شب بیاد موندنی مهدی و فاطمه

1393/09/01

اسمم مهدی.25سالمه از یکی از شهرهای آذری زبان.
داستان از جایی شروع میشه که یه روز با داداشم داشتم از پارک نزدیک خونشون برمیگشتیم که چشمم افتاد به یه خانومی که جلوی در خونشون با یه حالت افسردگی نشسته بود خواستم یکم روحیشو عوض کنم چو اصلا دوس ندارم خانومی رو ناراحت ببینم.بهش گفتم چرا تنها؟ میخوای بیام باهم بشینیم درد دل کنیم؟یه لحظه چشاش خندید و فهمیدم تاثیرم رو روش گذاشتم. خلاصه رد شدیم و رفتیم و سر کوچشون من به داداشم گفتم بیا برگردیم من شمارمو به این خانومه بدم.داداشم که پایه…! برگشتیم و شمارم که همیشه آماده تو جیبم دارم رو تو دستم گرفتم و وقتی رسیدیم بهش نزدیم شدم و گفتم لطفا شمارمو بگیرید.اونم بدون هیچ عکس العمل اضافی کارت رو از دستم گرفت و من رفتم.

دو روز بعد زنگ زد.اسمش فاطمه.21 ساله و متاهل.آرایشگاه داشت نزدیک خونشون.یکی دو روزی همینجوری تلفنی حرفیدیم و گاهی میگفت بیا از جلو آرایشگاه رد شو تا ببینمت. طفلک با شوهرش مشکل داشت.13 سالگی شوهر کرده بود و یه پسر 7 ساله داشت.شوهرش یه آدم لاشی لات که هر چند وقت یه بار وقتی این خونه نبود جنده میاورد خونه و …! اینم فهمیده بود و حسابی از شوهرش بریده بود. بهم تعریف میکرد که حدود یه ساله با شوهرش سکس نکرده و هر وقت اون سکس خواسته این از زیرش در رفته.اولش واقعا باور نمیشد که بتونه حرفشو به کرسی بنشونه و از سکس با شوهرش امتنا کنه اما بعدها بهم ثابت شد که واقعا ارادشو داره و توانش رو هم همینطور.بگذریم و بریم سر اصل مطلب یعنی سکس مفصل من و اون: چند وقتی بود رابطمون یکمی به اما و اگر کشیده بود ولی گاهی به هم اس میدادیم. یه روز جمعه ساعت حدود 10 و نیم بود که تلفنم زنگ خورد و منم خواب آلود پاشدم و جواب دادم.فاطی پشت تلفن بود.بعد سلام و احوال پرسی بهم گفت بیا منو از اینجا ببر دیگه نمیتونم این زندگی رو تحمل کنم.گفتم یواش بگو ببینم چی شده آخه؟ گفت شوهرم وقتی تو خونه خواب بودم رفته آرایشگاه و پولامو برداشته و گوشی شاگردم رو هم پیدا کرده و اس هاش رو دیده و اومده با کمربند افتاده به جونم.تموم بدنم هم کبود شده.فکر میکنه گوشی مال منه ولی گوشی مال شاگردمه. راست میگفت چون شاگردش رو کم و بیش شناخته بودم.خیل ناراحت شدم. بهم گفت میای یا خودم برم؟ گفتم صبر کن بیام دنبالت.بلند شدم بدون اینکه چیزی بخورم ماشینو روشن کردم و رفتم دنبالش.دیدم با پسرشه.سوار که شد سلام کردیم و راه افتادم.یکم از شهر که خارج شدم رفتیم توی یه باغی و حسابی درد دل کردیم و پسرشم بازی میکرد.بعد یکم از جاهایی که شوهر نامردش با کمربند کبود کرده بود رو نشونم داد و حسابی حالم بد شد.گفتم نترس من پشتتم. گفت امروز رو باهام باش.فردا میرم شکایت کنم ازش و طلاقمو بگیرم.گفتم چرا خونه بابات نمیری.گفت یه بار بابام منصرفم کرده از طلاق.اگه الان برم خونش بازم با زور منصرفم میکنه. یکم که توی باغ نشستیم پسرش هی غر زد که حوصلم سر رفته و گشنمه و … پاشدیم و رفتیم داخل شهر و رفتیم یه رستوران و حسابی شکمشون رو سیر کردم. بیچاره فطمه چشاش کم مونده بود بباره که گفتم چی شده؟گفت شوهر بی غیرتم هیچوقت ما رو اینجور جاها نیاورده بود و هیچوقت خوشگذرونی نکردیم.گفتم بیخیال باباااااا اون نیاورده من آوردم.ولش.یکم بخند…! خلاصه بعد از نهار رفتیم یکم جاهای دیدنی شهر رو دیدیم و کنار آبی نشستیم و حسابی بغل هم بودیم و پسرش هم هیچی نمیفهمید انگار(والا ما بچه بودیم غیرت سرمون میشد ولی این مثل باباش دیوث بود) مامانش جلوش با من لب میگرفت ولی این چیزی نمیفهمید نزدیک شب شد و مامانم زنگید و گفت نمیای بریم؟گفتم کجا؟؟؟ مامانم گفت عروسی دیگه!!! ای وااااااای یادم رفته بود اونشب عروسی دعوتم.گفتم مامان جان من با رفقام بیرون شهرم و نمیتونم گفت لااقل بیا پول بده بهم آخه.گفتم پول رو میزم هستش هرچقدر دوس داری بردار و خدافظی کرد. شب شده بود و بهش گفتم بریم خونه ی ما.قبول کرد ولی میترسید.میگفت نکنه خانوادت بفهمن؟ گفتم نه بابا اونا شب که میشه هر کدوم اتاق خودشون میرن و طبقه ی پایین کاملا در اختیار ماست.با هزار زحمت رفتیم خونه و بردمش تو اتاقم.پسرش تا رسیدیم خونه یه جا پایین تختم انداختم براش و حسابی خوابید. من موندم و فاطی جوووون.وای چقدر حشری بودم.قبلا سکس کرده بودیم توی مغازش ولی سرپایی و کم اما امشب در اختیارم بود. یکم که لباشو خوردم محکم بغلم کرد و افتاد روم و حسابی خودشو مالید بهم.خیلی خوب میخورد.بهش گفتم لباساتو در بیار.سریع مانتو و تیشرتش رو درآرود.یه شلوار گوره خری ساپورت هم پوشیده بود که اونم در آورد از صبح شلوارش دیوونم کرده بود و هی دستام روی رونش بود.الان دیگه وقتش بود محکم برش گردوندم و سوتینشو پایین دادم افتادم به جون سینه هاش. نفسش بریده بود و آه و اوه میکرد.گردنش و میک میزدم و لباشو میخوردم.دو تا سینشو محکم تو دستام گرفتم و نوکشون رو نزدیک هم کردم و داشتم گاز میگرفتم.صداش واقعا زیاد شده بود.اومدم پایین یکم شکمش و نافش رو خوردم.با دستاش سرمو پایین میداد.رفتم سراغ پاهاش و از انگشت پاش شروع کردم به لیسیدم.پاهاش ناز بود.لاک قرمزم زده بود و حسابی حالم بد شده بود.رفتم بالاتر و کشاله ی رونش رو حسابی خوردم و یکم شورتش رو دادم کنار و سریع یه زبون زدم به کوسش که یهو پاهاتشو قفل کرد دور گردنم و محکم فشار داد.همونجوری افتادم رو کسش و حسابی براش لیس زدم و زبونمو کردم تو کسش.یه مایع غلیظ و یکمی مایل به شور اومد دهنم.منم حسابی خوردم براش.موهای سرمو حسابی داشت میکند انقدر که حشری شده بود. یهو گفت بسه دیگه(واقعیتش اصلا نلرزید و آبش بیرون نپاشید برخلاف گفته ی دوستان) فقط محکم منو بخودش فشار داد گفتم چی شد؟گفت ارضا شدم.مرسی.تا حالا اینجوری ارضا نشده بودم.رفتم بالا لباشو خوردم یهو گفت:وااااا تو چرا هنوز لباس تنته؟گفتم شما مهلت دادی؟؟؟؟ خندید و گفت پاشو ببینم خوشکلههههههههههه بلند شدم و پیرهنمو در آورد و زیر پوشمم همینطور.یکم دست به سینه هام و شکمم کشید(یکمی ورزشکارم) و لیس زد که یه لحظه آه کشیدم و گفت جووووووووووون کمربندمو باز کرد و شلوارمو باز کردو کشید پایین و از رو شرت حسابی برام مالید و سر کیرمو کرد تو دهنش و یه گاز زد.گفتم بیشعور نکن دردم میاد خندید و گفت این واسه دیر اومدن بووووود.گفتم حالا کو تا اومدن؟؟؟؟ گفت صبر کن میبینیم چقدر تحمل داری. والا تجربه نشون داده بود کمرم صفته و واسه همین انقدر اعتماد به نفس داشتم.شورتمو کشید پایین و گفت وااااااااااای چه قشنگههههه کلفته.یهو سرشو قورت داد انگار.نفسم برید بخدا داشت ساک میزد و منم رو ابرا بود.خیلی خیلی خوب میخورد.گفتم شیطون از کجا یاد گرفتی اینجوری ساک بزنی؟ گفت شوهرش عاشق ساک زدن بود و واسه همین خوب یاد گرفته. بعد یه مدت ساک زدن یهو بدنم آتیش گرفت و تموم آبمو ریختم تو دهنش.محکم سرشو نگهداشتم ولی اون تقلا میکرد.بعد تموم شدن آبم ولش کردم و سرشو آورد بالا دیدم اشک از چشاش داره میریزه.گفت بیشعور چرا ریختی تو دهنم؟گفتم خیلی حال داد.ببخشید همشو قورت داده بود.یه لیوان آب دادم بهش و حالش خوب شد.گفت اولین بارش بود که آب کیر قورت داد.یکم با سینه هاش ور رفتم و دوباره کیرم سرپا شد و گفت بذار بازم ساک بزنم.گفتم بلا خودتم عاشق خوردن کیر هستیاااا خندید و فهمیدم سرحاله و ناراحت نیست.یکی دو دقیقه کیرمو خورد و گفتم بسه دیگه. به پشت دراز کشید و گفت بیا روم.نشستم لای پاهاش و کیرمو گذاشتم روی کسش.با کیر چندتا ضربه زدم به کسش که یهو دیدم کمرشو بالا آورد.سر کیرمو گذاشتم جلوی کسش و یهو دادم توش.یه آه بلند گفت یه کشیده محکم زد به صورتم. یکم جا خوردم.اصلا عادت ندارم توی سکس یکی بزنه منو و یا اینجوری رفتار کنه ولی تا دید من قیافم عصبی شد محکم منو کشید بغلش و گفت ببخشییییییید آخه سکس خشن دوس دارم.منم گفتم خواههههههشششش یه لحظه کیرمو تا نوک بیرون آوردم و بازم محکم کردم توش که اینبار حس کردم به یه چیزی گیر کرد و هم کیر خودم درد گرفت و هم کوس اون(بهم گفت) حس کردم کوسش تنگ تر شد.تند تند تلنبه میزدم و اونم ناخوناشو به پشتم میکشید خیلی جالب بود اینکارش چون هم باعث میشد دیر دردم بگیره و همون هم باعث میشد آبم دیر بیاد یکم کردمش و برش گردوندم و از پشت کردم توی کس.وای چه حالی میداد.همش قربون صدقم میرف.انقدر عرق کرده بودیم که تختم خیس شده بود.اصلا انگار بچه توی اتاق نخوابیده بود.همش آه و اوففففف میکردیم که بعد حدود بیس دقیقه آبم داشت میومد بهش گفتم و اوکی رو داد و یهو محکم فرو کردم تو کسش و آبمو پاشیدم توش.با صدای لرزون گفت جووووووون.همش کونشو تکون میداد زیرم.فهمیدم میخواد ارضا شه.همونجوری که آبم اومده بود تند تند تلنبه زدم و یهو گفت بسه نگهدار دیگه.محکم کوسش رو منقبض کرده بود.منم کمرمو رو کمرش تکون میدادم.همونجوری گردنشو خوردم و محکم بغلش کرده بودم.یکم خوابیدیم وبعدش از یخچال یکم غذا آوردم خوردیم و بعدش تا دم دمای صبح خوابیدیم. دم صبح حس کردم بازم کیرم راست شده و پاشدم و لباشو خوردم.از خواب پاشد و خندید و گفت چته دیوونه؟ گفتم میخوام! محکم بغلم کرد و دیدم شورتشو پوشیده وقتی خواب بودم.شورتشو کنار زدم و دوباره کردم تو کسش و یه ربع همون مدلی کردم تا آبم باز ریخت توش و بعدش بازم خوابیدیم. صبح شد و بردمش گذاشتمش خونه ی دوستش.گفت میره کارای طلاقش رو جور کنه. گفت شاید یکی دو روز تلفنم خاموش باشه ولی بهت زنگ خواهم زد اما از اون روز به بعد دیگه باهم حرف نزدیم. چند روز پیش داشتم میرفتم خونه داداشم که گفتم بذار از کوچشون رد بشم که دیدم باز همونجور نشسته دم خونشون!!! با خودم گفتم حقته اون همه کتک خوردن.حیا نداری که برگشتی خونه ی شوهرت…!

نوشته: مهدی


👍 0
👎 0
57599 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

444823
2014-11-22 23:03:26 +0330 +0330
NA

یمه سیکیمی

0 ❤️

444824
2014-11-23 01:32:48 +0330 +0330
NA

ای جان تو هم مث اقامون دل رحمی و دلت واسه همه زنا میسوزه :D
تو اینده روشن و پر زنی خواهی داشت :D

0 ❤️

444825
2014-11-23 04:02:15 +0330 +0330
NA

بزنم دهنت …نننننننننقققققییییییییههههههه

0 ❤️

444826
2014-11-23 04:13:50 +0330 +0330
NA

فقط پاراگراف اولو خوندم از خنده جر خوردم آقای لطیف تو باید اوا خواهر میشدی با این روجیه آخ مامانم اینا

0 ❤️

444827
2014-11-23 06:22:46 +0330 +0330

دست کشید به بدنم آخه یکم ورزشکارم.زارت توکونت .ادای این فردین بازای باحالو در نیار. ROFL

0 ❤️