شهرام و سکس با خواهرزن (۱)

1397/03/01

ما ایرانی ها به خاطر شرایط اجتماعی که از چهل سال پیش تا حالا داشتیم وضعیت بدی از لحاظ جنسی داریم. احساس می کنم که همگی بیشتر به بیمار جنسی شبیه شده ایم. بگذریم نمی خوام از حالا مثلا کار خودم رو توجیه کنم اما در هر صورت سکس با خواهر زنم رو نوعی اختلال می بینم تا یک ارتباط جنسی.
از روزی که برای خواستگاری به خونه همسرم رفتیم و خواهر زنم رو دیدم احساس کردم که به لحاظ جنسی ایدآل تر از همسر خودمه برای همین یه چیزی تو ذهنم نقش بست و یه احساس لذتی به اندامش و به چهرش داشتم اما حتی در تصوراتم نمی دیدم که بتونم روزی باهاش ارتباط جنسی داشته باشم.
تقریبا از خواستگاری تا عقد 6 ماه طول کشید و در این مدت من با خانواده همسرم صمیمی شده بودم و عضو خانواده شده بودم و با این خواهرزنم که اسمش شیدا بود بیشتر صمیمی شدم و خیلی باهاش شوخی می کردم. اون هم از این وضعیت لذت می برد. قرار مدار عقد رو گذاشتیم و روز عقد شد. وقتی کارهای رسمی تموم شد و بله من و همسرم رد و بدل شد و کارهای نمایشی سفره عقد تموم شد فامیلا خواستن با من و همسرم روبوسی کنن و کادو بدن. من با مادرم و مادرزنم که حالا بعد از عقد به من محرم شده بود روبوسی کردم. شیدا با همسرم روبوسی کرد و با من دست داد. نفر بعد از شیدا خواهرم بود با خواهرم روبوسی کردم. شیدا گفت با من روبوسی نکردی. این جمله رو که گفت یه چیزی ته دلم روشن شد. یه احساس امید و توأم با شهوت.
از عقد ما 8 ماه گذشته بود و به تعطیلات عید نزدیک می شدیم. من تصمیم گرفتم چند روزی از تعطیلات رو پیش خانواده همسرم باشم. این چند روز باعث شد که من یه مشاجره کوچیک با شیدا کردم و به اصطلاح از دستش ناراحت شدم. اونم خیلی ناراحت شد و عذاب وجدان گرفت. من مطمئنم بودم که این روند مدت زیادی طول نمی کشه و از من معذرت خواهی می کنه. دقیقاً همین هم شد و موقعی که من توی یکی از اتاق خواب ها در حال مطالعه بودم برام چایی آورد و کنارم نشست و عذرخواهی کرد. من هم گفتم باشه اشکال نداره پیش میاد اما یه دفعه دستم رو گرفت و گفت مطمئن باشم که من رو بخشیدی؟ من هم دستش رو گرفتم و بوسیدم و یه دفعه دست انداختم گردنش صورتش رو هم بوسیدم و گفتم مطمئن باش. اما با اینکه این کار ناگهان اتفاق افتاد و اختیار از دستم رفت هر دو احساس خجالت کردیم و سریع اتاق رو ترک کرد. سه ماه بعد از عید خونه گرفتیم و عروسی کردیم.
من و همسرم هر دو کارمند بودیم اما ساعت کاری من تا 2:30 بود و تقریباً ساعت 3:30 به خونه می رسیدم. همسرم هم حدود ساعت 5:00 مادرزنم و مادرم برای اینکه کمکی به ما کرده باشن ناهار می پختن و برای ما می فرستادن. ارسالی مادرزنم رو شیدا و ارسالی مادرم رو برادرم به ما می رسوند. من برادرزن نداشتم، فقط دوتا خواهرزن داشتم؛ که سومی اسمش ترانه و بعد از شیدا بود. اون زمان 9 سالش بود. پدرزنم هم بنگاه معاملات ملکی داشت. و در تمام طول زندگی ما 10 بار بیشتر خونمون نیومده، همیشه مشغول کاره. قاعدتاً رفت و آمد شیدا بیشتر از همه بود. بعضی وقتا به مدرسه همسرم می رفت و کلید خونه رو می گرفت و میومد برامون یه ناهاری سرهم می کرد. من وقتی می رسیدم خونه یکی دو ساعت می موند تا همسرم بیاد و بعدش می رفت، بعضی وقتها هم منتظر نمی موند و می رفت.
از اولین دفعه ای که بوسیدمش چند ماهی گذشته بود و به این فکر می کردم چطوری باز این کار رو بکنم. یه روز به تلفن خونه زنگ زد گفت ناهار بیایید خونه ما. ساعت 5:00 بود و من یکی دو ساعت بود خونه بودم اما همسرم نیومده بود. به مدرسه زنگ زدم، گفت: «الان راه میوفتم میام.» گفتم: ا«ینجا نیا یک راست برو خونه بابات، منم دارم میام.» گفت: «چرا قبول کردی من امشب باید کلی ورقه بچه ها رو تصیح کنم.» گفتم: «ببخشید پیش اومد حالا زود برمی گردیم.»
وقتی رفتم خونه پدرزنم دیدم هیچ کس غیر از شیدا نیست. گفتم بقیه کجا رفتن، گفت مادرم با ترانه و بابام رفتن بازار خرید. گفتم زن من کجاست به مدرسه زنگ زدم گفتم بیاد اینجا. گفت اومد و رفت خونه خودتون به بابام هم گفت از بازار برگشتید سر راه منم بیارید. من و شیدا خونه تنها بودیم.
تلویزیون رو روشن کردم و داشتم ماهواره می دیدم. اونم داشت بقیه آشپزی مادرزنم رو ادامه می داد. کمی تو آشپزخونه سروصدا کرد و اومد کنارم نشست و شوخی و مسخره بازی. کنترل رو برداشت و کانال رو عوض کرد، من ناراحت شدم خواستم کنترل رو بگیرم نمی داد. دستش رو گرفتم به زور گرفتم. دوباره تکرار کرد، منم از این وضعیت خوشم اومده بود. تلویزیون بهانه بود دوس داشتم این وضعیت رو ادامه بدم. یه دفعه دست انداختم گردنش گوشش رو به دهنم نزدیک کردم گفتم دارم تلویزیون میبینم می فهمی؟ اذیت نکن. گفت نه نمی فهمم. گفتم ادامه بدی لپت رو گاز می گیرم جاش بمونه ها. گفت اگه جرات داری بگیر. منم دندونام رو روی لپش گذاشتم اما گاز نگرفتم به جاش بوسش کردم؛ هر دو شهوتی شده بودیم. تلویزیون خاموش شد. دستش تو دستم بود و تیک میزد. می دونستم هر دو پر از هیجان و شهوتیم اما بیشتر از این جلو نرفتم فقط چند بار بوسیدمش. همه جای صورتش رو بوسیدم.
چند هفته بعد باز اومد خونمون همسرم هم بود. بهش گفت شیدا من میرم دوش بگیرم یه شربت آبلیمو درس کن هوس کردم اومدم بیرون بخورم. رفت حموم. من به شیدا گفتم تو هم لخت شو برو یه دوش بگیر گفت کجا لخت بشم؟ این سؤال تمام بدن من رو لرزوند. گفتم هر جا دوس داری. گفت اگه تو نبودی همین وسط لخت می شدم. من خجالت کشیدم. اما از این وضعیت لذت می بردم گفتم می خوای من میرم تو اون یکی اتاق خواب. گفت نه شوخی کردم. اما احساس کردم که شهوتی شده. اما مطمئن شده بودم این میشه باهاش رابطه جنسی گذاشت و منتظر یه فرصت مناسب بودم و تافرارسیدن اون فرصت مناسب به بوسیدنش و نوازش کردنش ادامه دادم و روز به روز مشتاق تر می شد.
فرصت مناسب پیش اومد. پنج شنبه بود رفتیم خونه پدرزنم. شب موندیم. صب جمعه پدرزن و مادرزنم با زنم رفتن خونه عموی زنم. به شیدا که بیدار بود گفتن شما سه نفر هم برای ناهار خودتون رو برسونید. من و ترانه و شیدا خونه تنها موندیم. ترانه تو یکی از اتاق ها خواب بود. من تو یکی دیگه از اتاقها تازه بیدار شده بودم و پشت کامپیوتر بودم. شیدا تو اتاق سومی داشت لباس امتحان می کرد برای مهمونی عموش. من یهویی رفتم تو دیدم از بالا لخته و سوتین مشکی داشت. خودش رو جمع کرد و منم زدم بیرون. یه نیم ساعت گذشت. ترانه بیدار شد یه لیوان شیر خورد و دوباره رفت گرفت خوابید. شب قبل خیلی دیر خوابیدیم. برای همین همه خسته بودیم. من به اتاق کامپیوتر برگشتم. شیدا با سینی چایی اومد. منم داشتم با کامپیوتر بازی می کردم. در حین بازی سینی رو گذاشت روی میز و به شوخی چند کلید از صفحه کلید و فشار داد و من GAME OVER شدم. دستش رو گرفتم و بقلش کردم، گفتم مرض داری دهنم سرویس شد تا به اینجا رسوندمش. گفت آره مرض دارم. همینه که هست چایی رو بخور تا ترانه رو بیدار کنم بریم خونه عموم. گفتم تا حالتو نگیرم نمیریم. گفت خو حالا می خوای چیکار کنی؟ نزاشتم حرفش تموم شه بقلش کردم و بوسیدمش. من روی صندلی نشسته بودم و اون سرپا بود. این بهترین و لذت بخش ترین صحنه ای بود که تجربه کردم. چون اختلاف ارتفاع داشتیم سرم رو روی سینش گذاشتم. از این ور دستم که دور گردنش بود رو به دور کمرش حلقه زدم. خیلی ریلکس دستم رو گذاشتم روی باسنش و لمسش کردم. چند بار باسنش رو مالوندم. دستم رو کردم تو شلوارش و شورتش. کونش رو لمس کردم. اما به سختی این کار رو کردم و خیلی نمی تونستم دستم رو داخل ببرم. دستو رو بیرون اوردم و پیرهنش رو بالا زدم.همون طوری ممه هاش رو از زیر سوتین بیرون اوردم. یه کم ممه هاش رو مالوندم.
ادامه دارد…

نوشته: شهرام


👍 9
👎 10
46154 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

689139
2018-05-22 20:51:38 +0430 +0430

حالا عنایتی به پس و پیش خواهر زنت کردی چرا اول داستان ماجرارو سیاسی کردی، در ضمن شما نماینده ما ایرانی ها هستی که از جانب ما حرف میزنی؟

1 ❤️

689169
2018-05-22 22:15:46 +0430 +0430

برو عامو.تو عضوه فرقه جغیونیسم هستی.

0 ❤️

689201
2018-05-23 02:07:46 +0430 +0430

هو‌س یه دختر کوچولو با موی بلوند کردم من گاز بدم اون ناز کنه با موتور بریم توچال پل طبیعت. جاهای خوب

0 ❤️

689204
2018-05-23 02:38:48 +0430 +0430

این احساسی که اول داستان کردی مثل این میمونه بگی امروز سوار یه تاکسی شدم احساس کردم راننده ش کلیه چپش درست کار نمیکنه چون مدام فرمون رو به چپ و راست میچرخوند.
احساس جنابعالی مبنای واقعیت خارجی نیست،درثانی در اینگونه موارد جایی برای احساس وجود نداره و اگه حرفی زده میشه باید بر اساس مطالعات علمی و اجتماعی باشه. اما از حق نگزریم خودت یه موجود بدبخت و بیماری که هنوز ازدواج نکرده بفکر خیانت به همسرت بودی.
بعدشم ازدواجهای شبیه ازدواج تو معلومه آخرش به کجا ختم میشه.اونطور که میگی ندیده نشناخته مثل اون زبون بسته مشهور سرت رو انداختی پایین و رفتی خواستگاری. ینی اینقدر همسر و خانواده همسرت رو نشناختی که بدونی یه همچی خواهری هم داره و همون شب اول خواهرش رو دیدی.
خوب گردن خورد،از همون اول بجای همسرت خواهرش رو میگرفتی

2 ❤️

689205
2018-05-23 02:40:10 +0430 +0430

اللهم شفاعتنا کصاخیل

0 ❤️

689216
2018-05-23 05:40:35 +0430 +0430

بگمونم آخرش باباهه رو میکنی با این فرمون بری
چیزی بنام خجالت و حیا و متاهلی هم کشکه
بنویس بقیشو تا بیشتر کسخلیتو ثابت کنی

0 ❤️

689230
2018-05-23 06:45:24 +0430 +0430

گمشو بابا
از همون احساس شخمی اولش میشد فهمید یه بدبخت معیوب مفلوکی که حالات خود جقیتو میخوای به جامعه تعمیم بدی
آخه بی شعور گوه خوردی وقتی از خونواده ای که شناخت نداشتی زن گرفتی…بی پدر همون اول خواهر زنت رو میگرفتی
خوشم میاد از اون زن بدبختت حرفی نزدی و هیچ نقشی تو زندگیت نداشته
تو زنگ زدی با زنت کلنجار رفتن که بیا خونه ی بابات بعد گفته میام بعد که رفتی اونجا پرسیدی زن من کو و دوباره بهش زنگ زدی؟؟
لاشی دستتو از تو شلوارت در بیار و خجالت بکش…بعدشم بیمار جنسی بابای جاکشته
دفعه آخرت باشه گوخوری سیاسی میکنی

0 ❤️

689235
2018-05-23 07:57:13 +0430 +0430

ک ی ر مقام عظمی تا ته تو ک.س ننت

0 ❤️

689239
2018-05-23 08:41:05 +0430 +0430

فک کنم ما ایرانیا ها همه موافق باشیم که شما دیگه هیچ وقت از طرف یه کشور حرف نزنین

0 ❤️

689263
2018-05-23 11:19:34 +0430 +0430

والا همون سر عقد که میان روبوسی کنه… همچنان که داشتی میبوسیدیش زنت باس سریع لباسو میداد بالا یه حالی به عاقد میدآد… کلا به گروپ میزدین کسمغز خان

0 ❤️

689291
2018-05-23 13:36:57 +0430 +0430

خودتو نماینده ایرانی ندون لاشی
کییررر رضا موتوری به کوووص اول تا آخرت

0 ❤️

689292
2018-05-23 13:42:10 +0430 +0430

ببخشین مسعود موتوری

0 ❤️

689296
2018-05-23 13:50:58 +0430 +0430

بعضیا تو این داستاناشون اونقد اسم و مشخصات افراد فامیل رو مینویسن که اگه این روابط واقعی باشه طرف زود شناخته میشه . این سایت خیلی کاربر داره اگه از هر فامیل یه نفر عضو باشه و این داستانو بخونه همه شون لو میرن . نباس تو این داستانها به اسامی و نسبت های فامیلی اشاره کرد

0 ❤️

689298
2018-05-23 14:14:13 +0430 +0430

ساعت ۵ عصر ناهار نخورده بودی و شیدا داشت ناهار درست میکرد؟؟؟
نکنه فکر کردی اونموقع هم مثل الان ماه رمضونه؟؟؟

0 ❤️

689306
2018-05-23 14:44:16 +0430 +0430

این کونیای ننه جنده چی میگن اینجا ؟
خوب راست می گه تو این چهل سال که از عنقلاب عنتون می گذره کشور ایران محدودیت جنسی هست و آخوندا همتون رو کردن تو قفس . توله سگا همتون با فیلتر شکن اینجا اومدید
تو اگه راست میگی دست دوست دخترت رو بگیر ببر لب دریا تا بگیرن دوتاتون رو از کون بکنن . خوب کیرخورده خوارا بجای اینکه از بدبختیمون شرمنده باشید و صداتون در آد تریپ وطن پرستی ورداشتید ؟

1 ❤️