بعد از اون جریان دیگه روز به روز اشتیاقم بهش بیشتر می شد . وقتی همدیگه رو نگاه می کردیم اون شب یادم می اومد و گرمای تنش آتیشم می زد . همین جور می گذشت و صمیمیت ما بیشتر می شد . گاهی وقتها دستمو می گرفت و ازم لب می خواست که با مخالفت من روبه رو می شد و تا اینکه 3 ماه بعد از اون یه خواستگار خوب و ایده آل اومد و همه با ازدواج من موافق بودن جز خودم . چند بار اومده بودن خونه اما دست رد به سینه اشون زدیم و خانواده ام با من سر لج افتاده بودن و بهم می گفتن که دختر دیگه تو چرا مخالفت می کنی . اما من دلم یه جایی دیگه اسیر بود . از گلنار هم خواسته بودم به شوهرش و خونواده اش در مورد خواستگار من چیزی نگه . تا اینکه یه روز پسره اومد تو شرکت و باهام حرف زد . پشت میزم نشسته بودم سرگرم کارم بودم که اومد تو با هم حرف زد و می خواست علت مخالفت منو بدونه . منم نمی تونستم بهش بگم عاشقم گفتم فعلا وقت ازدواج ندارم . بهتره که منتظر من نباشه . وقتی رفت بیرون قیافه فرید دیدنی بود . اومد جلو میزم ایستاد و زل زد تو چشام . خیلی عصبانی بود و رفت پشت میز خودش اون روز اصلا باهم حرف نزدیم شب وقتی رفتم خونه بهش اس ام اس زدم و گفتم که چی شده ؟ گفت چرا بهم نگفتی خواستگار داری؟ گفتم روم نشده حالا که فهمیدی مثلاً که چی بشه . گفت دلنار من خودتو می خوام . خونه راضی ان ؟ گفتم اره همه اشون جبهه گرفتن برام . کم کم دارم راضی می شم . گفت غلط اضافی تو زن خودمی اون شب مال من شدی یادت نیست؟ گفتم حالا می گی من چیکار کنم . گفت می آم جلو .
اینجوری بود که همه چیز جور شد .
نامزدی و عقد 3 ماه طول کشید . تا عقد نشدیم نذاشتم بهم دست بزنه . وقتی که عقد کردیم چند روز خونه اشون رفتم . مادرش رفته بود شهرستان خونه دخترش منم به بهانه اینکه فرید تنهاست رفتم خونه اشون . دو روز مرخصی گرفتم و رفتم اونجا اما به فرید مرخصی ندادن . اون می رفت شرکت . شب که مادرش رفت همون موقع ساعت 10 اومد دنبالم و منم آماده شدم . تو ماشین دست همو گرفته بودیم و چشم از چشمم بر نمی داشت . تا خونه اشون تو راه لب می گرفتیم چند بار نزدیک بود بزنه به در ودیوار هر لحظه عطشمون بیشتر و بیشتر می شد . رسیدم . ماشین زد تو حیاط و رفتیم بالا . از پله های حیاط بغلم کرد تا رسیدیم جلوی در جیغ زدیم و همدیگه رو بوسیدیم . گلنار و شوهرش اومده بودن بیرون نگامون می کردن . ما هم یه دستی تکون دادیم و رفتیم تو . وقتی می خواست در رو باز کنه من خودم رو آویزونش کرده بودم دستاش می لرزید . دروباز کرد و تو بغل هم رفتیم تو . درو با پا بست و همون جا جلو در شروع کردیم به لب گرفتن . کمی آروم شده بودیم . سرمو گرفتم عقب گفتم بسته . فعلا برم لباسامو در بیارم توم برو یه دوش بگیر . لباشو لیس زد و گفت به به . ای به چشم . ورفتم تو اتاقش مانتومو در آوردم . فکر کردم رفته حموم . رفتم جلو میز توالتش تو آینه کمی خودمو نگاه کردم و انواع ادکلن روی میزش روبو کردم اون بویی رو که همیشه می زد و من دوس داشتم و برداشتم کمی پاشیدم رو گردنم . جلو آینه با سوتین و شلوار جین ایستاده بودم و کش موهامو باز کردم و موهامو شونه کردم بعدشم شلوارمو درآوردم و از تو ساکم لباسامو درآوردم و چیدم تو یکی از کشوهای میز توالتش . یه دامن کوتاه انتخاب کردم و پوشیدم و رژ لب مو بیشتر کردم . سوتینم هم مخصوص سکس بود و جلوش توری بود یه جوری که نوک سینه ام از وسط تورش می زد بیرون . وسطشم یه پاپیون بود که اگه باز می کردی سینه ام با یه لرزش و فشار خاصی رها می شد . از اتاقش اومدم بیرون و رفتم تو آشپزخونه کمی میوه چیدم توی ظرف و میز و با سلیقه خودم چیدم . رفتم جلو در حموم صداش زدم . فرید زود باش دیگه من منتظرم . تا اینو گفتم اومد بیرون روبدوشامبر سرمه ای پوشیده بود که خیلی به پوست تش می اومد . موهاش خیس بود و آب از نوک بینیش می چکید . دلم براش ضعف رفت . دستمو گذاشتم رو گونه های خیسشو یه بوس و نرم و خیس از لباش گرفتم . شروع کردم به خشک کردن موهاش . تو چشمای هم زل زده بودیم . دستشو گذاشت زیر کمرمو بلندم کرد و رفتیم سمت اتاقش . بهش گفتم میوه گذاشتم بریم بخوریم . گفت تا تو هستی میوه خوردنی نیست . و شروع کرد به خوردن لبام . سرشو گذاشت رو سینه ام و بو کرد گفت این چیه پوشیدی دیونه . گفتم لباس شب . مخصوص زوج جوان . نوک بینی مو بوسید و منو گذاشت زمین روبدوشامبرشو در آورد و لباساشو پوشید . فکر کردم ناراحت شده . سرجام خشکم زد . رفتم از پشت بغلش کردم دستمو گذاشتم رو سینه اشو از برآمدگیش خوشم می اومد . چونه امو گذاشتم رو شونه اشو از تو آینه نگاش کردم که داشت موهاشو شونه می زد و خشک می کرد . یه کم نگام کرد و برگشت طرفم دستمو گذاشتم رو شونه هاش . گفت دلنار؟ گفتم بله گفت می خوام امشب باهات حرف بزنم . پرسیدم در چه موردی؟ گفت حالا می فهمی . رفتم ظرف میوه رو برداشتم آوردم تو اتاق . پاشد ظرف رو از دستم گرفت و گذاشت رو میز و دستاشو باز کرد یعنی بیا تو بغلم منم از همون فاصله ای که داتشیم خودمو پرت کردم تو بغلش . یه خنده بلند کرد و دستشو کرد تو موهام . بلندم کرد گذاشت رو تخت و یه خیار برداشت دامنم که افتاده بود رو کمرم آروم خیار رو از رو شرت می کشید رو کسم . شرتم خیس شده بود و چسبیده بود به کسم سردی خیارو احساس می کردم خودشم خوابیده بود روم و لبامو گرفته بود تو دهنشو محکم می مکید برام . کم کم خیار گرم شد و رفت پایین شرتو از پام در آورد یه سرمای خاصی به تنم پیچید لرزیدم . گفتم جونم چی شد ؟ گفتم سردمه . گفت الان گرمت می کنم . و با خیار شروع کرد به مالوندن چوچوله ام . داشتم دیوونه می شدم سر خیارو با کسم لیز می کردو می کشید رو چوچوله ام که ورم کرده بود . بعد فشارشو بیشتر کرد و خیارو برد عقب کشید وسط کسم و بعد آورد بالا سرشو لیس زد . دوباره گذاشت رو چوچوله ام می مالید . آنقدر تند تند این کارو می کرد تا ارضا شدم . بعد اومد کنارم دراز کشید . موهام و نوازش کرد و دستشو گذاشت جلو سوراخ کسم . تا سر انگشتشو کرده بود تو . گفتم فرید میخوای همین امشب زنم کنی؟ گفت امشب نه ولی تو این چنر روز اینقدر باهات ور می رم تا خودت ازم بخوای که زنم بشی .
خیارو که کنار کمرم گذاشته بود آوردم بالا نگاش کردم . دستمو گرفت و خیارو گذاشت تو دهنش یه گاز ازش گرفت و گذاشت جلو دهنم منم جای لباشو گرفتم و یه گاز گرفتم . تا ته همه اشو اینجور یخوردیم . گفت الان می خوام اون موضوعو بهت بگم .
جالب بود امید بقیه شو اگر میخوای ادامه بدی زودتر بنویسی. یه روز از زنی پرسیدم فکر میکنی در حین سکس کیر بیشتر خوشش میاد یا کس . میدونی جوابش خیلی بنظرم جالب بود .گفتش وقتی چوب توی گوشت میکنی ایا گوشت بیشتر خوشش میاد یا چوبه. فکر کنم باید یه وقتی مردها زن شن و زنها مرد تا بتونن مقایسه صحیح کنند.
atefibod badak nabod