کشتی که ما توشیم به آرومی حرکت میکنه و روی امواج پیش میره. 6 روزی میشه که تو تعطیلات هستیم، نمیتونم صبر کنم ببینم به کجاها میرسیم. میتونم گرمی نور خورشید رو روی پوستم حس کنم؛ پتوم کنار رفته از روم. حس بعدیم لمس بدنم توسط مرد شیطونمه. به بهترین شکل داره بیدارم میکنه. لب های گرمش رو داخل رونام حس میکنم، بالاتر میاد و به کوسم نزدیک میشه. با خوشحالی خرخر میکنم…
زن رو میبینم که لباش رو لبای شوهرشه، که اتفاقا کیر خیلی بزرگی داشت. اون همون کاریو میکنه که شوهرم برای من میکنه. متوجه نگاه شوهرش میشم، برق نگاهش منو میگیره. لبخند میزنیم، و توجهمون رو به اونایی میدیم که دارن به ما توجه میکنن. همسرم محکمتر میک میزنه، ناله ام بلند میشه. پاهام رو بیشتر باز میکنه و سرشو نزدیکتر میاره. زبونش پایین تر میاد و شروع به گاییدنم با زبونش میکنه ، همزمان بینیش رو به چوچوله ام میماله. مثل موشک سریعه و تا جایی که میتونه زبونش رو داخل میکنه، اما بینیش رو با ملایمت به چوچوله ام میماله، حس دوگانه ای رو بهم میده که به شدت دوس دارم. دراز میکشم، با نوک سینه هام ور میرم و فشارشون میدم.
دوباره رایان رو میبینم که به من نگاه میکنه، زنش کیرش رو تا ته تو حلقش کرده. کارش عالیه! تونی (شوهرم) منو به خودمون برمیگردونه. انگشتش رو تو کوسم فرو میکنه وشروع میکنه به انگشت کردن، محکم. نمیتونم جیغ نزنم، عاشق این کارشم. باسنم رو بالا میاره تا به سوراخ کونم حمله کنه. انگشتش رو بیشتر داخلم فشار میده. برای یه لحظه متوقف میشه و منو برم میگردونه. رو زانوهامم و براش قمبل کردم ، هر چی دارم رو نشونش میدم. محکم رو کونم کوبید. من فریاد میزنم ، مگی و رایان هر دو به ما نگاه میکنن. دهن مگی هنوز پر از کیر شوهرش بود ، بهم لبخند زد و به حال دادن به شوهرش ادامه داد.
دست خودم نیس اما نمیتونم انکار کنم مگی واقعن کارشو بلده ، نه اینکه من بلد نباشم ، اما اون استاده! تونی از بالای کونم شروع به لیسیدن میکنه تا پایین رو کوسم. همه چیو با زبونش نوازش میکنه و دوباره به چوچوله ام زبون میزنه. با لباش میگیرتش و به شدت میک میزنه و دوباره ولش میکنه. هی این کارو میکنه تا من دیوونه میشم. درد رو تو وجودم حس میکنم ؛ دیگه کم مونده که شروع به التماسش کنم. با دستاش لپای کونم رو کمی باز میکنه و سوراخ کونم پیدا میکنه و لیسش میزنه. من میلرزم، منتظرم، میخوام…
موج های آب هنوز قایق رو تکون میده و لذت کار تونی رو دوچندان میکنه. شستش رو سریعتر حرکت میده و من آه خفیفی میکشم و همزمان انفجار ارگاسمم رو حس میکنم. خودم رو تو ارتعاشات ارگاسم گم میکنم که داشت بدنم رو درفرا میگرفت. صدای ناله ی رایان رو شنیدم، یه لحظه چشام باز شدن. سر زنش رو گرفته بود و با انفجار تو دهنش ارضا میشد. چرخش چشماش رو میدیدم، اما هنوز به من نگاه میکرد. میدونم ناله هام باعث ارضا شدنش شده بود. سرخ میشم از اینکه اینو میدونم، دست خودم نیس.
وقتی که تونی فهمید کامل ارضا شدم ، چهار دست و پا از تخت بالا اومد. با انگشتاش مثل پر بدنم رو نوازش میکنه. باعث میشه یکمی کمرمو خم کنم. نور خورشید با شدت بیشتری میتابه. بوی آب شور از لای درز پنجره وارد اتاق میشه و بوی خوبی اینجا میپیچه. مگی و رایان رو میبینم که رب دوشامبر پوشیدن و از اتاق بیرون میرن، در حالیکه مگی ریز ریز میخنده. تونی باسنم رو میگیره و منو روی خودش میندازه.
حس میکنم قراره بشکنم و به میلیون ها تیکه ریز تبدیل بشم، انگار که من یه لیوانم و قرار بیفتم رو زمین. سرم توی خلسه شنا میکنه، سرم رو عقب میدم، و طولانی ترین جیغ ممکن رو سر میدم و باعث میشم که از کیرش سیل بیاد. امواج جذر و مدی اطرافش دیگه راه برگشتی براش باقی نمیذاره. آبش رو با فشار و فوران برای من آبشو میاره و منو تا رحِم پر میکنه. به زوج دیگه نگاه میکنم و میبینم که دارن از چیزی که میبینن لذت میبرن.
جفتمون ارضا شده بودیم ودرازکش همدیگرو بغل کردیم، به اون زوج نگاه میکردیم. همه مون به این فکر میکنم که چطور کارمون به اینجا رسید. ما تا قبل از اینکه بخوایم با این کشتی تفریحی مسافرت کنیم و بفهمیم که ظرفیتش تکمیل شده، همدیگرو ندیده بودیم. جفتمون از زن و شوهر هایی بودیم که تو روزای آخر این سفر رو رزرو کرده بودیم، یا باید بیخیالش میشدیم، یا اینکه یه کایبن رو اشتراکی استفاده میکردیم. تونی از این مسئله راضی نبود، اما به محض اینکه فهمید چقدربا رایان تفاهم داره قبول کرد. همون موقع همه با هم دوست شدیم.
رایان و مگی از همون اول خیلی صریح گفتن که با وجود کابین شریکی، اونا دست از سکس کردن برنمیدارن. تونی و من تا به حال جلوی هیچ کسی سکس نکرده بودیم، و خیلی شوکه شدیم از اینکه اونا شب اول رو حرفشون موندن و ترتیب همو دادن! البته این باعث شد یخ ما آب بشه و صبح روز بعد اونا بیدار شدن و اجازه دادیم مارو در حال گاییدن ببینن! هیچ کدوممون دیگه مشکلی با این قضیه نداشتیم و احساس راحتی میکردیم.
موقع صرف صبحانه بود. ما لباس پوشیدیم و به سمت سالن غذا خوری رفتیم. اونجا هر چی که میخواستی برات سرو میکردن، خیلی قشنگ طراحی شده بود. من و تونی حدس میزدیم که حدود 200 نفر مهمون تو کشتی باشن، شاید 60 نفرم جز کارکنانش بودن. ما تو این چند روز که سوار کشتی بودیم، با چند تا زوج دیگه آشنا شده بودیم. همه به نظر ریلکس میومدن و از هم لذت میبردن. اگرچه به نظر همگی زن و شوهر بودن، و توجهشون به شریکشون بود. این خیلی به نفع من و تونی بود.
بعد از صبحونه، تونی رو متقاعد کردم که باهم بریم ماساژ و بعدشم بریم سونا بخار. لخت شدیم و فقط کمرمونو با حوله پوشونده بودیم. از صدای اقیانوس که از پنجره میومد لذت میردیم. همیشه پنجره هارو باز میذاشتن تا از صدای دریا توی کشتی هم لذت ببریم. هیچ صحبتی حین ماساژ نبود، واسه همین ماساژور ها هم ساکت بودن. من به خیلی به این ماساژ احتیاج داشتم و کامل ریلکس کردم. نمیتونستم ذهنم رو دور کنم، از جوری که مگی واسه ی رایان ساک میزد. خودم میخواستم چند تا از کارایی که مگی کرد و روی تونی پیاده کنم. داشتم یواش یواش حشری میشدم و ماساژ جوابگو نبود. حس دستای قوی ای که ماساژم میدادن و تنش ها رو از بین میردن داشت حشریم میکرد.
تونی و من تو تمام این مدت دستای همو گرفته بودیم و لبخند تحویل هم میدادیم و به هم چشمک میزدیم. الآن 5 سالیه که ازدواج کردیم و در کل 9 سالی میشه که با هم هستیم. تو این سال ها هیچوقت از دستش خسته نشدم؛ همیشه کارهای اضافی زیادی کردیم تا رابطمون و ازدواجمون طراوتش رو از دست نده. این سفر، و به اشتراک گذاشتن خیلی چیزا تو این سفر با خانواده ی جکسون (مگی و رایان) ، اوضاع رو جالب تر و هیجان انگیز تر از چیزی که قبلن داشتیم کرده.
به نظر میرسید ماساژمون خیلی زودتر از اون چیزی که باید طول بکشه تموم شد، اما من ذهنم درگیر چیزای دیگه ایه. به اتاق سونا رفتیم، دمای اونجا مطلوب بود نه زیاد گرم نه خیلی سرد. نزدیک هم داشتیم بخور میگرفتیم و یه نوشیدنی نعنایی خنک رو میل میکردیم. هر دومون عصاره ی اکالیپتوس رو استشمام میکردیم. اتاق خالی بود، و فقط ما اونجا بودیم که از هم لذت ببریم. البته تونی هیچ خبر نداشت که براش چه فکری دارم. بلند شدم و رو زانوهام نشستم. یه قلپ از نوشیدنی نعنایی خوردم و یکمی تو دهنم چرخوندمش.
کیرش رو به آرومی وارد دهنم میکنم تا سردی زبونم رو کیرش بشینه و از بخار . همون کاری که میخواد رو میکنم براش، تا ته واسش میخورم. احساس میکنم دهنم داره زود گرم میشه. لیوان نوشیدنی رو برداشتم، و همینجور که کیرش تو دهنم بود شروع به میک زدن از نی کردم. مایع هم به زبونم هم به کیرش میخورد، حس میکردم بدنش داره میلرزه. نوشیدنی رو قورت نمیدادم، شروع میکنم به ساک زدن با همون مایع تو دهنم، اجازه میدم حسابی یخ بزنه. به زور تا آخرین اینچ کیرش رو تو حلقم میکنم، ناله اش بلند شد.
انقد تو کاری که داشتیم میکردیم غرق شده بودیم که متوجه نشدیم یه زوج دیگه وارد اتاق شدن. اونا برنگشتن و اونجارو ترک کنن، کاری که هر کی بود میکرد. یکم دورتر از ما نشستن و مشغول تماشای ما شدن. هیچی نمیگن ، فقط نظاره میکنن. ما توجهی به اونا نمیکنیم ، چشمای تونی بسته اس و انگشتاش تو موهامه. تا وقتی که نوشیدنی گرم شد براش ساک میزنم و بعدش با وجود کیرش تو دهنم قورتش میدم. قورتش میدم ، حتی اگه اسپرماش بودن بازم همین کارو میکردم. میفهمه وقتی که قورت میدم حلقم تنگ میشه و کیرش رو فشار میده. این روند رو تکرار میکنم و دوباره از نوشیدنی سرد میخورم و براش ساک میزنم و بعدش قورتش میدم. زبونمو رو کیرش میچرخونم. مزه خودشو میده ؛ نعنا و هندوانه. چه خوشمزه اس !
انقدر اینکارو میکنم تا نوشیدنی تموم میشه ، خودشو نگه داشته بود، نمیخواست تموم شه این کار. از اونجاییکه دیگه نوشیدنی در کار نیس با سرعت زیاد براش ساک میزنم. کیرش تو دهنم به تپش در میاد. به تخماش توجه میکنم، روشون دست میکشم و نوازششون میکنم، میخوام اون چیزی که داره رو عرضه کنه. موهام رو تو دستاش گرفته، منو نزدیک میکنه، یکمی زور میزنه. کیرش به جلو میپره و به شدت منفجر میشه. آبش رو تو دهنم مزه مزه میکنم ، اون چیزی رو که بهم ارائه کرده ، با لذت میبلعم.
نفسش بند اومده و به شماره افتاده بود ، محکم نفس میکشه تا حالش جا بیاد. از کارم خیلی راضیم. بالا میخزم ، و کنارش میشینم. زوج دیگه رو میبینم که در سکوت مارو تحسین میکنن. خجالت میکشم و سرخ میشم. هیچی نمیگم ، قبل از اینکه اونجارو ترک کنیم ، تو 15 دقیقه بعد تو سکوت کنار هم میشینیم و از وجود هم لذت میبریم. برمیگردیم به اتاق. جکسون هارو میبینم که عین خرگوشا دارن همو میکنن. به آرومی میریم یه دوش بگیریم. ما به سادگی از اینکه نزدیک هم هستیم لذت میبریم. همدیگرو میشوریم ، عمیق همو میبوسیم. نمیتونیم دست از سر همدیگه برداریم.
اینور و اونور قایق قدم میزنیم ، با اینکه زیاد کشتی بزرگی نیس ، اما میتونه 300 نفر رو تو خودش جا بده. ما تا حالا با کشتی سفر نکرده بودیم ، و این تجربه برای دوتاییمون جدید بود. ازین متنفریم که امروز روز آخره ، کشتی تا فردا ساعت 4 پهلو نمیگیره ولی خیلی زود به نظر میرسید. . این تعطیلات چیزی بود که خیلی بهش احتیاج داشتیم و خیلی هم دوسش داشتیم.
وقتیکه زنگ شام رو زدن ، به سمت سالن غذاخوری میریم و با چند زوج دیگه سر میز میشینیم. راجع به این که سفر داره به آخرش میرسه حرف میزنیم. چند نفر از اونا قبلن این کارو کردن وسالی چند بار اینجوری سفر میکنن. تونی و من باید بازم بیایم. حتی برامون مهم نبود که تو کابینمون شریک بشیم. تا اون جاییکه یه زوج مثل خانواده جکسون اوکی و باحال باشن. همه ته و توی غذاهارو دارن درمیارن چون این آخرین شامیه که براشون سرو میشه. غذاها شگفت انگیزن ، مشروب ها بی عیبن و مکالمه ها عالی. ضیافت شام بی نظیریه. وقتی که غذا تموم شد، بهمون میگن که قراره برقصیم. یه جورایی مثل خداحافظی میمونه، دفعه دیگه میبینیمتون. تصمیم میگیریم که بریم. ما میترکونیم ، اما تونی به نظر حواسش جای دیگه ایه. چن بار ازش میپرسم که چی شده ، و اون بهم میگه که حالش خوبه. ساعت 10 و نیم اینا ازم خواست که یه قدم کوتاهی باهاش بزنم. البته که میپذیرم.
ما راجع به اینکه به زندگی معمولی برگردیم حرف میزنیم ، و راجع به خونمون. نمیتونیم صبر کنیم تا سگمون، آبنبات، رو ببینیم. جفتمون نمیخوایم برگردیم سرکار، حتی اگه از کارامون خوشمون بیاد. به آخر کشتی میرسیم ، و به دریا نگاه میکنیم. خیلی زیباس، با ماه کاملی که میتابه. زیباست و بی نقص.
ما زیر نور مهتاب دراز میکشیم ؛ هیچ پوششی نداشتیم ، به این فکر میکنم که هرکسی ممکنه مارو دیده باشه. مدت زمان طولانی همدیگرو بغل و نوازش میکنیم ، قبل اینکه لباس بپوشیم و به اتاقمون برگردیم. مگی و رایان تو اتاق نیستن و ما به سرعت خوابمون میبره.
روز بعد ناخدا با همه صحبت میکنه ، و از همه برای اومدن تشکر میکنه . وقتی که به ما میرسه ف بهمون میگه که شب قبل همه چیز رو دیده. من بلافاصله سرخ میشم ، اما بهمون گفت که این اولین بار نیس و زیاد ازین صحنه ها میبینه و مشکلی نداره. قبل از رفتن یکمی باهامون شوخی میکنه.
تونی و من قبول داشتیم که برامون مهم نیس اگه کسی ببینتمون. اما از صحنه ی یه در بسته بیشتر لذت میبردیم. اگرچه اگه دوباره موقعیتش پیش بیاد، یا جراتشو داشته باشیم این کارو میکنیم. این سفر یک هفته ای خیلی چیزیا بهمون یاد داد، و خیلی خوشحال بودیم. با شادی به خونه برمیگردیم.
*(توصیح : کلمات قایق و کشتی معادل boat و ship و cruise هستند که نویسنده در این متن استفاده کرده)
ترجمه: Ali Decay
جالب بود
تجربه كنيم اگه عمرى بود وصدالبته پولى
بهرحال وصف العيش نصف العيش
لذت بردم
درود دوست گرامی
بالاخره تایپ با بهنویس رو شروع کردم،
ترجمه خیلی خوبی بود مثل همیشه بجز یکی دوتا غلط املایی و اینکه شخصاً ترجیح میدم اسمهارو معنی نکنم مثل اسم سگشون آب نبات=Candy ایراد مهمی ندیدم و بسیار روان و خوب بود.
خسته نباشی
هم موضوع جالب بود هم ترجمه عالی. آفرین منتظر کارای بعدیت هستم ?
ترجمه عالی مثل همیشه. موضوع بدک نبود ولی کاراشون رومنس ، هیجان انگیز و بی پروایانه بود. مرسی
عالی بود ترجمش حرف نداشت کلمات و ابراز احساس بی نظیر بود
خيلي خوب (erection)