شهوت؛لذت؛سرقت (۲)

1401/02/01

...قسمت قبل

نیم ساعتی کنار اردلان دراز کشیدم تا خوابش کمی عمیق‌ بشه؛گوشیمو دراوردم و مسیج دادم به نوید که بیا و وقتی رسیدی بگو در روز باز کنم.
پنج دقیقه گذشت که نوید پیام داد در رو باز کن و منم شلوارمو پوشیدم و از اتاق بی سر و صدا بیرون اومدم و پایین رفتم و دکمه رو فشار دادم و در باز شد.
استرس بر من حاکم بود و میترسیدم هرلحظه اتفاق بیوفته و اردلان از همه چیز باخبر بشه.
نوید جلوی در ورودی رسید؛سر و صورتش پوشیده و دستکش به دست داشت و از من خواست بالا برم کلید های اردلان رو براش بیارم.
قبل شام دیدم که اردلان دسته کلیدی رو توی جیب شلوارش انداخت و مطمئن بودم کلید اتاق کارش هم بین اون کلیدهاست؛بالا رفتم و تو تاریکی اتاق شلوار اردلان رو روی زمین پیدا کردم؛دست تو جیبش کردم و دسته کلید رو بیرون آوردم و آروم از اتاق خارج شدم و تو راهرو کلید هارو به نوید دادم و به اتاق برگشتم که اگه یه وقت بیدار شد بتونم جلوش رو بگیرم از اتاق بیرون نره!

نیم ساعت گذشت؛دل تو دلم نبود و تصمیم گرفتم یه سر برم ببینم نوید چیکار داره میکنه.
رفتم دیدم وارد اتاق کار شده و پای سیستم نشسته و گفت داره فیلم دوربین های خونه رو پاک میکنه و سیستمشو دچار اختلال میکنه که خروجش هم ثبت نشه.
یک ساعتی فک کنم گذشت و نوید از اتاق کار بیرون اومد و کلیدها رو بهم پس داد و از پله ها پایین رفت و منم از بالا داشتم نگاهش میکردم و از اینطرف هم حواسم به اردلان بود بیدار نشه.

نوید رفت و دوتا تابلوی رو دیوار رو پایین آورد و دوتا تابلوی جعلی رو که از قبل آماده کرده بود به جاش نصب کرد و دوتا تابلوی اصلی که اردلان تو حراج چند میلیارد بابتش پول داده بود رو با خودش برد و رفت.
قرار بود از طریق یه رابط دوتا تابلوی اصلی رو به یه شخص خارج از ایران بفروشیم و طبق صحبت هایی که نوید انجام داده بود چیزی حدود ده میلیارد دست مارو میگرفت که میتونست پاسخگوی نیاز های ما تو اون مقطع باشه.

به اتاق برگشتم و کلید هارو به جیب اردلان برگردوندم و لباسامو درآوردم و کنار اردلان دراز کشیدم؛دلم میخواست زودتر صبح بشه تا به خونه برم و از شاهکار نوید لذت ببرم.
صبح با صدای افسانه گفتن اردلان بیدار شدم.
اردلان حوله تنش بود و مشخص بود تازه دوش گرفته.
+صبح بخیر
_صبح شمام بخیر خانومِ زیبا؛برو دوش بگیر که صبحانه حاضره

انقد فکرم پیش تابلوها بود که یادم رفت دیشب با اردلان یه سکس داغ رو تجربه کردم.
حموم رفتم و صبحانه رو هم با اردلان خوردم و گفت که باهم بریم شرکت و ازش خواستم اونروز رو بهم مرخصی بده و خستگی رو بهونه کردم و اون هم من رو رسوند به خونه ای که تظاهر میکردم اونجا زندگی میکنم.
زود تاکسی گرفتم و برگشتم به خونه؛نوید با سیگار و ژست همیشگیش منتظرم بود.
+کارت عالی بود ابروزخمی
_کار تو حرف نداشت؛هنوزم باورم نمیشه که موفق شدیم نوید
+باورت میشه؛عجله نکن
_تابلو هارو کی قراره ببریم؟
+کجا ببریم؟اینا الان از متاآمفتامین هم خطرناک تره؛باید صبر کنیم تا این پسره دانیال که رابط و وکیل اون نفر اصلیه با دوتا کارشناس بیان و بررسی کنن و تایید کنن اصالت تابلوها رو بعد معامله میکنیم.
_میشه بهش اعتماد کرد؟
+آره بابا چند ساله با دانیال کار کردیم.

اونروز ثانیه ها کند شده بود و نمیگذشت؛بالاخره ساعت ۸ شب گروه سه نفره متشکل از دانیال با دو نفر که کارشناس بودن ظاهرا اومدن،اون دو نفر شروع به بررسی تابلوها کردن و دانیال هم با نوید مشغول صحبت شد.
دانیال:خب اگه همه چیز درست باشه من یه چک به تاریخ یک هفته بعد به شما میدم با اون مبلغی که توافق کردیم و تابلوها که از مرز خارج شد و دست آقای آرشاکیان که رسید شما میتونید چک رو نقد کنید.
نوید:باشه
من از به سرعت قبول کردن نوید شاکی شدم و گفتم:چه تضمینی هست؟
دانیال هم نگاهی بهم کرد و گفت:شما رو بار اوله میبینم اما آقا نوید و دوستانش با من زیاد کار کردن و میدونن که حرفام همه رو حساب کتابه و با من آشنایی دارن.
نوید اشاره کرد که سکوت کنم و من هم همین کارو کردم.

ساعت از ۱۰ گذشت که کارشناسا مشغول جمع کردن وسایلشون شدن؛دل تو دل من و نوید نبود.
یکی از کارشناس ها که ظاهرا خبره تر بود و کت شلوار مشکی به تن داشت در حالی که عینکشو توی جا عینکی میذاشت جلو اومد و شروع به صحبت کرد:
طی بررسی هایی که من و همکارم انجام دادیم روی این دوتا تابلو با توجه به جنس چوب قاب و بوم این نقاشی ها و همچنین رد قلم مو و لایه لایه رنگ های روی این تابلو ها به این نتیجه رسیدیم که تابلوها جعلیه و زمان زیادی از ترسیمشون نمیگذره!

من که نتونستم روی پاهام بمونم و روی مبل افتادم و نوید که سعی میکرد خودشو کنترل کنه گفت:شما مطمئنی جناب نجفی؟من با دستای خودم اینا رو از دیوار خونه ی سیامک اردلان برداشتم مگه ممکنه جعلی باشن؟
+بله ممکنه به هر دلیلی جعلی باشن
_شاید تو حراج جعل شدن
+نه غیر ممکنه تابلوی جعلی توی حراج به فروش بره و جعلشون بعد از حراج بوده.
دانیال شروع به صحبت کرد:به هر حال آقای آرشاکیان مهلت زیادی نمیدن و اگر تونستید تا چندروز آینده تابلو های اصلی رو پیدا کنید با من تماس بگیرید.

دانیال و گروهش رفتن و من و نوید؛مغموم گوشه ی خونه نشستیم و تابلوهارو نگاه میکردیم.
انقدر اعصابم داغون بود که دلم میخواست فردا اردلان رو خفه کنم.
به نوید گفتم:فردا میخوام آبروی اردلان رو ببرم
+دیوونه شدی مگه؟کار ما هنوز تموم نشده؛بجای این چیزا باید با کمک هم تابلو های اصلی رو پیدا کنیم.

فردا به شرکت رفتم و نوید قرار بود با یک کارشناس دیگه تابلوها رو بررسی کنه.
اردلان مثل همیشه تا متوجه حضور من شد به اتاقش احضارم کرد.
+سلام خوش اومدی
_سلام مچکرم
+چرا سرحال نیستی مثل همیشه؟اتفاقی افتاده؟
_نه چیزی نیست
+آماده باش فردا باهم قراره بریم اصفهان
_اصفهان چرا؟
+من یه کار دارم اونجا و قصدم این بود با هواپیما برم و برگردم اما دوست داشتم باهم بریم و برگردیم
_واقعا شرایطشو ندارم
+حالا برو بهش فکر کن تا فردا

ازاتاق بیرون اومدم و با مسیج نوید رو درجریان قرار دادم که نوید گفت باید باهاش برم ببینم چیکار میخواد بکنه.

عصر بی حوصله به خونه برگشتم که نوید گفت کارشناس بعدی هم گفته تابلوها جعلی ان.
+نوید من اصفهان برو نیستم دیگه حوصله این شخص رو ندارم
_ما گاو رو پوست کندیم به دمش رسیدیم حالا ولش کنیم؟
+ما نمیتونیم تابلو هارو پیدا کنیم من خونه اردلان رو زیر و رو کردم دوتا تابلو که چیز کوچیکی نیست بشه قایمش کرد به راحتی
_تابلو ها خارج از اون خونه ان
+از کجا انقد مطمئنی؟
_چون دوتا تابلوی اصلی رو نمیبره اونجا که دوتا جعلی رو‌ نگه داری میکرده.

به اردلان مسیج دادم و گفتم فردا میام شرکت که راه بیوفتیم و قرار شد اول وقت برم که بعدش راهی اصفهان بشیم
فردا به شرکت رفتم که اردلان گفت بلیط هواپیما گرفتم و حوصله رانندگی طولانی مدت نداشتم.
پروازمون ساعت ۱ بود و کم کم راننده اردلان مارو به فرودگاه رسوند و سوار هواپیما شدیم و نزدیک ساعت ۳ به اصفهان رسیدیم.
اونجا هم یکی از آدمای اردلان به سراغمون اومد و مارو برد و جلوی یه برج چندطبقه پیاده کرد.
اردلان گفت:یه واحد دارم اینجا برای زمانی که میام اصفهان.
منم گفتم بله خیلی عالیه.
بالا رفتیم و اردلان در رو باز کرد؛
یه آپارتمان نسبتا بزرگ که پنجره های بزرگ رو به شهر داشت و میشد زیبایی اصفهان رو از پشت اون پنجره دید.
دکوراسیون داخلی هم که عالی بود.

+اگه خسته ای یه دوش بگیر افسانه من ناهار آماده میکنم؛حموم تو اولین اتاق هست
_باشه

به اتاق رفتم و چمدونم رو گذاشتم اونجا؛
تخت خواب دونفره ای با همه ی ملزوماتش اونجا بود.
دوش گرفتم و بیرون اومدم و یک شلوارجین و مانتوی سفید پوشیدم چون میدونستم قراره بیرون بریم و اردلان سکس رو به شب موکول میکنه.

از اتاق بیرون اومدم اردلان تا من رو دید شروع به کف زدن کرد و گفت:واقعا آفرین به این حُسن سلیقه
منم لبخندی زدم و گفتم:لطف داری
+بی آرایش خیلی زیباتری

ناهار که کنسروجات بود رو خوردیم و اردلان تماس گرفت که براش‌ یه ماشین بیارن؛یک ساعت بعد اردلان رفت سوییچ رو تحویل گرفت و گفت که بریم.
رفتیم و دو سه ساعتی تو اصفهان گشتیم و بعد اردلان راهی یه منطقه قدیمی شد.
+اینجا محل پدری منه و بچگیم رو تو این کوچه ها گذروندم.
_اومدیم اینجا تا تجدید خاطره کنی؟
+نه یک کاری دارم

جلوی یک خونه قدیمی پارک کرد و گفت من تو ماشین بمونم تا برگرده.
رفت و با کلید در رو باز کرد و داخل رفت و در رو بست.
من هم به نوید زنگ زدم و شرحی از ماجرا براش گفتم البته قبلش از ماشین پیاده شدم که نکنه شنود تو ماشین باشه و صدام ضبط شه!
نوید گفت:هر طور شده باید‌ بفهمی چرا رفته تو اون خونه ی قدیمی و کارش چیه و منم بهش گفتم سعیمو میکنم.

بعد از تقریبا چهل دقیقه اردلان اومد و سوار شد و رفتیم به رستوران شام خوردیم و به آپارتمان برگشتیم.
کیفمو روی مبل انداختم و شالمو از سرم برداشتم و موهامو باز کردم.
اردلان بلافاصله از پشت بغلم کرد و شروع به نوازش موهام و نفس کشیدن روی گردنم کرد.
حرارت نفس هاش میتونست کوه رو ذوب کنه من که یک زن بودم!
به طرفش برگشتم و لبهامون مثل آهنربا هم رو جذب کرد و بهم چسبیده شد؛از مهارتش توی عشقبازی و سکس راضی بودم.
لب های من رو به آرومی بین لبهاش گرفته بود و زبونش هم که زبونم رو لمس میکرد.
گاه چند ثانیه لبهاشو از لبم جدا میکرد و از نو شروع به خوردن لبهام میکرد و در همین حین کم کم لباس های منو از تنم درمیاورد.

طولی نکشید که مانتوی من یه گوشه؛جینم یه گوشه و تاپ و شورت و سوتینمم یه گوشه افتاده بود و اردلان لبهای منو با حرص و ولع میمکید و دستشو لای پام و کصم میکشید.

من هم سعی کردم لباسهای اونو دربیارم و کم کم اردلان هم لخت شد.
زبونش روی گردنم کشیده میشد و من آه میکشیدم و با دست کیرشو میمالیدم.

زانو زدم و کیرشو بین لبهام گذاشتم و کم کم وارد دهنم کردم و اردلان هم آه های پر از شهوت میکشید.
کیرشو تند تند تو دهنم عقب جلو میکردم و خودش هم سعی میکرد بیشتر کیرشو تو دهنم فرو کنه.
زبونمو دراز کردم و اردلان کیرشو رو زبونم میکوبید و دوباره تو دهنم میکرد.
نوبت به تخماش رسیده بود و تخم هاشو تو دهنم کردم‌ اروم که احساس درد نکنه لیس میزدم.

دستمو گرفت و بلند کرد منو روی مبل انداخت و منم پاهامو باز کردم و اردلان بین پاهام رفت و انگشتشو تو دهنم کرد کمی و بعد که خیس شد وارد کصم کرد و زبونش رو به چوچوله ام میمالید و انگشتشو تو کصم حرکت میداد و من آه و ناله میکردم و ازش میخواستم کارشو ادامه بده.
کمی بعد انگشتش‌ رو از کصم بیرون کشید و زبونشو لای کصم میمالید و توی سوراخ کصم میکرد و من یه ریز آه میکشیدم.
با دست دو طرف کصمو از هم باز کرد و زبونشو تند تند وسط کصم میکشید و من رو دیوونه و دیوونه تر میکرد و ازش خواهش میکردم کیرشو وارد کصم کنه.
هیچوقت فکر نمیکردم التماس کنم برای کیر اما به این درجه از هات بودن رسیده بودم!

اردلان بلند شد و من رو کمی جلو کشید و پاهامو بازتر کرد و کیرشو کمی لای کصم و به چوچوله ام مالید و گفت:جوونم و بعد تا ته فرو کرد توی کصم و منم آه و ناله ی بلندی کردم و تلمبه های اردلان شروع شد.
من آه میکشیدم و اون محکم تو کصم تلمبه میزد و کیرش تا ته توی کصم میرفت.
ازش خواستم آرومتر بکنه،اما گوشش بدهکار نبود و تند تند کیرشو تو کصم جا میداد.

کیرشو بیرون کشید و کمی لای کصم مالید و دوباره وارد کصم کرد؛اینبار ولی آرومتر و ناله های من سکسی تر از قبل شد.
اردلان هم قربون صدقه ام میرفت و کیرشو آروم تا ته توی کصم میکرد.
زیاد سکس ما تو اون پوزیشن طول نکشید و اردلان خواست داگی شم روی مبل و من هم انجام دادم؛
پشت سرم قرار گرفت و کیرشو تو کصم کرد و خواست که خودم تکون بخورم و منم آروم رو کیرش حرکت میکردم و کیرش توی کصم میرفت.
چند باری کیرش از کصم خارج شد که خودم زود با دست به سرجاش برگردوندمش و با آه و ناله روش عقب جلو میشدم.

اردلان چندتا اسپنک محکم رو کونم زد و خودش محکم شروع به تلمبه زدن کرد و صدای من رو به نهایت خودش بالا برد.
تند تند آه میکشیدم و میگفتم آخ کصم و اردلان لذت میبرد و محکمتر کیرشو تو کصم میکرد.

کیرشو از کصم دراورد و گفت زود باش بخور.
من هم برگشتم و کیرش که ترشحات کصم روش پیدا بود رو تو دهنم کردم و دو سه دقیقه براش‌ ساک زدم و اردلان دستمو گرفت و من رو به اتاق خواب برد و اونجا یه توپ پیلاتس بود و من رو روی توپ شبیه به داگی انداخت و کیرشو از پشت تو کصم کرد و منم لذت میبردم و آه های بلند میکشیدم.

کیرش که تا ته میچسبید تو کصم انبوهی از لذت رو تجربه میکردم؛و آه میکشیدم.
چند دقیقه که تو اون حالت سکس کردیم کیرش رو بیرون کشید و با آخ گفتن آبشو با فشار روی باسنم خالی کرد جوری که سرازیر شد و لای کونم رفت و حسش میکردم.

چندبار دیگه کیرشو تو کصم کرد و بیرون کشید تا شل شد.
بعد دوتا از انگشتاشو تو کصم کرد و تندتند عقب جلو میکرد و انقد ادامه داد تا من رو هم ارضا کرد و به حموم رفتیم.

صبح بیدار شدم اردلان توی تخت نبود و بیرون رفتم صداش از آشپزخونه میومد که داشت با تلفن صحبت میکرد؛حرفهاشو کامل گوش دادم و به اتاق‌ برگشتم به نوید مسیج دادم:

تابلو هارو پیدا کردم؛زود با تابلوهای جعلی خودتو برسون اصفهان!

ادامه...

نوشته: ابرو زخمی


👍 31
👎 1
21801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

869917
2022-04-21 01:33:46 +0430 +0430

من میگم اردلان فهمیده و اینا بازیه

2 ❤️

869923
2022-04-21 01:59:32 +0430 +0430

اردلان فهمیده و میخواد بدونه شریک دختره کیه

1 ❤️

869943
2022-04-21 02:56:26 +0430 +0430

برداشت از یک فیلم دانمارکی 🙂🙂🙂

2 ❤️

869956
2022-04-21 04:02:56 +0430 +0430

بازم عالی بود ،مرسی زخمی طلا

1 ❤️

869964
2022-04-21 05:41:03 +0430 +0430

کارت عالیه هاخدایش حرف نداره واقعاقلمت رون وخیلی خیلی ذهن خلاقی هم داری ولی نمیدونم چراازاسم ابروزخمی بدم میاد یه حس مضخرفی بهم میده این کلمه یااسم هرچی

1 ❤️

869994
2022-04-21 09:41:45 +0430 +0430

سپاه هواپیما نوید تو راه اصفهان رو میزنه و از نوید یه کفش میمونه ، زن اردلان هم میاد اصفهان سراغش تابلو رو میکنه کون شوهرش تا از خونریزی زیاد میمیره، تو هم میری جای زخم ابروت رو عمل زیبایی میکنی و خوشگلتر میشی

داستان جذابیه و منتظر ادامه داستان هستم
امیدوارم سورپرایز بشم و آخرش بگم پشمام

1 ❤️

869997
2022-04-21 10:21:52 +0430 +0430

بسیار حرفه ای و دلنشین . منتظر قسمت بعدی هستم ممنون

1 ❤️

870028
2022-04-21 18:39:06 +0430 +0430

کیل.توش.

0 ❤️

870039
2022-04-21 23:05:27 +0430 +0430

عالی بود داستانت ادامه اش زود بذار

1 ❤️

870041
2022-04-21 23:22:51 +0430 +0430

عالیه خط داستانت ممنون

0 ❤️

870100
2022-04-22 02:37:46 +0430 +0430

اردلان فهمیده موضوع چیه

0 ❤️

870347
2022-04-23 14:56:43 +0430 +0430

مثل همیشه عالی بانو ، اردلان دنبال جفتتون ولی خب حدس میزنم شما رو‌نگه داره و‌نوید رو‌ بی رد کنه

0 ❤️