesaram dishab chan bar jagh zadi kosher minevisi

0 ❤️

321321
2012-06-02 15:17:10 +0430 +0430
NA

کیر تو مخت مادر جنکن

0 ❤️

321322
2012-06-02 16:15:27 +0430 +0430
NA

kire pesaraye shahvani + daste dokhtarash TU KOSO KUNE KHAHARET, madar jende, ahmagh, dayus, fek kardi ba ye mosht gav tarafi
kire takavar tu ruhe por fotuhe pedaret
kiram dahane hamkelasiat le toe kosmaghz shagerd avaleshuni
dar AKHAR bayad begam kheili bad bud, dige lotfam varede site nasho, hata bara ax didanam naya shahvani, ok?
madareto gayidam, asabamo gayidi

0 ❤️

321323
2012-06-02 16:54:34 +0430 +0430
NA

سلام،تازگيها دقت كردين همه توي اول داستان و باصطلاح مقدمه مينويسن من قيافه قشنگي ندارم يا لاغر و كوتاهم(مثل اين داستان)،يا چاق و بد ريختم و ٠٠٠ انگار ورق برگشته اوايل كير ٢٢سانتي مد بود و همه هم بدنسازي كار ميكردن و خوشگل محله بودن و خلاصه كامپيوتر دختره خراب ميشد و ٠٠٠ ولي تازگيها تريپ زشت و بدقواره بودن ورميدارن و زودم ارضاء ميشن و از اين حرفا
اينا فكر ميكنن اينجوري شك خواننده داستان براي واقعيت نداشتن قصه برطرف ميشه يكي نيس بگه آخه عزيز دل برادر راست يا دروغ بودن داستان به اين مسائل نيس بخدا،براي يكبار هم شده من از نويسندگان اين مثلا داستانها ميخوام سري به داستانهاي پربازديد و پر امتياز سايت بزنن ميبينن كه عليرغم سادگي ،نويسنده هيچ زوري نزده كه به خواننده اجبارا بقبولاند كه اين قصه واقعيت داره و ٠٠٠ اگر با دقت بخونند خيلي چيزهاي ديگه هم دستگيرشون ميشه كه من پرحرفي نميكنم و باز اين دوستان را به مطالعه هرچه بيشتر دعوت ميكنم بخصوص داستانهاي دوست عزيزم پژمان گل گلاب!

0 ❤️

321324
2012-06-02 19:12:59 +0430 +0430
NA

کیرم تو مخ نداشتت
بی ناموس حالمو بهم زدی نصف شبی اهههههههههههههههههههه

0 ❤️

321325
2012-06-02 19:34:54 +0430 +0430
NA

گاوكوس، كوس كش، كله كيري،كوسپيتال.با اون داستان تخميت 5دقيقه وقتمو گرفتي.داستانت تو كون بابات.

0 ❤️

321326
2012-06-02 19:43:28 +0430 +0430
NA

اصولن رفقا همیشه حق مطلب رو ادا می کنن؛ ولی چون این دفعه از دستشون در رفت من مجبور شدم لاگین کنم!
آخه مردیکه ی دیوث مادر به خطا، مگه اولش تلاوت نکردی که:
“اونم گفت: من ازت آدرس میگیرم. ساعت 11 (صبح) میام.”
آخه کس مغزی هم حدی داره به خدا! یارو ساعت یازده صبح کشیدتت توی خونه، بعد فرموده:
“گفت: تمام چراغا رو خاموش کن. منم خاموش کردم. نمیدونستم دلیل کارش چیه.
بعد از اون روز فهمیدم که از فیلمبرداری و یا همچین چیزی میترسیده.”
مگه قرار بوده تو تاریک خونه ی عکاسی محل که حتمن ننه ی جنده ت هم اون تو یه دور به عکاس باشی محل داده بکنیش که تو روز روشن خواسته چراغا رو خاموش کنی کس مغز؟؟؟

0 ❤️

321327
2012-06-02 21:41:46 +0430 +0430
NA

نخوندم.
فقط اومدم1سلامی به منتقدین محترم عرض بکنم.
راستی کسی میدونه چراپسوردکاربریم بعدازچندوقت دیگه کارنمیکنه؟الآن دفعهء3که اینطوری میشه.
الآنم بالینک1بارمصرف اومدم وهرکاری کردم پسوردعوض نشدکه نشد…

0 ❤️

321328
2012-06-02 23:45:16 +0430 +0430
NA

نطر بقیه دوستان محترم کاملا بجا ولی به نظر من داستانش با ضعف هایی که داشت میشه گفت بد نبود چون اینقدر تو این سایت داستانای کس شعر راجع به خیانت و گی و ضربدری و …دیدیم که به همینم میگیم کاچی بهتر از هیچی
نویسنده داستان :
1 هیچ لزومی نداره که خودتو بکشی که داستان من واقعییه
2 راجع به مکان و زمان در نوشتنت دقت کن و درست با هم فیکسشون کن
3 اینقدر اصطلاحات کلیشه ای مثل شاید باور نکنین به کار نبر
4 صحنه رو جوری وصف کن که مخاطبت باهاش ارتباط برقرار کنه و خالی هم نبند
5 هیچ وقت در نگارشات اگه میخوای بنویسی تاکید نکن که من فلان کارو کردم یا نکردم و اگه دوست دارین بخونین یا نخونیین اینجوری تو به شعور مخاطبت توهین میکنی چون اونه که تشخیص میده بخونه یا نه و این توهین اصلا خوش نیست
السلام وعلیکم و رحمته الله و برکاته دامت برکاته

0 ❤️

321329
2012-06-03 12:11:54 +0430 +0430
NA

daghighan nazare mano daee mohsen dad
nazaresho 2 bar bekhon

0 ❤️

321330
2012-06-06 03:30:32 +0430 +0430
NA

بسی ناجوان مردانه کیری بود
بی وجود

0 ❤️

321331
2012-06-06 04:48:29 +0430 +0430
NA

شادی جوجو جان
این خخخخخخخخخخخخ یجور ترسوندنه؟؟؟؟؟؟؟؟
من که ترسیدم. :O :O :O :O

0 ❤️