سکس کردن با نامزدم

1391/10/23

سلام
من ميخوام يك داستاني رو تعريف كنم كه كاملا واقعيه من چند ساله پيش با يك نگاه عاشقه برادره دوستم شدم كه وقتيكه ميديدمش حس عجيبي بهم دست ميداد چند ماه گذشت كه فهميدم رفته سربازي من زياد با دوستم الهام ميرفتم بيرون يابا دوست پسر الهام يا خودم ميرفتيم بيرون من با اين حال دوست پسر داشتم دوريه علي رو نميتونستم تحمل كنم بعضي وقتا ازسربازي مياومد با هم حرف ميزديم و شوخي ميكرديم بعده سربازيش كه تمام شد خانوادش دنبال زن بودن واسه علي كه يكروز ديدم دوستم بهم زنگ زد كه من با حرفش شكه شدم و تعجب كردم از من خواستگاري كرد واسه برادرش علي شبش پدرو مادرش اومدن اين خواستگاري رو رسمي كنن من خيلي خوشحال بودم باورم نميشد علي هم دوستم داره من و علي نامزد كرديم علي خيلي مرده گرمي بود بعضي شبا تنها بوديم تو اتاق شهوت تو چشا دو تا مون مشخص بود هميشه با ديدنه من كيرش شق ميشد ديگه نتونستيم طاقت بياريم شروع به لب گرفتن كرديم كم كم لخت شديم شروع به خوردن كسم كرد با سكساي قبليم كه با دوست پسرام داشتم فرق داشت من هم بعد گردنشو خوردم مثله بچه كوچيكا صدامون در اومده بود آه آه سينه هاشو خوردم رسيدم به كيرش انقد ساك زدم كه خواست بكنه تو كسم ولي من راضي نشدم گفتم لاپايي بزور قبول كرد ولاپايي ارضاشد شبهاي بعدش رومون بيشترباز شد از جلو نوكه كيرشو دم كسم ميكرد و تو نميبرد هرشب كارش اين بود من تو اين حال نبودم ديدم انگار بيستر ميكنه تو كسم دوست داشتم تا ته بكنه تو كسم ولي ميگفتل شب عروسي يك شب در حال سكس بوديم كه ديدم گفت تاآخر كردم باورم نشد وعلي گفت شوخي كردم منم باورم شد تا چند وقت گذشت ديدم حرفش راسته كه بعد فهميدم پردم ارتجاعيه هرشب سكس داشتيم خانوادش با خابيدن پيش علي مشكلي نداشتن تا من باعلي عقد كردم گرم بوديم بازم متل هميشه باهم حمام هم ميدفتيم و سكس ميكرديم من بخاطز دخالت خانوادش ازش جدا شدم و شكايت كردم از اونموقع ٢ماه ميگذره نه زنگي نه اسي خانوادشم حتي نميدونم چگار كنم خيلي خانوادشو دوست دار حتي بگن از سحرم جدا شو جدا ميشه مرسي دوستا نظر بدين

نوشته: سحر


👍 1
👎 0
71317 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

352344
2013-01-12 21:22:07 +0330 +0330
NA

این دخترایی که کس و همه جوره دادن بعد به نامزذشون که میرسن همه یا حلقوی هستن یا ارتجاعی
یا همه از رو اسب افتادن پرده شون پاره شده ما هم باور میکنیم خهخهخهخههههه

حالا فهمیدی چرا مالید درت و رفت ؟

0 ❤️

352346
2013-01-12 22:19:52 +0330 +0330
NA

دمش گرم آدمای لاشی و بچسبی مثل تو که میخوان خودشونو بندازن به یکی سزاشون از این بیشتره.

0 ❤️

352347
2013-01-12 22:31:12 +0330 +0330

بازم کس ارتجاعی!!! کوتاه بود سحر خانم انشا نوشتی؟!!

0 ❤️

352348
2013-01-13 01:44:21 +0330 +0330
NA

به چی چی این داستان نظر بدیم؟

به نگارش عالی داستان؟

به توهمت؟

به چرت و پرتت؟

به چی نظر بدم؟

0 ❤️

352349
2013-01-13 01:50:47 +0330 +0330
NA

دستش درد نکنه که تو رو متوجه مسئله مهمی کرده و الان هم راحت باش گلم چون حلقوی هستی

0 ❤️

352350
2013-01-13 04:48:38 +0330 +0330
NA

چون نمىخوام بچه ها بهم بخندن اگه واقعا داستانت راسته و توهم نزدى به خصوصيم پيام بده تا حرف بزنيم.

0 ❤️

352351
2013-01-13 07:00:07 +0330 +0330
NA

کوتاه و ضعیف بود تا به یکی بهتر ندادی دیگه ننویس

0 ❤️

352352
2013-01-13 07:15:44 +0330 +0330
NA

کیرم به این به اصطلاح داستان. آخرش هم که معلوم نشد چی شد.

0 ❤️

352353
2013-01-13 14:09:42 +0330 +0330
NA

خدا وکیلی نظرم نیومد؟!! سعی کردم نشد ، حالا دچار افسردگی نشی سحر خانمِ ارتجاعی؟!!! معلوم بود واقعیه ولی جای نظر دادن نداشت.

0 ❤️

352354
2013-01-13 14:18:28 +0330 +0330
NA

nazar mikhay naaaaaaaaa>:)
fek kardi dastan neveshti?
na ahmaq joon ensha neveshtiB-)
dge kose sher nanvis sahar khize jende>:)

0 ❤️

352355
2013-01-13 15:16:08 +0330 +0330
NA

عبدول،پژمان،شاھین،پریچھر،دکتر جون،بیاید که این آدمین کمر به گایدن ما بسته،بابا من خودم چند تا داستان نوشته شدہ دارم اما دلم نمیاد با وجود این نویسندہ ھای خوب چیزی بنویسم.کجایید دوستان من؟

0 ❤️

352356
2013-01-13 18:27:57 +0330 +0330
NA

اه اه اه کیر بلال حبشی تو کوست که تا معده پاره شی.ارتجاعی پیشکش

0 ❤️

352358
2013-01-15 15:16:53 +0330 +0330
NA

kheyli ham khob

0 ❤️