سکس در علم کوه

1401/03/25

" سکس در علم کوه "

من محسن ، ۳۵ ساله کورد زبان و اهل یکی از شهرهای کردنشین هستم . قد۱۸۵ وزن 90 کیلو , کوهنورد ، ورزشکار ، با بدن ورزیده، وسایز کیرم هم حدود 20 سانت است.
پارسال از شهر خودمون ، انتقالی اداری به یک شهر دیگر در اطراف تهران گرفتم و ساکن اون شهر شدم ، یه روز تو خیابان ، اطلاعیه ای از هیات کوهنوردی آن شهر را دیدم که تور تفریحی و در کنارش، صعود به قله
" علم کوه " اعلام‌کرده بود ، من هم خیلی خوشحال شدم ، چون تازه وارد این شهر شده و مث همیشه عاشق ‌و آماده کوهنوردی و صعود بودم .‌
سری به هیات کوهنوردی شهر زدم و ثبت نام کردم . خیلی با گرمی و خوش رویی استقبال کردن .
یه ساعتی تو دفترشون بودم ، چند نفری آمدن و کارهای ثبت نام و بیمه و … انجام دادن و رفتن .
زمانیکه از هیات بیرون اومدم ، یه خانمی را تو حیاط دیدم که کنار درب ورودی منتظر بود. واقعا یک لحظه محو زیبایی و جمال این خانم شدم .
نگاهش کردم و ناخواسته سلامش کردم.
گفتم هر کاری دارین من بعنوان عضو هیات کوهنوردی اینجا در خدمتتون هستم .
اوهم سلام کرد و‌گفت ممنونم آقا ، شما در هیات کوهنوردی اینجا عضویت داری ؟ کاره ای هستین ؟
من هم با خوشروئی جواب سوالاتش را دادم و گفتم اهل این استان نیستم .دوسه ماهه اومدم و امروز هم کارهای لازم برای صعود به علم کوه را انجام دادیم.

یک لحظه مکث کرد و گفت چه خوب ،
گفتم‌‌ چرا ؟
گفت ماهم تازه اومدیم این شهر و اولین بار هست میام هیات کوهنوردی. میخوام برای صعود به علم کوه ثبت نام کنم .
دیدم واقعا موقعیت مناسبی برای آشنایی و گفتگو فراهمه ، گفتم ، بسیار خوب خوشبختم و‌هر کمکی از من ساخته باشه در خدمتتون هستم ،گفتم من صعود های زیادی داشتم و ۱۰ ساله عضو هیات کوهنوردی استان خودمون هستم .
گفت .‌من هم خوشحالم.
اسمم زهره ست ، ۳۰ سالمه . اهل استان ترک نشین هستم . شوهرم مهندس نفت هست و دوسه ماهه در این شهر مستقر شدیم .
گفت.‌حالا ثبت نام نکردم .
گفتم مدارک چی همراه داری ؟
گفت چیز زیادی همراهم نیست .
گفتم‌‌ پس باید این مدارک و بیمه را تکمیل کنی ، تا ثبت نام کامل شود. ،
گفت باشه پس من برم خونه مدارک را برای فردا آماده کنم .
گفتم هرکاری داشتین در خدمتتون هستم .
من سمت خیابان رفتم که همزمان او هم سوار ماشین شاسی بلندش شد و تعارف کرد تا من هم سوار بشوم .
در طول مسیر ، صحبت کردیم و شماره همراه رد و بدل کردیم. برای هماهنگی بیشتر .
وقت خداحافظی بهش دست دادم و دستش را فشردم و بابت اینکه منو رسونده تا محل کارم ، تشکر کردم .
نمیتونستم لحظه ای از فکرش خارج شوم .واقعا زیبا و تو دل برو بود. قدش ۱۷۵ بود وزنش حدود ۷۵ .و هیکلی رو فرم و آماده داشت.
عصرش پيام داد و گفت اقا محسن میشه یه کم راهنماییم کنی ،چند تا سوال درخصوص کوهنوردی و وسایل لازم بپرسم. ؟
من هم گفتم چشم زهره خانم‌، هر جه میخواین بفرمایید.
و اینجور چت من زهره شروع شد .
از هر دری سخن گفتیم .و صحبت کردیم .از کوهنوردی، از زندگی خصوصی دوتامون از شوهرش ، از همه چیز گفتیم .
لابه لای جملاتم همیشه ازش تعریف میکردم او هم خیلی لذت می برد. ، گفت شوهرم شیفت کاری هست ، یه هفته ، سرکار و سه روز استراحت داره.
گفتم چرا شوهرت نمیاد کوهنوردی؟
گفت متاسفانه هیچ علاقه ای به ورزش و کوهنوردی نداره ؟
گفتم ‌‌چه خوب .
گفت چرا خوب؟
گفتم اگر شوهرت باهات می آمدم، ، من بینوا از لذت هم صحبتی و همسفری با خانمی با کلاس ، مث پرنسس زهره بی نصیب میشدم ،
گفت نظر لطفتان هست.
اونشب در چت هامون خیلی صحبت کردیم و متوجه شدم وسایل کوهنوردی کامل نداره ، بخصوص وقتی گفتم کمپ چی داری؟
گفت کمپ ندارم فقط کیسه خواب دارم .
گفتم زهره خانم واقعا شوخی تان گرفته یا منو سر کار می‌گذاری؟
گفت بخدا کمپ ندارم .
گفتم پس چکار میکنی برای خواب شبانه ؟
گفت یه دوستی دارم ،تازه باهم آشنا شده ایم ، قراره ، کمپ و سایر وسایل لازم را برام مهیا کند ؟
سپس خندید ،
گفتم این دوستتان وسایل اضافی داره ؟ خودش هم میاد کوهنوردی ؟
گفت آره حتما میاد کوهنوردی، ولی نمیدونم وسایل داره یا نه ؟ و باز خندید.
اینجا متوجه منظورش شدم که کنایه اش از دوست جدید ، خودمن هستم.
گفتم پس اینطور ؟
گفت :
دوست آن باشد که گیرد دست دوست .
گفتم ، در کوهنوردی و سراشیبی.

گفت آفرین حالا فهمیدی، !!!
دیدی چه دوست خوبی دارم. ؟
گفتم زهره خانم تا حالا چه کوههای رفتین ؟
گفت تا حالا کوههای کوچک تا ارتفاع ۲۵۰۰ متر رفتم ‌. هم با هیات های کوهنوردی و هم شخصی با دوستان.
گفتم ، علم کوه ۴۸۵۰ متر هست و صعود به آن انرژی زیادی می طلبد. وچون تا حالا چنین ارتفاعی نرفتین ، احتمالا دچار کمبود اکسیژن و حالت تهوع بشوید .
ولی نگران نباش ، خودم هواتو دارم . وهر جا لازم شد ، صبر میکنیم تا بدنت به " هم هوایی" برسد. اگر هم کپسول اکسیژن کوچک داشتید ، با خودتان بیاورید .
یه سری سوالات پرسید و همش هم سوالات شخصی و اینکه میترسم … چکار کنم ؟ من هم دلگرمش میکردم تا بیاد.
شب قبل از صعود پیامی برام‌ فرستاد .که هنگ کردم .

آقا محسن سلام هرکاری کردم نتونستم تلفنی حرف بزنم . بصورت پيام برات میگم امیدوارم کمکم کنید .
آقا محسن حقیقتش من میترسم تنهایی بیام و باید به یکنفر اتکا کنم و تمام مدت مراقبم‌‌ باشه ، شوهرم هم نیست .
اجازه میدی تو این صعود منو بعنوان خانم خودتون معرفی کنی تا خیالم ‌از همه چیز راحت باشه ؟ و هیچ شائبه ای برای هیچکس پیش نیاد …

مو هام سیخ شدن .
هنگ کردم .

چه میگفتم ؟
پیام بعدی نوشته بود . اگر قبول نکنی ،مجبورم ،کنسل کنم ،
نوشتم، شوهر شدن تو یه برنامه صعود چهار ،پنج روزه ، هزینه داره ؟
با خنده نوشته بود ،
با دل وجان هر هزینه ای را می‌دهم فقط باش؟
گفتم لیست افراد را امشب چک میکنم ببینم کسی آشنا تو گروه نباشه و ما را بشناسد، ؟
خوشبختانه چون هر دو تازه وارد این شهر شده بودیم ،در این صعود کسی آشنا نبود ،
بهش زنگ زدم .
محسن : سلام بر خانمم ،
زهره : مرض .
محسن : چیه خانمی ،
زهره پر رو هستی
محسن ، من نمیتونم با خانمم شوخی هم بکنم ؟
زهره :بگو خوب .
محسن : نه دیگه بگو آقامون چی میخواد ، تا یاد بگیری .
زهره ، خوب چه میخواد آقامون،
محسن : یه بوس .
زهره : مرض پر رو .
محسن . ببینم . من تمام وسایل لازم صعود دونفره را اماده کردم. دیگه غیر چند قلم‌‌وسایل شخصی ، چیزی لازم نداریم .
زهره: مثلا چی،؟
محسن ؛ شورت ، سوتین ، ،نوار بهداشتی ، مانتو و لباس کوهنوردی زنانه ، مسواک…کاندوم و…
زهره : بخدا خیلی پر رویی ،،،
محسن : عزیزم اولا من اینها را ندارم بعدش سایز من ممکنه براتون بزرگ باشه ،
یه لحظه بلند خندید و گفت، خدا کنه بزرگ باشه.
گفتم چی ؟
گفت هیچی ،
گفتم بگو .
گفت مرض،!!!
فردا صبح ، ساعت ۶ حرکت کردم و درب خانشان رسیدم.
بعد ده دقیقه زهره پايين آمد.
خدایا ، این چند روز چطور مواظب این باشم که ندزدنش، ؟
سلام کرد بهم دست داد و من هم دستش را بوسیدم و نشست و بعد هم صورتش را بوسیدم. .
اصلا جا نخورد و اونهم منو بوسید .
حرکت کردیم .در حیاط هیات کوهنوردی ماشین را پارک کردم و سوار سرویس شدیم .
خوشبختانه جمعی در حدود ۶۰ نفر با دو اتوبوس بودیم . خیلی عالی شد وهیچکس ما را نشناخت‌.
راحت یه صندلی دونفره نشستیم . مث زن وشوهر واقعی کنار هم بودیم .
مسیر ۶ ساعته با اتوبوس کنار هم و‌به شوخی گذشت تا به رودبارک رسیدیم و ،اونجا ساکن شدیم .
کمپ کوهنوردی علم کوه در رودبارک فوق العاده زیبا و دیدنی بود .
باران شدیدی شروع شده بود و اعلام کردن بخاطر شرایط نامساعد جوی تا ۳۶ ساعت بعد شرایط برای صعود فراهم نیست.
محل استراحت ، کاروان که کمپ بزرگ پای کوه بود ، وضعیت مناسبی داشت . و توانستیم در محوطه سرپوشیده و بزرگش و در گوشه ای دنج تر ،چادر دونفره ام را برپا کنم .وسایل لازم را در آن چیدم .
ساعت حدود ۱۱ شب گفتم خانمم من میرم بخوابم. تو هر وقت دوس داشتی بیا بخواب.
بعد یه ساعت اومد زیر چادر
با مانتو و پشت به من دراز کشید.
من هم خودمو بخواب زدم .
بعد چند دقیقه یه کم خودش را به سمت عقب کشید و نزدیک تر شد .
روسری اش را از سر در آورد و شروع کرد به گلایه کردن از هوا و شرجی بودنش، من هم بیدار شدم .

گفتم زهره تو همیشه با مانتو و شلوار میخوابی؟
گفت نه ،
گفتم پس چرا الان اینجوری، ؟
راحت باش .
یه کم تردید کرد .
چراغ هد لایت را روشن کردم . تا منو دید که فقط رکابی و شورت داشتم ، هییییین بلندی کشید.
گفتم مث من راحت باش.
با تردید شروع به درآوردن لباس هاش کرد.
گفت روت را اونور بکن نگاهم نکن .
اول مانتو و بعد شلوارش را درآورد .
و زیر پتو مسافرتی رفت .
من هم کنارش دراز کشیدم و پتو را رو خودم کشیدم.
آخرش مجبور شد بیاد زیر پتو من
چند لحظه سکوت بین مان بود .
از پشت بهش چسبیدم.
یه کم خودش را جلو کشید .
پاهام‌‌‌ رابه پاهاش چسباندم.
اینبار تکان نخورد .
دیگه کامل بغلم بود .
یه بوس از پشت گردنش کردم .
نفس بلندی کشید .
سرش را بلند کردم و رو بازوم قرار دادم . باسنش را عقب تر داد .
کیرم کامل بلند شده و بهش چسبیده بود .
چند بار گردنش را بوسیدم. و لیس آرام زدم.تحملش تمام شد و صورتش را به سمت من برگرداند و تو چشام نگاه کرد. اینبار لبش را بوسیدم و همراهی کرد .
گفت آقا محسن در مورد من چه فکر میکنی ؟
گفتم زن و شوهری.
گفت مرض .
گفتم واقعیتش هیچ فکری نمیکنم جز اینکه از همون لحظه اولی که دیدمت ، دوستتتت دارم . عاشق ات شدم . هرچه هستی ، هرکسی را داری ،و… من دوستت دارم .
اشک تو چشاش حلقه بست و‌گفت محسن من خیلی تنهام کمکم میکنی؟
گفتم عزیزم ، من برای همیشه کنارتم . گریه نکن .
گفت : بیشتر از این میخوام .!!!
گفتم : شوهر همیشگی ات میشم !!!
گفت : بازهم کمه!!
گفتم ، نفس ات میشم !!!
گفت : وافعا قول بده، .
گفتم : عزیزم ، من کورد زبانم و کورد ها معرفت و مردانگی زیادی دارند. ومث کوه پشت دوست هاشون هستند .
گفت : مثل الان که پشت منی ،؟
گفتم زهره !!!
اگر همین الان بگی ، دست بهم نزن . مطلقا بهت دست نمیزنم .
گفت واقعا !!!
گفتم مطمن باش.!!!
شروع به بوسیدن لبهام کرد.
بوسید و مکید وگریه کرد .
محکم بغلش کردم و من هم بوسیدمش.
گفتم زهره
من مجردم !!!
تنهام !!!
بهت نیاز دارم …
گفت من تنهاترم .،
شوهرم پسر خاله ام هست و پدرم فقط بخاطر اینکه پسر خاله ام مهندسه ، منو بهش داده . چهار ساله آرزوی یه دوس داشتن ،یه بغل کردن صمیمی ،
به دلم مونده . وضع مالی خوبی داریم . ولی شوهرم عاشق کارش هست و اصلا حس محبت نداره . حس تفریح نداره . همش تو حساب و کتاب هست.
من توجه میخوام…!!!

بدن زهره ، توپر و رو فرم بود .
نه چربی اضافی نه لاغری ،
هیچ هیچ .
واقعا ۲۰ بود . در یک کلمه کامل بود.
اونقدر لبهاش را خوردم که داشت بی‌حال میشد. دستم را رو سینه اش گذاشتم و مالیدم. کوسش را مالیدم. خودش را جمع کرد .معلوم بود از اینهمه آب کوسش خجالت می‌کشید.
دستش را به کیرم رساند . و سریع عقب کشید.
گفت محسن ، کجات را گرفتم .
گفتم محسن کوچولو …
گفت دروغ نگو . او ساق پات بود .
گفتم خوب نگاهش کن .
هد لایت را روشن کردم براش . خوب نگاهش کرد . گفت یا خداااااااااا…
این چرا اینقدر بزرگه ؟
گفت مال شوهرم ۱۳ سانت هست .
سرش پايين برد و‌چند بار بوسش کرد و تو دهانش فرو برد .
و فقط می توانست کله کیرم را تو دهانش فرو کنه ، !!!
دیگه کامل بغلم نشسته بود و همدیگر را مالش می‌دادیم.
گفتم زهره .فقط صدات را کنترل کن . بیرون ممکنه بشنوند . احساسات را بزار برای زمان مناسب و خانه خالی …
گفت دوس دارم فریاد بزنم و به همه بگم من چه لذتی می برم .!!!
خخخخخخخخخخخ.
به پشت دراز کشید ومن هم اومدم روش دراز کشیدم.
پاهاش باز کردم و مشغول زبان زدن و خوردن کوسش شدم .
گوشه پتو را تو دهانش کرده بود تا سر وصداش را کنترل کند . من آرام و با نوازش براش میخوردم و اون سرم را فشار میداد .معلوم بود هرگز چنین لذتی نبرده . چون زود ارضا و لش شد.
گفت محسن من چطور اینو تو کوسم فرو کنم . مطمئنم جا نمیشه .
گفتم ما کوردها اصطلاحی داریم میگه
" پوسه ، ره می گو""
یعنی پوست کوس گوشتی هست جا باز می‌کند،
خخخخخخخخخخخخخخ

گفتم گوشه پتو را کامل بکن تو دهانت . هیچ صدایی نیاد .
عملا و به شدت می لرزید.
بدن سفید ، ناز و لطیفش کامل زیر بدن ، سبزه ، ورزیده و پر مو من قرار داشت . تضاد زیبایی بود ، دقیق مث شب و روز .
گفت بزار یه بار دیگه انداره اش بگیرم .
قطرش توهر دو دستش به زور جا میشد .
یک وجب و نصف خودش هم دراز بود .
وقتی از دهانه کوسش تا به سینه اش وجب کرد ، گفت یعنی کیرت تا اینجا میاد؟؟؟
گفتم یا علی میگم تحمل کن .
محسن تو راخدا آرام میترسم.
دوربین فیلمبرداری مخصوص کوهنوردی را براش تنظیم کردم .
نو هد لایت را روشن و فیلمبرداری را روشن کردم.
دوباره سر کیرم با آب دهان خیس کرد و پایین آمدم. هر دو رانم را محکم گرفته بود . سر کیرم را وارد کوسش کردم و آهسته آهسته فشار دادم . لب هاش را گاز می‌گرفت و مرتب دست به باقی مانده کیرم میزد.
فشار دادم و فرو بردم. واقعا تنگ و داغ بود .و به زور جلو میرفت . التماس می‌کرد که کافیه !!!
باهاش همراهی کردم، صبر کردم و بیرون میکشیدم و دوباره فرو می‌بردم. هر چه تلاش کردم ، واقعا کامل فرو نرفت . دیگه به غلط کردن افتاده بود . من هم نخواستم اذیتش کنم . تمام بدنش عرق کرده بود . خواستم بیشتر ، اون لذت ببره . شروع به تلمبه زدن کردم. سینه هاش و لبش را میخوردم. او هم فقط ران هام را گرفته بود . صدای حرکت کیرم در کوسش و آب جاری شده بین پاهاش ، خیلی صدای قشنگی بود . اونهم دیگه لذت می‌برد. حدود ۱۰ دقیقه تلمبه زدم . . می‌گفت شوهرم زیر ۴ دقیقه ارضا میشه . شما چرا نمیشین ؟ . گفتم هنوز اولشه. کجاشو دیدی ؟
چرخی خوردم و اونو بالای خودم قرار دادم . زهره تلمبه بزن.
ناشیانه میزد . ولی خوب بود .تلمبه زد و زد تا ارضا شد . من هم همزمان ارضا شدم .
بی‌حال بغلم افتاد . کل آبم تو کوسش بود و رو کیرم می‌ریخت . خودمون را پاک کردیم و بغل هم آرام گرفتیم …

نوشته: محسن


👍 15
👎 19
39201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

879552
2022-06-15 02:01:56 +0430 +0430

نور هدلایت روی چادر کمپ سایه نمی‌انداخت؟
کس گفتی
بااحترام

0 ❤️

879570
2022-06-15 02:54:45 +0430 +0430

جقی عزیز شما قطر نوشابه خانواده رو در نظر بگیری میبینی با اون قطر زیاد تو دوتا دست جا میشه.حالا فکر کن ببین چه خالی بستی!!!با توجه به اینکه معلومه سایز بزرگ دوست داری یه لوله پولیکای چهار اینچی تو کون آدم دروغگو.راستی نفهم اینجا جای داستان سکسیه نه تبلیغ قومیت

2 ❤️

879573
2022-06-15 03:02:42 +0430 +0430

😕 یدونه از اینا قسمت نمیشه با ما بیاد کمپ ؟ خوش میگذره ها

0 ❤️

879575
2022-06-15 03:03:52 +0430 +0430

بیخود کورد کورد نکن. آدم کثیفی هستی.

3 ❤️

879576
2022-06-15 03:04:38 +0430 +0430

کمپ نداری ! از کی تاحالا به چادر میگن کمپ !

0 ❤️

879586
2022-06-15 03:27:16 +0430 +0430

گفتى من كوردم و مردم اما زن شوهر دار ميكنم؟

4 ❤️

879587
2022-06-15 03:37:02 +0430 +0430

به به درود بر تو ایکورد با معرفت😅😅😅
میگم دوتا دستش قطر کیرت نمی‌گرفت😂😂
پس دیگه الان اون گوشت نخ و سوزن میخواد🤣🤣🤣

0 ❤️

879597
2022-06-15 04:49:56 +0430 +0430

غیرت ومردانگی کورد زبانزده…
مرد با غیرت زن شوهردار میکنه کونی درجه یک

2 ❤️

879656
2022-06-15 11:43:42 +0430 +0430

یه وجب و نصفی؟؟؟؟؟
میشه حدود ۴۰ سانت
یعنی کسشعر محض

0 ❤️

879658
2022-06-15 11:51:46 +0430 +0430

تا اونجا خوندم که چه فکری دربارم می کنی
بابا یکم فانتزیاتون و واقعی تر بسازید خب

0 ❤️

879659
2022-06-15 12:00:03 +0430 +0430

آخوند کون همه کوردها هم گذاشت تا بیخ
از وقتی در تجارت براشون باز کرد همه چیرو به پول فروختن
نمونش خودت

1 ❤️

879662
2022-06-15 12:07:43 +0430 +0430

من عاشق کتگوری طبیعتم، طبیعت باشه ،طرف شوهردار باشه، خوش فرم و ورزشکار هم باشه ، از کون هم بده اوووف شدم

0 ❤️

879746
2022-06-15 23:49:06 +0430 +0430

تو یا از یه کورد یک وجب و نیم کیر خوردی یا کورد از نوع کس خلشی

0 ❤️

879817
2022-06-16 03:51:15 +0430 +0430

چرا من فکر میکنم این داستان تقریبا ترجمه شده بود با ویرایشلاشخورا کسشعر نذارید دیگه اه

2 ❤️

879864
2022-06-16 10:34:41 +0430 +0430

قله علم کوه با کوهپایه اش تو کون آدم دروغگو…تو که دروغ نمیگی

1 ❤️

879936
2022-06-17 00:44:05 +0430 +0430

تا اونجا که گفتی 20 سانت خوندم
برو جقتو بزن،جق جقو

1 ❤️

880020
2022-06-17 04:18:20 +0430 +0430

میگن کرد اگه یه نفر باشه کون میده دونفر باشن کون هم میزارن اگه چند نفر باشن کون مردم میزارن پس گوز گوز الکی نکن کوردم کوردم
برو یه گوشه کونت و بده شلوغ کاریم نکن

1 ❤️

889814
2022-08-12 20:37:15 +0430 +0430

یعنی کاش بابات اونشب خواب میفتاد تا کائنات با توی جقیِ قُرُّمدَنگِ دو سر قافِ بچه قاشقی آشنا نمیشد، کیر.م پس کلت ورزشکار. خرطوم فیل آسیایی تو سولاخت، شاید با خودت بگی زرشک، این که جا نمیشه اما جا داره بهت بگم: پوسه، ره می گو 😂 😂

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها