شب رویایی با مهتاب

1392/10/23

سلام به بچه هاي گل شهواني؛من يه هفت سالي هست كه داستان ميخونم از موقعي كه آويزون داستان ميذاشت؛ چند وقتي هست كه كيفيت داستانا اومده پايين و هر كي شق ميكنه مياد يه كسشعري مينويسه و ميزاره اينجا؛البته بعضي از داستانا عالي بودن بگذريم…من تصميم گرفتم يه داستان خوب براتون بنويسم كه همه كيف كنيد.
بريم سر اصل مطلب من اسمم ادريس 19 سالمه قدم 182 وزنم 63 كلا بدن ورزشكاري و تقريبا لاغر دارم قيافم معمولي و پوست سبزه دارم كلا قيافم خوبه؛من يه دختر عمه دارم اسمش مهتابه از بچگي تو كفش بودم يه چند سالي از من بزرگتره خيلي خوشگله پوست سفيد ؛قدشو با سانت نگرفتم ولي 160تا170 هست وزنش فكر كنم 50؛60 باشه اندامش فوق العادس كون قلمبه و سكسي سينه شق و موهاي خرمايي چشمهاي مشكي لب هاي فوق سكسي كلا خيلي كسه؛آره من از بچگي تو كف مهتاب بودم اونم با اينكه همه پسراي فاميل تو كفش بودن ولي بامن خيلي جور بود هميشه تو جمع با من لاس ميزد البته منظور بدي نداشت كلا خاكي بود و دوستم داشت. نميدونم از كجا شروع كنم اصل ماجرا از اونجايي شروع شد كه چند سال پيش قرار بود همه فاميل بريم مسافرت من قرار بود با عمم اينا زودتر برم چون ما زياد بوديم ماشين ما جا نداشت من با ماشين عمم اينا برم خلاصه راه افتاديم كه بريم؛تو ماشين كه جلو شوهر عمم راننده بود بغل دستش پسر عمم عقبم عمم سمت راست بود و مهتاب وسط بود و من كنارش؛ عمه ي من خيلي چاقه جاي سه نفرو ميگيره بخاطر همين من و مهتاب به هم چسبيده بوديم؛تو راه مهتاب بيشتر حرف ميزد من گوش ميدادم از همه چي ميگفت از درس از دوستاش از تفريحاتش لاي حرفاش يه خاطره خنده دار گفت كه يكم سكسي بود!تا ظهر كه شد داشت اهنگاي ظبط ماشين و عوض ميكرد كه خوابش برد منم بيكار نشدم و دستمو با ترس و لرز گذاشتم رو رونش البته حواسم به عمم بود كه داشت كتاب ميخوند؛كير منم كه 16 سانتي ميشه سيخ شده بود (مثل آقايون داستان نويس نيستم كه 30 40 سانت تو پاشونه ) به خودم جرات دادم و دستمو تكون دادم به سمت لاي پاش ديدم خوابه خبري نيست يه 5 دقيقه اي نازش كردم كه يه دفه دستم بد لرزيد؛سريع دستمو كشيدم كه ديدم مهتاب با چشماي خواب آلود يه كش و قوسي به خودش داد و دوباره خوابيد من مطمئن بودم فهميده خيلي ترسيدم كه بعدا ديدم چيزي نگفت منم بي خيال شدم كه رسيديم به يه پارك واسه استراحت منم رفتم دستشويي يه جق با حال زدم كه آبم پاشيد به در؛خلاصه بعد از اين جريان مهتاب بامن همونطوري بود كه تا عيد پارسال خونه ي عموم همه بودن من اومدم با همه دست دادم كه ديدم مهتاب بامن دست داد من بچه نبودم و دست دادن با دختر تو خانواده ي ما خيلي بد بود حتي با دخترهاي فاميل من تعجب زيادي نكردم ولي بقيه ي پسرا كه داشتن ميتركيدن خيلي تعجب كردن هزار تا بهم فحش دادن كه عجب شانسي دارم؛آخر مجلس مهتاب اومد به شوخي و حالت لوس گفت احمد من خيلي تورو دوس دارم كه يكي از پسراي فاميل شنيدو با آرنجش زد پهلوم و چشمك زد اونشب يه برقي تو چشماي مهتاب بود؛13بدر همون سال همه ي فاميل رفتيم يه جاي با صفا كه همه جوونا رفتيم وسط وسط بازي كرديم كه من با توپ محكم زدم تو كون مهتاب كه اونم با خنده ي همراه با درد كونشو گرفته بود و از بازي حذف شد كه پسر عمم گفت اي ناكس خوب نقص كونشو گرفتي ها؛البته من فقط توپو انداختم طرف مهتاب ؛خلاصه بعد از بازي رفتيم ناهار خورديم و حكم بازي كرديم آخر شب كه داشتيم جم و جور ميكرديم از روي زيلو رفتيم كفش هامونو بپوشيم هوا هم تاريك بود يهو كيرم خورد به يه چيز نرمي 2 ثانيه طول كشيد كه ديدم خوردم به مهتاب داشت كفششو ميپوشيد بهش گفتم ببخشيد نديدمت گفت اشكالي نداره عزيزم؛ اينو يه جوري گفت كه من بيشتر سيخ كردم؛هيچكسم نفهميد؛اونروز گذشت تا تابستون كه دوباره همه رفتيم مسافرت خونه ي يكي از فاميلا كه پسرش از سربازي اومده بودو جشن گرفته بود البته اين دفه من تو ماشين خودمون بودم! وقتي رسيديم شب شده بود و همه خسته و كوفته شام خوردن‎ ‎و خوابيدن. تو اون خونه يه حياط خيلي بزرگ داشت كه يه خونه درختي بزرگ داشت كه فكر كنم نه متري ميشد ؛تو خونه هم كه زياد جا نبود ؛تو حال خوابيدم كه با صداي خرو پف وحشتناك عموم خواب از چشمام پريد؛ به فاميلمون كه بيدار بود گفتم اگه اجازه بدين من تو خونه درختي بخوابم گفت باشه فقط درشو ببند كه جك و جونور نياد تو؛خلاصه با بالشو ملافه رفتم تو حياطو از پله هاي چوبي خونه درختي كه ته حياط بود بالا رفتم و دراز كشيدم اصلا خوابم نميبرد نيم ساعتي گذشت داشت چشمام گرم ميشد كه ديدم صداي در زدن مياد پيش خودم گفتم حتما گربه بوده بعد به خودم گفتم آخه كسخول گربه مگه در ميزنه؟كه دوباره با صداي در زدن به خودم اومدم رفتم درو باز كردم ديدم مهتابه؛ گفتم چيزي شده اين موقع شب؟ گفت نه فقط صداي خروپف دايي (عموي جاكش من)منو ديوونه كرده حالا ميزاري بيام تو يا نه! خنديدم گفتم بفرماييد؛اومد تو گفت خوب واسه خودت جا باز كردي ناقلا؟گفتم راستي از كجا فهميدي اومدم اينجا گفت ديدم توام خوابت نبرده رفتي تو حياط ؛گفتم كسي ميدونه اومدي اينجا گفت نه بابا همه مثل خرس خوابيدن من اصلا خوابم نميبرد خواستم بيام پيشت ببخشيد بيدارت كردم؟ گفتم نه منم خوابم نميبرد؛
مهتاب_خوب بگو ببينم آقا ادريس چه خبرا؟
من_هيچي سلامتي خودت چه خبرا؟
مهتاب با خنده_لوس نشو مسخره؛درس مرس چي ميخوني يا نه؟
من_آره ميخونم خودت چي دانشگاه خوش ميگذره!
مهتاب_نه بابا همش درس و كلاس
من_آره جون خودت پسراي كلاستون كه اذيت نميكن اگه ميكنن…
مهتاب_چي كار ميكني؟
من_تشويقشون ميكنم!
مهتاب با خنده با دستش زد به شكمم گفت مسخره ي لووس
مهتاب_راستي شكمت چه سفته ورزش ميكني؟
من_آره 2؛3 سالي هست بدنسازي ميرم شكممو شيش تيكه كردم
مهتاب با تعجب_نه بابا؟
من_ بيا خودت ببين!
مهتاب_كو؟
لباسمو بالا زدم مهتاب اومد نزديك تر دستش كه خورد بهم حالي به حولي شدم؛بعد با دستاش داشت تيكه هاي شكممو از بالا ميشمرد ميومد پايين
مهتاب_وااي پسر يك دو سه چهار پنج شيش
من_هوووي! گفتم شيش تيكه نگفتم كه هشت تيكه همينجوري داري مياي پايين!
يه دفه مهتاب جوري از خنده تركيد كه فك كنم همه فهميدن
من_يواااش همه فهميدن
مهتاب به زور جلو خندشو گرفت با خنده گفت خيلي بيشعوري فكر نميكردم اينقد بي جنبه باشي اصلا لياقت نداري
من_آخه تو نميگي بچه مردم ذوق مرگ ميشه؟لياقت چيو ندارم!ها؟
مهتاب_هيچي بابا يعني تو تا حالا با هيچ دختري دوست نبودي؟
من_نه بابا اگه بودم كه الان شاگرد اول نبودم خودم نخواستم آخه دختر آدمو از همه كارا ميندازه آخرشم هيچي!
مهتاب_آخرشم هيچي!! مگه ميخواي چي بشه!
من_هموني كه تو آخر همه فيلما ميشه ديييگه!
يه برقي تو چشاي مهتاب زد گفت اي بي تربيت از اون فيلما هم نگاه ميكني؟
من با خنده_كدووم فيلما؟
مهتاب با خنده_خفه كصافط
بعد با دو تا دستاش منو هل داد منم دستشو گرفتم كه نيفتم اونم افتاد روم انقد صورتش به صورتم نزديك بود كه نفساي گرمش ميخورد به گردنم سينه هاي سفتشم چسبيده بود به سينم
مهتاب_چيكار ميكني يابو!چرا اينجوري ميكني!بخدا شوخيه ها دعوا كه نداريم!
من_بابا تو هول دادي ببخشيد حالا
مهتاب اومد خودشو از روم جم و جور كنه كه رونش خورد به كيرم كه يدفه با تعجب گفت اين چيه بي شعور خجالت نميكشي؟
منم كه بد جور سيخ كرده بودم گفتم چي آهان اونو ميگي اون تيكه ي هفتم شكممه ديگه زيادي شكم رفتم تيكه اضافي اوردم!
مهتاب با خنده_خيلي الاغي
بعد با دستش يدونه زد به كيرم گفت مرده شور خودتو تيكتو ببرن
منم كه كيرم درد گرفت اومدم بگيرمش خواست فرار كنه از پشت گرفتمش افتادم روش كيرم قشنگ لاي كون واقعا سكسي و قلمبش بود
من_ميزنيو در ميري ها!
يدونه زدم در كونش گفتم بگير
مهتاب_آي آي چيكار ميكني الاغ وايسا برگردم حالتو ميگيرم منم برشگردوندم كه با آروم زانو زد تو دلم منم افتادم روش حشرم بد زده بود بالا گفتم يكاري كنم تا آخر عمرت يادت بمون؟ اونم پررو گفت غلط كردي بعد چشاشو از ترس بست منم صورتمو نزديك صورتش كردم آرووم لبامو گذاشتم رو لباش وااااي لباش داغ داغ بود لب پايينشو ميك زدم كه ديدم با چشهاي قشنگش باتعجب منو نگاه ميكنه صورتم جدا كردم نگاش كردم منتظر بودم چيكار ميكنه نفساي تندش به صورتم ميخورد يه دفه يقمو گرفت با اون يكي دستش پشت گردنمو گرفت كشيد لباي گوشتيشو گذاشت رو لبام دوتامون وحشيانه لباي همو ميخورديم مهتاب زبونشو ميكرد تو دهنم منم زبونم ميفرستادم تو دهنش اونم محكم ميك ميزد دستامو دور گردنش حلقه كردم مهتاب چشاشو بسته بود و لبامو ميخور منم دستمو كشيدم پايين از روي تيشرتش پستونشو گرفتم دستم تازه فهميدم سوتينشو آخر شب درآورده 10 دقيقه بعد لبامو جدا كردم مهتاب هنوز تشنه بود لبامو گذاشتم رو گردن مهتاب و زير گلوشو ميليسيدم مهتاب نفسش داشت بند ميومد بعد دستامو آروم از سينش تا زير كمرش آوردم پايين بعد گردنشو ول كردم يهو تيشرتشو درآوردم اونم بلند شد نشست بغلم با دستاي نازش لباسمو درآورد و لباشو گذاشت رو لبام و محكم ميك ميزد و زبونمو ميخورد من دوباره خوابوندمش و از گردن تا سينش ليس ميزدم مهتاب داشت له له ميزد وقتي به پستوناش رسيدم يه نگاه كردم بهشون سفيد و نسبتا بزرگ و گرد با نوك صورتي كه واقعا دهنمو آب انداخت دهنمو باز كردم تا جايي كه ميشد سينشو كردم تو دهنمو ميك ميزدم با دستم اون يكي سينشو ميماليدم بعد جاشونو عوض كردم و اون يكو ميخوردم و نوكشو محكم ميك ميزدم مهتاب نفساش تبديل شده بود به آه كشيدن
مهتاب_آآآههه آه وووووي دارم ميميرم ادريس جووون بخور عزيزم
يه ربعي كه خوردم اومدم پايين تر و شكم سفيد و نرمشو ليس ميزدم و ميخوردم يه دفه زبونمو كردم تو نافش كه آهي كشيد كه ديوونم كرد زبونمو تو نافش ميچرخوندم مهتاب از لذت مثل مار به خودش ميپيچيد دستمو آوردم رو شلوارش كه تا ساقش بود و آروم كشيدم پايين تا زانوش بعد صورتمو آوردم بالا يه لب محكم از مهتاب گرفتم شلوارشو كلا از پاش درآوردم يه شورت راه راه سفيد و صورتي پاش بود واقعا قشنگ بود از روناش شروع كردم بوسيدن تا رسيدم به شورتش مهتاب فقط آه و اووه ميكرد با نفساي بلند نميتونست حرف بزنه دهنمو گذاشتم روي شرتش كه مهتاب صداي آهش رفت هوا؛خونه درختي ته حياط بود ميدونستم كسي نميشنوه؛يه ماچ گنده رو كسش كردم و با دندون شرتشو كشيدم پايين كه مهتاب با چشماي خمارش نگام كردم گفت بدبختم نكني
گفتم حواسم هست ديوونه
كسش مثل قنچه بود تميز و سفيد و دست نخورده يهو ديوونه شدم زبونمو از پايين تا بالاي چاك كسش كشيدم كه مهتاب نفسش بند اومد يدفه يه آهي كشيد كه منو بيشتر ديوونه كرد زبونمو كردم تو كسش داغ داغ بود آبشم مزه ي شيرين داشت زبونمو ميچرخوندم تو كسش و تند تند زبونمو بالا پايين ميكردم رو چوچولش مهتاب از شدت لذت جيغ ميزد و كمرشو پيچ و تاب ميداد يه دفه دستشو آورد رو سرم فشارش داد ي آه بلند كشيد و پاهاش لرزيد و شل شد منم اومدم بالا و افتادم روش و لبشو ميخوردم سينه هاش چسبيده بود به سينم بدنش داغ داغ بود
مهتاب_دوست دارم عزيزم
دوباره يه لب محكم گرفت بلند شد نشست منو هل داد خوابيد روم زير گردنمو داشت ليس ميزد بعضي وقتا لاله گوشمو ميكرد تو دهنش كه من از لذت نعره ميكشيدم گردنمو كه ليس ميزد زبونشو آروم آورد پايين رو نوك سينم ميچرخوند و ميك ميزد مغزم داشت ذوب ميشد اون يكي سينمو با دستاش آروم چنگ مينداخت با دست ديگش پهلومو نوازش ميداد داشت جونم ميومد بالا ناخناشو از بالا تا كمرم ميكشيد همه ي بدنمو بوس ميكرد زبونشو رو شكمم از پايين تا بالا ميكشيد شلوارم با دستاش گرفت يواش ميكشيد پايين و همزمان رونمو تا زانوهام بوس ميكرد بعد شلوارمو از پام در آورد كيرمو از رو شرت با دو تا دستاش محكم گرفت اشكشو درآورده بود بعد ميماليد به صورتش از خايه ليس زد تا نوكش واقعا داشتم از هوش ميرفتم بعد يه گاز كوچولو از سر كيرم گرفت كه داشتم از لذت ميمردم ديگه طاقت نداشتم مهتاب با دستاي نازش يه كمي شرتمو كشيد پايين كه سر كيرم معلوم شد يهو همونجوري يه ماچ آبدار از سر كيرم كرد بعد سريع شرتمو كشيد پايين از پام درآورد بعد با دستاش كير لختمو گرفت گفت اي جووون
صورتشو آورد جلوي كيرم لباشو غنچه كرد و دور سر كيرم حلقه كرد تو آسمونا بودم؛آروم لباشو آورد پايين تر منم موهاش گرفتم آروم به پايين راهنماييش كردم ماهيچه هاي كيرم لباشو حس ميكرد دهنش داغ و ليز و خيلي نرم بود يه لحظه حس كردم سر كيرم رفت تو حلقش يهو اومد بالا يه نفس عميق كشيد زبونشو رو خايه هام ميچرخوند بعد يكشو كرد تو دهنش يه لذت عجيبي داشت چند بار اينكارو كرد بعد اون يكي خايمو محكم ميك ميزد كه ميخواست كنده بشه واقعا خايه هامو حال آورد؛زبونشو از پايين تا بالاي كيرم كشيد يهو نصفشو كرد تو دهنش و محكم ساك ميزد منم موهاي لختشو گرفتم و بيشتر فشار دادم با دستاي نرمش خايه هامو ميماليد بعضي وقتا رونمو ميماليدو با چشاي قشنگش زل ميزد بهم داشت جونم درميومد بعد با دستاش داشت برام ميماليد كه دستشو گرفتم نميخواستم الان آبم بياد اوردمش بالا كشيدمش رو خودم و لباي گوشتيشو ميخوردم دستامو گذاشتم رو لمبرهاي كون گردش و گرفتمشون تو مشتم انقد داشت با ولع لبامو ميخورد كه داشتم كم مياوردم بلندش كردم و به رو خوابوندمش خودمم خوابيدم روش كيرم لاي كونش بود واقعا كونش گرد و بزرگ و نرم بود دوست داشتم تا آخر عمر همونجا بمونم از پشت گردنشو ميليسيدم بعد اومدم پايين رو كونش يه دفه ديوونه شدم با سر رفتم لاي كون سكسيش لاشو باز كردم سفيد سفيد بود سوراخشم كوچولو و صورتي بود با زبونمو از بالا تا پايين ميكشيدم مهتاب جيغ هاي ريز ميكشيد لمبرهاي كونشو ميخوردم ليس ميزدم لامصب سير نميشدم انگشتمو آروم كردم تو كون مهتاب
مهتاب_اوووي آه ميخواي چيكار كني
من_ميخوام بهت حال بدم حالمونو نگير
بعد انگشتمو عقب جلو ميكردم بعد از 2؛3 دقيقه يه انگشت ديگه اضافه كردم مهتاب گفت اووووف ادريس درد داره
من_حالا وايسا جا باز كنه درد نداره
با دوتا انگشتام كونش و از هم باز ميكردمو ميلرزوندمشون انقد اينكارو
كردم كه احساس كردم به اندازه ي كافي جا باز كرده به مهتاب گفتم حالت سگي بشه؛سر كيرمو با دستم گرفتم و تو سوراخ كون مهتاب فشار دادم ديدم اصلا تو نميره(نميدونم بعضي از اين داستان نويسا چجوري با فشار اول تا دسته ميكنن تو كون طرف ؛خيلي سخته ) يكم كونشو خيس كردم با آب كسش 3تا انگشت كردم توش چرخوندم بيشتر جا باز كردم دوباره سر كيرمو فشار دادم به سوراخ مهتاب به زور سرش رفت تو كه مهتاب جيغ بنفش زد كه سريع دهنشو گرفتم
مهتاب_تو رو جون من آروم بكن خيلي درد داره
من_هنوز كه نكردم حالا يه ذره صبر ميكنم جا باز كنه
3دقيقه اي وايسادم بعد از پشت سينه هاشو گرفتم آروم فشار دادم مهتاب آه و اوهش در اومده بود منم ميلي متر به ميلي متر ميكردم تو بعضي وقتا صبر ميكردم دوباره فشار ميدادم تا اينكه تقريبا همشو كردم تو؛خيلي داغ و نرم بود كيرم تمام ماهيچه هاي كون مهتابو حس ميكرد انقد تنگ بود اين دختر كيرمو يواش آوردم بيرون سوراخش ديدني بود تو اون لحظه تميز تميز خيلي حال كردم
مهتاب_اوووي وقتي ميكشي بيرون خيلي حال ميده ولي وقتي ميكني تو پاره ميشم
كيرمو ماليدم به كسش خيلي دلم ميخواست بزارم توش ولي نميشد مهتاب دختر بود
كيرم كه ليز شد دوباره كردم تو كون مهتاب ايندفه يكم بهتر رفت تو كونش داغ داغ بود كيرم داشت ميسوخت
مهتاب_آي آي آروم تر جرم دادي
دوباره كشيدم بيرون اما تا نصفه ايندفه دو سه تا تلمبه زدم مهتاب داشت ناله ميكرد ديگه كنترلمو از دست دادم سينه هاي درشتشو گرفتم خوابيدم روش تو كون نرمش تلمبه ميزدم مهتاب داشت ميوفتاد گريه منم گردنشو بوس ميكردم و تلمبه ميزدم مغزم هنگ كرده بود خيلي تنگ بود تند تند داشتم تلمبه ميزدم
مهتاب_آآخخخخ اوه اووويي پاره شدم جر خوردم آآآييي
داشتم محكم رو بدن نرم و داغ مهتاب تلمبه ميزدم كه احساس كردم جونم ميخواد از كيرم بزنه بيرون مهتاب با تمام قدرتم محكم گرفتم داشتم نعره ميزدم كه يهو آبم مثل آتشفشان شليك شد تو كون مهتاب كه مهتاب گفت اووووفف سوختم آييي
كيرم 10؛12 تا نبض زد تموم آب كمرمو خالي كردم توش يه لذتي داشتم كه نميتونم به قلم بيارم
چند دقيقه روش خوابيدم مهتاب آروم شده بود كيرمو كه شل شده بود كشيدمش بيرون كونش داشت كيرمو قورت ميداد
مهتاب_اووووي چه حالي ميده وقتي ميكشيش بيرون
مهتاب برگشت خوابيدم رو بدن لختش لبامو گذاشتم رو لباش ميخوردمشون چه حالي داشت
من_مهتاب ببخشيد اذيت شدي
مهتاب_اولش خيلي درد داشت بعد كم كم دردش كمتر شد تازه حالم كردم آخراش
دوباره رفتم تو لباش بعد از 5 دقيقه خودمونو جدا كرديم از هم مهتاب خودشو تميز كرد لباساشو پوشيد و يه بوس از لپم كردو گفت شب خوبي بود مرسي؛ يه چشمك زد و يواش رفت پايين…
يه نگاه به گوشيم كردم ديدم ساعت سه و نيمه بلند شدم لباسامو پوشيدم چراغ و خاموش كردم و خوابيدم…
ادريس… ادريس پاشو ديگه ظهر شد چشمامو باز كردم صداي عموم بود پنجره رو باز كردم عموم گفت اون بالا چيكار ميكني؟ بيا صبحانه بخور؛ منم گفتم عمو اين خروپف شما نذاشت كه بخوابم اومدم اينجا ولي دمت گرم؛ عموم گفت چرا؟ خنديدم گفتم هيچي همينجوري!
گفت بيا پايين بابا توام مخت عيب كرده؛
اومدم پايين به همه سلام كردم صورتمو شستم اومدم سر سفره؛ فاميلمون گفت خوب خوابيدي آقا ادريس؟
گفتم عالي بود عالي!
يه نگاه به مهتاب كردمو يه چشمك يواشكي تحويلش دادم و مهتاب يه خنده ي ريزي كرد و…
خلاصه اونروزا گذشت و با مهتاب مثل هميشه رفتار ميكردم ديگه هيچوقت اونجور موقعيتي پيش نيومد و نخواهد آمد
و اون بهترين سكس زندگيم بود؛ممنونم از اينكه وقتتونو گذاشتين
دنبال غلط املايي هم نگرديد
مخلصتون

نوشته:‌ ادریس


👍 0
👎 0
36706 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

410003
2014-01-13 13:39:00 +0330 +0330
NA

خدایی این عجب داره

0 ❤️

410004
2014-01-13 13:53:15 +0330 +0330
NA

این کامنت رو در جواب سه چهار خط اولت مینویسم و بس.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آهایی تویی که واقعاً زحمت کشیدی و برخلاف داستان های کسشعر دیگران داستان واقعی و “عالی” نوشتی از خودت
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.

0 ❤️

410005
2014-01-13 17:48:49 +0330 +0330
NA

تو که دیگه خیلی کونده پرو رویی . خودت ریدی جای نوشتن از دیگران انتقاد هم می کنی ؟ خفه بابا

0 ❤️

410006
2014-01-13 17:57:58 +0330 +0330
NA

بخش تعریف قد و وزن مزخرف

غلط املایی هم که داشتی آقای شاگرد اول

احمد آقا رو هم که سوتی دادی یه جای داستانت

ولی در مجموع، بدک نبود .

0 ❤️

410007
2014-01-13 21:14:36 +0330 +0330
NA

واي عليرضا هات با نظرات خيلي حال ميكنم؛افرين ادامه بده

0 ❤️

410008
2014-01-14 10:33:04 +0330 +0330
NA

من نمیدونم چرا این جقیا هرکیو تو ذهن معیوبشون میکنن سینه هاش گرد و سفید با نو صورتی کسشم مثل غنچه وانشده کونشم گردو قلنبس
در آخرم یا دختر عموشونه یا دختر خالشون
در کل داستان آبو تابش بد نبود ولی جقی بود

0 ❤️

410009
2014-01-14 22:10:22 +0330 +0330

عزیز من اسم داستان رو عوض کن و اسمشو بزار :
" خواهش میکنم به من فحش بدین "
کلا چند خط رو خوندم و از وقتی که براش گذاشتم پشیمونم.

0 ❤️

410010
2014-01-15 15:11:07 +0330 +0330
NA

دنبال غلط املايي نگرديم!!!
منظورت از نقص همون هدفه؟؟؟

0 ❤️

410011
2014-01-15 15:12:44 +0330 +0330
NA

يادم رفت بگم داستانت خوب بود ولي به كيرم

0 ❤️