سلام . این خاطره عید امسال برام اتفاق افتاد . من کامرانم ۴۲ ساله قد ۱۸۳ با هیکل نرمال کمی ورزشکاری وزن ۹۲ . خانمم رویا ۳۷ ساله با هیکل معمولی ولی جذاب و تودل برو با قد ۱۷۴ و ۷۵ کیلو وزن . یه خواهر زن هم دارم به اسم سیما اونم ۳۲ سالشه . هر کدوم دو تا بچه داریم همشون دختر . خاله خانمم ساکن شماله و تقریبا یکسال در میون عید مسافرت شمال میریم خونه شون . خانواده ای پر جمعیت و شلوغ پولوغ و اهل بگو بخند ، که همیشه با اونا بهمون خوش میگذره . خب بریم سراغ خاطره . امسال عید برنامه مسافرت شمال طبق سالهای پیش داشتیم که دوم فروردین رسیدیم و دیگه هرکی تو اون شلوغی جمعیت به کاری مشغول بود . یکی دو روز اول با رفتن به رویان و خرید از مراکز خرید و کنار دریا و شبها هم بساط کباب و مشروب و بزن و برقص تموم شد . روز سوم رویا یه تفریح گاه کوهستانی جنگلی از سایت بوم گردی پیدا کرده بود که منظره های عالی و آبشار زیبایی داشت و پیشنهاد داد بریم یه سر اونجا و بگردیم . داماد خاله ی رویا گفت : اونجا رفتن به این سادگی هم نیست . از یجایی ماشینهارو باید پارک کرد و چند ساعت پیاده روی و کوه پیمایی داره و اگه قبل از ظهر راه بیافتید، عصر همون بتونید برسید ، این توضیحات تقریبا همه رو پشیمون کرده بود از رفتن که رویا گفت اشکالی نداره ، نهایتش یه شب میمونیم تو چادر و فرداش برمیگردیم، خلاصه سرتون رو درد نیارم بعد از کلی بحث و مشاوره و نظرخواهی ، قرار شد فقط من و رویا و سیما و شوهرش محسن با یه ماشین ، چهارتایی بریم و اگه تونستیم که تا شب برگردیم اگه هم نشد شب چادر برپا کنیم و بخوابیم اونجا ، صبحش برگردیم . این بود که حدود ۱۱ راه افتادیم و عصر با کلی بدبختی و تحمل وزن کوله پشتی ها رسیدیم به آبشار . واقعا دیگه نایی برامون نمونده بود . یه کم استراحت کردیم و اطراف رو چرخی زدیم و از زیبایی های بکر محیط جنگلی و کوهستانی و صدای زیبای آبشار لذت بردیم . آدمای زیادی برای دیدن اونجا اومده بودن . کم کم داشت تاریک میشد که طی نظرسنجی قرار شد شب رو بمونیم . با نزدیک شدن غروب ، هوا هم شروع کرد به سرد شدن و این باعث شد زود دست به کار بشیم و چادر رو برپا کنیم . بعد از درست کردن یه آتیش کوچیک جلوی چادر و خوردن ساندویچ های سردی که با خودمون برده بودیم رفتیم داخل چادر و با توجه به سردی هوا و کمبود پتو بخاطر محدویت در امکان حمل ، دوتا پتو باز کردیم کف چادر و دو تا پتو باقی مانده رو هم قرار شد هر زوج یکی رو مشترک روشون بکشن . زیر سرمون رو هم با خورده لباس و کوله ها جور کردیم . رویا و سیما وسط خوابیدن و منو محسن هم کناره ها در یک ردیف چهار نفره . چندتا چادر دیگر هم لابلای درختها و در اطراف ما دیده میشد. همون اول کار رویا پشتش رو به من کرد و اومد بغلم که گرممون بشه . سینا هم روشو کرد سمت رویا و با محسن پشت به پشت خوابیدن . از سیما بخوام بگم یه خانم خوش هیکل ورزشکار که دائم به خودش میرسه و کون و سینه درشت و مناسبی داره . من تا اون شب هیچگاه با چشم رابطه به سیما نگاه نکرده بودم و تقریبا مسافرتهامون اغلب با هم بوده ولی اصلا فکر اینکه بخوام باهاش رابطه نزدیک و سکس داشته باشم از فکرم نگذشته بود . نه اینکه آدم خیلی مثبتی باشم ، بجاش شلوغی هامو حسابی کردم و اگه جاش بیافته بازم میکنم . ولی به سیما همچین نظری نداشتم . خلاصه مود خواب گرفتیم و دست من زیر سر رویا بود و از پشت چسبیده بودم بهش ، رویا بلافاصله خوابش برد و منم بخاطر خستگی کوه پیمایی کم کم چشمام داشت داغ میشد که یهو دست یکی اون دستم رو که زیر سر رویا بود گرفت و یه فشار کوچولو داد . اولش گفتم شاید رویا با دست راستش گرفته ولی رویا کاملا خواب بود و این دست همراه با فشار اندک ، دست منو نوازش میکرد. واقعا هنگ بودم که نکنه این دست سیماست و اگه اونه آخه چطور ممکنه . هر چند با سیما راحت بودیم و شوخی ها و بعضا حتی شوخی فیزیکی داشتیم ولی تا حالا از رفتارهای سیما هیچ چیز غیر عادی که نشون بده داره چراغ سبز میده ندیده بودم . تو همون تاریکی چادر ، منم یه عکس العمل نسبی نشون دادم و اون دست رو با فشار کمی نوازش کردم . یه لحظه حرکت دست متوقف شد و بعد از چند ثانیه دوباره شروع کرد و اینبار با حرارت و احساس بیشتر . دیگه مطمئن شدم که سیماست و قبل از اینکه بخوام به چیزی فکر کنم یهو احساس کردم کیرم در حال تکون خوردن و سیخ شدن هست و چون از پشت چسبیده بودم به کون رویا ، از ترس اینکه با سیخ شدن کیرم از خواب بیدار بشه ، یه ذره کمرم رو عقب کشیدم ولی دستامون در تاریکی داشتن با هم عشق بازی میکردن . یواشکی از پشت رویا سرم رو بلند کردم و نگاهی به صورت سیما که فاصله ای کمتر از یک متر با من داشت انداختم و در نور خیلی کم محیط ، برق چشمای سیما رو دیدم و اونم متوجه من شد و احساس کردم لبخندی به من زد . من دوباره در جای خودم قرار گرفتم و انگشتای دوتامون رفته بود لای هم و یه حس سکسی خاصی به من دست داده بود . بعد از چند دقیقه سیما دستش رو از دستم بیرون کشید و بعد صداشو که سعی میکرد یواش باشه شنیدم که داشت محسن رو بیدار میکرد که پاشو من دستشویی دارم . اونم با حالت خواب آلود جواب داد خب برو لای درختا بکن و بیا . سیما هم میگفت من میترسم . اونم با همون لحن خواب گفت ببین از رویا اینا کسی اگه بیداره با اونا برو . اینجا بود که تازه دوزاریم افتاد و پی به نقشه سیما بردم . سرم رو کمی بلند کردم و دیدم سیما دوباره چرخید سمت ما و رویا رو یواشکی صدا زد و گفت بریم بیرون دستشویی دارم ، ولی صدایی از رویا در نیومد . خواب رویا عمیقه و با اینجور چیزا عمرا بیدار نمیشه و تقریبا تو فامیل همه این موضوع رو میدونن . بعدش سیما منو صدا زد و منم یواشکی گفتم بله ، چیزی شده ؟ گفت میشه با من بیای بیرون حواست باشه که من دستشویی کنم . گفتم باشه و این بود که یواشکی از چادر زدیم بیرون . هوا واقعا سرد بود و سرما باعث شد کیرم از حالت شق خودش کمی بخوابه . کمی که از چادر دور شدیم یواشکی از روی شلوار جین دستی به کون سیما کشیدم تا ببینم عکس العملش چیه و آیا چراغ سبزش رو درست متوجه شدم ؟ سیما یه نگاه شیطنت آمیز بهم کرد و با ناز گفت عجله نکن شیطون بذار بریم یه جای امن که کسی نبینه . با این حرفش کیرم دوباره سفت شد و علی رغم سرما ، داشت شلوارم رو سوراخ میکرد. رفتیم پشت یه درخت بزرگ بدون هیچ حرفی خودشو انداخت تو بغلم و لبهامون با اولین تماس شروع کردن به خوردن هم . وااااای باورم نمیشد این حرارت و گرمای تن سیماست که داره وجودمو داغ میکنه . با توجه به سردی هوا هواسم بود که باید زود کار رو تموم کنم و برگردیم به چادر ، واسه همین حین لب بازی داغ و شهوتناک ، دستم همه وجود سیما رو داشت کشف میکرد. دستم از پشت رفته بود تو شلوار سیما و کون صاف و گرمش رو فشار میداد ، سیما هم بیکار نموند و از روی شلوار دستشو رسوند به کیرم و فشارش داد و با صدای لرزون و آروم گفت : اووووووف … منم گفتم : جوووون ، دوسداری ؟ لبخندی زد و گفت : اگه بره توش خیلی … گفتم : چرا که نه ؟ از خداشه ، گفت : پس زود باش که وقت نداریم . هر دو سرمست از شهوت در اون هوای سرد که کم کم احساسش نمیکردیم و تنها فکرمون رسیدن به وصال و اوج لذت بود ، تو دوثانیه شلوار و شورتش رو کشید پایین و دستاشو تکیه داد به درخت و جلوم خم شد . چقدر صحنه زیبایی جلوی چشمام ظاهر شده بود که از دیدنش سیر نمیشدم. کون زیبا و خوش فرم سیما منو دعوت به خودش میکرد یه لحظه به صورت غیر ارادی دوتا کفه کونش رو فشار دادم تا باز بشه و بی اختیار سرم رفت لای کونش و زبونم رو به کص و کونش کشیدم ، سیما یه صدایی شبیه ووووووی از خودش درآورد گفت : کامران جان فعلا وقت نداریم اینا بمونه واسه بعد ، بکن توش که دارم میمیرم … منم با این حرف سیما و امید به ادامه این رابطه یهویی ، از ته وجودم گفتم : اووووف ، چشم خانمی و کیرم رو از زیر شلوار ورزشی کشیدم بیرون و با آب دهنم خیسش کردم و گذاشتم دم سوراخ کصش … رو شیار کص سیما چندتا بالا پایین کردم و بعد به آرومی هل دادم تا رفت توش … صدای آهههههه سیما بگوشم خورد و گفتم : جووووون دلت خواسته بود ؟ گفت : آره ، زیاد ، یه ماهه تو کفم ، بی شعور محسن بخاطر حسابو کتاب کاراش مدتیه که حال و حوصله درست و حسابی نداره و منو تو کف گذاشته . منم گفتم : نگران نباش بعد از این خودم هستم و هر وقت بخوای کص و کونتو جر میدم و همزمان وحشیانه تلمبه میزم طوری که صدای برخورد رونها و شکمم به پشت سیما بلند شده بود و سیما افتاده بود به آخ و اوخ و گفتن قربون کیرت برم عشقم ، بکن منو … تند تند بزن … جیگرم داره حال میاد ، با چند ضربه دیگه یهو سیما نفسهاش تند شد و لرزید و دیدم پاهاش داره سست میشه ، که از باسنش محکم گرفتم و به سمت خودم کشیدم و فرصت نفس بهش ندادم و با همون سرعت به تلمبه زدن ادامه دادم . کم کم به ارگاسم نزدیک میشدم که سیما متوجه شد و گفت : بریز توش ، میخوام داغی آبتو حس کنم و من با تمام فشار آبمو تو کصش خالی کردم . خیلی وقت بود ارگاسم چنین لذت بخشی نداشتم . بی حال از پشت چسبیده بودم به سیما … تا اینکه کم کم کیرم خوابید و خودش از کص سیما در اومد. شلوارم رو کشیدم بالا و خودمو مرتب میکردم که همونجا سیما نشست و شروع کرد کنار درخت به شاشیدن … انگار که سالهاست زن و شوهریم و هیچ حس خجالتی بینمون نیست . شاید کل این ماجرا بیشتر از ۱۲ دقیقه طول نکشید ولی احساس میکردم بهترین سکس عمرم رو تجربه کردم . فرداش موضوع شب رو اصلا به روي هم نیاوردیم اما هر وقت با سیما چشم تو چشم میشدم یه تبسم توام با شیطنت روی لبهاش نقش میبست و منو به آینده امیدوارتر میکرد… فعلا از اون جریان تا حالا که دارم مینویسم فرصت سکس برامون پیش نیومده ولی چتهای سکسی بین منو سیما همچنان رد و بدل میشه و خاطره اون شب سرد رو دائم با هم مرور میکنیم…
نوشته: ساسان
بعنوان خاطره جذاب بود …ولی این یادت باشه از مکافات عمل غافل مشو . 😎
سلام
راستش یه سوال برام پیش اومده
این اعداد و ارقام و سفید و سبزه و… که بعنوان معرفی خودتون و پارتنرتون میارید تا چند سال دیگه ادامه خواهد داشت
لعنتی ها حالم بهم خورد
برید نگارش یاد بگیرید
خ…ده ها
احتمالا اسم اون یکی خواهر زنتم میناست،اسم باجناقت هم حاجیه… بعد ش شبها مینا رو میکنی تو کونت که بری سیما رو لخت کنی،بعد حاجی میاد کونت میذاره و یهویی منفجر میشی
خالی بند کصخل
ساسی بودی یا کامی بابا جقی حداقل اسمت رو درست مینوشتی ولی خودمونیم تو برا کشیک و شستنن کون سیما زنت رو به فاک دادی حاجی دمت گرم راستی شنیدم شاش هم خوردی نوش جونت دم سیما گرم برا شوهرش چه ها نمیکنه
يه جايي اون وسطا سيما تبديل به سينا شد يكي دوتا هم غلط املايي بود داخل متن
خاطره به یاد موندنی جالبی بود حس تو رو درک می کنم👍
زنتم با محسن تو چادر تنها بودن ، ای بابا بد شد که
چه باجناق بیشعوری داری تو رو فرستاده تو سرما خودش تو چادر گرم و نرم زنتو گاییده .از قدیم گفتن باجناق فامیل نمیشه .
خیلی از این دست رابطه هابوده وهست یعنی چی غیرممکنه زن باشوهرخواهرش رابطه درست نمیکنه بگامیرن.کسی که شهوتی شده وتنش میخواره کارنداره بعدش قراره چی بشه اونلحظه فقط بفکر ارضاشدنه.که خیلیا بگارفتن خیلی هام نرفتن و ادامه داره.خواهشا جمع نبندید شما که امارتک تک ادمارو ندارید.البته من خودم نداشتم اما دیدم وشنیدم درواقعیت که اتفاق افتاده.
یه دوستی حرف دلموزده دمش گرم.واقعا هدف شما چیه از داستان خوندن اینکه بخونید و لذت ببرید یا اینکه بشید کاراگاه وببینید داستان واقعی هست یانیست.کمی درک کنید وبفهمید کجاهستین واسه چی هستین چون اینجامهم لذت بردن هست.اما متاسفانه اکثراحرفشون اینه که دروغه جقی هستی چرته.باباهرچی باشه حال کردی بامتن بشین بخون حالشوببردوست نداشتی حالت داره بدمیشه باحرف مفت عصبی میشی خب ادامه نده نخون خودتو اذیت نکن.
درسته خیلی از داستان ها شاید زاده خیال باشه خیلی هم واقعی.اما شما به هرحال هرداستانی که تحریکت میکنه وحال میده بخون راست ودروغش اصلامهم نیست.
اصلأ سکس با خواهر زن از اتفاقات اساطیری حساب میشه
من که خیلی دوست دارم خواهرزنمو یکبار از خجالتش در بیام.
چه دروغی.ترسیدی کیرت بخوره به زنت بیدار بشه اونوقت خواهرش صداش زد بیدار نشد خوابش سنگینه.جق الجالق…پر دورو ورتون چادر بود اونوقت تو کجا کردیش…
ملت داستان نوشتن چه راست یا دروغ رو با شو اشتباه گرفتن فکر نکنم کسی دلش بخواد بدونه طرف قدش چقدره ووزنش چن کیلو منم دومتر قدمه ۵۰ کیلو وزنمه یه کیر دارم ۲۰ سانته به کلفتی۸ میخوای برا زنتو خواهر زنت؟کستان می نویسین لااقل خوب باشه راست و دروغش مهم نیست
سیما نگفت چرا اینقد تو کفت بوده؟ ماهم خواهر زن داریم و دلمان میخواد دست نوازشی بکشیم ولی به این سادگیا نیست
اقا کامران ساسان نژاد ی قسمتشو جا انداختی داداش ک البته تقسیری هم نداری دقیقا وقتی تو با سیما جون رفتین بیرون باجناقت ترتیب زنتو تو چادر داده عزیزم وگرن هیچ مردی حاضر نمیشه زنشو با یکی دیگ بفرسته بیرون برا دستشویی،خخخخخ منتظرم 4روز دیگ باجناقت بیاد تو همین سایت داستان خودشوبا زنتو بنویسه ببین کی گفتم
اهان ی چیز یادم رف بگم ی سوال
تو این همه داستان یا خاطره ک تو این سایت خوندم همه مردا قد بلند و هبکل خوب و کیر بزرگ و خانما هم همشون هیکل ورزشکاری و کون بزرگ و سینه ردیف موندم چرا هرچی زن خوش هیکل هس جنده از اب درمیاد ؟تا حالا نشده یکی بیاد بگه زنی ک کردم چاقو زشت بود بازم تاکید دارم باجناقت ترتیب زنتو همزمان باتو داده
بالاخره شلوار جین پات بود یا شلوار ورزشی😄😄 کمتر جق بزن کور میشی
اون موقع که تو داشتی تو سرما کوس خواهر زنتو میکردی…باجناقت داشت تو چادر زیر پتو گرم و نرم ترتیب زنتو میداد …دنیا گرده
امسال عید از اولش شمال هوا بارونی بود
چجوری تو چادر خوابیدین؟
سکس با خواهر زن بهترین سکسه، از دست ندین اگه شرایطش رو دارید، تکرار نشدنیه
نمیدونم ما کصخلیم یا اینا
مگه میشه ما سکس میکنیم تو یه فضای عمومی کلی استرس میگیریم کسی نبینه کسی نیاد فیلم نگیرن و از این حرف ها تازه با پارتنرمون
بعد این کرده نه استرس مردم رو داشته نه شوهر طرف که یهو بیاد یا حتی زنش چقدر کصخلین اخه با این اراجیف
احتمالا شوهر خواهرت ضربدری میخواسته روش نمیشده بهت بگه زنتو بده بگام به زن خودش گفته برو بهش بده من اینجا زنشو بگام شک نکن
کاش منم خواهر زن داشتم میکردمش ولی در عوض یه مادر زن دارم که خیلی تو کفش هستم
لابد قسمت بعدی بچه دار میشه و میاد پیشت میگه عشقم این پسره توعه توی شکمم براش اسم انتخاب کن
محسن بیچاره هم فکر میکنه بچه ی خودشه 😂😂😂💔💔
منم با خواهرزنم رابطه دارم خیلی خیلی حال میکنم باسکسش
با نوشتن جزییات سعی کردی حس واقعی بودن به خواننده القا کنی ولی با قاطعیت میگم مزخرف و دروغ محض بود
دقیقا سناریو و توهماتی بود که ذهنت ساخته بودی
من احساس میکنم که یه داستان از مادرزن نوشتی که رفتین تو انبار و بعد از کارتون گفت پسرم فاصله بگیر الان کسی فکر بد راجع بهمون میکنه .
خب دیوس تابلوعه دلت میخواد خانواده زنتو بکنی ولی بنظرم نکن و از فکرش بیا بیرون چون خیلی پر ریسکه منم مدتی با خواهر زنم امار بازی میکردم که تا جایی رسیده بود که بهش میگفتم امشب خواهرت میخواد ازم پذیرایی کنه خواستی نگاهمون کن ما تا اینجا پیش رفتیم ولی هیچوقت کاری نکردیم
داستانت قشنگ بود و برای من خاطره ولی برای من زن دوستم پایین پا ما خواب بودن و با زدن انگشتای پاش به پاهام برای اولین بار فهمیدم میخواد باهم باشیم
منم یه خواهر زن دارم به اسم سمیرا.سینه های سفید و درشتش دیوونم میکنه همینجوری مثل این داستان تو شمال تو چادر مالوندمش.اما نشده بکنمش.خودشم خیلی شیطون و پایست.کلا خواهر زن ها نون زیر کبابن .خواهر زن جون میده برای گاییدن😅👌🏻
ساسان کیرم تو کوس زن جندت باشه عشقم زنت میده مطمین باش تو ۵بار کرده باشی زنتو دوست پسراش ۱۰ بار گاییدن زنتو
خاک تو سر احمق زنت و باجناقت شمارو فرستادن بیرون تو سرما وسرپا با وسترس بکنید اونا تو چادر رو پتو وباخیال رانت لنگا زنتو دادن بالا سر پا ممکنه بریزه بیرونابتولی مطمئن باش خوابیده زودتر میگیره امروز فرداس بچه سومت زودتر ازبچه باجناقت به دنیا بیاد فقط به باجناق بگو ماه اخر زنتو نکنه ممکنه کله بچه اسیب ببینه عقب مانده دنیا بیاد
به جرات سکس با خواهرزن لذتبخش ترین سکسه