از دست دادن عشق با تجاوز

1401/06/26

سلام، اسم مستعار من فرهام است، داستان من واقعیه و از اونجایی که با همکارم کاری رو کردم که نباید می‌کردم اما بعدا رفتم از دلش در آوردم، اما دیگه هیچوقت بهم نزدیک نشد، من تو یه شرکت آی تی کار می‌کردم که برای مهاجرت از ایران خارج شدم، اما چون همه چیز سریع اتفاق افتاد فرصت نشد به دو تا از همکارام همه چیز رو یاد بدهم، برای همین از دور ریموت وصل می‌شدم و براشون انجام می‌دادم، یکی از همکارام به اسم فرنوش که ۱۹ سالش بود و خیلی بلد نبود هر هفته بهم پیام می‌داد و سوال می‌پرسید، و هر وقت کارش رو انجام می‌دادم استیکرای قلب دار می‌فرستاد. بعد از حدود نه ماه برگشتم ایران و بادوستام کافی شاپ قرار گذاشتیم و دو تا همکارم هم اومدند، موقع برگشت فرنوش من رو رسوند خونه و موقع خداحافظی بغلش کردم که اولین تماس من با سینه‌هاش بود، نسبت به سنش بزرگ بود و اونم من رو فشار داد و نرمیش رو حس کردم، شبش یه کم اسمس بازی کردیم من سر صحبت رو باز کردم که چرا تو به این خوش هیکلی دوست پسر نداری، و فرنوش گفت کسی منو نمی‌گیرد، منم به شوخی گفتم اخلاقت حتماً خوب نیست یا پایه سکس نیستی، اونم گفت اخلاق من بده؟ کی گفته پایه نیستم، کسی نیست، اون شب همش داشتم فکر می‌کردم آیا راهی هست که قبل از رفتن باهاش سکس کنم یا نه.
دو روز بعد دوباره رفتم شرکت برای کاری و رفتم دیتا سنتر که سرور ها رو چک کنم که دیدم بهعد از ده دقیقه فرنوش هم اومد. منم از روی شیطنت بهش گفتم ببین اون سرور پایینی چراغ هاردش زرد شده باید تعویض بشود که مجبور بشه خم بشه و نگاه کند که چشم به کون خوشگلش خورد، میخواستم گوشی رو دربیارم عکس بگیرم که بلند شد، دید گوشی دستمه گفت میخواستی عکس بگیری؟
یهو بدنم داغ شد و عرق کردم، گفتم نه چطور؟ اما از هاردش عکس بگیری بد نیست. هیچ راهی نبود که بهش پیشنهاد سکس بدم، دوست داشتم همونجا بغلش کنم و بهش تجاوز کنم اما خوب، نمی‌شد.
بهش گفتم راستی خیلی دوست دارم مشروب بخورم تو جایی میشناسی داشته باشه؟
گفت داداشم عرق انداخته میخواهی برات بیارم؟
گفتم شرکت که نمیشه، بیام ازت بگیرم امشب؟
گفت اوکی چقدر می‌خواهی ؟ گفتم یه بط
گفتم زحمتت نمیشه گفت نه اصلا
شب رفتم دم خونشون و به گوشیش زنگ زدم گقتم جلو در هستم، که دیدم در رو باز کرد، گفت بیا طبقه دو، رفتم بالا که دیدم سرش رو از لای در آورده بیرون و یه کیسه مشکی دستشه، اما تنش مشخص نبود، شیشه رو ازش گرفتم و کلی تشکر کردم، گفتم داداشت نیست ازش تشکر کنم؟ گفت نه همه رفتن شمال فردا شب میان، با یه حالت شوخی گفتم:
خوب زودتر می‌گفتی بیام مهمونی خونتون مشروب بخوریم، و اونم خندید، گفت اگر دوست داری بیا یه چایی بخور من مشروب نمیخورم، منم بدون تعارف گفتم اوکی.
گفت یه دقیقه وایسا لباس بپوشم، بعد دو دقیقه با تیشرت و شلوار جین اومد در رو باز کرد و رفتم تو، خونشون بوی عجیبی داشت، مثل غذای خونگی، رفتم نشستم و بهش گفتم راستی یه لیوان هم بیار که اینو تست کنم، گفت اوکی.
گفتم اگر دوست داری یکی هم برای خودت بیار، گفت نه من نمیخورم، گفتم کلا؟ گفت نه امروز میل ندارم.
گفتم حالا من دیگه دارم میرم از ایران پایه هم ندارم به خاطر من یکی بزن. گفت اوکی، با دو تا لیوان اومد که توش یخ بود، از یخچال ناست هم آورد، پیک اول رو خوردم داغ شدن و همش به فکر سینه‌های برجسته اش بودم، داشتم تصور میکردم کیرم رو بینشون عقب جلو میکنم، پیک دوم رو ریختم که اون نخورد گفت خیلی سریع میخوری، بهش گفتم کند بخوری نمی‌گیرد، این یکی رو بخور دیگه نخور، گفت من کلا دو تا میخورم، اصرار کردم و دومی رو خورد، بعد از نیم ساعت صحبت دیدم کاملا مست شده، یکی دیگه براش ریختم که خیلی سنگین بود بهش اصرار کردم خورد، اومد پاشه بره دستشویی گفت تازه پا میشی میفهمی چقدر مستی، منم با لبخند همراهیش کردم، از دستشویی اومد روی کاناپه ولو شد، من رفتم کنارش، گفت نباید میخوردم سه تا زیاد بود، گفتم بذار پشتت رو ماساژ بدم حالت بهتر میشه، گفت اوکی، دراز کشید و ماساژش دادم، مخصوصا گودی کمرش رو، سینه‌هاش زیرش جم شده بود، منم چشم همش لای پاش بود، مخصوصا یجوری ماساژ دادم که سوتینش باز بشه، بعد گفتم:
وای ببخشید الان می‌بندم، دستم رو کردم زیر پیرهنش و لباسش رو دادم بالا، کنار سینه‌هاش مشخص بود و کیرم داشت منفجر می‌شد، بهش گفتم بذار کف پات رو ماساژ بدم خون جریان پیدا کند، از کف پا شروع کردم و اومدم بالا کم کم، یه دستم بین رونش بود هی بالاتر میرفت بعد رفتم سراغ کونش، آروم به حالت ماساژ فشار دادم که دیدم نفس نفس میزند، بعد بهش گفتم برگرد اونورت رو ماساژ بدم، لباسش رو دادم بالا گفتم سوتینت رو در بیار که یهو برق تز سرش پرید گفت، نه نمیخواهد، خواست بلد بشه که جلوش رو گرفتم، گفتم کاریت ندارم، فقط بذار لبت رو ببوسم، حس کردم خیلی معذب شده، تا تصمیم بگیرد لبم رو گذاشتم رو لبش، سرش رو برگردوند و اومدم روش شروع کردم لب گرفتن، دستش رو گذاشته بود رو سینهاش و با اون یکی دست میخواست من رو پس بزند، گفتم آروم کاریت ندارم فقط سینه هات رو بوس کنم بعد برو، به زور دستش رو بلند کردم و شروع کردم خوردن نیپل هاش میک میزدم، همش میگفت ترو خدا ولم کن، ترو خدا، منم محکم تر میخوردم، دکمه شلوارش رو باز کردم و شورت وشلوار رو با هم در آوردم که جیغ زد، گفتم کاریت ندارم، دوباره رفتم سراغ سینه اش ایندفعه محکم تر میخوردم، بعد دوباره لب گرفتم، بهترین هیکل دنیا زیرم بود، دستم رو بردم لای پاش خشک خشک بود شروع کردم مالیدن، گفت ترو خدا ولم کن پرده دارم، گفتم با کصت کاری ندارم میذارم لای پات، کیرم رو در آوردم دستم رو بردم زیر رونش از هم بازش کردم و کیرم رو گذاشتم لاش، بعد بستمش، شروع کردم تلمبه زدن، اینقدر خشک بود که حال نمیداد، در آوردم، نشستم روش گذاشتم لاس سینه اش گفتم اینو برام خوب خیس کن مگرنه میکنم تو کصت، بعد با دست دهنش رو فشار دادم باز شد و کیرم رو کردم توش، بهترین حس دنیا رو داشت، عقب جلو کردم که دیدم داره عق میزنه، گفتم عاشق این صدام عق بزن و تند تند تلمبه زدم.
سرش رو از کاناپه آوردم بیرون و زانو زدم رو فرش کیرم رو کردم آروم تو دهنش، با دست نمیذاشت تو تر بکنم که دستش رو گرفتم، فشار دادم تو دیدم سرفه میکند، سه تا تلمبه زدم و در آوردم، نفس بلد کشید و دوباره کردم تو، دیدم آب دهنش داره از کنار لب میریزه رو فرش، گفتم تا حالا کون دادی، جیغ مبهمی کشید، برش گردوندم خوابوندمش رو کانامپه به صورت دمر و زانوهاش رو زمین بود، گفتم می‌خواهم کونت رو پاره کنم شل کن اذیت نشی، دیدم داره گریه میکند، گفتم بکنم تو کونت یا کصت، که زد زیر گریه شدید، سینه هاش رو گرفتم آوردمش بالاگفتم دوست دارم فرنوش و ازش لب گرفتن، بعد به همون حالت خوابوندمش، گفتم میخواهم باهات ازدواج کنم، بعد کیرم رو گذاشتم دم سوراخ کصش، خیلی لیز بود کیرم آروم کردم تو، که جیغ کشید، جلو دهنش رو گرفته بودم و آروم میکردم تو وقتی تا ته رفت در آوردم و به خونش نگاه کردم، مالیدم به رونش و دوباره کردم توش، اینبار تلمبه زدم، هر چی محکم تر میزدم صدای حق حقش بیشتر میشد، دمر خوابوندمش رو کاناپه و گذاشتم در سوراخ کونش، با دست کیرم رو گرفتم و با آخرین قدررت فشار دادم، که داد زد کس کش جر خوردم، دهنش رو گرفتم و آروم تلمبه زدن، کونش خیلی تنگ نبود، در گوشش گفتم چند دفعه کون دادی، جواب نداد، محکم زدم رو باسنش گفتم میگم چند دفعه کون دادی، جیغ زد اما بازم جواب نداد، گفتم جواب نمیدی؟ الان جرت میدم، کیرم رو تا ته فشار دادم تو بعد یه انگشتم رو به زور فشار دادم برو تو کونش که جیغ زد، گفتم چند دفعه کون دادی، گفت دو بار، تو ابرا بودم، گفتم دوست دارم ببینم کون میدی، گفتم آبمو بریزم تو کصت یا دهنت، دیدم جیغ خفیفی زد دستم رو از دهنش بر داشتم، گفتم اگر نگی میریزم تو کصت، گفت بریز رو کمرم، گفتم جوابت غلط بود، کیرم رو در آورم برش گردوندم، کردم تو دهنش ، تا ته فشار دادم تو، بعد سه تا انگشتم رو کردم تو کصش که آبم زودتر بیاد، میخواست خودش رو از زیرم در بیاره و این حشریم میکرد، انگشت کوچیکمم کردم تو کصش که جیغ زد، گفت جر خورد ترو خدا، گفتم میخواهم جر بخوری عزیزم، شصستم رو هم آرو کردم و با تمام قدرت فشار دادم، هر چی فشار. دادم تو نرفت، میخواستم تا مچ بکنم تو، گفتم شل کن بذار بره تو، دوباره فشار دادم بازم تو نرفت، بعد در آوردم اومدم بکنم تو کونش که کیرم رو گاز گرفت، همون موقع هم آبم اومد. ریخت رو مبل. کیرم درد میکرد و نبض سرم میزد، اونم بی حال افتاده بود یه گوشه، دو دقیقه به همین صورت گذشت.
تو این فکر بودم که چیکار کنم به پلیس زنگ نزند، که دیدم پا شد رفت حموم، و صدای گریه اش میومد از زیر دوش، رفتم در رو باز کردم گفتم ببخشید فرنوش، من آدم سالمی نیستم، دست خودم نبود، گفت گمشو بیرون. منم لباسام رو برداشتم پوشیدم، اما نمیتونستم برم، رفتم جلوش گریه کردم و گفتم من مشکل روانی دارم منو ببخش، اونم بعد از یه ربع گفت من فکر میکردم آدم حسابی هستی، من دوست داشتم، الان فهمیدم چقدر پستی، برو گمشو دیگه نمی‌خواهم ببینمت، منم بعد نیم‌ساعت دلداریش رفتم.
فردا رفتم شرکت و توی دیتا سنتر بهش زنگ زدم، اومد پایین، بهش گفتم منو ببخش، گفت فکر میکرد با من کلی ویز می‌تونه بسازه و منتظر بوده بهش پیشنهاد بدم، دیگه الان پسترین آدم دنیا هستم براش.
اونجا بود که فهمیدم با دستای خودم عشق واقعی رو که هر کسی شاید یک بار در عمرش بتونه داشته باشد با یک دختر خوشگل و خوش هیکل و تحصیلکرده از بین بردم. گفت تا آخر دنیا ازم متنفر است، حسی که خودم نسب به خودم دارم.
یک سال بعدش دوباره رفتم ایران دیدمش، صحبت‌های معمولی کردیم و دوباره معذرت خواهی کردم، گفت اصلا بهم فکر نمی‌کند و ارزش فکر کردن ندارم.
بهش گفتم خیلی بزرگواری که شکایت نکردی.
گفت تو خودت بیشترین بدی رو در حق خودت کردی و تا آخر عمر عذاب میکشی همین برات بسه.
و دیگه هیچوقت ندیدمش.

نوشته: فرهام


👍 1
👎 17
32001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

895669
2022-09-17 01:21:18 +0430 +0430

عرق انداخته بود ؟
عزیزم یزره تحقیق میکردی بعد میبستی

1 ❤️

895691
2022-09-17 01:56:15 +0430 +0430

بازم که یه ماساژور حادثه آفرید
یادتون چند شب پیش گفتم خلاقیت خرج کردن جای شربت عرق آوردن مد نشه صلوات؟ بفرما مد شد

1 ❤️

895722
2022-09-17 03:02:47 +0430 +0430

اول داستان گفتم شاید داستان واقعیه و فرهام و فرنوش رو از روی تابلو نشدن اسم واقعیش نوشته، بعدش به خط هفتم هشتم رسیدم که قضیه بغل بود گفتم طبیعیه آدم تو بغل دختر همین حسو داره ولی به خط هفده هجده که رسیدم کاملا تابلو بود که فیکه، حسم میگه هجده خط اول واقعیه تا جایی که میخواستی عکس بگیری و بقیش حسرتاته که هیچوقت اتفاق نیوفتاده و براش خیالپردازی کردی. رسیدم به عرق دیدم بله آقا جقیه و تو سی سالگی کص از نزدیک ندیده 😂 😂 😂 بقیه فحشا روو بهت میدن من همین که دبه عرقو بکنم تو کونت کافیه

0 ❤️

895968
2022-09-18 13:40:51 +0430 +0430

اومدی اینجا با افتخار بنویسی که چقدر حرومزاده و نمک نشناس هستی !!!

کیرم تو کون پدرت که تو رو ساخته

0 ❤️

896036
2022-09-19 00:00:51 +0430 +0430

واقعأ که روانی هستی خودت هم اعتراف کردی ولی تجاوز ازهرنوع وبه هرشکلش مذمومه مرگ برمتجاوز

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها