سکس زیر شیروانی

1392/01/30

سلام.
من اولین بار هست که می خواهم در این سایت داستان سکسی خودم را منتشر کنم. از همه دوستان عزیز خواهشمندم به جای نوشتن نظرهای بیهوده انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال نمایند تا بتوانم در داستان های بعدی آن ها اعمال کنم.


انباری زیر شیروانی اولین جایی بود که می شد بدن من و مینا با هم تمایس پیدا کنه. مینا با چشم هایی پر از ذوق و ترس و شهوت منتظر من بود تا دنیای عاشقانش و شروع کنم. مینا قدی متوسط و بدن لاغر اما پری داشت. صورت نیمه گرد و بینی و دهان کوچک او با چشم های مشکی نیمه روشنش چاره ای جز لذت برای هر کسی نمی گذاشت. این اولین باری بود که نفس های گرم مینا رو روی صورتم حس می کردم. کمی بعد از ساکت شدن احساس شرمم شروع به بوسیدن مینا کردم. لبهای او مانند ژله ای نا میرا در دهان من جولان می داد. نمی شه اینجور احساسات و توصیف کرد اما اون زمان احساس فراغت از دنیا و آدم های اطرافم را می کردم. فکری در سرم نبود جز این فرشته ی آسمانی که جلوی من بود. انباری زیر شیروانی کوچک، اما جادار بود، چون وسیله ی چندانی در آن نبود. یک موکت قدیمی روی زمین پهن بود که می شد سختی زمینش را با بدن نرم و لطیف مینا فراموش کرد. مینا اساسا دختر کم حرفی بود. نمی دونم این از احساس خجالت بود یا از احساس گناه اما این سکوت او به من لذت بیشتری می داد. دوست نداشتم کسی که او را به دنیای عاشقانه خود دعوت می کنم احساس دنیایم را به هم بریزد. او کم حرف، شیرین و زیبا بود. شروع کردم به در آوردن لباس های مینا، هر گوشه ای که از بدن او نمایان میشد احساس غروری به من دست می داد که چه فرشته ی نازنینی را دارم دست می زنم. زیر مانتو یک تی شرت قرمز پوشیده بود که شهوت من را دوبراربر می کرد. زیر تی شرت انگار دنیایی بود که من و به خودش فرا می خوند. سینه های نه چندان بزرگ اما صاف و تراشیده ی او از زیر لباسش خود نمایی می کرد. با حشر تمام سوتین او را باز کردم و شروع کردم به دست کشیدن روی سینه های لطیف او. انگار دلم نمی آمد دستانم را که در کنار بدن او زمختیش بیشتر نشان داده می شد را به او بزنم. مینا با صدایی آهسته می گفت زود باش دیگه طاقت ندارم. سینه هاش و می بوسیدم و او آه آرامی می کشید و مرا شهوتی تر می کرد. دیگر نتوانستم طاقت بیارم و شروع به در آوردن شلوارش کردم. شلوار لی و تنگ او طوری به باسنش چسبیده بود که به سختی در آمد. زیر شلوار یک شرت قرمز جلوه ای به بدن او داده بود که چشمان من داشت از حدقه بیرون می آمد. خواستم زود شرتش را هم در بیاورم و به بهشت پنهان او دست پیدا کنم که مینا دستم را عقب زد و گفت نه. این یکی دیگه نه. اما من دست بردار نبودم. چند دقیقه باهاش حرف زدم و بوسیدمش و در آغوش گفتمش تا راضی شد. با دستاش چشمام و گرفته بود و می گفت حالا می تونی در بیاری. من عاشق این احساس بودم. با چشمهای بسته شرت مینا رو کشیدم پایین و از لای پاهاش درآوردم و آوردم جلوی صورتم که می خواستم بوش کنم که مینا نگذاشت و دستاش و برداشت فوری خودش را چسباند به من و گفت نکن دیوونه اون کثیفه. وقتی چسبید به من انگار دیگه هیچی از دنیا نمی خواستم. دوست داشتم سال ها تو آغوش او می موندم. شروع کردم به همان شکل از او لب گرفتن، دهانمان حدود یک دقیقه در هم قفل شده بود . تو همون شرایط همراه با خودم خوابوندمش روی زمین از صورتش شروع کردم به بوسیدن و به پایین می اومدم. صورتم که به نزدیکی نافش رسید دستاش و گذاشت رو صورتم و نمی خواست پایین تر برم. اما باز من دستاش و کنار زدم رفتم پایین تر تا به اونچیزی که نهایت آرزوم بود رسیدم. این کس مینا بود که جلوی چشمهای من بود. چشمهایم را بستم و شروع به لیسیدن لای کسش کردم. انگار دیگه مینا کاری به من نداشت. دیگه می خواست لذت ببره و اصلا دیگه جلوگیری نمی کرد. حدود دو دقیقه با ولع کسش و می خوردم که آبش کم کم دهنم و بد مزه کرد و دست از این کار برداشتم. من اصلا فکرش را هم نمی کردم که مینا بخواد کیر من و ساک بزنه، اما انگار این کیر من اون و به خودش جذب می کرد…اون و به حالت شصت و نه درآوردم و شروع کرد با کیرم ور رفتن. اول لباش و گذاشت روی کرم بعد از چند ثانیه شروع کرد به خوردن اون. اما اون خیلی مبتدی این کار و انجام می داد و کیرم را می خورد و دائما با دندان هایش کیرم را لمس می کرد. یکی دو دقیقه مشغول این کار بودیم که آب من داشت می اومد. دوست نداشتم بریزم توی دهن مینا و سریع کیرم را روی سینه های او گذاشتم خالی کردم روی سینه هاش. مینا از اینکه آبم زود اومده بود ناراحت شد. اما من دوباره شروع کردم به ناز کشیدن و بوسیدنش که غرق لذت شد و فراموشش شد. اون و خوابوندم روی زمین و پاهاش و دادم بالاو کیرم و آروم گذاشتم لبه ی کسش. یکم لای کسش و روی چوچولش کیرم و تکون دادم که شهوتش اجازه نمی داد که دیگه باهاش بازی کنم. با سوراخ کونش یکم بازی کردم و بعد سر کیرم و آروم گذاشتم داخل سوراخ کونش. شروع کردم آروم آروم کیرم و داخل می کردم و در می آوردم. بعد شروع کردم به تلمبه زند. صدای آه و ناله ی پر از شهوت مینا در اومده بود. حدود بیست دقیقه روی بدنش بودم و به محض اینکه آبم داشت می اومد خواستم در بیارم که همش خالی شد توی کون مینا. دیگه بی حس روی مینا افتادم و دیگه حسی نداشتم. حدود نیم ساعت کنار هم خوابیدیم که دیگه مینا باید می رفت. او رفت و من تا شب توی شیروانی خوابیدم و به سکس با او فکر می کردم.

نوشته:‌ Khane Bala


👍 0
👎 0
59864 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

375897
2013-04-19 06:21:13 +0430 +0430
NA

دووووووووم
من با داستانت زیاد ارتباط برقرار نکردم،گاهی لهنش خودمونی بود گاهی کتابی در کل بدک نبود

0 ❤️

375898
2013-04-19 06:39:22 +0430 +0430
NA

بيا برو جقتو بزن
هي بكس مراعات ميكنن فحش نميدن امثال تو پر رو ميشن
كونده لاشي داستانت خواهر و مادرت با همسايه ها رو بنويس بجاي كس شعر نويسي

0 ❤️

375899
2013-04-19 06:50:25 +0430 +0430
NA

کی تو خانشان شیروانی داره

0 ❤️

375900
2013-04-19 07:05:27 +0430 +0430
NA

ششم:-P:-P

0 ❤️

375901
2013-04-19 07:28:54 +0430 +0430
NA

اي نسبت به داستان هاي ديگه خوب بود (شيخ پشم الدين )اون كيري كه گفتي تو كس مادرت

0 ❤️

375903
2013-04-19 08:02:41 +0430 +0430
NA

من فقط جمله اول رو خوندم. مزخرف محض لطف کن از انتشار داستانهای بعد خودت صرف نظر کن

0 ❤️

375904
2013-04-19 08:31:12 +0430 +0430
NA

(|: حالا ی جوری نظر میدید انگار اولین داستانخودتون چی بوده اخه نزنین تو ذوقش بابا …کس مینویسه لاقل ادم میخونه از بیکاری درمیاد :)] انقدر هم ب این بی چاره ها فحشای بد ندید کنجدا =))

0 ❤️

375905
2013-04-19 09:49:35 +0430 +0430
NA

یک خانه با سقف شیروانی بره تو کون تو و ممد و رهبر فرازنش نخوندم بابا

0 ❤️

375907
2013-04-19 10:52:09 +0430 +0430
NA

غلط ميكني به رهبر توهين ميكني كسكش(شيخ)

0 ❤️

375909
2013-04-19 11:13:22 +0430 +0430
NA

کس شعر
captcha

0 ❤️

375910
2013-04-19 11:42:04 +0430 +0430
NA

شیخ پشم …خوب کسکش بهت نگفتم تو سایت نیا…آخر ماجرای گاییدم مامانت زیر من رو لو میدی… ~X(

0 ❤️

375911
2013-04-19 15:18:24 +0430 +0430
NA

دوست عزیز سینه صاف واسه یه زن چیز زیاد جالبی نیست که تو باهاش حال کردی . ولی مهم نیست منظور رو رسوندی نمره تو میگم بچه ها اعمال کنن

0 ❤️

375912
2013-04-20 10:00:20 +0430 +0430
NA

خوب ، من چند مورد از تشبیهات عجیب و غریب -واقعن می گم!- شما را از متن داستانت کپی کردم دوست دارم اگه می تونی خودت توضیح بدی که یعنی چی؟(البته اگه از خنده ریسه نرفتی!)
آخه دوست من ، نوشتن یک پیش نیاز لازم داره به اسم "سواد"و البته چیزای دیگه هم می خواد حالا شما سوادت کمه ، اشکالی نداره، لااقل همون به زبان عامیانه بنویس . چه اصراری داری که بخوای از تشبیهات و آرایه های ادبی استفاده کنی ؟ که به دلیل همون فقر دانش ادبیاتی شما ،حاصل متن خنده داری بشه که نمونه هاش را برای فهم بیشتر عرایض بنده در ادامه نقل می کنم؟؟؟ بهتره بیشتر و بیشتر کتاب بخونی و بعد که دانشت بیشتر شد بنویسی. موفق باشی
1-«…چشم های مشکی نیمه روشنش…»
[مشکی نیمه روشن! دقیقن چه رنگی میشه؟]
2-«…چاره ای جز لذت برای هر کسی نمی گذاشت…»
[این یعنی چی؟چاره ای جز لذت نگذاشتن یعنی چی؟]
3-«…کمی بعد از ساکت شدن احساس شرمم …»
[مگه احساس ها -از جمله شرم- ساکت می شوند ؟ اون درده که ساکت میشه! شرم فروکش می کنه.ادیب!!!]
4-«…لبهای او مانند ژله ای نا میرا در دهان من جولان می داد…»
[این دیگه شاهکار بود ! جان هر کی دوست داری بگو “ژله ی نامیرا”! چه جور ژله ای هست؟ کجا می فروشند ؟ توش ژلاتین داره؟]
5-«…یک موکت قدیمی روی زمین پهن بود که می شد سختی زمینش را با بدن نرم و لطیف مینا فراموش کرد…»
[منظور اینه که به جای زمین روی بدن نرم ولطیف مینا نشستید ؟ یا روی موکت نشستید؟ پس دیگه بدن نرم و لطیف مینا اینجا چکاره بود؟]
6-«سینه های نه چندان بزرگ اما صاف و تراشیده ی او …»
[به جان خودم همه ی فسفر مغزم سوخت ! وقتی خواستم بفهمم سینه ی صاف و ترشیده چرا از نظر شما قشنگه؟ مخصوصن قسمت صاف بودنش!! نکنه منظورت از تراشیده،shave کرده بوده؟ آخه من ندیدم خانمها سینه هاشون را بتراشند!]
7-«…تکون دادم که شهوتش اجازه نمی داد که دیگه باهاش بازی کنم…»
[شهوت اون اجازه نمی داد دیگه باهاش بازی کنی؟ مگه اون داشت تو رو می کرد؟نمیدونم!]
8-«او رفت و من تا شب توی شیروانی خوابیدم »
[پسر جان، زیر شیروانی! نه توی شیروانی]
جناب نویسنده ی گرامی و البته کم سواد ! خودت قضاوت کن!

0 ❤️

375913
2013-04-20 11:46:43 +0430 +0430
NA

چه سکسی بشه زیر شیروانی؟
بهتره اسمشو بذاریم دربدر سکس

0 ❤️

375916
2013-04-22 02:36:22 +0430 +0430
NA

خاک توکلت بااین جفنگ نوشتنت

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها