سکس عاشقانه با نیلوفر

1399/09/06

سلام
من عرفانم 28سالمه
هیکلیم 106کیلو وزنمه دو متر هم قدم
میخوام داستان سکس عاشقانمو بگم
متاسفانه با دخترای زیادی دوس بودم
علاقه ای نداشتم به هیچکدومشون با همه شونم تقریبا سکس داشتم
بزارین راجب یکی از سکسامم بگم
با یه دختره یکی دو سال دوس بودم ب اسم نیلوفر قدش بلند بود
بدن لاغری داشت تقریبا ممه هاش بزرگ نبود زیاد
ما خیلی سکس داشتیم از شانس گندش خیلی به من علاقه مند بود
درحالی ک من تخمم حسابشون نمیکردم
اخلاق خشن دارم زیاد روو نمیدم ب کسی
خلاصه سکس منو نیلو گاهی درحد ساک زدن بود ک خیلی توو این کار حرفه ای شده بود گاهی هم از کوس میکردمش هم از کون
توو رابطمون ازش لب میگرفتم سرمو میبردم روی گردنش اونم بخاطر حس شهوتم گاهی هم سینه هاشو میمالیدم
میدونستم نه تنها اون بلکه بقیه دخترای دیگه ای ک باهاشون بودم
دلشون میخواست خیلی باهاشون ور برم اما من اینجوری نبودم از کس لیسی متنفرم
خلاصه بطور وحشیانه میکردمش تازه خودمم خسته نمیکردم میومد رو من سر زانوهاش همیشه زخم بود

خلاصه آقاا توو همین زمان
من رفتم موبایل فروشی کار داشتم یهو چشم افتاد به یه دختره
خیلی ازش خوشم اومد حتی با نگاه اول یه حس خاص
نه اون حس خوش اومدنی ک ب بقیه داشتم

خیلیی پیگیر این دختر شدم تا تونستم آمارشو دربیارم
اسمش پردیس بود اون موقع 18سالش بود و حدودا5 سال از این جریان میگذره
قدش 170 وزنشم 70
چندماهی بود که دنبالش بودم با هرکی سکس میکردم اونو تصور میکردم
تا اینکه یه شب توو رستوران دوستم دیده بودش بهم زنگ زد گفت همونی ک پیگیرش بودی اینجاس
(شهری ک تووش زندگی میکنیم کوچیکه اما جمعیتش زیاده)
منم سریع خودمو رسوندم اونجا که شاید بتونم صحبت کنم باهاش
دقیقا میز روبروش نشستم بهش خیره بودم
آخخخ موهای خرمایی فرفریش
خنده های با نمکش هی داشت عاشق ترم میکرد
اما اون یه نگاه کوچیک مینداخت روش برمیگردوند و دیگ نگام نمیکرد

وقتی غذاش تموم شد با خواهرش ک مشخص بود سنش خیلی بیشتره از پردیس
رفتن بیرون
دنبالش دوییدم گفتم وایسا کارت دارم بی محلی کرد گفتم فقط صبر کن حرف بزنم نمیخوام مزاحم شم
درحالی سرشو حتی بالا نیاورد گفت بفرما
بهش توضیح دادم ک چندوقته دنبالشم و ازش خوشم اومده
اما بی تفاوت جوابم کرد و خواهرشم حرف بارم کرد و رفتن
پردیس دختریه ک خییییلی خواهان داره از هر مدل ادم فکر کنی توو کفشن
یه دختر خوش هیکل توو پر
یه صورت زییبااا الانم ک دارم راجبش میگم تصویرش توو ذهنمه
دیگ خیلی پیگیر شدم گاهی اوقات از تایم کاریم میزدم میرفتم در خونشون کشیک که بیاد بیرون ببینمش با خودم کلنجار میرفتم که چرا میگه نه مگ من چی کم دارم…
دنبال هرراهی بودم برای نزدیک شدن بهش
تا اینکه ب دوستم گفتم بره مخ یکی از دوستای نزدیکشو بزنه …
بعد یه مدت موفق شد و نقشه ما این بود ک پردیس بکشونیم سرقرارمن بتونم باهاش حرف بزنم…

خلاصه ما موفق شدیم آقااا که این خانم و راضی کنیم
با هزارتا ترفند
هرروز که از رابطمون میگذشت من داشتم دیوانه وار عاشقش میشدم
دیگ داشتم ب جنون میرسیدم اما اون مثل من نبود
حس داشت اما نه ب اندازه من که اون حسشم عجیب نبود
با این ظاهر و موقعیت من
خیلی اذیتم میکرد سعی میکرد حرصمو دراره
و نقطه ضعف من این بود ک پسرای زیادی دنبالش بودن
و پردیسم چون اینو میدونست
میدونست خیلیا حاضرن براش همه کار کنن
احساس من براش تازگی نداشت

یه سالی از رابطمون گذشت رابطه ای با چنگ و دندون نگه داشتمش
با پسرای زیادی بخاطرش در افتادم دعوا کردم حتی بازداشت شدم
چون من عاشقش بودم دیوانه شده بودم مث قبلیا ب سکس باهاش فکر نمیکردم اصلا…
یه شب ک پردیس باهام قهر کرده بود (چون یه دختره ای ک ارزش نداره راجبش بگم و اسمشو بیارم خیلی فاز عاشقی با من داشت و این مدت بیخیال من نشده بود
توو این مدتی ک با پردیس بودم من نگاهم و فکرم حتی سمت کسی نمیرفت و تموم ارزوم پردیس بود بقیه برام یه کس بیش نبودن)و منم طبق معمول از کونش میخوردم که جوابمو بده
علیرضا که دوستمه بهم گفت بیا کافه فلان یکی داره ب اینستاگرام پردیس پیام میده
منم قمه ب دست هه
رفتم سراغش آقااا چه کتکاری شد گوشی پسره رو گرفتم
خیلی پیام داده بود ب پردیس اما اون جواب نداده بود
ایناااا داشت دیووونم میکرد
خیلی جوووش آورده بودم هرچیم بهش زنگ میزدم جواب نمیداد
رفتم در نمایشگاهشون
توو مسیر پشت فرمون به کشتنش به تجاوز به کشتن خودم به همه چی فکر میکردم عقلمو از دست داده بودم
(پدر پردیس یه مدت نمایشگاه مبل داشت که پردیس فقط بیست روز بود میرفت اونجا بعدازظهرها گاهی)

دیدم چندتا مشتری اونجان
منم وارد شدم درحالی ک دستام میلرزید سر و وضعم خاکی
انگشتامم خونی بود
حالا فکر کن با این قد و وزن یه همچین وضعی
خانمه منو دید گرخید سریع رفت بیرون

پردیس اومد جلو گفت چیشده
مثل وحشیا بدون هیچ حرفی گوشیو از دستش کشیدم رفتم پیامای دایرکتشو خوندم
پیاماشو ب یه پسره دیدم دنیا رو سرم خراب شد
(محتویات پیام این بود:
بعد کلی پیام که به پردیس داده بود
پردیس فقط جواب این پیامو داده بود
•داری چیکار میکنی؟میشه لطفا جوابمو بدی؟
•لاک میزنم
•دستاتو
•نه پاهامو
•میشه عکسشو بفرسی)
واااای پردیس عکس پاهاشو فرستاده بود نه اینکه کلشو فقط یه خورده از مچ دیده میشد و ناخوناش با صندل روو فرشی

دنیا روو سرم خراب شد خداااای من چرا باید یکی پاهای خوشگل عشق منو ببینه
پردیس ساق و مچ پری داره
نمیتونسم تحمل کنم چال خوشگل کنار مچ پاشو پسری ببینه
اون انگشتای خوشگلش
وقتی پیامای پسره رو دیدم که قربون صدقه پاهاش رفته بود زدم توو سرم اشکام میریخت دستام میلرزید
پردیس قیافه عصبی منو دیده بود استرس از سر و وجودش میریخت
داد میزدم سرش که چرااا
اونم ریموت درو زدم درو بست کسی نبینه از بیرون
وحشی شده بودم فقط داد میزدم
اصرار میکرد گوشیشو بدم
منم هی داد میزدم دعوا میکردم اشک میریختم

یهو با صدای بلند گفت دوس داشتم به تو چه
ناخوداگاه زدم توو گوشش
با این دستای گنده زدم توو گوش عشقم
گوشیشم زدم به زمین شکستم
روانی شده بودم رنگ و روم پریده بود وقتی صورت قرمزشو دیدم
آخ قربون دستاش برم که روو صورتش گرفته بود با چشای اشکیش نگام میکرد
دیگ ب خودکشی بیشتر فکر میکردم
داشتم دق میکردم
جیغ زد فحشم داد منم بی صدا مونده بودم
گفت برو بیرون
من سعی کردم نزدیکشم دیدم فایده نداره
رفتم بیرون منتظرش موندم اما اون نفهمید که من اونجام هنوز

زیاد نگذشت که از نمایشگاه اومد بیرون
تعجب کردم چرا پیاده داره میره
(چون داشت میرفت خونه دختر داییش ک خیلس نزدیک بود)
دوییدم دنبالش شب شده بود
تا دید دارم میرم سمتش اونم دویید
بهش نزدیک شدم کشیدمش عقب
التماسش میکردم ب حرفم گوش بده
مث سگا داشتم واسش له له میزدم که فقط نگام کنه
خواهش میکردم وایسه صحبت کنیم
عقلمو از دست داده بود دوباره شروع کردم به تهدید کردنش
رفت خونه داییش
یه ساعت کنار دیوار نشسته بودم گریه میکردم
بعدم پیاده رفتتم طرف ماشینم گوشیه پردیسم توو دستم بود
مطمئن بودم از دستش دادم با کاری ک کردم
زندگی برام معنا نداشت
هرچقدم احمقانه اما من ب جنون رسیدم توو رابطم
از ادمایی ک نگاهش میکردن متنفر بودم
چه برسه کسی بخواد باهاش صحبت کنه
یا پاهاشو ببینه
دیگ خودمو نمیشناختم
همون شب زدم توو جاده فقط گاز میدادم ب قصد خودکشی
هیچی نمیدیدم چشام تار بود اشک و خون جلو چشام بود
میدونستم اگ برم دنبال پردیس کار دستش میدم و بلایی سرش در میارم
توو همین فکر بودم ک فرمونو چرخوندم با سرعت زیاد انداختم خودمو توو خاکی ک شیب زیادی با جاده داشت
ماشین چپ کرد دو ضربه اول متوجه شدم
بعدش توو بیمارستان ساعت 3صبح بهوش اومدم
مث روانیای زنجیری شده بودم
مادر و خواهرمو دیدم داد میزدم برن بیرون
سرمو از دستم کشیدم
از شانس گندم هیچیم نشده بود
سرم چهارتا بخیه خورده بود و پایین آرنج دست چپم
بدنمم یکم کوفته بود
خونوادم به حالم گریه میکردن
داد میزدم میگفتم میذاشتین بمیرم
همه میدونسن من عاشق پردیسم نه تنها خونوادم بلکه هم دوستام
تموم شهر فهمیده بودم من میخوامش
اما کاش این حس متقابل بود
شنیده بود از تصادفم اما هیچی نگفت
پس فردای اون روز رفتم گوشی خریدم براش
از دختر داییش خواستم راضیش کنه ببینمش
اما نشد ک نشد
فقط گوشیو دادم بده بهش
دو روز دیگ گذشت
بهار بود همون روز خیلی بارندگی بود
پردیس خانم ی نگاه ب ما انداختن بعد کلی معذرت خواهی و جواب دادن
اینقد از حس و علاقم و کلافگیم بهش گفتم انگار دلش برام سوخت
بهش گفتم میمیرم براش
تاحالا ب زبون نیاورده بودم
خواهش کردم ببینمش
گفت تازه از باشگاه اومده خونه بعدش میاد خونه پیشم
واااای با‌ورم نمیشد داشت میومد خونه پیشم
همه رو پیچوندم
منتظرش نشستم
دو ساعت بعد اومد خونه
آخخخ قربون اون قیافش برم سرشو بوسیدم
عطر مووهاش همیشه دیوونم میکرد
بعدکلی حرف زدن
سر شوخی باز کردیم کلی خندیدم داشتم از لحظه لحظه بودنش لذت میبردم
چطور ممکن بود یه مرد خشک و بی احساسی مث من ب دست و پای یه دختر بیوفته
پاهاش رو پام دراز کرده بود با دل و جون میبوسیدم پاهاشو
از رو مبل پا شد رفت لب پنجره
دوس داشتم قدماشو روی چشام بذاره
اون هیکل او‌ن قیافه اون موها داشت حالمو بد میکرد
تموم وجودم پر از عشق و شهوت شد
رفتم سمتش سعی کردم گردنشو ببوسم
خیلی بلند بودم دربرابرش سرش تا آرنجم بود
بغلش کردم پاهاشو جفت کرد دور کمرم
میچرخووندمش
از ته دل میخندید داشتم هی بیشتر بیشتر ب عشق پی میبردم
خنده هاش عقل از سرم برده بود موهای فرفریش پخش میشد توو هوا
دلم ضعف میکرد
نگهش داشتم سرمو بردم روو سینش بوو میکشیدم
خوشبو ترین دختری ک توو زندگیم دیدم
عطر تنش مستم کرده بود خودشو انداخت رو زمین رفت طرف خوراکیا یه میوه برداشت گاز زد
تمووووم حرکاتش شهوت منو بیشتر میکرد هرچی بیشتر نگاهش میکردم دلم بیشتر میخواست بغلش کنم فشاارش بدم
دورتادور خونه میچرخید منم وسط حال فقط نگاهش میکردم
دلم میخواست ب معنای واقعی بخورمش
دیده طاقتم تموم شده بود وحشیانه بلندش کردم از روو زمین
بردمش توو اتاق
درب اتاق بستم
انداختمش روو تخت
وااای حالا دیگ من بودم و دختری ک هرقسمت بدنش حشریم میکرد
ب تنها چیزی ک فکر میکردم سکس بود
سکس با اونی ک عاااشقشم
رفتم رووش دوتا دسمو گذاشتم بغلای سرش
لباشو بوسیدم تا میخواستم مک بزنم صورتشو برمیگردوند
اینکاراش بدترم میکرد
تلاش کردم نذاشت لب بگیریم
با یه دستم صورتشو گرفتم محکم بزور لباشو مک میزدم
هی دست و پا میزد پاشه
منو از روی خودش بلند کرد پ پا شد بره طرف در دوباره انداختمش روو تخت
چندبااار خواست در بره به هر نحوی با حرف یا حرکاتش
اما نذاشتم
نه میتونستم بذارم بره
نه میتونستم هرکار ک دوس دارم کنم
بزور نگهش داشتم
شروع کردم ب تحریک کردنش ک پافشاری نکنه
گردنشو وحشیانه مک میزدم
رفتم روی سینه هاش آخخخخخخ سینه های پرش نرم و خوشمزش
باورم نمیشد ک پردیس زیرمه
از عشق و شهوت دیوونه شده بودم
این حس برای اولین بار تجربه کردم
حمله میکردم ب گردنش صدای واق واق کردن سگ درمیاوردم ب خداوندی خدا دست خودم نبود عشق اینجوریم کرد
اون پردیس لعنتی هیچ پسری نمیگذشت ازش
گاز میگرفتم گردنشو میکشیدم از درد همزمان با من پا میشد
واقعا قصد کندن گوشت خوشمزشو داشتم
دلم میخواست خونشم بخورم
ب خودم اومدم دیدم همش داره درد میکشه ک اروم باش وحشی
دیگ نمیاد پیشت
هیچی از سینه و گردن نمونده بود براش همه سیاه و کبود بود
رفتم روی شکمش
حرارت کسش از زیر شلوار داشت به تنم میخورد هی میخواستم جلوی خودمو بگیرم نمیتونسم
جلوی سرمو گرفت نذاشت برم
سعی کردم بازم نذاشت
روی شکمش موندم هی مک میزدم
چیزی ب اسم لیسیدن نبود دوس داشتم مک بزنم گاز بگیرم
وحشی شده بودم خودم خودمو نمیشناختم
دیگ زدم ب سیم اخر
شلوارشو بزور دراوردم جیغ کشید دهنشو محکم گرفتم
خون جلو چشامو گرفته بود دقیقا شبیه ببری شده بودم ک بوی ماده ب سرش خورده هاار شده
حس کردم قیافم خیلی وحشی شده و ترسید پردیس
یهو حالت نگاهمو تغییر دادم دستمو برداشتم
در گوشش گفتم تو ماال منی همه چیت مال منه
رفتم طرف کوسش
چند ثانیه داشتم نگاه میکردم بهش دهنم آب افتاده بود
وااای لعنتی بالاس کوسش اندازه یه مثلث کوچیک مو گذاشته بود
بقیش نرررررررررم و سفید
زبونمو کشیدم وسط کسش آخخخخ چ لذتی بود نگاهمو انداختم ب صورت ماهش اخ من داشتم کوس پردیسمو لیس میزدم
دوسه بار لیس زدم زبونم سیخ شده بود چ برسه ب کیرم
چوچولشو مک میزد واای چ طعمی بود
بعد چندبار لیس زدن و مک زدن سرمو اوردم باالا تفمو قورت دادم
•لعنتییی آب دهنم راااه افتاده اینقد خوشمزس
دیگ کم کم دوباره داشتم وحشی میشدم
اون کوس نرم زیر دندونم بازی میکردم
دست خودم نبود گاز میگرفتم
پردیسم جیغ کوتاه میزد
تموم تلاشمو داشتم برای لذت بردنش میکردم
دیدم دیگ پاهاشو جمع نمیکنه
داره کم کم ناله میکنه
اخ صداش خون توی رگامو جووش میاورد
دیگ درد بخیه سردرد بدن درد واسم معنا نداشت
صداشو ک میشنیدم توی سرم پخش میشد
با ولع تماااام کس خوشگلشو میخوردم
کسش لبه نداشت بغلاش تپل بود
چرااا باید یه دختر اینقد همه چی تموم باشه
داااللشتم ازلیسیدن کوسش لذت میبردم
هرچند دقیقه سرمو میاوردم بالا ب کس خوشمزش نگاه میکردم دوباره با حرص میخوردم
کونشو لیس میزدم کون تپل گردشو
صدای اروم و نازکش حالمو بدتر میکرد
تب کرده بودم خیس خیس بودن تنم از خوردن کوسش بیشتر از اون من لذت میبردم
هی میخواسم زبونمو بکنم توو کسش خودشو میکشید عقب
اخه پرده داشت عشق من
قربون پردش برم من
دلم میخواست پوزیشن عوض کنم اما میترسیدم یهو بگه بسه یا دیگ قبول نکنه دلم میخواست فقط بخورم کسشو
باورم نمیشد عرفانی ک بعد سکس بدش میومد از همه
تف نمینداخت ب کس و کون کسی
الان میترسه ک نذاره کوسشو بخوره ایییی بسوزه پدر عاشقی
اما مهم نبود من جلوی پردیس نه غروری داشتم ن هیچی
حاضر بودم برده باشم براش
نزدیک ب دو ساعت داشتم با دل و جون میخوردم
چندبار ازم خواست بس کنم نتونستم
دیگ سرمو اورد بالا گفت بسه توروخدا
داره میسوزه
با ته ریشم آزده شده بود
کسش قرررررمز شده بود ورم کرده بود
مشخص بود حالش بده هه
منم مث کسخولا میگفتم بزار بخورم
یه کس لیس تمام عیار شده بودم برای عشقم
اما دیدم خندید گفت خیلی خوب بود
اوووف من فدای خنده هات بشم عشق دلم
دیگ ب سکس فکر نمیکردم
انگار ده بار ارضا شده بودم
وقتی فهمیدم راضی بوده ازم و خندید انگار دنیارو بهم دادن
تموم وحشی شدن من فقط بخاطر خوردن و لیسیدن بدنش بود
خوردن آب خوش مزش که داااغ بود
من ارضای روحی شدم
شروع کردیم ب لب گرفتن
یه لب طولانی بهترین قسمت زندگیم
چه لذتی داشت لبای عشقمو میخوردم چ ارامشی بود حس مالکیت داشتم
من لب و سینه و کوس و کون کسیو خورده بودم ک دست کسی بهش نخورده بود و پسرای زیادی ارزوشو داشتن

گفت نمیخوای ارضاشی
پا شدم از رو تخت گفتم نه عزیزم فقط تو مهم بودی
گفت نمیشه اینجوری بیا دیگ
وااای پردیس داشت اصرار میکرد ب ارضای من
منم مث احمقا میگفتم نه چون وااااقعا من ارضا روحی شده بودم
خوردن کوسش برای هفت پشتم بس بود
رفتم آب اوردم یه بطری آب معدنی کامل بدون نفس سر کشیدم
منو با تعجب نگاه میکرد با خودش گفتم چ کسی گیر ما افتاده ههههه
کنارش دراز کشیدم
دست کشیدم روی بدنش سرم بالاتر از سر پردیس بود
داااغ بود بدنش دااااغ
نمیتونسم نگاه کنمو تحریک نشدم یه خورده مالیدم بدنشو
برگردونشمش
پشتشو کردم طرفم ماساژ دادم کمرشو
دیگ کیرم داشت میترکید
ب نفس نفس افتاده بودم
•الهی من قربون چال کمرت برم
دوتا چال عمیق با گودی کمر ک سایه انداخته بود
خداااا همه چیو یه جا ب این پدرسگ داده
از بالا تا پایین کمرشو لیس زدم
ناخودگاه سرم برم بین کونش
سوراخ کونشو لیس میزدم
خودشو میکشید جلو میدونستم داره میسوزه چون آزرده شده اما
دوس داشتم بخورم کونشو
با کیرم ار‌وم میکشیدم روو کونش
حاااالا این کیر گنده رو چ جوری توو کونش جا بدم
ترسیده بودم دردش بیاد دیگ نیاد پیشم
دوباره شروع کردم ب لیسیدن کونش انگشت کردن
اخه مگ میششششه کون ادمم اینقد خوشمزه
بدون هیچ بویی
درحدی ک انگشتامو میکردم تو کونش دوباره توو دهنم میکردم تفیش کنم
خلاصه با انگشتام راهشو باز کردم
اروم اروم کردم توو
دیگ صدای ناله نبود صدای آی آی گفتن با درد بود هه
اما این بار دیگ پردیس مهم نبود
تقصیر خودش بود با بدنش منو ب این حال و روز انداخت
باز داشتم هار میشدم هی میکردم توو تا اینکه تا ته رفت فقط صدای جیغ میشنیدم
جیغ کشیدنشام حشریم میکرد هرچی بیشتر جیغ میکشید بیشتر لذت میبردم شده بودم یه حیوون هاار محکم تلمبه میزدم
میگف توروخدا بسه عررفان خواهش میکنم
سرشو فشار میدادم روی تخت خفه میشد صداش
تموم تلاشمو کردم ک زودتر تموم کنم بیشتر از این اذییت نشه
ابمو ریختم توو کونش
کیرمو کشیدم بیرون اووووف چ خوووونی روش بود
برش گردوندم انگار تازه ب خودم اومدم گفتم پردیس خوبی درحالی ک هول شده بودم
بهش اب دادم گفتم حالت خوبه دیدم دویید رفت توو دسشویی
صدای آخ گفتنش اومد
رفتم در دسشویی وایسادم اومد بیرون دستشم دستمال خونی بود
الهی بمیرم برات زندگیه من نشستم رو زمین محکم گرفتمش کونشو میبوسیدم
من این ادمی ک الان هستم نبودم عشق پردیس اینجوریم کرد…
این داستان که کااااااملا واقعی هست و زندگیه منه

ادامه داره همچنان…

نوشته: عرفان


👍 3
👎 10
18801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

778731
2020-11-26 00:37:55 +0330 +0330

😐
پس‌چرا اسم داستان نیلوفره بی شرف
نیلوفرا حرمت دارن نه لذت

6 ❤️

778748
2020-11-26 01:22:33 +0330 +0330

اول اسمشو یاد میگرفتی بعد عاشقش میشدی

1 ❤️

778760
2020-11-26 01:42:41 +0330 +0330

یه گرگی میره خونه دهقان میبینه سگ نگهبان خوابه زوزه میکشه میگه بر خفتگان تاختن از مردانگی به دور است!! دهقان بیدار شد ابتدا تفنگش را برداشت خوار گرگ را گائید بعدشم سگشو از کون کرد که سر پست نخوابه آخرم دختر همسایه رو گرفت کرد (اینو دیگه منم نمیدونم چرا!!) خلاصه قرار بود کامنت فلسفی باشه مرتیکه نفهم رید توش!! قضیه کستان اینه عاشق نیلوفر شد پردیسو کرد!!

4 ❤️

778779
2020-11-26 03:36:49 +0330 +0330

والا این طوری که‌ تو‌ گفتی،شما هانی کورده تشریف دارید!!!

0 ❤️

778789
2020-11-26 04:33:00 +0330 +0330

داداش عرفان کلا روانی هستی برو دکتر!!!

2 ❤️

778812
2020-11-26 10:45:00 +0330 +0330

ادامه شو زود بنویس ببینم به کجا رسیدی با دختره 😕

0 ❤️

779003
2020-11-27 09:45:22 +0330 +0330

کسخلی بابا. یه عشقست اسگل توی کف نیلوفر و پردیس

0 ❤️

779192
2020-11-28 15:08:41 +0330 +0330

خیلی سعی میکنم که چیزی نگم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها