سینه های رویایی زن همسایمون

1397/08/03

سلام رفقا . ناموسا خیلی دوست دارم این اول بنویسم :
" همه چی واقعیه ، باور نکنید هم مهم نیست"
ولی احمقانه ترین داستانایی که خوندم با همین جمله ی مسخره شروع میشد

ولی این یکی جمله ی مسخره رو مینویسم :
“تا اخر بخونید جان امواتتون”

بگذریم … اسم و اینا که فکر نکنم زیاد مهم باشه . قدم صد و هشتاد و هفت 187 سانته ( دلیلی نداره همه کوتاه باشن بخدا ، اینقدر فحش ندین ، وزنمم هشتاد و سه . البته اینا مال الانه . داستان برمیگرده به سه سال پیش .

خونه ی ما یه آپارتمان سه طبقست که وقتی من راهنمایی بودم بابابزرگم ساختش . طبقه پایین خودشون نشستن . طبقه دوم ما و طبقه سوم خالم اینا نشسته بودن . اما خب بعد دو سال خالم اینا به خاطر اینکه شوهر خالم خلبانه رفتن همدان و بابابزرگم هم خونه رو فروخت به یه زن و شوهر و پولشو داد به داییم برای کار . همونجوری که احتمالا حدس میزنین ماجرای من با خانمِ همین همسایه جدیدمون رقم میخوره . اما بگم ازش براتون … اسمش مهسا بود . حدودا 35.36 ساله . وضعیت مالی نسبتا خوب و رِوالی داشتن . پرستار بود و شوهرش هم تو تهران کارمند راه و شهرسازی بود که از جمعه غروب میرفت تهران ، پنجشنبه غروب هفته بعد میومد . پوست مهسا کاملا سفیده . قدش متوسط . یه سر و گردن از من کوتاه تر [ من نمیدونم بعضیا چطور مینویسن مثلا قد منشی ای که کردن 172 بود . لامذهبا متر دارین تو جیبتون ؟ ]

وزنشم نرماله و اکثرا موهاشو بلوند میکرد ولیییییی اما و ولی سینه هایی داره که نگم براتون ! از رو مانتو هم میدیدم شق میکردم . لامذهب خار چشم دشمنان اسلام بود

یه چند سالی همینجوری گذشت و ما دیگه خیلی با مهسا اینا برو بیا داشتیم . میرفتیم خونشون . میومد خونمون . کلا درِ خونمون رو تو اپارتمان قفل نمیکردیم ، چون همه به هم کاملا اعتماد داشتیم . منم اون سالها دبیرستانی بودم و حشر به سَر . اکثر روز های زوج که شیفتش جوری بود که هم خونه ما و هم خونه خودش تو یه تایمی خالی بود ، حوالی ظهر قبل از اینکه پدر مادرم از سر کار بیان میرفتم سر وقت شورت ها و سوتین هاش … اینقدر دیگه تو اون سالها جق زده بودم که دیگه جق زدن لذتشو برام از دست داده بود . دیگه ول کن شدم و سال چهارم دبیرستان رو نشستم کلا پای درس و مشق . من ازون سال اخریایی ن
بودم که همش بشینم خونه بگم مدرسه رو بکی ، خونه میخونم . همه ی روزا رو کم و بیش میرفتم مدرسه . حداقل سعی میکردم درسای اختصاصی رو برم . چون واقعا هم همیشه معدلم بالای نوزده بود دوست نداشتم به خاطر کنکور امتحانا رو تِر بزنم .

بگذریم …
یه روز دوشنبه ، حدودا دو هفته بعد امتحانات ترمِ یک ، طبق معمول تو شهرمون داشت بارون میبارید . صبح زود پاشدم که زنگ اول رو که شیمی داشتیم برم کلاس و سه زنگ بعدی که درسا عمومی بودن رو برگردم خونه . قبل از اینکه پدر و مادرم برن سر کار از خونه زدم بیرون . رفتم مدرسه و تا ساعت نه و نیم سر کلاس بودم . بعدِ اون کیف و کتابو جمع کردم و حدودا ساعت ده و ربع رسیدم خونه . خیس آب بودم . پاهام تا ساق خیس و شِنی بود . به خونه که رسیدم ، سریع رفتم تو حموم . حموم من همیشه یه رِوال خاصی داشت ، پنج دقیقه اولو مثل ادم تنمو میشستم ، ده دقیقه بعد تیغ ورمیداشتم پشمامو میزدم ، یا صورتمو
اصلاح میکردم ، و در اخر همیشه سعی میکردم جق بزنم که به خاطر اب اهکی لامذهب ، هر چی تف میزدم نمیشد اون روزم همین ماجرا … رفتم حموم . خودمو شستم و رفتم که پشمامو بزنم . شروع کردم تیغ زدن تا اینکه بالای کیرمو بریدم . خونش بند نمیومد . خونمون که خالی بود . گفتم پاشم برم هم روغن بردارم برا جق ، هم از تو اطاقم حوله رو وردارم بزارم رو در . شق درد عجیبی داشتم . همیشه وقتی شروع میکردم دور و برِ کیرمو اصلاح کنم شق درد میگرفتم . از حموم رفتم بیرون ، رفتم سمت آشپزخونه و روغن رو ورداشتم . برگشتم رفتم سمت اتاقم . اومدم حوله رو از روی آویز بردارم که دیدم یهو مهسا از تو بالک
ن اومد تو اطاقم !!! هم خایه کرده بودم ، هم تعجب . انتظار نداشتم اون وقت روز خونه باشه . بعد اصلا تو بالکن ما چی میکرد ؟ سریع دستمو گرفتم جلو کیرم . ولی لعنتی شق اندر شق بود . نمیتونستم با دست همشو بپوشونم . با تعجب گفتم : “تو بالکن چیکار میکنی ؟”
اونم انگار تعجب کرده بود ولی خونسرد نشون میداد . همونجوری سر جاش مونده بود . البته شاید من چون جلوی در بودم کاری هم نمیتونست بکنه . گفت :“اومده بودم از رو بالکنتون سیب زمینی بردارم . تو چطو لخت از حموم پریدی بیرون ؟”
گفتم :" اومده بودم حوله بردارم ."
گفت :" پس روغن چیه تو دستت ؟"
چیزی نگفتم . قلبم داشت میومد تو دهنم . از یه طرفم شق دردم نمیخوابید . نمیدونستم چی بگم که خودش یهو گفت :“چرا از زیر شیکمت خون میاد ؟”
چیزی نگفتم اول . بعد دیدم که چیزی نگفت ، گفتم که داشتم اصلاح میکردم .
یهو اومد جلو گفت" اون روغنو بزار زمین بیا من بتادین بزنم ببندمش . بچه ای مگه تو و …" همینجوری سعی میکرد مثلا عادی جلوه بده . رفتیم تو اشپرخونه که بتادین و پنبه برداره . من حوله رو گرفته بودم جلوی کیرم . گفت ورش دار . من یجورایی هم خجالت میکشیدم ، هم حس دیوث بازیم میگفت ورش دارم . ادامه داد که : درش بیار ؛ من پرستارم خیر سرم ؛ ندید بدید نیستم ، ورش دار " حوله رو انداختم . زل زد به کیرم و یه نگاهی به صورتم کرد . دیگه خجالت نمیکشیدم . یکم بتادین زد به پنبه ، ردیف کرد و بعدش پنبه رو انداخت دور و با یه پنبه جدید همینجوری فشار میداد تا خونش بند بیاد . تو همین بین من داشتم سینه های سفید خوش استایلشو از لای تاپش دید میزدم که کیرم نخوابه یهو مسخره بشه . یه لبخندی زد گفت :" اخر نگفتی روغنو برای چی میخواستی ؟"

دوباره کرکام ریخت
اومدم یچیز بگم ولی ترسیدم بدتر شه . چیزی نگفتم .
خودش گفتش که : " کم بزنی برات خوبه ، ولی زیاد نزن "

اصلا دیگه دلم ریخت . گفتم :" نگی به کسی چیزی !"
گفت :“نه راحت باش”
منم پر رو ، با لبخند گفتم :" الان دیگه کم میزنم "
منتظر بودم مثلا بگه “خیلی پرروییو این حرفا "
ولی گفت “میدونم "
باز اینجا پشمام ریخت .
گفتم :” از کجا میدونی ؟”
با خنده گفت :“اخه دیگه سوتین هام از کشو اول نمیرن کشو دوم یا سوم”
اونجا دیگه تو دلم گفتم “فاک ، ریدم”
ولی خودش ادامه داد که " اشکال نداره ، از من که چیزی کم نشد ، نوش جونت"
آروم شدم . همینجوری داشتم پاهاش و سینشو دید میزدم .
دیگه پنبه رو ورداشت انداخت سطل اشغال و منم همچنان کیر در هوا …
بهم گفت : “تو این کیرت اروم نمیگیره ؟ نه ؟”
تعجب کردم
گفت “چیه ؟ چرا قیافتو اینجوری کردی؟”
گفتم :“خب انتظار نداشتم بگین بلانسبت کیر”
+“انتظار داری چی بگم ؟ چرا آلت تناسلی ات از نعوظ خارج نمیشود؟”
خندیدم . دیگه به خودم گفتم مهسا وا داده .
برگشتم بهش گفتم :" دیگه با این ماجرا ها حقم داره نخوابه"
با خنده گفت : " بعله ، حقم داره . پچه پر رو … میخوای برم دوباره شرت و سوتین بیارم جلو چشمام جق بزنی ؟"
وای من دیگه شق کرده بودم . میخواستم کیرمو بزارم تو صورتش. گفتم :" نه چرا زحمت بکشی ، همین سوتینتو بده بزنم"
فکر کردم که بازم شوخیو ادامه میده ، ولی یهو تاپشو دراورد . واااااای چقدر سینه هاش سفید بود . سوتینشم که مشکی … هیچوقت اون لحظه رو یادم نمیره . گفت “بیا سوتینو ببر” رفتم پشتش سوتینو در بیارم که کیرم مالیده شد به کونش … داشتم از شق درد میمردم . دیدم خندید . دیگه اونجا شل کردم با خنده گفتم : “مهسا تو رسما میخوای به ما بدیا”
گفت :" ولله من که از شوهر شانس نیاوردم ، یا نیست ، یا حال این کارا رو نداره ، تو اگه دوست داری ، من پایم"
برگشتم گفتم “من دوس دارم ؟سواله میپرسی ، من عاشق سینه هاتم . عاشق بدنتم . چند ساله من دارم با سوتینت جق میزنم ، تو تازه الان میگی اگه دوس داری ؟”

خندید گفت " حالا ما بدهکاریم ؟"
منم گفتم " بدهکار که نه . ولی بده کار مثل اینکه هستیا :)"
خندید گفت “حرف نزن دیگه . مگه تو کف من نبودی . شروع کن”

من اصلا انتظار نداشتم اینقدر راحت بخواد بهم بده . از پشت همینجوری کیرمو به کونش میمالوندم و سینه هاش تو دستم بود . وااااای چقدر نرم ؟ چقدر بزرگ ؟ میدونستم سینه هاش هشتاده ، اینو از روی سوتیناش خونده بودم . دوست نداشتم شلوارشو بکشم پایین ، از روی شلوارک برمودای پارچه ایش لمس کردن کونش خیلی بهم حال میداد . ولی خلاصه شلوارشو کشیدم پایین . برگشت سمتم . شرتش با سوتینش ست بود . مشکی و خوشگل . وااای چه رون طلایی داشت !!! شروع کردم با دست کصشو مالوندم . اهش دیگه داشت در میومد . شرتش خیس شد . همینجوری ادامه میدادم که گفت بس کن ، بس کن . دستمو ورداشتم . گفت میخوام بخورم !
گفتم ولی من دوس ندارم بخورمشا . گفت باشه . نشست رو دو زانو ، منم رو مبل نشسته بودم . کیرمو گذاشت دهنش ، اولش خیلی حس عجیبی بود ، چون تا اون لحظه تجربش نکرده بودم ، ولی خب بعدش دیگه دیدم زیاد ساک زدنش بهم حال نمیده . گفتم میخوام بزارم لای سینه هات . گفت بزار . روغن ورداشتم ریختم لای سینه هاش ، ولی نه زیاد . شروع کردم لای سینه هاش کیرمو چرخوندن . این اون حسی بود که واقعا تکراری نمیشد . هر ده ثانیه ، پنج شیش ثانیه کیرمو در میاوردم که ابم نیاد . بدن سفیدش داشت حالمو بد میکرد . یه حس عجیب شهوت داشت تنمو میخورد . بار اولم بود . از طرفی من عاشق زنای میانسال بودم ، حالا ا
ولین سکسم با زن رویاهام بود . بهش گفتم یکم وایستا نیاد . گفت باشه ، پس تو سینه هامو بخور . شروع کردم سینه چپشو گذاشتم دهنم . دوباره اه و اوهش در اومد . گفتم اروم تر ،صداتو یه دفع مامانبزرگم میشنوه . یکم اروم شد . همینطور سینه هاش تو دستمو و صورتم بود . تا اینکه گفت" بسه . شروع کنیم ؟" دیگه جواب ندادم . شورتشو کشیدم پایین . واای چه کص صورتی ای داشت . یه کص کشیده و صورتی . تمام موهاشو زده بود . بهش گفتم برگرد . واااای کونشم داشت منو دیوونه میکرد . کیرمو که همونطوری روغنی بود انداختم بین رون هاش ولی داخل کص ننداختم . روی کمرش خوابیده بودم . تلمبه میزدم ولی توش نبود
. اه و اوهش دوباره بلند شد. دیگه یه فشار به زیر کیرم دادم ؛ انداختم توی کصش ، گفت از کونم بکن . گفتم" حالا امروز نه ، الان کاندوم نیست ، حالم بهم میخوره . " همونطوری توی کصش تلمبه میزدم . روی زمین بودیم . اون زیر ،منم رو کمرش دراز کشیده بودم . تا اینکه دیدم داره ابم میاد . کشیدم بیرون . دوست نداشتم تموم شه . پاشدیم یه لب ازش گرفتم ، نمیدونم چی شد ولی بهش گفتم “واقعا عاشقتم” . خندید ، گفت " باشه . تو راست میگی " دوباره نشست رو زمین ، رفت رو پُزیشن داگی استایل ، گفتم : “دیگه نمیتونم ، میخوام بریزم توش ، تو روزای تخمک گذاری نیستی که ؟” "گفت نه راحت باش . "
سینه های بزرگش همینطوری رو هوا اویزون بود . کیرمو از پشت کردم تو کصشو دست انداختم سینه راستشو گرفتم . یکم اروم مالوندم و تلمبه زدم تا اینکه دیگه سینه رو ول کردم و شروع کردم محکم تلمبه زدن . سی چهل ثانیه بعد حس کردم کل بدنمو تو کصش خالی کردم … خیلی حس خوبی بود . اصلا پشیمون نبودم. میدونستم اگه لذت نبره دیگه ممکنه وسوسه نشه که بده . شروع کردم با دست براش مالوندم . اینقدر سریع کصشو میمالوندم که دیگه واقعا داشت حال میکرد . همینطور اه و اوه میکشید تا اینکه حدودا دو دقیقه بعد آبش پاشید رو سرامیک . هر دو یه چند دقیقه ای همونجا تو بقل هم خوابیده بودیم تا اینکه پا شد
یم اشپزخونه و مبلو تمیز کردیم و سریع لباس پوشید و منم رفتم سمت حموم که تنمو یه اب بزنم که دیدم اب حموم همونطوری باز مونده بود [که از همینجا از وزیر نیرو و رییس کل اب و فاضلاب عذر میخوام :)] . یه دقیقه نشد . برگشتم بیرون . یکم شوخی کردیم و خداحافظی کرد که بره پایین . ولی من بازم شهوتم برگشته بود . ایندفعه یه بار دیگه دو دیقه ای کردمش که توضیح دادن اون دیگه از حوصله من و شما خارجه . خلاصه تموم شد و رفت پایین و منم رفتم یکم پای کامپیوتر نشستم که حال و هوام عوض شه . این شد که من تا الانم وقتی میرم شهرمون تعطیلات دانشگاه ، هر قدر که بشه با هم رابطه داریم . هم اون راضی
ه که یه پارتنر گیر اورده ، هم من. دیگه خرج ازدواج ندارم

امیدورام فحش ندید . اگه فکر میکنید کصشعره ، فقط بنویسید کصشعره :)) اگه هم که نه ، نظر لطفتونه

نوشته: U1300


👍 9
👎 18
113043 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

726082
2018-10-25 21:17:42 +0330 +0330

عزیز فرموده بودی طبقه بالا می شینن چطور شد بعد سکستون رف پایین حتما خواسته به مامان بزرگت خبر بده

3 ❤️

726088
2018-10-25 21:28:28 +0330 +0330

کسشعره خاک تو سرت که ممه خوردن هم بلد نیستی

0 ❤️

726089
2018-10-25 21:28:45 +0330 +0330
NA

از این همسایه ها چرا ما نداریم؟

1 ❤️

726091
2018-10-25 21:31:40 +0330 +0330
NA

کصشرنیست،مرز کصشرو کیلومترها جابه جاکرده.

1 ❤️

726094
2018-10-25 21:34:02 +0330 +0330
NA

آخه کس کش پدر مگه بابا بزرگت خونه شو نفروخته بود که داییت بزنه به کار؟پس مادربزرگ جنده ت کجا بود که صداتونو بشنوه؟ناموسا موقع جلق زدن ننویسین که دروغاتون به هم نریزه.بی پدر لاشی!!! (dash)

1 ❤️

726095
2018-10-25 21:34:17 +0330 +0330

اون شرکت نفته که پرسنلش به خاطر موقعیت حوزه های نفتی وسط بیابون نمیتونن خانواده ببرن تهران یه شهر کامله یارو نمیتونسته زنشو ببره تهران همونجایی که خودش میشینه؟ گزاشته بودش برای تو که بکنیش؟ بعد از سکس رفته پایین یعنی واحد وسطی بودن این یعنی خانومه از دیوار کشیده بوده بالا تو بالکن شما که توش غذاهاتون رو نگه میدارین سیب زمینی برداره!!! بعد دید در بازه اومد تو یه دورم داد!!! مطمئنی اسپایدرمن نبوده از دیوار اومده بوده کونت بزاره ایا؟؟ ?

6 ❤️

726098
2018-10-25 21:35:31 +0330 +0330

ناموسن از این جملت پشمام فر خورد : گفتم تو روزای تخمک گذاری نیستی که گفت نه راحت باش

اصلا هرکاری میکنم نمیتونم هضمش کنم این یکی واقعا جدید بود


726099
2018-10-25 21:38:14 +0330 +0330
NA

عمو جون عدم استفاده از کاندوم با افراد قریبه باعث ایجاد خطر انتقال ویروس HIV میشه همیشه سعی کنید در روابط خود از کاندوم استفاده کنید. درضمن اینهمه تاکید داشتی که داستانت واقعی هست اما این دو قسمت داستانت را خودت یکبار بخون ببین که چه سوتی دادی گلم:
)خونه ی ما یه آپارتمان سه طبقست که وقتی من راهنمایی بودم بابابزرگم ساختش . طبقه پایین خودشون نشستن . طبقه دوم ما و طبقه سوم خالم اینا نشسته بودن . اما خب
بعد دو سال خالم اینا به خاطر اینکه شوهر خالم خلبانه رفتن همدان و بابابزرگم هم خونه رو فروخت به یه زن و شوهر و پولشو داد به داییم برای کار(
بعد اینجا میگی : )یکم شوخی کردیم و خداحافظی کرد که بره پایین!!! از قدیم گفتند دروغگو کم حافظه هست، باشه بابا ما باور کردیم کسدانت راسته راسته! فوهش نمیدم به درخواستت فقط میگم همون کسخل(

3 ❤️

726122
2018-10-25 22:03:49 +0330 +0330

(dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) کسکش جلقی

0 ❤️

726152
2018-10-25 23:30:10 +0330 +0330

تو حموم گلنار نبود که رفتی دنبال روغن؟ تف هم کفایت میکرد!!!

0 ❤️

726163
2018-10-26 00:44:31 +0330 +0330

نظر لطف من شامل حالت شد
یعنی دیگه گوه نخور ، نه بخور فقط زیاد روی نکنه

1 ❤️

726176
2018-10-26 03:51:11 +0330 +0330

با کیر بریده شده اخه؟
من یه بار کیرمو بریدم.کیرم لج کرده بود تا یه هفته فحش میداد بهم و سیخ نمیشد

1 ❤️

726201
2018-10-26 07:46:33 +0330 +0330

بابا جقی درس خون،تر تمیز،داستانت که کسشعری بیش نبود اما این برام خیلی سوال شده که زن همسایتون بتمن بوده که از طبقه سوم اومده تو بالکن طبقه دوم؟کونی خان اسپایدر منم میرید این حرکتو بزنه

0 ❤️

726203
2018-10-26 07:54:39 +0330 +0330

(همسایه)
کلمه مقدسیه
بیاییدحرمت آنرا حفظ کنیم.

3 ❤️

726218
2018-10-26 10:22:11 +0330 +0330

احتمالا با روغن پالم دار جق میزنی که توهم میزنی !
از روغن بدون ترانس فامیلا استفاده کن بعد بیا داستان کردن کل فامیل تو تعریف کن !!
گفتی فحش نده منم به احترامت چیزی نمیگم ولی آخه کصکش تو این گرونی ملت با وازلین نیمرو درست میکنن بعد تو با روغن جق میزنی !

4 ❤️

726234
2018-10-26 11:50:23 +0330 +0330

دوستان حرفای دل منو زدن.کستانت بد نبود.ولی کاش اینقدر تاکید نداشتی واقعیه.اونجوری نصف این نظر ها شاید ب نفعه تموم میشد

0 ❤️

726243
2018-10-26 12:46:46 +0330 +0330

خری که فک میکنی ما خریم…

0 ❤️

726278
2018-10-26 17:46:38 +0330 +0330

مگه همسایه طبقه سوم نبود؟مگه شما طبقه دوم نبودی؟خب چجوری اومده تو بالکن شما؟پرواز کرده؟با طناب اومده؟کله کیری

0 ❤️

726292
2018-10-26 18:43:37 +0330 +0330

عمو کاندومی دوست داریم. اکانت جدید مبارک
ضمنا لحنت هم دلنشینتر شده، ایول!

0 ❤️

726382
2018-10-27 00:01:03 +0330 +0330

کیرم پس کلت من مامور آب منطقه شمام زنه سیب زمینی میبرد دیدمش سینه هاش۶۵ بود گوساله

0 ❤️

726483
2018-10-27 16:53:18 +0330 +0330

اگ بخوام بخاطر داستان کصشر و تخیلیت فحش بدم ک دوستان زحمتشو کشیدن فقط میگم کص ننت ک سکس با زن شوهردارو داری ترویج میدی

0 ❤️

726571
2018-10-27 23:28:21 +0330 +0330

اینا یه طبقه بالاتر از شما بودن چجوری اومد تو بالکنتون؟؟؟؟
نگو از بالا پرید پایین که خودمو میکشما
بعدش اینا خونشون طبقه بالا بود چجوری بعد از دادن رفت پایین؟؟
لطفا ایندو موضوع رو با رسم شکل توضیح بده(0.5 نمره)

0 ❤️

726668
2018-10-28 13:44:51 +0330 +0330

همسایتون کماندو نیست؟
از طبقه سوم اومده دوم برا سیب زمینی؟

0 ❤️

867562
2022-04-07 23:57:08 +0430 +0430

کصشهره

0 ❤️