سکس من با زن داداشم بعد ۱۴سال انتظار

1400/11/11

فقط چند جمله قبل از شروع میگم که چون این ماجرا کاملا واقعی هستش و زره ای دورغ و بلف توش نیست طولانیه ولی توصیه میکنم حتما بخونید.
من احمد الان که این ماجرا رو میگم ۲۸ سالمه ولی میخوام از اول شروع صمیمت من با زن داشم بگم و شاید جای تعجب باشه بگم شروع این صمیمت وقتی بود من ۱۴ سالم بود و اولین رابطه جنسی من و زن داشم سن ۲۸ سالگیم بود یعنی چیزی حدود ۱۴ سال طول کشید که این‌ رابطه گرم من و زن داشم که منجر به سکس بشه ولی سعی میکنم زیاد طولش ندم که خسته بشید.

۱۴ سالم بود تو تعطیلات تابستان بودم که خیلی دوست داشتم برم تهران آخه خونمون شهرستان بود و فاصله زیادی با تهران داشت؛داداشم خونش تهران و کارمند بانک بود و دختر خالم زنش بود و تصمیم گرفتم که تعطیلات تابستان رو مدتی برم خونه داداشم.
مشخصات زن داشم رو بگم البته یه موقع فکر نکنید چون میخوام در مورد رابطه خودم با ایشون حرف بزنم تعریف الکی میخوام بکنم زن داشم واقعا تمام این ویژگی های که میگم رو داشت و شاید همین باعث شد من در آینده نسبت به ایشون حس پیدا کنم،ایشون قدی متوسط و نه چاق و نه لاغر بودن باسن و سینه خوش فرم و صورتش بی نقص،سفید،کشیده با گونه هایی برجسته داشت شاید بگم بین زن داداشام و حتی فامیل هام لول بالاتری بود.
خلاصه اون موقع با داداشم رفتم تهران،داداشم نظامی بود و صبح تا عصر محل کار و من پیش زن داداشم بود و چون سنم کم بود پیش من با تاب و شلوارک تو خونه میچرخید و من اون موقع حس شهوت آلودی به ایشون نداشتم و اونقدر باهام راحت بود که بعدازظهرها کنارم می‌خوابید کاهی هم که چیز جذابی میگفتم بوسم می‌کرد با اینکه ۱۴ سالم بود یا دستم رو میگرفت می‌گفت تو پسرمی بیا بریم چرخ بزنیم(البته خودش اونموقع فقط بیست و سه سال داشت) و تا برمیگشتیم اینقدر دستامون تو دست هم بود که دستامون عرق می‌کرد و چون ماجرا واسه سالهاست بزار زیاد طول ندم و این سفر من چون سنم کم بود بدون حس شهوتی گذشت نه اینکه بگم میل جنسی نداشتم منظورم اینه نسبت به فامیل نزدیکم حسی نداشتم خلاصه دیگه تا دو سال جور نشد برم تهران ولی خوب داداشم مرخصی میموند زن داشم با من مثل همیشه صمیمی بود و بعد دو سال که تصمیم گرفتم دوباره با داداشم یه سری برم تهران مثل دفعه قبل تعطیلات تابستان بود و من اینبار ۱۶ سالم بود و به سن بلوغ نزدیکتر شده بودم ولی وقتی دوباره رفتم خونه داداشم زن داداشم مثل همون دو سال پیش باهام همون رابطه گرم رو داشت و اولین باری که یه جرقه کوتاه در مورد میل جنسیم به ایشون رقم خورد تو همین سفر بود و یه روز که پشت کامپیوتر داشتم بازی می‌کردم اومد تو اتاق و به حالتی صمیمی از پشت منو که رو صندلی کامپیوتر نشسته بود بغل کرد و گفت پسرم عشقم چقدر میخوایی بازی کنی و وقتی تو این حالت نرمی سینه هاشو رو شونم احساس کردم یه لحظه راست کردم و باور پذیر نبود برام که این لحظه نسبت بهش حس پیدا کرده بودم خلاصه جوری که نفهمه یه دستمو بردم پایین که معلوم نباشه راست کردم و بعد اینکه زن داشم از اتاق رفت بیرون از اینکه به لحظه بهش این حس رو پیدا کردم احساس گناه کردم و سعی کردم تا وقتی خونه داداشم هستم خودمو کنترل کنم ولی خوب وقتی خط وسط سینه هاشون از بالا تابی که پوشیده بود و برجستگی سینه ها و باسنش رو تو لباسای راحتی میدیدم دیگه مثل دفعه قبل عادی نبود برام و کنترل شهوتم سخت بود و این سفر من به خونه داداشم هم گذشت و دیگه کم پیش میومد که برم و بیشتر از چند روز بمونم اونم وقتی که داداشم واسه زن داشم هم کار کارمندی پیدا کرده بود که سرگرم بشه راستش بچه دار نمیشدن و علیرغم اینکه همیشه با من صمیمی بود ولی راحتی قبل رو باهاش نداشتم آخه سنم دیگه بالای ۱۸ سال رفته بود ولی من گهگاهی تو خیالاتم باهاش رابطه سکس برقرار میکردم و حقیقتش رو بخوایید به فکرش خودارضایی هم میکردم این علاقه من به ایشون اونقدر به مرور زمان زیادتر میشد که یه جور حس حسادت نسبت از صميميت ایشون با بقیه پیدا کرده بودم و دوست داشتم با من بیشتر از بقیه گرم باشه و این ماجرا طول کشید تا وقتی که ۲۳ سالم شد واسه کار رفتم تهران و با یکی دیگه از داداشام یه خونه نزدیکشون گرفتیم و این رو فرصتی دونستم بیشتر باهاش گرم بشم و همچنین هم شد و آخر هفته ها یا ما اونجا بودیم اونا میمومدن خونه ما و یه روز که داداشم واسه یه ماموریت سه روزه حساب و کتاب بانکی رفت یکی از شهرهای دیگه ازم خواست برم پیش زن داشم باشم و من ۲۵ سالم شده بود(دو سال بود تهران بودم) ولی با اینکه این فرصت خوبی بود ولی چون داداشم بهم اعتماد کرده بود به خودم قول دادم هیچ کاری نکنم و یجورایی تصميم گرفتم به خاطر داداشم کلا بی خیال زن داداشم بشم و اون سه روز با اینکه از شدت شهوت داشتم منفجر میشدم کاری نکردم البته زن داشم هم لباساش پیش من پوشیده تر بود ولی خوب علیرغم اینکه ۲۵ سالم بود خیلی باهام راحت بود و حتی یه بار که دمر خوابیده بودم پشتم رو ماساژ زد و گفت بیا ناهار آماده هستش، نرمی دستاش حس فوق‌العاده ای داشت و تا روز آخر و دو سه ساعت قبل اینکه داداشم از ماموریت برگرده کار خاصی نکردم و تنها موقعی که زن داشم از حموم تو اتاق خواب اومد بیرون از تو جا کلیدی قفل در یه دید زدم و با صحنه ای مواجه شدم که و واقعا خیلی سخت بود بتونم بی خیال زن داشم بشم، حالا صحنه چی بود زن داشم رو دیدم که داشت یه چیز کرم مانند به سینه هاش می‌مالید و وقتی برای اولین بار سینه های زن داداشم رو تو حالتی براق شده و گرد و خوش فرم با نوکی صورتی رنگ که به خاطر مالیدن کرم برجسته شده‌بود و خودمم تعجب می‌کنم چطور تونستم اون موقع جلوی خودمو بگیرم خلاصه اینم گذشت.
ببخشید طولانی شد دارم سعی میکنم این ۱۴ سال رو تا میتونم خلاصه کنم .
من به خاطر دانشگاهم که تو شهرستان خودمون واسه ارشد قبول شده بودم تصمیم گرفتم بیام شهرستان و یجورایی باعث شد تا ۲۸ سالگی رابطه خاصی بین منو زن داشم نباشه و با اینکه خوشحال بودم این اتفاق باعث شده از زن داشم دور باشم به داداشم خیانت نکنم ولی نمیتونستم شهوتی که تو این سالها نسبت به زن داشم ساخته بودم رو فراموش کنم مثل شراره آتش همش گر می‌گرفت تا جایی که مجبور شدم یه بهونه پیدا کنم و برم یه هفته ای تهران باشم خلاصه رفتم تهران و تو راه همش به این فکر بودم آیا امکان پذیر هستش من تو این سفر با زن داشم سکس کنم و به این فکرا تو اتوبوس با کیر خودم ور میرفتم و نوک کیرم همش خیس میشد و وقتی رفتم تهران رفتم خونه داداش مجردم که قبلا با هم هم خونه بودیم و فکری به نظرم رسید و اومدم یه عکس خوش قیافه و خوش تیپ از خودم گذاشتم وضعیت(من بدنسازی میرفتم) که شاید زن داداشم واکنشی نشون بده و همین هم شد و زن داشم در پاسخ به عکسم سه آدمک از اونایی که رو چشماشون قلب هستش فرستاد و زیرش نوشته بود خوشتیپ مارو نگا منم بی وقفه یه قلب بزرگ فرستادم و گفتم:راستی تهرانم
و اون گفت:ای کلک پس چرا به ما نگفتی زود بیا اینجا.
گفتم:خونه اید مگه
گفت:نه فقط منم محمد(اسم داداشمه) هم میاد عصر.
من بی وفقه رفتم و اونجا و وقتی زن داشم در رو باز کرد وایی نگم براتون زن داشم جذاب‌تر از همیشه یه رژ براق کم رنگ زده بود گونه های برجسته و صورت سفید و جذابش و چشمای سیاه و بزرگش انگار تا الان اینقدر تو زیبایش فرو نرفته بودم با اینکه یه شال و بلوز گشاد پوشیده بود ولی برجستگی سینه هایش علامت می‌زد و در عوض یه شلوار جین تنگ پاش بود که برای اولین بار برجستگی کسش کامل به چشمم می‌خورد و وقتی رفتیم و اون رفت تو آشپزخونه از پشت باسنش رو دیدم خیلی گرد و خوش فرم بود و با حالتی تعجب به خودم گفتم یعنی این همه سال چطوری دریغ کردم رون هاش هم گوشتی و تراشیده بود لامصب کیرم داشت شلوارم رو پاره میکرد نمیدونستم الان چه حرکت و واکنشی بکنم آخه حقیقتش رو بخوایید تا الان از کارها نکرده بودم .
زن داشم از تو آشپزخونه صدام زد و گفت:نقاشی های منو دیدی.
گفتم:کجاست ببینم
گفت:اونایی که کامل کردم فروختم ولی تو گوشی عکسشون رو دارم بزار نشونت بدم.
اومد جلو و داشت تو گالری دنبال عکس هاش می‌گشت که سینه هاش چند سانتی صورت من که رو مبل نشسته بود قرار گرفت واقعا نتونستم خودمو کنترل کنم و من که تو عمر این کارهارو نکرده بودم بی اختیار دست‌هام رو تو همون حالت حلقه زدم تو کمر زن داشم و با دهنم شروع کردم به خوردن یکی از سینه هاش اونم با لباس و با حالتی التماس گونه دوباره به خودم اومدم گفتم:بخدا دست خودم نبود.
زن داشم که رنگش پریده بود بود و تو شوک بود گفت:احمد چکارکردی،چرا اینجوری شدی ،خدایا من خوابم یا بیدار.
گفتم:تقصیر من بود هرچی تو بگی من همون رو انجام میدم و بگی برو گم شم میرم واسه همیشه گم میشم ولی چیزی نگو.
بلند شد و بدون اینکه چیزی بگه رفت تو اتاق خواب،منم تو خودم بودم و همش کلنجار میرفتم و به خودم میگفتم چه گوهی خوردی،بدبخت شدم.
نیم ساعت بعد زن داشم صدام زد گفت بیا تو اتاق و با حالتی کنجکاو رفتم تو اتاق و دیدم لب تخت خواب نشسته؛گفت بیا کنارم بشین کارت دارم و رفتم کنارش نشستم و با بین ترس و کنجکاوی و البته شهوت کنارش نشستم.
بهم گفت:احمد آیا این حقیقت داره که آدم بعضی وقتا نمیتونه در مقابل چیزی که خودش ساخته وایسه.
منم با حالتی که ذهنم پر از سوال بود گفتم آره ممکنه.
گفت:مثل حس شهوتی که من و تو توی این سالها نسبت به هم ساختیم و الان نمیتونیم در مقابلش مقاومت کنیم منتها تو زودتر تسلیم شده و من الان داره تسلیم میشم.
من که منظورش رو گرفتم گفتم: بخدا عین واقعیت رو داری میگمی.
حرفم رو قط کردم گفت من از وقتی برای اولین بار اومدی اینجا تا الان به حدی باهات صمیمی شدم که باعث شده الان به فکر سکس با تو بیفتم.
گفتم:بخدا منم همین حالت تو رو داشتم ولی کاریه که شده بیا و نزاریم بیشتر از این اذیت بشیم بیا به خواستمون برسیم.
و دستاشو گذاشت رو سینم و منو به پشت فشار داد که بیفتم رو تخت و افتاد روی من و منم که سالها این عطش تو وجودم نگه داشته بودم مثل حیوون رام نشده پشت سر هم کیرم رو از رو لباس به کس نرم و برجسته فشار میدادم،لب میگرفتم، سینه هاشو میمالیدم،از پشت با دست باسن بی نظیرش رو فشار میدادم و عطش این همه سال تو وجودم بود،اونم از لذت زیاد با صدا آه و ناله میکرد و هم زمان قبل اینکه من بخوام سینه هاشو از تو بلوزش بیارم بیرون خودش بلوز و سوتینش رو یجا در آورد یه جفت ممه گرد و سفید و براق یهویی با حالتی لرزان از پایین زد بیرون همین که چشمم بهشون افتاد و شروع کردم به خودشون اونم با صدایی لرزان(از شدت لذت جنسی) میگفت:بخور واسه خودته و این حالت باعث شد ارضا بشم و لباس اطراف کیر خودم و کس زن داشم که محکم کیرم رو به کسش فشار داده بودم خیس بشه و البته نفهمیدم اونم اونموقع ارضا شده یا نه آخه یهویی صدای آخ و ناله اونم بلند شد و یه لکه بزرگ از لباس دوتامون خیس شده بود و هر دو یخورده از این کار شوکه بودیم ولی معلوم بود زن داشم بی صبرانه منتظر رابطه سکس بود منم با اینکه یخورده بعد ارضا شدن از این کار شوکه بودم نخواستم همچین فرصت طلایی رو از دست بدم گفتم:پایه واسه اصل رابطه.
با لبخندی گفت:بی صبرانه
گفتم:فدات که منم دیوونه این سکسم برم تو حموم لباسام رو در بیارم خودمو تمیز کنم بیا و گفت:باشه عزیزم منم لباسام رو در میارم.
ناگفته نمونه یخورده بعد ارضا شدن عذاب وجدان داشتم و میلم یخورده فروکش شده بود ولی وقتی از تو حموم که تو اتاق خواب بود اومدم بیرون زن داشم رو کامل لختی دیدم و چشمم به بدن فوق‌العادش افتاد دوباره درجه شهودتم زد آخر درجه و کیرم رو که داشت دوباره راسته راست میشدمستقیم رفتم شروع کردم به خوردن کسش وایی نرمی و داغی کسش تو دهنم دیوونم کرد صدای آه و ناله های بلندش که سرشار از لذت بود و می‌گفت قلبم نفسم بخور بکن مال خودته بدتر دیوونه ترم می‌کرد و کیرم رو آوردم جلو و سرش بردم که بزار رو کسش گفت یه کاندوم واست گذاشتم با با حالتی خنده گونه گفت نکنه میخوایی خودت بعد سالها منو حامله کنی و من فوری کاندوم رو زدم و خودش سر داغ کیرم رو دقیقا گذاشتم رو سوراخ کسش و با یه فشار رفت تو کس تنگ و گرم و نرمش ایقدر از اون حالت لذت بردم انگار تمام وجودم تو کسش خالی شدم منم با اینکه تا الان سکس نکرده بودم این تجربه رو داشتم موقعی تنها بودم تو رخت های تا شده جا رختی زیاد تلمبه بزنم با سرعت تلمبه میزدم صدای زن داشم همچین بلند بود تو خونه می‌پیچید و هر چی تو اون همه سال تو خودم جمع کرده بودم داشتم تخلیه میکردم،هم زمان کونش رو می‌مالیدم.سینه هاشو میخوردم،ممه هاشو میخوردم،صورت و گردنش رو لیس میزدم و همچین سکس لذت بخشی باهاش کردم که فکرشو هم نمیکردم البته بعدش عذاب وجدان که داشتم ولی زود بی خیال میشدم آخه سالها بود واسه این سکس تحمل کرده بودم و وقتی از تهران برگشتم باز تو اتوبوس با خودم میگفتم دیدی تونستی و این بود اولین رابطه سکسی من با زن داداشم.
در آخر اینو بگم یه بار زن داشم از تهران زنگ زد و گفت داداشت دو روزه میخواد با همکاراش بره کوهنوردی به یه بهونه بیا تهران و طولش ندادم رفتم اونجا و یه روز با زن داشم تنها اونجا بودم ایقدر اون یه روز باهم سکس کردیم که روز بعدش که خداحافظی کردم ماهیچه های میان تنم گرفته شده بود و تا الانم کسی حتی شکی هم به این رابطه نکرده و امیدوارم به خیر بگذره.

نوشته: احمد


👍 9
👎 27
58801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

856480
2022-01-31 00:57:32 +0330 +0330

کسخول نفهمیدیم نظامی بود یا کارمند بانک

7 ❤️

856482
2022-01-31 01:03:42 +0330 +0330

کسکش شیشه ای بلاخره کارمند بانک یا نظامی

5 ❤️

856483
2022-01-31 01:04:47 +0330 +0330

همین که فرق کارمند بانک و نظامی بودن رو نمیفهمی مشخصه چقدر داستانت واقعیه

4 ❤️

856494
2022-01-31 01:30:05 +0330 +0330

از بس کونت گزاشتن ماهیچه های سوراخ کونت گرفته کنی چاقال حالا راستشو بگو کارمند بانک کونت گذاشته یا نظامی

4 ❤️

856500
2022-01-31 01:43:44 +0330 +0330

کی به این جنس میده؟
جان عزیزتون یکی گردن بگیره اینو

0 ❤️

856540
2022-01-31 04:16:42 +0330 +0330

ک ی ر تو ک و ن خالی بنده ، جقیت کنن،ای که داداشن کارمند بانک نظامی…
میسپارمت به باقی دوستان.

0 ❤️

856549
2022-01-31 06:40:56 +0330 +0330

اون لکه های روی لباسهاتون لکه ننگی بوده که بار آوردین
وای به وقتی كه نه داشت خونه هست نه تو
و فکر میکنین اون تنها هست

0 ❤️

856551
2022-01-31 07:47:38 +0330 +0330

والا خواستم داستانت رو باور کنم. با دید مثبت خواستم بخونم. ولی من سوالم اینه که خودت نشستی تایپ کردی داستان رو و اخرش یبار نخوندی همینجوری فرستادی برای سایت؟ یا اینکه وسط داستان نوشتن رفتی جایی یا خوابیدی که داداشت از کارمند بانک بودن به نظامی تغییر شغل داد! ؟ ادامشو دیگه نخوندم و فحش هارو میزارم دوستان بنویسن

0 ❤️

856554
2022-01-31 08:25:08 +0330 +0330

Lol 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤪🤪🤪😂😂😂👻👻👻👻👻
دادا چی میزنی به ما هم بگو بریم فضا نوردی 🤪🤪🤪

0 ❤️

856571
2022-01-31 10:07:33 +0330 +0330

پیشنهاد میکنم حالا که دیوسی برو ننه و آبجیت هم بگا و بده همه محله بگان کس کش عوضی

1 ❤️

856581
2022-01-31 11:15:05 +0330 +0330

نهضت سوادآموزی برو

1 ❤️

856610
2022-01-31 16:01:59 +0330 +0330

شاخ هفت شعبه گوزن کلمبیایی تو کونت
آخرش داداش نظامیت با پوتین رژه رفت تو کونت که از اون داداش بانکیت وام بگیره تو رو بندازن کمپ ترک کنی شیشه اییه کس مغز، کیرم تو نوشتنت👀😡

1 ❤️

856617
2022-01-31 17:17:11 +0330 +0330

فکری به نظرم رسید و اومدم یه عکس خوش قیافه و خوش تیپ از خودم گذاشتم وضعیت

فرزندم تا اینجای داستانت واقعی بود

بخاطر مابقی داستانت هم انشالله با حضرت لوط بزرگوار محشور بشی که اساسی از خجالتت در بیاد

1 ❤️

856623
2022-01-31 17:44:30 +0330 +0330


هر کجا محرم شدی ، چشم از خیانت باز دار
ای بسا محرم که با یک نقطه ، مجرم می شود


واقعا نمی‌دونم چی باید به شما گفت ؟؟؟؟.

0 ❤️

856628
2022-01-31 18:17:11 +0330 +0330

دروغ گو کارمند بانک یا نظامی دروغ گو خاک بر سرت

0 ❤️

856631
2022-01-31 18:54:10 +0330 +0330

کیر تو مغز جقیت اول میگی داداشت کارمند بانک بوده بعدش میگی نظامیه

0 ❤️

856655
2022-01-31 21:32:51 +0330 +0330

داداش تو همون اول داستان ریدی و نفهمیدیم داداشت کارمند بانک بود یا نظامی داشتم می خوندم به قسمت شربت خوردنتون برسم که ریدی و داستانو رها کردم

0 ❤️

856669
2022-02-01 00:01:06 +0330 +0330

از عجایب روزگار که دختر ها میشینن چه داستانهایی مینویسند …

0 ❤️

856698
2022-02-01 01:25:40 +0330 +0330

یه داستان تخیلی بود از یه مجلوق
برادرش چند شغله بوده فکرتون و باز کنین نظامی بوده از سر شیفت و‌ کارش میومده میرفته بانک ، در واقع قصدش خالی کردن خونه بوده داداشی بیاد کون زنش بزاره بره
داستان انقدر تخیلیه که بچه تو شونزده سالگی به بلوغ میرسه
تا با تون تجربیات بلوغ زودرسم داشتی چهارده یا تهش همون پونزده سال قانونی
میترسم اصلا داداشاش زن نداشته باشن زنه هم تخیلات باشه
لطف کن ننویس دوست عزیز

0 ❤️

856717
2022-02-01 02:05:29 +0330 +0330

منکه ۱۳ سالگی می تونستم واست داداش بسازم تو ۲۶ سالگی هنوز دودول بودی؟

0 ❤️

856823
2022-02-01 14:53:39 +0330 +0330

کیرم تو روحت،مریض، لااقل یه ۵ خط مینوشتی بعدا وا میدادی،کارمند بانک و نظامی

0 ❤️

856896
2022-02-02 00:36:56 +0330 +0330

ما نفهمیدیم داداشت نظامی بود یا کارمند بانک؟؟

0 ❤️

856897
2022-02-02 00:37:23 +0330 +0330

تو کفشی ولی نتونستی بنظرم حرفات درست در نمیاد

0 ❤️

867188
2022-04-05 15:23:41 +0430 +0430

شرط می‌بندم زن داشته باشی الان یا آینده همین داداشت یا داداشش حسابی تلافی میکنه برات.کارما یادت نره

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها