سگ دو نفر شدم

1400/01/25

سلام، من بهارم و اولین باره مینویسم، این داستان تا حد زیادی واقعیه، با کمی چاشنی تخیل
من تو سکس عاشق اینم که سگ بشم، شوهرم حسین برام قلاده خریده و کیف میکنه ازینکه ببنده به گردنم و بکشدم، همیشه دوس داشتم بقیه هم ببینن چه سگی میشم و حسین چجوری میکندم
تو حرفا و فانتزیامون بود تا وقتی که تو تعطیلات عید رفتیم ویلای دوستم، و اونجا چندروزی میزبان اقوام بودیم، وقتی رفتن من از خستگی رو به بیهوشی بودم، رفتم تو تخت، حسین اومد تو تخت، تمام روز تو حیاط ویلا بازی کرده بود و بوی عرقش پخش شده بود، بغلم کرد و بو کشیدمش، گفت میرم حموم، نخواب تا بیام، گفتم خیلی خسته م میخوابم، وخوابم برد
نمیدونم چقدر گذشت که چیزی دور گردنم بیدارم کرد، دستای حسین بود، گفتم چیکار میکنی؟ دیدم داره قلادم میکنه، گفتم حسین خوابم میاد، نرفتی حموم؟ گفت لازم ندیدم، تو الان عرقامو تمیز میکنی
قلادمو محکم کشید و مجبور شدم بیام از تخت بیرون، نشست لب تخت و گفت زانو بزن از پاهام شروع کن،
دلم میخواست بخوابم، خم شدم و انگشتای پاشو لیس زدم، سرمو بلند کردم نگاش کنم با اون پاش سرمو فشار داد پایین و گفت درست بخور جنده، و سرمو چسبوند به پاش
انگشتاشو یکی یکی مکیدم تا همشونو کرد تو دهنم و دراورد
گفت حالا بیا بالا، با قلاده منو کشید لای پاهاش و پاهارو حلقه کرد دورم محکم، کیرشو لیس زدم، عرقی بود، سرمو اوردم بالا و گفتم کاش میرفتی حموم، که یهو با سیلی محکمش برق از چشام پرید، سرمو گرفت و فشار داد کیرشو تا ته حلقم، هی سرمو عقب جلو کرد و محکم نگه داشت، نمیتونستم درست نفس بکشم، انقدر نگه داشت که تلاش کردم خودمو آزاد کنم، ولی سرم محکم تو دستش بود و هرچی دست و پا زدم نشد، یهو هلم داد و انداختم رو زمین، اومد رو سینه م نشست و گفت سگم عرق دوس نداره؟
گفتم چرا، خوشمزه بود، ممنون
گفت باریکلا، حسین تقریبا دوبرابر من وزنشه، رو سینه هام که نشسته بود احساس میکردم الان استخونام میشکنه، گفت چیه؟ سخته روت نشستم؟ گفتم اره سنگینی، گفت اخی راس میگی نباید رو سینه هات بشینم حیفه
و اومد جلوتر رو صورتم، زیر تخماش رو صورتم بود گفت حالا بلیس
شروع کردم به لیس زدن و جویدن زیر تخماش، زیر ‌کیر و کونشو رو صورتم میکشید و با ولع میخوردم
بلند شد و به پشت خوابوندم لبه تخت، سرم اویزون بود گفت خوشگله اینجوری بهتر میخوری، و کیرشو فرو کرد تو حلقم و تلمبه میزد محکم، دستشو کرد تو لباسم و سینه مو چنگ زد، با هر فشار کیر، سینه مو هم فشار میداد
بعد دستشو برد پایینتر تو شورتم و گفت سگم که هنوز خیس نشده، انگستشو کرد لای کسم و کمی باهاش بازی کرد، گفت چندروزه به همه خونواد دارم سرویس میدم و پذیرایی میکنم، امشب بدجور کنیز میخوام تا جبران شه، کیرشو از دهنم دراورد و گفت راه بیفت، گفتم کجا؟ گفت تو باغ
بلند شدم برم که موهامو کشید و گفت جنده، سگا چاردست و پا راه میرن، گفتم زانوم تو باغ زخمی میشه، گفت به درک میخوام همه جات زخمی بشه
امشب کار دارم باهات
چار دست و پاشدم و دنبالش رفتم تو باغ
چمنای مرطوب و بلند زیر زانوم بودند و از سرما میلرزیدم
وایساد بالاسرم و گفت میخوام روت جیش کنم، گفتم جوووون بریز رو کل هیکلم، گفت نه یخ میزنی، هنوز خیلی باید بمونی اینجا
سرمو گرفت و کشید بالا، کیرشو گذلشت رو لبم و گفت واااای بحالت اگه یه قطره ش بریزه بیرون
سرمو تکون دادم و کیرشو کرد تو دهنم، لبامو دورش جمع کردم، کیرش اروم تو دهنم تکون خورد و جیش با فشار اومد تو دهنم، پر شد تو دهنم، کیرشو اورد بیرون و نگاه کرد، میخواست بریزم بیرون، تو کشماش خیره شدم و تمام جیش تو دهنمو قورت دادم، لبخند رضایتی زد و گفت همممم حالا خوب شد، ولی هنوز خیلی از جیشم مونده، باید معده ت و تمام وجودت پر از من باشه، کیرشو باز کرد تو دهنم و سه بار بار دیگه جیش کرد تو دهنم و گفت قورت بده… بعد موهامو ناز کرد و گفت میخوام ببرمت بیرون،
گفتم اینجوری؟؟؟ گفت دقیقا اینجوری، یه نگاه به خودم کردم، تاپ و شلوارک ساتن مشکی تنم بود، با خودم گغتم این موقع کسی بیرون نیست، لباسمم تیره س معلوم نیست چی به چیه،
زیپ شلوارشو بست و گفت حالا میخوام خوب شبیه سگ بشی، رفت یه نقاب مقوایی نصفه اورد که تا روی بینیم بود،و گذلشت رو صورتم، بعد دیدم بات پلاگ دم دار رو اورد، گفتم نههههه، گفت وقت پیاده رویه
بلند شدم و درحالیکه قلاده م دستش بود بود رفتیم سمت کوچه، در که باز ‌شد یه نگاه تا ته کوچه کردم و دیدم کسی نیست، نفس راحتی کشیدم و رفتیم بیرون، حسین اما راضی نبود، میخواست همه ببینن و بدونن سگ مطیعی داره، یکی دوتا کوچه رفتیم تا تو به کوچه دید دم یه ویلا دونفر وایسادن و دارن حرف میزنن،
گفت خب خوشگذرونی بسه چاردست و پاشو، گفتم ایتجا که نمیشه، گردنمو گرفت و گفت بگو چشم، حس عجیبی داشتم، هم هیجان زده بودم از تجربه اینجوری، هم دچار ترس شده بودم، رفتیم سمت اون دو تا مرد، اوناهم گرم صحبت بودن و توجهی به ما نداشتن، و تو تاریکی نفهمیده بودن که سگ نیستم، حسین شبیه کسی که سگشو اورده بیرون بود، یه کلاهم تا رو چشماش کشیده بود
نزدیکشون که شدیم یکیشون همین طور که حرف میزد برگشت و منو نگاه کرد، و یهو ساکت شد، انقدر تعجب کرده بود که هیج واکنشی نشون نداد، نزدیکتر شدیم بهشون و حسین گفت گوشتی استخونی چیزی ندارین به سگ ما بدین؟ شروع کردم به هاپ هاپ و یه میل سگی تو وجودم بیدار شده بود، دلم میخواست دور پاشون بپیچم و هاپ هاپ کنم، حسین که دید شوکه شدن نشست کنارم و پشتمو ناز کرد و گفت نترسین گاز نمیگیره، یکیشون خم شد کنارم و با حیرت نگا میکرد، یه مرد حدودا 45 ساله بود، گفت چرا اینجوری ای؟ قلاده بستی؟ به زور بسته ت؟ لبخند زدم و خودمو مالیدم بهش، گفتم گوشت میخوام، اون یکی ام اومد جلو، سریع تر گرفته بود داستان چیه، اروم دستشو گذاشت پشتم و ناز کرد،گفت چه سگ خوبی، رعشه افتاد تو تنم، سالها بود کسی جز حسین لمسم نکرده بود، یه نگا به حسین انداحتم دیدم غرق لذته، عزممو جزم کردم و رفتم جلو تقریبا لای پای نفر دوم بودم، اروم پاهاشو باز کرد و صورتمو مالیدم به شلوارش، بلند شد و گفت وسط کوچه واینستیم بریم انتهای کوچه، حسین قلادمو داد دستش، اروم کشید و رفتم دنبالش زانوهام میسوخت و از هیجان داشتم پاره میشدم، اون یکی مردد بود بیاد یا نه، سلانه سلانه دنبالمون اومد، بعد چند قدم پشیمون شد و برگشت رفت تو ویلاش، اونی که قلادم دستش بود و فهمیدم اسمش امین هست، ته کوچه نشست رو زمین و پاشو دراز کرد، زیپشو باز کردم سرمو خم کردم رو کیرش، اما نتونستم، هرچی به کیرش نگا مبکردم بیشتر مطمئن شدم که نمیخوام بخورمش، به حسین نگا کردم و سرمو تکون دادم، اونم داشت فکر میکرد که ادامه بده یا حالا که نمیخوام پاشیم بریم، امین گفت چرا به اون نگا میکنی قلادت دست منه و کشید سمت کیرش، رومو برگردوندم و صورتمو کشید رو کیرش، رو لبام، گفت باز کن دهنتو، بدجور حشری شده بود و نمیخواست فرصتو از دست بده
حسین اومد جلو سرمو گرفت و ناز کرد، اشک تو چشام جمع شده بود،، گفت مگه سگ من نیستی؟ گفتم هستم و میخواستم برم تو بغلش که نگهم داشت، گفت لیس بزن، سرمو هل داد سمت کیر شق شده ی امین، چشامو بستم و سر کیرشو کردم تو دهنم، دراوردم و حسینو دیدم که چشماش برررق میزد از خوشحالی و هیجان، معلوم بود هزاران بار به این حرکت فکر کرده، سرمو ول کرده بود و با لذت نگاه میکرد، امین اروم موهامو گرفت و کیرشو کرد تو حلقم، اول اروم اروم، و بعد محکم سرمو بالا پایین کرد، انقدر ادرنالینم بالا بود که درست درک نمیکردم حرکاتش رو،
حسین اروم شلوارمو داد پایین😰، یهو از جا پریدم، برگشتم نگاه کنم حسین بات پلاگو از جیبش دراوردو گغت، خشک خشک اذیت میشی، گذاشتش رو لبام و گغت بلیس
اشکم جاری شده بود، حسین صورتمو ناز کرد و گفت بلیس عزیز دلم، دهنمو باز کردم و بات رو تفی کردم، حسین رفت پشتمو امین باز کیرشو دهنم گذاشت، حسین مثل همیشه پلاگ رو با حرکات اروم و رفت و برگشتی کرد تو کونم، و مشغول بازی با کسم شده بود،. خیس خیس شده بودم،
رو زانوهاش وایساد پشتم و کیرشو مالید به کسم، چن بار مالید و یهو کرد تو کسم، و شروع کرد به تلمبه زدن، امین گفت بکنم تو کونت، حسین گفت فقط ساک میزنه، و محکمتر تلمبه زد، با هر فشارش، کیر امین بیشتر میرفت تو دهنم، یدفه سرمو گرفت و کشید، تا کیرش اومد بیرون ابش ریخت رو زمین و صورتم، حسینم با چندتا تلمبه بعدی یهو کیرشو سففففت فشار داد و نگه داشت که فهمیدم داره ابش میاد.
بلند شدم و حال بدی داشتم، بارها گفته بودیم اینکارو دوست داریم، ولی حالا… همیچکدوم دیگه نمیدونستیم چیکار کنیم، همیشه تا همینجا صحبتشو میکردیم، نگاه نکردم به امین، خجالت و خشم و هیجان با هم قاطی شده بود، راه افتادم سمت ویلا، حسینم پاشد و بدون هیچ حرفی اومد کنارم، بغلم کرد ورفتیم تو ویلا، یه ملافه برداشتم دورم پیچیدمو افتادم رو تخت، حسین بغلم کرد بوسم کرد، گفت اون موقع خیییلی بهم خوش گذشت، ولی الان حس بدی دارم که مجبورت کردم اینکارو بکنی، دلم میخواد از خجالت بمیرم،

حرفی نزدم و خوابیدم، وقتی بیدار شدم دیدم حسین همه وسایلو جمع کرده تو ماشین گذاشته، گفت برو دسشویی و بیا سوار شو برگردیم تهران، دیگه نمیخوام اینجا بمونیم، تمام راه در سکوت برگشتیم و هیچوقت دیگه درموردش صحبتی نکردیم

نوشته: بهار


👍 7
👎 12
94601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

803819
2021-04-14 00:35:19 +0430 +0430

باید یه نامه به سازمان حمایت از حیوانات بنویسم !

4 ❤️

803845
2021-04-14 01:31:39 +0430 +0430

حیوان آزاری جرم نیست؟🤪

0 ❤️

803853
2021-04-14 01:51:42 +0430 +0430

کجا رفته بودین اینقدر خلوت بود اصلا از این چیزا من تو سایت برازرسم ندیدم قوه تخیلت آینده برازرس دیده😂😂

1 ❤️

803893
2021-04-14 18:17:33 +0430 +0430

هرچند تخیلی ولی عالی بود فقط کسی که یکبار ازین کار لذت ببره بازمانجامش میده

0 ❤️

803916
2021-04-14 22:21:10 +0430 +0430

همون چند خط اولش چرند بود

0 ❤️

803943
2021-04-14 23:55:43 +0430 +0430

خیلی خوب بود ، افرین

فقط همیشه اول داستانهات واسه اینکه یه عده احمق گم و گیج ، بهت گیر ندهند که فلانش واقعی نیست و‌بهمان ، حتما بنویس داستان تخیلیه

البته این جماعت کص مغز با این چیزا راحت نمی شند

سوژه داستانت عالی بود و نسبتا جدید

1 ❤️

803951
2021-04-15 00:15:16 +0430 +0430

تا حالا سگ نداشتم

0 ❤️

804058
2021-04-15 10:48:33 +0430 +0430

اتفاقا اسم دایی من حسین هست و اسم زنشم بهار ، زندایی تو اینجا چیکار میکنی!! 😁 😬 😂

0 ❤️

804083
2021-04-15 13:45:44 +0430 +0430

سگ نر قدرجونی دارم سگ حشره بیارم بکشم بهت حال کنی جنده کونی

0 ❤️