شهوت، امتحان، سربازی

1399/12/18

خوب این اولین داستانی که میزارم این خاطره کاملا واقعیه برای اینکه مشکلی پیش نیاد تو حواشی زیاد زوم نمی کنم. تو پادگان که بودیم اطراف تهران مدام ازمون امتحان می گرفتن و جاهای مختلف برای جذب و سربازگیری می اومدن مدام امتحان می گرفتن غیر از اون اونهایی که نمرات بالا میگرفتن خودشون میتونستن قسمتشون رو انتخاب کنند و خوب منو دوستم تو آزمون اولیه یکی از این مصاحبه ها قبول شدیم . از مزایاش میشه به خدمت تا ساعت 2 و ناهار و صبحانه خوب و از همه بهتر نداشتن نگهبانی بود . و سرگردی که اومده بود برای مصاحبه می گفت ما از ماه دوم با مرخصی هاتونم موافقت می کنیم . پسرهایی که خدمت رفتن و رژه و نگهبانی دادن می دونن چقدر نگهبانی سخته و از اون سختتر توشهر خودت نباشی واز همه سختتر گرفتن مرخصیه . الان که دارم باز اون خاطرات رو دوره میکنم میبینم چقدر منو بهرام شانس آوردیم اون شب فرماندمون مریض بود و جانشینش که یه استوار بود با درس خوندن ما موافقت کرد.
اون روز ما اولین یگانی بودیم که از طرف خود فرمانده پادگان تو رژه تشویق گرفتیم . ساعت حدود پنج بعداز ظهر بود که بهرام با عجله خودش رو رسوند به من وگفت یه خبر خوب و یه خبر بد دارم . خبر خوب اینکه تو مصاحبه قبول شدیم و خبر بد اینه که امتحان آخر هفتس یعنی پس فردا . من که تازه دفترچه مهر شده ام رو گرفته بودم و خودم روبرای رفتن به خونه آماده کرده بودم گفتم باید بشینیم درس بخونیم ولی بعد ساعت خاموشی که نمیزارن کسی بیدارباشه. که گفت عشقم اون با من . رفت و یه ساندویج و نوشابه مشکی برای استوار گرفت و باهاش صحبت کردیم . اونم موافقت کرد فقط به شرطی که فرماندمون از چیزی بو نبره و مشکلی ایجاد نکنیم .
گفت رو به روی درمونگاه یه یگان هست که این دوره نیرو نگرفته کلیدشم دست منه ولی امشب باید اینجا درس بخونید و اگه آدم بودید فردا میفرستمتون اونجا .
من و بهرام چون از قبل باهم آشنا بودیم باهم راحت بودیم وشوخی دستی هم باهم داشتیم . بهرام قدش از من بلندتر و بدنش سفیدتر و باریکتر بود. چهره جفتمون در اثر آفتاب شدید سوخته بود ولی جفتمون جذاب و شیطون بودیم و روزی نبود که هم رو انگشت نکرده باشیم یا تو خایه هم نزده باشیم یا روی پای هم ننشسته باشیم . اون شب ما از شش که دوش گرفتیم تو دفتر منشی نشستیم و دوتا کتاب جلو مون بود و منم هر وقت حوصله م سر میرفت بهرام رو انگشت میکردم و بهرامم داشت با کیرم ور می رفت و اصلا همش شوخی بود تا اینکه بهرام شروع کرد به مالیدن سر سینه هام با انگشتان دراز و کشیدش و گاهی فشار آرومی هم به سر سینه ام میاورد.
من خیلی حشری شده بودم و دلم می خواست جق بزنم . که به شوخی گفتم هرکی خوابش گرفت اون یکی بکنتش تا خوابش بپره بهرامم قبول کرد ساعت نزدیک دو بود که پاسبخش و نگهبان داشتن چرت خرگوشی میزدن که بهرام سرش به میز رو کتابش رفت و خوابش برد منم دوتا انگشتم رو تو کونش فرو کردم . بهرام گفت بکن فقط بزار یه چرت بزنم . شلوارش رو کشید پایین و کون سفیدش رو نشون داد و روی شکم رو میز منشی افتاد. منم با وازلین کمی کونش رو چرب کردم. اونم که کونش از بس انگشتم توش بود آماده بود برای همین از توکیف پولم که یه کاندوم بود برای جنده ای که آخر هفته هماهنگ کرده بودم رو در آوردم . و چندبار تلنبه زدم و برش گردوندم پاهاش رو به هوا گرفتم و اونم جق میزد. بعد روش داگی و شیش و نه و یه نیم ساعتی کردمش که داشت آبم می اومد که گفت بکش بیرون کشیدم بیرون و کاندوم رو در اوردم و تند تند ساک میزد که آبم تموم ریخت تو دهنش و اون تف کرد تو سطل آب خودشم رو پوتینم ریخت.
باز شروع کردیم به درس خوندن و تاصبح با انرژی درس خوندیم. و فردا شب که شد . رفتیم تو یگانی که استوار گفته بود . استوار که رفت کشیدم پایین و گفتم جنده من کیه بهرام یه سقلمه زد بهمو شروع کرد به ساک زدن و وقتی پیش آبمو خورد گفت جنده که منم ولی یه روز کونتو پاره میکنم. وقتی کشید پایین دوسه بار کردمش سوراخش بی اختیارش باد میداد بیرون و به شوخی گفت تا صداش کسی رو نکشونده اینجا سریع پرش کن منم تلنبه میزدم که یک دفعه بدنم سست شد و آبم اومد رو صندلی نشستم . که اومد کاندوم رو از کیرم در آورد و گفت با یه سکس خشن چطوری گفتم برای امش بسه دیگه گفت تازه من گرم شدم و شروع به ساک زدن کرد و
بعد اون شب تا اعلام کجا افتادیم باهم سکس نداشتیم . وقتی نامه یگانمون اومد دستمون دوتامون جاهای خوب افتاده بودیم که پنجشنبه و جمعه هم تعطیل بود ولی محل یگان من خ بهشتی بود و مال اون مینی سیتی بود
اون شب هم فقط براهم ساک زدیم و بعدش هیچ وقت نشد هم رو ببینیم. فقط تلفنی باهم رابطه داشتیم.

نوشته: علی گی


👍 7
👎 7
10201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

795819
2021-03-08 00:59:33 +0330 +0330

تخیلی تر از این تو اون فضا نمیتونستی بنویسی اخه!!!

1 ❤️

795833
2021-03-08 01:20:00 +0330 +0330

از شوخ طبعی ت خوشم اومد بچه زرنگ.
تخیلت بدک نیست. فقط جای دیگه خواستی تعریف کنی نگو واقعیه

1 ❤️

795976
2021-03-08 23:23:02 +0330 +0330

فاعلم مکان دارم یکی بیاد حال کنیم

0 ❤️