سگ حشری و اینبار منصوره!

1400/01/24

درود به شما دوستان عزیز
قبل از شروع داستان میخواستم یه چیزی بگم:
استقبال خوبی از داستان قبلیم شد و با لایکاتون ازم حمایت کردید. امیدوارم این حمایت ادامه داشته باشه!
این داستان ادامه داستان سگ حشری و زن حسن هستش، پس لطفا قبل خوندن این داستان اونو بخونید.

بدون حرف دیگه ای بریم سراغ داستان.

مدتی از رفتن آذر به ترکیه میگذشت. از حرفای پشت تلفنشون فهمیده بودم به خاطر ویروس جدیدی که تو دنیا پخش شده بود، نمیتونست به این زودیا برگرده.
از شنیدن این خبر ناراحت شدما! ولی از طرفی هم سکس با صاحبه رو دوست داشتم.
فکر کنم الان یه هفته از اولین سکسمون میگذره. بعد از اونروز کارمون شده: صبح تا غروب سکس و خوشگذرونی…، شب جلوی شوهرش عادی رفتار کردن.
الانم دم دمای صبح با صدای خروسی که تو همسایگیمونه بیدار شدم. دارم به گذشته و بعضی موقع ها آذر فکر میکنم. صدای قدمای شوهر صاحبه_که حسن صداش میکنه_رو میشنوم و رشته افکارم پاره میشه.
مثل همیشه به من توجهی نمیکنه و میره. منم اهمیتی بهش نمیدم.
با اینکه اون شوهر صاحبه ست و نه من! ولی اونقدر تو ارضای زنش ضعیفه که اصلا به چشم رقیب نگاش نمیکنم!
اون زمان که با آذر زندگی میکردم معمولا این زمان، زمان پیاده روی مون بود.
ولی صاحبه تا قبل از ساعت 12 بیدار نمیشه. به این نتیجه میرسم که بهتره بخوابم!
در کلنجار با جای نمورمم. دیشب بارون اومده و لونه منم دست کمی از چاله آب نداره.
با درماندگی میرم و پشت در خونه میشینم. یکم پنجه هامو به در میکشم ولی نشونه ای از توجه صاحبه نیست.
پارس میکنم. هیچی… بیدار نمیشه. خودمو همونجا روی پادری کهنه جمع میکنم و چشمامو به امید خوابیدن میبندم.
تو دنیای بین خواب و بیداری صدای راه رفتن کسی تو خونه رو میشنوم ولی توجهی نمیکنم.
صدای پا نزدیک تر میشه و درو باز میکنه.
خواب از سرم میپره و به صاحبه که توی چهارچوب در وایستاده نگاه میکنم.
با ذوقی ابلهانه با تلفنش صحبت میکنه. اول فکر میکنم آذر پشت تلفنه ولی بعد صدای زن مسن تری رو میشنوم.
+اره الان سگه جلو روم وایستاده.
-صاحبه… میگم شر نشه یوقت؟! شوهرم بفهمه منو میکشه ها!
+نه بابا شوهرای منو تو اونقدر گاون که نگو… تازه اصلا فکر شوهرتو نکن. یبار که زیر این سگه بری ها… دیگه قید شوهرتو میزنی.
-نمیدونم…
+عهههه بسه دیگه چیزی نگو! فقط یادت باشه ساعت7 اینجا باش.
-فکر نکنم بیام.
+7 بگو چشم.
-همم…
+فقط بگو چشم!
-باشه حالا خدافظ.
+خدافظ.
گردنمو کج میکنم و دممو بالا میگیرم. همچنان نگاهم به صاحبه ست.
با یه لبخند گوشیشو میزاره تو جیبش و میگه:“سلام سگ جونیممم. نمیای تو؟”
با اکراه از بغل پاش رد میشم و وارد خونه میشم. وقتی از کنارش رد شدم بوی کوصش بلند شده بود.
درو میبنده و پشت سرم راه میوفته. میرم و روی مبل میشینم.
میگه:“نه بیا بریم حموم که قبل از اومدن مهمونمون یه حالی به من بدی.”
توجهی به حرفش نمیکنم. علاقم به سکس باهاش کم نشده ولی الان حسشو ندارم.
میادو پیشم میشینه. با دستش سرمو نوازش میکنه و میگه:“چیشده؟”
یه زوزه خفیف میکشم که باعث میشه دلش برام بیشتر بسوزه.
میگه:“یه لحظه وایستا الان میام”
چند لحظه قبل از اینکه صدای پاشو بشنوم بوی گوشتی به نظر خوشمزه ای که داره میاره رو حس میکنم.
من همیشه عاشق گوشت بره بودم. اینبار هم بوشو تشخیص میدم و دهنم آب میوفته.
از مبل پایین میپرم و به سمت صاحبه میدوم.
از ترس اینکه بپرم و گوشتو از دستش بگیرم گوشتو با یه جیغ زمین میندازه.
برای اینکه آرومش کنم سرعتم و کم میکنم و از کنار گوشت رد میشم. خودمو به پاش میمالم… به نشانه معذرت خواهی!
دوباره لبخند میزنه.
گوشتو بر میدارم و مشغول میشم.
ساعتو نگاه میکنه و میگه:“پس چرا این نیومد…”
گوشیشو در میاره و به یه نفر زنگ میزنه، ولی کسی جواب نمیده.
همینطور که مشغول گوشت خوش مزم هستم، زنگ خونه به صدا در میاد.
صاحبه با یه چهره ذوق زده میگه:“بالاخره اومد!”
میره و چند دقیقه بعد با یه زن چادر سیاه وارد خونه میشه.
صاحبه میگه:“ایناها! نگاه کنش. نمیدونی کیرش چقدر خوبه!”
من که گوشتمو تموم کردم میرم و دور زن چادری میچرخم و بو میکشمش.
یکم میترسه و میگه:“یه وقت گازم نگیره؟!”
صاحبه با خیال راحت میگه:“نه نگران نباش سگ خوبیه… گفتم برا آذره؟”
خانم چادر مشکی میگه:“آذر؟ خب بهتر”
خانم چادر مشکی ترسشو کنار میزنه و روی زانو میشینه. یکم سرمو نوازش میکنه و میگه:“سگ خوبی باش باشه؟… راستی! اسم من منصوره هستش”
رو کمرم میخوابم و اجازه میدم شیکممو نوازش کنه.
دوباره با خیال راحت میگه:“نه معلومه گاز نمیگیری…خخخ”
آروم میره پایین تر و کیرمو توی دستش میگیره. میگه:“این که خیلی کوچیکه… صاحبه تو چطور با این حال میکنی؟”
صاحبه میگه:“این خوابشه احمق جون! چادر و لباساتو دربیار که جنده بشی”
یه نیشخند شیطنت آمیز روی لبای صاحبه نقش بست.
تو حموم نشستم و منتظر اومدنشونم.
چند لحظه بعد منصوره با شرت و سوتین وارد حموم میشه. دوش آب رو تنظیم میکه و میره زیر آب.
بوی شهوت رو از منصوره هم میاد! هم موقعی که رسیده بود و داشت نازم میکرد حسش کردم، هم الان قبل از زیر دوش رفتنش.
صاحبه از بیرون حموم میگه:“چون اولین بارته بهش میدی من نمیام!”
وقتی که حاله ای از بخار توی حموم شکل میگیره و نسبتا گرم میشه، شورت و سوتینشو در میاره و آبو میبنده.
ازم میپرسه:“خب الان باید برات بمالم تا راست کنی؟”
نگاهش میکنم.
بر میگرده تا صاحبه رو صدا کنه که میرم جلوتر و کیر خوابیدمو به آرنجش میمالم.
حرفشو میخوره و برمیگرده. یه نگاه مهربون به من میکنه و کیرمو توی دستش میگیره.
گرمای دستشو خیلی دوست دارم. حشریم میکنه.
یه نگاه پر از حسرت به کیر راست شدم میندازه و میگه:“چقدر خوشگله”
با اینکه الان دوش گرفته و کسش شسته شده ولی بوی شدید شهوت لای پاشو حس میکنم.
درست حدس زدم! اون یکی دستشو برده لای پاش و داره با خودش ور میره.
کیرمو از دسترسش خارج میکنم و زوزه خفیفی میکشم.
روی زمین به کمر میخوابه و میگه:“اینجوری خوبه؟”
باید سجده میکرد ولی من با این پوزیشنش مشکلی ندارم، پس صورتمو به کوصش نزدیک میکنم. وای خدا! این بوی شهوت خیلی منو تحریک میکنه.
یه لیس محکم از سوراخ کون تا روی کوصش میزنم.
نفسش میلرزه و آه کوچیکی از دهنش خارج میشه.
همینطور که به لیسیدن مشغولم، آه های منصوره بیشتر و بیشتر میشه.
دست از لیسیدن میکشم و دستامو روی شیکمش میزارم. خیلی حواسم هست پنجه هام اذیتش نکنه.
چشماشو میبنده و هیچی نمیگه.
کیرمو نزدیک کوصش میکنم و سعی به پیدا کردن سوراخش دارم. اینکارم باعث مالیده شدن کوصش میشه که خیلی حشریش میکنه.
سرانجام سوراخو پیدا و کیرمو محکم داخلش فرو میکنم.
یه جیغ میکشه. ولی کار خاص دیگه ای نمیکنه.
از همون اول تلنبه های محکمی توی کوصش میکوبونم که باعث ارضا شدنش میشه.
مجال نمیدم حالش جا بیاد و سرعت تلنبه هامو بیشتر میکنم.
مثل یه جنده زیر کیرم آه و ناله میکنه.
بعد از یه ربع، کیرم تو کوصش قفل میشه.
یکم از این افزایش سایز شوکه میشه، ولی شکایتی نداره.
از داغی آب کیرم دوباره ارضا میشه و اینبار شدید تر میلرزه.
این لرزش و عقب جلو شدناش باعث میشه که کیرم تو همون حال از کوصش بیرون بیاد. کوصش یکم پاره شد!
یکم کوصشو میلیسم و کیر خودمم میخوابه.
با اینکه بدنش میلرزه ولی سرپا می ایسته و با صدای لرزونش میگه:“عاشقتم هاپو جون”
یه نگاه به کوصش میندازه و متوجه پاره شدنش میشه. میگه:“اون شوهر بی عرضه من که شعور پاره کردنمو نداشت، لاقل تو منو به آرزوم رسوندی”
خسته تر از قبل منتظر باز شدن در حموم میشم و بالاخره خود منصوره درو باز میکنه.
آروم میرم و روی مبل میخوابم.
قبل از اینکه رویاهام منو از این دنیا بدزدن، یکم از حرفاشونو میشنوم.
+چیشد؟حال داد مگه نه؟
-عالی بود صاحبه! عاشق این سگ شدم.
+اسمش فوستره.
-فوستر کیر طلا! ههه.
+ههه، نمیخوای دوش بگیری؟
-نه دوس دارم آبش تو کوصم بمونه.
+ای جنده…
-از حسن چخبر؟
+هیچی بابا هی میره و میاد برا مهندسی انتخابات… چخبر از علی؟
-سلامتی. اونم داره با چین قرارداد میبنده که ایشالا تعطیلات بریم پکن.
+خب به سلامتی و میمنت…

پایان

آقای سِد علی خامنه ای…
.
.
.
.
.
زنتو سگ گایید!

نوشته: Danative


👍 22
👎 7
66601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

803540
2021-04-13 00:16:28 +0430 +0430

هنوز متوجه نشدم ! نویسنده یک داستان تعریف کرد و در انتها آغا رو مورد عنایت قرار داد ! متوجه ارتباط داستان با آغا نشدم !!!

3 ❤️

803568
2021-04-13 00:35:20 +0430 +0430

با توجه ب داستان قبلی ک آپلود کرده بودی این داستان چیز جدیدی نداشت و تقریبا تم همون داستان داشت.

انتظار میرفت تو داستان جدیدت وفاصله زمانی آپلود ی خرده بیشتر روش کار میشد

1 ❤️

803581
2021-04-13 00:43:28 +0430 +0430

https://shahvani.com/profile/ایکاروس

جناب ایکاروس.
داستانِ زنِ حسن کلیدساز بوده.(پرزیدنت) اوکی؟

2 ❤️

803601
2021-04-13 01:23:30 +0430 +0430

عالی بود

1 ❤️

803661
2021-04-13 07:32:27 +0430 +0430

باحال بود ک

1 ❤️

803698
2021-04-13 10:57:24 +0430 +0430

لایک 100 درصدی بخاطر جمله آخرت

1 ❤️

803763
2021-04-13 17:56:42 +0430 +0430

عالی بود
فقط حیف سگ‌که اون جنده ها رو بکنه

1 ❤️

803771
2021-04-13 19:05:46 +0430 +0430

همون بهتر که خودتو یه سگ فرض کنی

1 ❤️

803781
2021-04-13 22:57:53 +0430 +0430

تخم نمیکنم لایک کنم داستانتو…

تاپیک سیاسی میبینم یاد خاطرات تلخم میوفتم و زجه تو انفرادی

((((نمیدونی وقتی سربازان اطلاعات سپاه سوال میکنن ازت(آیا در شعار هایی که دادی هتک حرمت به مقام معظم رهبری مدالظل عالی کردی؟) مو به تنت سیخ میشه و اونها چه اتشی تو چشم هاشون شعله میکشه…

هتک حرمت به مقام عظیم الشان عظمای ولایت به منظله هتک حرمت به امام عصر عجل الله هست و حکم محارب و جنگ با خداست😐😑😐😑😐😑😐😑…
اعدام😑😑…)))

1 ❤️

804092
2021-04-15 15:48:12 +0430 +0430

👏👏👏👏👏

1 ❤️

871083
2022-04-28 04:09:06 +0430 +0430

ایکاش صاحبه ی منم در حد سگ قبولم داشت

0 ❤️