سکس توی خونه دانشجویی

1391/11/04

سلام این داستانی که میخام تعریف کنم واقعیه وحاصله افکار جلقی من نیست.
اسم من قاسم,قدم 182 و85کیلو وزن دارم,تو دانشگاه رشته مدیریت میخونم والان هم دارم ترم پنجا میگذرونم…
بریم سر داستان:ترم سه دانشگاه بودم که یه روز دوستم مهرداد زنگ زد بهم وگفت میای بریم دانشگاه ببینیم برنامه کلاسا را زدن رو پانل یا نه؟ منم که تابستونو الافییاش کلی خستم کرده بود واز همه مهمتر دلم واسه کوسای نابی که دانشگامون داره لک زده بوده گفتم بریم,لازمه بگم که من کل تابستونا همش به دخترا کلاسمون فک میکردم آخه بعضییاشون واقعا تیکه بودن ومن به فکرشون اونقد تو تابستون جق زده بودم که پوسته کیرم یکم بلند شده بود…بگذریم یه 5دقیقه ای منتظرمهرداد بودم که با ماشین اومد دنبالم و رفتیم دانشگاه,اولا ترم بود و چوس ترما اومده بودن واسه ثبت نام,تو این 2ترمی که پاس کرده بودم دختر خوشکل و تیکه زیاد دیده بودم ولی از اونجا که خیلی کم روام تخم نکرده بودم باکسی دوس شم و فقط مث کوسخلا تو کفشون میوفتادم.با مهرداد رفیم سمت پانلو برنامه هارا نوشتیمو خواستیم بریم یه چرخی تو دانشگاه بزنیم که تا برگشتیم چشممون به یه دخترکه توپانله روانشناسی وایستاده بود و داشت برنامه کلاسا را مینوشت افتاد,…(اووووف)این تنها کلمه ای بود که تو زبونم اومد مهردادم که از خودم جلقی تر و حشری تر بود هی میگفت قاسم چه کووووونی داره وای بذاری توش,دختره یه مانتوی قهوه ای پوشیده بود که تا پایه زانوهاش میومد وتقریبا گشاد بود ولی اونقد کونش گونده بود و کمرشم باریک بود که آدم فک میکرد خیلی لباسش سکسیه.واسه این که زیادی تو کفش نمونیم از اونجا رد شدیم داشتیم میرفتیم رفتیم طبقه ی بالا که من تو پله ها من به به مهرداد گفتم من بایداینا بکنم این کونی که این داشت حتما قبلا روش کار شده,مهردادم یه نگاهی با حالته مسخره بهم انداختو گفت کونی آخه تو از این ارضه ها داری که زر میزنی,بعد کوس چرخی که زدیم رفتیم از دانشگاه بیرون و بعدشم یه تابی تو شهر زدیم که تو اون لحظه ها کل فکرم تو کون اون دختره نقش بسته بودو بیرون نمیومد,کیرمم داشت شلوارما پاره میکرد,منا رسوند خونه و رفتش…
7یا 8 روز بعد که واسه اولین کلاسم رفتم دانشگاه تو سالن دوباره دیدمش اونم با چه کسی,با پرنیان که تو این 2ترم اینقد دنبالم بود و آمارما از اینو اون میگرفت که کلافم کرده بود,پرنیان رشته حقوق بود و یکسالی زود تراز من اومده بود دانشگاه که تو این چند سال به کلی از بجه ها شهرمون داده بود (در ضمن بگم که خودش غیر بومی بود )ولی من کلا ازش خوشم نمیومد, نه از قیافش ونه از اون هیکله کیریش ولی مهرداد برعکس من خیلی تو کفش بود. وقتی نگاه پرنیان بهم افتاد سریع با آرنجش به همون دختره زدو نمیدونم چه در مورده من بش گفت که هر دوشون یدفه بهم نگاه کردن منم که خجالتی بوده سرم انداختم پایین و از کنارشون رد شدم و رفتم تو کلاس,تو کلاس با بچه ها حال و احوال کردمو نشتستم,بعدچند دقیقه استادمون اومد و شروع کرد به درس دادن,فکرم تو کلاس همش به پرنیان بود که یوقت بخاطر اینکه محلش نمیدم چیزه بدی ازم پیش اون دختره نگه ,از استاد اجازه گرفتمو اومدم بیرون تو سالن یکمی راه رفتمو ایستادم کنار دیوار و به خودم گفتم کیرم تو این شانش این از کجا بااین آشنا شده؟آخه همشهریم نبودن…تو این فکر بودم که دیدم مهرداد داره میاد طرفم کمی تعجب کردم وگفتم تو اینجا چیکار میکنی مگه کلاس داری امروز؟,بهم گفت نه تو واسه چی بیرونی؟ گفتم اون کونی همش توفکرمه,گفت کیا میگی؟گفتم همون دختر کون گندهه که اون روز دیدیمش. زد زیر خنده گفتم چته؟گفت واسه همون اومدم بهت خبری بدم,بهت زده شدم گفتم چیه سریع بگو,گفت آمارشا برات گرفتم اسمش راحله,شهرکردیه,خانواده خوبیم داره .گفتم از کی گرفتی آمارو؟گفت از پسر همسایشون که اینجا دانشجویه.گفت با پرنیان هم یه فامیلی از طرف مامانش داره,گفتم نپرسیدی چطور دختره ای؟,کون میده ؟گفت نه جاکش دیگه روم نشداینارا بپرسم,بش گفتم کیرم دهنت اصلی کاریا بیخییال شدی,ولی دمت گرم همین که اسمشا پرسیدی هم خوبه…مهردادگفت امروز ندیدیش؟گفتم چرا تو کلاسه ولی نمیدونم کدوم کلاسه,رفتیم کلاسا را از پنجره کوچیکی که داشتن سرک کشیدیم که دیدیم تو کلاسه 23نشته اونم ردیف جلو,قشنگ تو دیدمون بود,اولین بار بود با دقت میدیدمش,قیافش زیاد تعریفی نبود بالعکسه بدنش یه آدامسم تو دهنش بودکه داشت آروم آروم میجوید,تو دلم گفتم بیا کیرما بذارتو دهنت بجا آدامس.همونطور داشتم نگاه میکردم که یهو چشمش افتادبهم سریع رفتم کنارو به مهرداد گفتم بدو بریم منو دیدکاشکی نشناخته باشه,مهردادم گفت نه بابا از اون پنجره کوچیک آخه چی معلومه جز چشات.رفتیم تو حیاط دانشگاه قدم زدیم تا کلاسا تموم شه,یساعتی منتظر بودیم تا ساعته12 شد و کلاسا تعطیل شد, رفتیم تو ماشین نشستیمو راه افتادیم بطرفه بیرون تا بیادتو خیابون,چند دقیقه ای گشتیم تا بالاخره دیدیمش ولی بازم با اون پرنیان بود,ناراحت شدم ولی مهرداد که خیلی تو کف پرنیان بود کلی حال کرد وگفت قسمتا میبینی,مث اینکه این ترم دیگه هر دومون میکنیم.برا اولین بار شمارما نوشتم رو کاغذ که بهش بدم,به مهرداد گفتم روم نمیشه,گفت جونه من بده به خدا آخر میمیریمو کسیو نمیکنیما.بهش گفتم خودت چرا شماره نمیدی به پرنیان؟گفت من دارم ماشین میرونم وگرنه میدادم(خودش از من خجالتی تر بود و فقط زر زر میکردو روزی هم 3یا4باری جلق میزد),گفتم پس بذار برن یجاخلوت تا بشون بدم.همینطور دنبالشون بودیم تا رفتن تو کوچه ای که خونه گرفته بودن,مهردادگفت من آروم میرم تو شمارتا بده بش ,رفتیم نزدیکشون که من بازم اون حس کمروییم گل کرد و کاری نکردم,یه کمی که دور شدیم مهرداد گفت شمارتا بنداز خودش برمیداره,منم با ترس شمارما انداختم وآز آینه ماشین که نگاه کردم دیدم پرنیان ی کله کیری رفت طرفشو برش داشت.واااااای اعصابم ریخت بهم با مشت زدم به داشبورد ماشین که مهرداد گفت اوووووووی ماله بابات نیستا,گفتم ببخشید منوبرسون خونه اعصاب ندارم, برد در خونه پیادم کردو گفت:پرنیان زنگید سفارشا مارا بهش کن,گفتم زر نزن بابا بعدشم خداحافظی کردیم…
شب ساعته10بود که دیدم گوشیم زنگ خورد,رفتم طرفش دیدم شماره ناشناسه,جواب دادم ,دیدم یه دختره,خداخدا کردم که راحله باشه,ازش پرسیدم شما؟گفت کی میخواستی باشه افسانم,انگار آب یخ روم خالی کرده باشن,اصلن دوسش نداشتم اون باشه ,باجرات گفتم:ببین پرنیان خانوم شما خیلی دختره خوب و پاکی هستی(حالا خوبه میدونستم کلی کون داده)ولی من علاقه ای به شما ندارم و شمارما واسه راحله انداختم ولی دوستم خیلی از شما خوشش اومده,بعده چند ثانیه مکث با کثافتی که بهم گفت گوشیو قطع کرد.اصلا ناراحت نبودم چون هیچ علاقه ای بهش نداشتم,رفتم گرفتم خوابیدم.
با صدای زنگ گوشیم از خواب پا شدم دیدم بازم یه شماره ناشناسه ولی اون قبلیه نبود,جواب دادم گفتم بفرمایید ,سلام کرد و من گفتم بجا نمیارم گفت خره من محبوبم.اینا که گفت از جام پریدم بالا و گفتم شمایید؟گفت اگه منتظره کسه دیگه هستی قط کنم,گفتم نه بابا ولی باورم نمیشه باشما صحبت میکنم.کمی باهم حرف زدیمو بعدش گفت باید برم دانشگاه کار نداری فعلن,گفتم میخوای بیام دانشگاه همدیگرو ببینیم؟گفت نه الان اصلن,پرنیان خیلی ناراحته,گفتم واسم مهم نیست مقصرخودشه,تو برو من نیم ساعت دیگه میام,قبول کردو گفت باشه میبینمت خدافظ…
کلی تیپ زدم و رفتم دانشگاه,تا وارده سالن شدم هر دوشونا دیدم,اونام منو دیدن,منو راحله بهم زل زده بودم از اونطرفم پرنیان را میدیدم که داشت از حسودی میمرد.رفتم تو یکی از کلاسای خالی و بهش زنگ زدم گفتم بیا اینجاحرف بزنیم,بعد چند دقیقه اومد تو,تخمام اومده بود تو دهنم از خجالت و سرم پایین بود که یهو سلام کرد,سرما اوردم بالا و بهش سلام کردم گفت همیشه اینقد خجالتی هستی؟گفتم نه فقط پیش شما,بعدش کمی دل و جرات پیدا کردم و با هم یه پنج دقیقه ای حرف زدیم,بهم گفت چی شد از من خوشت اومد؟اولش نزدیک بود بگم اون کونت دیوونم کرده که به خودم اومدمو گفتم نمیدونم چرا ولی شما اولین دختری هستی که بهش علاقه دارم و از این کسو شعرا,معلوم بود از حرفام کلی حال کرده,با لبخندی که بهم زد گفت:من دیگه برم بازم میبینمت,گفتم حتما بعدش خدافظی کردکه بره,همینطور که داشت میرفت نگام به کونش افتاد وای بازم همونطوری شدم میخواستم بهش بپرم,کونش داشت بالا و پایین میرف تا از کلاس رفت بیرون…از اون روز به بعد خیلی باهم صمیمی شدیم
و اگه یه روز صداهمدیگرو نمیشنیدیم نمیشد.قضیه دوس شدنما به مهرداد گفتم,کلی حال کردو گفت:تو را خدا اون پرنیان را واسم جور کن منم میخام بکنم,خندم گرفت و بش گفتم باشه من بش گفتم ازش خوشت میاد ولی اون فعلا چیزی نگفته.
دوشنبه بودکه راحله بهم زنگ زدو گفت:پامیشه بیای پیشم دلم واست تنگ شده؟کیرم راست شد وگفتم آخه روم نمیشه پیشه پرنیان,گفت:قرار نیس که تنها بیای ,گفتم منطورت چیه؟گفت پرنیان گفته از مهردادخوشش اومده با اون بیا,منم که دیگه طاقت نداشتم گفتم باشه 1ساعت دیگه میایم.سریع زنگ زدم به مهردادو قضیه را گفتم اونم از پشت تلفن مث این ندیده ها باصدای بلند گفت آهههههههههههههههههه یس,گفتم مرض سریع بیا.اومد دنبالمو رفتیم سر کوچشون ماشینو پارک کردیمو رفتیم داخله کوچه,یکم میترسیدیم کسی نبینمون,اس دادم دم دریم درو باز کن,پرنیان اوم درو باز کرد بهش سلام کردم جوابم نداد وگفت بیا تو ولی از مهرداد یه استقبالی کرد که بیا و ببین,داخل خونه که شدم راحله اومد طرفم,همدیگه رو بغل کردیمو من پیشونیشو بوسیدم و بعدش رفتیم نشستیم تا اینکه پرنیان واسمون چایی اوورد وخوردیم, چایی گه تموم شد یکم باهم حرف زدیم,خیلی بهم نزدیک شده بود کم کم اومد تو بغلمو ازم لب گرفت,مهردادو پرنیان هم که مارو دیدن شروع کردن اینکارو کنن.
به راحله گفتم یه چیز بگم ناراحت نمیشی<گفت نه بگو,گفتم نظرت راجبه سکس چیه؟یه وقت فک نکنی خرابما,خندیدو گفت سکس نداشتم تا حالا ولی آخه چی بگم.بردمش تو یکی از اطاقا وگفتم ببین من خیلی دوست دارم اگه هم حرف سکسو اوردم فقط واسه اینه که میخام رابطمون بهتر شه]تو چشام نگاه کردو گفت حرفی ندارم,بغلش کردمو بوسیدمش,نمیدونم چرا ولی جراتم رفته بود بالا,دستمو بردم سمته سینه هاش ومالوندمش,خیلی قرمز شده بود سریع نشستیم زمینو من تاپ سبز رنگشو در اوردم وای چه سینه هایی داست,شروع کردم به خوردنه لباش واز طرف دیگه سینه هاشا میمالیدم,صداش کم کم داش در میومد میگفت جوووون بمالون,دستما بردم سمت کوسشو از رو شلواره قرمز رنگش که خیلی سکسیش کرده بود مالوندم براش دیگه داشت دیوونه میشد,سریع اومد سمت شلوارم و کمربندما باز کرد,کیرمو در اووردو گذاشت تو دهنش بعد شروع کرد بع ساک زدن,خیلی حرفه ای ساک میزد ازاینجا فهمیدم قبلا داده و زر میزد که میگفت ندادم.داشتم دیوونه میشدم باورم نمیشد راحله داره کیرمو تو دهنش جر میده,کیرمو در اوردم و گفتم میخوام بکنمت,برگردوندمش و شلوارشو کشیدم پایین واااااااااااای چی داشتم میدیدم کون همون دختری که همیشه آرزو داشتم فقط یبار بهش دست بزنم اونم حتی از رو شلوار ولی حالا لخت روبروم داشت خود نمایی میکرد,گفت قاسم دیگه طاقت ندارم بکن توش,کیرمو حسابی تف مالی کردمو گذاشتم سر سوراخش اولش نمیرفت ولی کمی فشار که اووردم تا ته رفت توش,راحله گفت آهههههههه بدو میخام جرش بدیا,شروع کردم به تلنبه زدن صدام خونه را برداشته بود,بدجوری تحریک شده بودم با حرفایی که راحله میزد بیشتر حشری میشدمو عینا وحشیا میکردمش,بعد 2 دقیقه آبم اومد منم همشا خالی کردم تو کونش,بعد راحله پاشد یه دستمال گرفت زیرکونشو آبمو که تو کونش شناور بود خالی کرد توش و انداخت تو آشغالی.از اطاق که اومدیم بیرون دیدیم بله پرنیان و مهرداد لخته لختن,گفتیم شما هم بله…
این بود اولین داستانه من شرمنده اگه بد بود و مرسی که تحملم کردین.نظرات یادتون نره

نوشته: dondol


👍 0
👎 0
67670 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

354870
2013-01-23 23:35:31 +0330 +0330
NA

با لهجه اصفهانی نوشته بچه ها؟

داستانت به درد نمی خورد ولی لهجه اصفهانی رو دوست دارم.

0 ❤️

354872
2013-01-23 23:52:55 +0330 +0330
NA

خیلی مزخرف بود!

Pentagon U.S.Army

0 ❤️

354873
2013-01-24 00:08:00 +0330 +0330
NA

من گيج شدم افسانه و محبوبه و قاسم كيا بودن

0 ❤️

354874
2013-01-24 00:32:06 +0330 +0330
NA

من که باورم نشد راست باشه. محبوبه و افسانه کی بودن؟ قضاوت پای دوستان. من یه سوال دارم: این لهجه ی کجاست؟ آخر کلمه ها یه الف اضافه میکنن! منا ، پنجا و… ؟ کسی میدونه؟

0 ❤️

354876
2013-01-24 02:00:44 +0330 +0330
NA

اي جلق… جوانان وطن را چنين ساختي… اراده ي پولادين آريايي را سپوختي…

0 ❤️

354877
2013-01-24 02:22:39 +0330 +0330
NA

چه مسخره و غیرواقعی

0 ❤️

354878
2013-01-24 05:06:06 +0330 +0330
NA

:?

0 ❤️

354879
2013-01-24 05:20:00 +0330 +0330
NA

آخه جلغوز پرنیان یا افسانه بعد راحله یا
محبوبه ریدی

0 ❤️

354880
2013-01-24 05:24:23 +0330 +0330
NA

خب راست ميگن ديگه!
جدا هركي ميخواد از اين ب بعد تراوش كنه ي داستاني بنويسه، خب ي كم روش كار كنه. به ي ماه نكشيده از دختره ميگيره!!! والا دخترامون اينجوري نيستن!!! ب اين زودي و راحتي نميدن!! ميدن!؟؟

0 ❤️

354881
2013-01-24 07:28:06 +0330 +0330
NA

“تو اون لحظه ها کل فکرم تو کون اون دختره نقش بسته بود و بیرون نمیومد” حتما افکارت عن بوده دختره هم یبوست داشته.
راستی،راحله یا محبوبه یا افسانه؟

0 ❤️

354882
2013-01-24 08:54:27 +0330 +0330
NA

بچه زیاد بهش گیر ندین
همون اولش خودش اعتراف کرد که جلقیه

0 ❤️

354883
2013-01-24 11:47:04 +0330 +0330
NA

زیاد خوب نبود ولی خودم تجربه سکس دانشجویی رو داشتم اونم از جنس گوشتی … اووف

0 ❤️

354885
2013-01-24 14:08:06 +0330 +0330
NA

نمی دونم این اصفهانی ها اکثرن آدمهای خوب و با فرهنگی هستند توی یابو چرا اهل اونجائی معلوم نیست ؟؟ این با لهجه نوشتن حالمو بد می کنه. ممکنه فحشت بدم پس … هیچی

0 ❤️