سیسی بوی (۱)

1399/10/18

این اتفاق مربوط به حدود سال 80 میشه. امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.

یک حس ذاتی زن گونه در خودم احساس میکردم ، یک علاقه عجیب به پوشیدن لباس های زنانه
12 یا 13 ساله بودم که کم کم سراغ کشوی لباس های مامان میرفتم.اون زمان یه ساق شلواری مشکی خریده بود مامانم که خیلی دلم میخواست بپوشمش و ببینم پوشیدن یه شلوار تنگ و کشی چه حسی داره.اون روز تنها بودم و همه چیز با پوشیدن همون ساق شلواری مشکی شروع شد.نرم بود و تنگ و کشی. برداشتمش و بوش کردم و لمسش کردم. حسابی هیجان زده بودم . با خودم بردمش به اتاقم ،شلوارک و شورتم رو درآوردم، همونطور که روی لبه تخت نشسته بودم آروم شروع کردم به پوشیدنش،البته کاملاً ناشیانه، پامو کرده بودم توش و به سختی و تیکه تیکه میکشیدمش تا بیاد بالا. حس عجیبی داشت برام. یه لباس تنگ و کشی.به هر زور زدنی که بود بالاخره کامل تنم کردم.به پاهام نگاه کردم، روشون دست کشیدم، ساق پاهام و بعدش رونام.نوازششون میکردم و از حس عجیبی که تو خودم پیدا کرده بودم نهایت لذت رو میبردم.با عجله رفتم جلوی آیینه ای که تو حال بود یکم پاهامو نگاه کردم. دوست نداشتم که دیگه درش بیارم. و به این فکر میکردم که ای کاش این لباس خودم بود و لازم نبود اینجوری دزدکی بپوشمش.دودولم سیخ شده بود.برگشتم تو اتاقم روی تخت دمر خوابیدم، روی یه پتو و رفتم سراغ کونم. دست میکشیدم رو لپاش و چنگ میزدمشون، داشتم دیوونه میشدم. کونم توی اون لباس خیلی نرم تر شده بود.بلند شدم و یکمی بالاتر کشیدمش و ساق شلواری بالا اومد و کامل لای چاک کونم نشست. دوباره دمر خوابیدم. اینبار میتونستم کامل لای کونمم لمس کنم، حین ور رفتن با خودم دودولمو روی پتو میمالیدم و همینطور سرعت بیشتر میشد تا به یه دفعه یه حسی مثل ارضا شدن بهم دست داد.شل شدم و جون نداشتم.به محض اینکه حالم جا اومد اولین کاری که کردم این بود که با عجله ساق شلواری رو درآوردم و بردم گذاشتم سرجاش. همه سعی خودمو کردم تا مثل اولش کشو رو مرتب کنم.
این یه شروع بود و دیگه از اون به بعد این شده بود کار من که هر وقت تو خونه تنها بودم یکی از لباس ها رو امتحان کنم. جوراب های ساق بلند مشکی که وقتی پام میکردم کشش تا نزدیکای کشاله رونم میرسید، کم کم رفتم سراغ پوشیدن جوراب شلواری که یکیش مشکی بود و یکی هم رنگ پا.همیشه منتظر بودم تا مامان یه لباس تازه بخره و منم بتونم امتحانش کنم. کمی که گذشت و جرات و مهارتم بیشتر شد دیگه به یه لباس اکتفا نمیکردم، چن تا لباس میپوشیدم و از شورت و سوتین یا اینکه یه گن سرهمی به عنوان لباسای زیرو بعد ما بقی لباس ها روش. اوج لذت هم وقتی بود که میتونستم جلوی آیینه راه برم و خودمو تماشا کنم.
گاهی اوقات از خودم ناراحت میشدم که چرا این کارو انجام میدم. اما دست خودم نبود و یه کشش و علاقه عجیب از درونم میجوشید.
این کارها تا تقریباً 15 یا 16 سالگی ادامه داشت و بدون اینکه کسی چیزی بدونه یا در موردش با کسی حرفی بزنم. تقریباً داشتیم میرسیدیم به اواخر تابستون. یه روز که خونه خالم بودیم و با عرفان پسر خالم که همسن خودمه تنهایی داشتیم سگا بازی میکردیم و تو همون حال هم یه وقتایی با هم ور میرفتیم. تو این سن تقریباً 160 قدم بود و وزنم در حدود 60کیلو. عرفان پسر خالمم 170 قد و 80 کیلو وزنش بود با یه کیر 12 سانتی که کلفت هم نبود. بهش گفتم و ازش پرسیدم که تو هم دوس داری لباسای زنونه بپوشی و حال کنیم؟ گفتش که نه من خیلی دوس ندارم و فقط یبار لباس خواهرشو پوشیده بود از روی کنجکاوی که اونم پاره شده بود. بهم گفتش که قراره از مسجد ببرنشون اردو مشهد و اگه منم بخوام میتونم باهاش برم. خلاصه بعد از مطرح کردن با خانواده و راضی کردنشون رفتیم مشهد. با قطار. هر دوتامون اولین بارم بود که دور از خانواده بودیم. یه روز با عرفان تو بازار بودیم و میخواست برای خواهرش روسری بخره که من چشمم افتاد به لباس زنونه ها و داشتم دیوونه میشدم.خیلی دلم میخواست که یه چیزایی برای خودم بخرم، اما باز هم چیزی نگفتم و گذشت. 1 روز دیگه قرار بود برگردیم تهران و من هم دیدم دیگه هیچ فرصتی وجود نداره یا الان باید بهش بگم یا اینکه همچین شانسی از دست میره. توی اتاق ما 4 نفر بودیم ،من، عرفان، یکی از بچه محل هاشون که اسمش علی بود و همسن خودمون و پسر خاله علی، مهران که از ما 3 سال بزگتر بود.
شب موقع خوابیدن بود که شروع کردیم با هم ور رفتن، البته بعد از اینکه مطمئن شدیم اون دوتا خوابیدن. شلوار و شورتمونو در آوردیم و رفتیم زیر پتو.اول دودولای همو مالیدیمو یکم با کون هم ور رفتیم بعدش من دمر خوابیدم و عرفان دراز کشید روم دودولش راست شدشو میمالید لای کونم و نفس نفس میزد. بهش گفتم چه حالی میداد اگه الان یه لباس زنونه بود میپوشیدیم حال میکردیم. گفتش نه من دوس ندارم آخه بپوشم. بهش گفتم خب فقط من میپوشم، اینجوری خوبه؟ دیدم بدش نیومد و گفت خب حالا اگه آوردی با خودت چیزی برو بپوش. گفتم نیاوردم اما امروز تو بازار زیاد بود. میتونیم بگیریم. موضوع این بود که خودم اصلاً روم نمیشد که بخوام تنهایی برم و یه لباس زنونه بخرم، برای همین هم هر جوری بود بالاخره راضیش کردم که فردا به بهانه خرید برای سوغاتی یه سر بریم بازار دوتایی.
بعدازظهر بود که راه افتادیم و رفتیم خلاصه بعد از کلی بالا و پایین رفتن عرفان رفت تو یه مغازه و با یه جوراب شلواری مشکی شیشه ای برگشت دادش به من ، سریع بازش کردم و بسته بندیشو انداختم دور، خودشم یه جا قایم کردم تا برگشتیم و رفتیم تو اتاق بردم گذاشتمش تو ساکم زیر لباسام.
ساعت حدود 7 بود و اکثراً بیرون رفته بودن برای گردش و ساختمونی که توش بودیم تقریباً خلوت شده بود و رفت و آمد خاصی دیده نمیشد.علی اومد تو اتاق اما خبری از پسرخالش نبود. عرفان ازش پرسید علی مهران کجاس؟ رفته بیرون فکر میکنم، منم خواب بودم و ندیدمش.
کل اتاقی که ما توش ساکن بودیم چیزی در حدود 20 متر بود و سرویس بهداشتی هم تو اتاق نبود، فقط یه پنجره کوچیک داشت که باز میشد به یه محوطه ای مثل تراس.
عرفان گفتش که علی هم هماهنگ هست اگه بخوایم حال کنیم الان. فقط باید هواسمون باشه که پسرخالش سر نرسه، برای همین 2 تا 2 تا میریم حال میکنیم یکی هم نگهبانی میده، اگر هم کسی اومد داشت میومد خبر میده بهمون.
حس دلهره عجیبی داشتم، لذت و استرس با هم دیگه. قلبم به شدت تند میزد. اما آخرش شهوت به همه چی غلبه کرد.
قبوله عرفان فقط حواستون جمع باشه کسی نیاد یه وقت.
رفتم شلوار جینمو در آوردم و بعدش هم شورتمو نشستم رو زمین و آروم جوراب شلواری رو پوشیدمش، بلند شدم و رفتم طرف ساک لباسام داشتم دنبال شلوارگرمکنم میگشتم که از روش بپوشم، همین که دولا شدم دیدم عرفان حسابی حشری شده و داره کونمو میماله.

  • عرفان کسی نیاد یه وقت؟
  • نه علی مراقبه جلو در.
    گرمکن رو پوشیدم رو جوراب شلواری و مجبور بودم یه جفت جوراب هم بپوشم که اگر کسی اومد چیزی معلوم نباشه.
    رفتم روی یه پتو که روی زمین بود و دمر خوابیدم. عرفان اومد وگرمکن منو تا زیر کونم کشید پایینشروع کرد کونمو مالوندن. صورتشو برد نزدیک کونم.آروم با دندوناش لپای کونمو گاز میگرفت.اووووف چه نرمه. مثل پنبه شده کونت. شلوار و شورت خودشو کشید پایین.همینجوری که با کونم ور میرفت منم یه تف انداختم کف دستم و با کیرش بازی میکردم ومیمالیدمش، گاهی تند، گاهی وقتا هم آروم.
    از چشماش معلوم بود که حسابی حشرش زده بود بالا.تو ابرا بودم من. یه جورایی به خواسته دلم رسیده بودم.گفت کونتو بده بالا و شلوارمو تا زانوهام کشید پایین. رونای گوشتیم زیر جوراب شلواری براق دیوونش کرده بود.دستشو از پشت برد لای پام، لای رونام.پاهامو محکم چسبونده بودم به هم.همینجوری میمالید و دستش پیش میرفت. دستشو برد زیرم و یواش شروع کرد با دودولم ور رفتن. داشت سر و صدام در میومد که با صدای علی پریدیم و خودمونو جمع کردم.
    -چی شد علی؟ کی اومد؟
    -هیچکس. جمع کن بیا دیگه حوصلم سر رفت.
    عرفان رفت بیرون و علی جاشو گرفت.تقریباٌ هم قد و قواره خودم بود.دودول کوچیکش حسابی سیخ شده بود.خودم دمر شدم و شلوارمو تا وسط رونام دادم پایین.
    -اینو از کجا آوردی؟ آخخخ جووون
    افتاد روم و مثل وحشیا تکون میداد خودشو.دودولشو میمالید به کونم. شایدم فکر میکرد داره تلمبه میزنه. در هر صورت بهش گفتم یکم صبر کن علی. دودولشو گرفتم و گذاشتم لای رونام همونجوری که روم بود. گفتم حالا بکن. باورم نمیشد که بعد چن بار تلمبه رسید و شل و ول شد.
    -من شدم تو نمیکنی؟
    -نه، برو حواست باشه بگو عرفان بیاد.
    عرفان حشری تر از قبل شده بود. گفتم میخوام بخورمش کیرتو. وایساد جلوم. خیلی آروم کیرشو کردم تو دهنم و با زبون باهاش بازی کردم، سرش نرم بود و یه جور باحالی بود میک زدنش.عرفان با موهام بازی میکرد و دست میکشید به صورتم.کیرشو از تو دهنم درآوردم و نگاه کردم، سیخ تر شده بود. گفت برگرد و قمبل کن. کامل شلوارمو در آوردم. فقط با یه جوراب شلواری بودم و یه پیرن که دگمه هاش باز بود. تا میتونستم کمرمو دادم پایین و کونمو قمبل کردم براش.از پشت چسبید به کونم و کمرمو گرفت آروم آه آه میکرد و منو میمالوند. داغی کیرشو لای چاک کونم احساس میکردم.
    با صدای ضربه به شیشه پنجره اتاق از جا پریدیم. نگاه کردم و دیدم پسرخاله علی، مهران پشت پنجرس و میگه باز کنید. انگار برق منو گرفته بود. مونده بودم چی بگم.
    -عرفان تو میدونستی این اینجاس؟
    -نه. ما که با هم اومدیم.
    مهران پنجره رو باز کرد و بعد از مخفی کردن پاکت سیگارش اومد تو اتاق. مهران قدش حدودای 175 بود و خب لاغر، فکر نمیکنم وزنش بیشتر از 70 کیلو میشد.
    -این چیه پوشیدی تو؟ چی کار دارید میکنید شماها؟
    -جون مادرت به کسی نگیا.
    -فعلاً برگرد و قمبل کن تا ببینیم چی میشه.
    چهار دست و پا شدم رو زمین و قمبل کردم. اونم داشت شلوار و شورتشو درمیاورد.یه شلوار مشکی با یه شورت مشکی که بزرگی و راست شدن کیرش از رو شورت کاملاً معلوم بود. یه کیر کلفت و سیاه داشت. تا قبلش کیر این اندازه ای ندیده بودم.
    اومد دست کشید رو کونم.
    -جوووووون چی ساختی .
    اینو گفت و دو سه تا سیلی محکم زد رو کونم که صداش تو اتاق پیچید.عرفان بی حرکت مونده بود.
    -آآآآآآآآآآآآآآآآآیییییییی دردم میااااااد.سوخت.
    -خوب ساک میزدیا. ببینم اینم میتونی قورتش بدی.
    فهمیدم که تمام این مدت پشت شنجره بوده و کل ماجرا رو دیده.کیر سیاهشو همینجوری که میمالوند آورد جلو صورتم، با ترس و استرس شروع کردم براش خوردن.مونده بودم که بعد از ساک زدن چقدر دیگه بزرگ میشه این کیر. سرش خیلی بزرگ و نرم بود، حسابی میکش زدم. کل دهنمو پر کرده بود. مهران کیرشو میکرد تو لپم و آروم با دست میزد تو صورتم رو لپم. از تو دهنم درش آورد. دو سه تا ضربه با کیرش به صورتم زد و یکمی مالیدش رو لبام. گفت حالا میخوام کلشو یجا بخوری.تقریباً 16 سانتی میشد کیرش. منم به زور کردمش تو دهنم که یکی دوبار اوق زدم و سرفه کردم ولی بالاخره رضایت داد و دیگه کیرشو تو حلقم نفرستاد.
    عرفان هم که دید اوضاع عادیه و اتفاق خاصی نیوفتاد باز رفت از پشت چسبید به کونم.از روی جوراب شلواری انگشتم میکرد، گاهی هم با کیرش یه مقداری از جوراب شلواری رو میفرستاد تو سوراخم. من تا اون موقع فقط لاپایی حال کرده بودم و اصلاً کون نداده بودم، اما خوب چند بار با خیار و هویج به کون خودم حال داده بودم.به زور یکم از سرشو میکرد تو و تا میدید خودمو جمع میکنم در میاورد.به مهران گفتم که کون نمیدم اما آبشو میارم و حال میدم بهش. ده دقیقه کیر کلفتشو ساک میزدم و دیگه حسابی سر و صداش دراومده بود که به عرفان گفت جاهامونو عوض کنیم. مهران از پشت خودشو چسبوند بهم.کار عرفانو ادامه میداد و چندبار هم سعی کرد که بکنه تو ولی کیر کلفتش تو نرفت و منم سفت گرفته بودم که جرم نده. مهران تو همون حالت کیرشو گذاشت لای رونامو شروع کرد تلمبه زدن و عقب جلو کردن. گفت پاهاتو محکم بچسبون به هم حال کنم. بعد از چند دقیقه سرشو برد لای کونم، گرمای نفساش و داغی زبونشو روی سوراخم احساس میکردم.تا اون موقع هیچ کس این کارو نکرده بود باهام.در همین حال عرفان هم کیرشو کرده بود تو دهنم و آروم داشت تلمبه میزد ولی مهران کاری کرد که با چند تا میک محکم و حشری که به کیر عرفان زدم کل آبشو آوردم.
    حالا فقط مهران مونده بود و کیر کلفتش،وقتی دید از کون دادن خبری نیست از لای پام به اندازه یه بند انگشت جوراب شلواریمو سوراخ کرد و کیر داغ و کلفتشو از همونجا کرد رفت تو.حالا کیرش بین کون من و اون جوراب شلواری تنگ مونده بود. از پشت چسبید بهم و یکم قربون صدقم رفت، میگفت کاش میزاشتی یکم سرشو میکردم تو فقط. سینه هامو گرفته بود تو دستاش و میمالوند.بعدش دو دستی از کمرم گرفت و همونجا شروع کرد به تلمبه زدن، کم کم کیرش داشت لای چاک کونم و روی سوراخم مالیده میشد.کمرمو ول کرد و حالا کل وزنش افتاده بود روم، همینجوری که دست چپش روی زمین بود دست راستشو برد لای پام وشروع کرد به مالیدن دودولم که حسابی راست شده بود و فقط منتظر یه اشاره بود. تا تکونش داد من ارضا شدم. حالا مهران دوباره کمرمو گرفته بود و سرعت تلمبه هاش بیشتر شده بود دو سه تا سیلی محکم رو کونم زد. هر جوری بود سر کیرشو نصفه نیمه کرد تو سوراخم و بعد از یه آآآآآآآآآآآآه بلند لای کونم داااااااغ شد. نصف آبش رفته بود تو و نصفشم لای چاک کونمو پر کرده بود. تا حالم جا اومد سریع پاشدم و خودمو جمع و جور کردم. جوراب شلواریمو درآوردم باهاش لای کومنمو پاک کردم. ساعت تقریبا از 8 گذشته بود که لباس و حوله برداشتم و رفتم حموم کنم.
    دیگه هم هیچ فرصتی برای حال کردن نداشتیم.این آخرین شب بود و فرداش برگشتیم سمت تهران. اما من راضی بودم که از این فرصت نهایت استفاده رو برده بودم.
    پایان
    این میتونه شروعی باشه برای بازگو کردن چند قسمت داستان دیگه اگه که شما دوست داشته باشید.

نوشته: corbis


👍 22
👎 3
24001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

785348
2021-01-08 00:57:00 +0330 +0330

اسم اینجا به جای شهوانی باید بشه گیواتی

2 ❤️

785386
2021-01-08 03:51:51 +0330 +0330

مطمئنی کس دیگه ای پشت پنجره نبود که بیاد بکنتت…درختای خیابون پهلوی از پهنا یه جا تو کونت!

1 ❤️

785409
2021-01-08 09:42:01 +0330 +0330

پناه بر خدا !
باید یه نامه به آقای علم الهدی بنویسم تا بیشتر مراقب مشهد باشه !!!

2 ❤️

785454
2021-01-08 14:34:55 +0330 +0330

مسجدیا و بسیجیای دودول باز

1 ❤️

785462
2021-01-08 15:37:37 +0330 +0330

خیلی داستانت قشنگ بود بازم بنویس عزیزم

2 ❤️

786224
2021-01-13 06:46:53 +0330 +0330

من عاشق داستان های sissy ام

0 ❤️

790068
2021-02-04 02:19:12 +0330 +0330

احساست قابل درک است اما فکر کنم اخرشو کسشعر گفتی اما در هر حال به دادنت ادامه بده

0 ❤️