شيطوني مژده با پسر خاله

1395/02/22

داستان اولين شيطونيم بر ميگرده به چار سال پيش وقتي پسرخالم علي براي مسابقات شنا اومده بود بابل خونه ي ما.

چن روزي خونه ي ما بود و منم ازين دختر دوم دبيرستاني هاي تو كف بودم و خيلي ازش خوشم ميومد. ٢٣ سالش بود، با يه هيكل خيلي سكسي و قيافه ي خوشگل ، ولي خيلي مغرور و با وقار. اون مدتي كه اينجا بود من همش بهش فكر مي كردم و مي خواستم با هم دوست شيم. ولي با اين وجود از وقتي كه من دبيرستاني شدم، ما زياد صميمي نبوديم و خيلي كم با هم حرف مي زديم. من همش بهش زل ميزدم و تا ميديدم داريم چشم تو چشم ميشيم رومو بر ميگردوندم. بعضي وقتا حس مي كردم اونم زير چشمي منو ديد مي زنه. منم خوشم ميومد الكي خودم و به يه كار ديگه مشغول مي كردم. ولي كارامون به همين نگاها محدود بود.

تا اينكه مسابقات تموم شد و اون وسايلشو جمع كرده بود كه برگرده شهرشون. بعد از نهار بود كه قرار شد يكي از آشناها بياد دنبالش ببردش ترمينال، گفت ميرم دم در تا طرف بياد، از همه خداحافظي كرد، من باهاش رفتم پايين تا تو بردن وسايلش كمكش كنم.

بالاخره مي تونستم باهاش تنها باشم، حتي چند دقيقه، ولي بازم كلي خوشحال بودم. تو آسانسور دلم مي خواست بغلم كنه بگه زود بر مي گرده. ولي كلمه اي باهام حرف نزد. به نظر عصبي ميومد. لالن بعد سالها فكر مي كنم كه بايد از همين حالش متوجه ميشدم چه برنامه اي داره…

رسيديم پايين ديديم هنوز دوستش نرسيده بود. علي زنگ زد بهش يارو گفت براش يه كاري پيش اومده يه ربع ديگه ميرسه. خلاصه علي وسايلشو گذاشت روي پله هاي پشت آسانسور سمت حياط خلوت. وقت خداحافظي بود.
بهش گفتم: زود دوباره بياي پيش ماها.
يه لبخندي زد و گفت: باشه حتما.
بعد خم شد كه بوسم كنه، دل تو دلم نبود، دستم گذاشتم رو شونه هاش و گونه شو بوسيدم. حين همين بوسه ي معمولي علي سرشو كج كرد و آروم لبشو گذاشت روي لبام.

با دست راستش سرمو گرفته بود و دست چپش رو كمرم بودو منو فشار مي داد به خودش.
اصلا باورم نمي شد داره چي كار مي كنه. كلي ذوق كرده بودم و حس خيلي خوبي داشتم، بعد اين همه مدت بالاخره همو مي بوسيديم. حسابي داشتم تحريك مي شدم. خدارو شكر مطمئن بودم ساعت ٣ بعد از ظهر كسي سمت حياط خلوت نمياد و مامان اينا هم بعد نهار مي خوابن.

تو همين فكرا بودم و خودم رو تو بغلش شل كردم كه آروم سرشو خم كرد سمت گردنم و شروع كرد گردنمو بوسيدن. ته ريشش ميرفت تو گردمو ديوونم مي كرد، قشنگ احساس مي كردم كسم داره خيس ميشه. اولين بار بود يه پسري با من اين كارا رو مي كرد. اونم كي علي يي كه تا حالا چندين بار برا خودم خيالبافي مي كردم كه فقط بوسش كنم!

زبونشو مي كشيد روي گردنم، خيلي تحريك شده بودم، ولي بالاخره ترس اينكه صدامون به گوش همسايه ها برسه بهم غلبه كرد. از طرف ديگه نمي خواستم دفعه ي اولم با كسي كه انقدر دوسش دارم تو پاركينگ باشه! اونم قبل رفتش واسه مدت ها. واسه همين يكم خودمو كشيدم عقبو آروم بهش گفتم: علي ديگه بسه.
گفت: چرا عزيزم؟
اولين بار بود كه يه پسر كلمه ي عزيزم رو بهم مي گفت. آخ كاش الان ازم مي خواست كه دوست دخترش باشم. از ته دلم اينو مي خواستم.
يكم نگاش كردمو گفتم: همسايه ها مي فهمن!

برم گردوند و پشتمو چسبوند به خودش، از پشت بغلم كردو در گوشم خيلي آروم گفت: هيشكي نميفهمه خوشگلم.
باز شروع كرد گردمو بوسيدن و ليس زدن. يه دستش روي شكمم بود، اون يكي رو كه رو شونم بود آروم آورد پايين و گذاشت روي سينم و شروع كرد مالوندن. محكم فشار ميداد سينم رو و منو بيشتر تحريك مي كرد، داشتم ديوونه مي شدم.

از يه طرف نمي خواستم ديگه هر كاري خواست باهام بكنه! از طرف ديگه تو عمرم تا بحال اين جوري نشده بودم! كاملا شرتم خيس بود! علي با هر دو دستش سينه هامو گرفت و ميمالوندشون! منم دستم روي دستاش بود سعي مي كردم دستاشو از روي سينه هام بردارم ولي ته دلم خودمم ميخواستم بيشتر حسشو تجربه كنم.

علي همين طور گردنو گوشامو مي خورد. نمي تونستم تصميم بگيرم كه بهش بگم ديگه نكنه، يا يكم ديگه حال كنم! اون ثانيه هارو قشنگ يادمه! يادمه به خودم مي گفتم بذار يه ذره ديگه بماله، بعد ديگه بسه. يا يكم ديگه ماچم كنه بعد بهش مي گم تمومش كنه.
تو همين فكرا بودم كه از پشت كيرشو چسبوند به پشتم و شروع كرد بالا پايين كردن.
من خيلي ترسيدم. تا حالا كير پسرارو نديده بودم از نزديك. حالا علي كيرشو چسبونده بود بهم! خودمو يكم ازش جدا كردم و گفتم: علي نكن الان يكي مياد!
دست چپشو از رو سينم بر داشت گذاشت رو دلم من رو دوباره چسبوند به خودشو گفت: هيس هيشكي نمياد!

اصلا گوشش بدهكار نبود! كيرش سفت سفت شده بودو عين ديوونه ها سينمو مي ماليد! دستشو آروم برد زير تيشرتم! تا دستش خورد به پوست شكمم باز كسم خيس تر شد! ديگه حتي نمي تونستم وايسم! دستشو آورد بالا و از زير سوتيين سينمو گرفت و شروع كرد مالوندن! خيلي محكم مي ماليدو فشار ميداد، منم خيلي خوشم ميومد. دوباره كيرشو به پشتم فشار داد و من باز اعتراض كردم و گفتم: علي تو رو خدا.

ولي اين دفعه دروغي بود. اين دفعه مي خواستم ادامه بده. حتي خودمو يكم دولا كردم كه كيرش بيشتر بخوره بهم. اون دستش كه هنوز روي لباسم بودو آروم آورد پايين و برد سمت كسم. يكم روي رونم دست كشيد و بعد كاملا گذاشت روي كسم و فشار داد. داشتم ديوونه مي شدم. دستشو آورد بالا و خواست بكنه توي شلوارم. اولش مقاومت كردم ولي هم كار من ازين حرفا گذشته بودم، هم اون ديگه هيچي حاليش نبود.

اروم از كش شلوار و شرتم رد شد. دستشو روي پوستم اروم كشيد و رفت پايين. پاهامو به هم فشار ميدادم تا دستش نخوره فكر كنه من اين كارم. دلم مي خواست اينجوري به نظر بياد كه اون به زور داره به كسم دست ميزنه. يكم با بالاي كسم بازي كرد بعد با يه لحن خيلي جدي گفت: پاهاتو باز كن. گفتم نه علي بسه. با لحن جدي تر گفت: مگه با تو نيستم؟

خيلي زود تسليمش شدم، پاهامو يكم باز كردم، دسشو برد پايين و انگشتشو لاي كسم گذاشت و فشار داد. اون قدر از اينكه يه پسر به زور از پشت منو گرفته و داره دستماليم مي كنه تحريك شده بودم كه تا دستشو روي چوچولم گذاشت ناخوداگاه شروع كردم به لرزيدن. تموم عضلاتمو سفت كردم و پاهام شروع به لرزيدن كرد. اين دفعه آب بيشتري از كسم اومد. اين اولين ارگاسم عمرم بود. علي فهميد و در گوشم گفت جوووون. من تو خلسه بودم و نمي تونستم وايسم. زانو زدم رو زمين و علي پشت من نشست. ديگه چيزي واسه پنهان كردن نداشتم، كاملا فهميده بود كه ارضام كرده . اگه از لرزيدنم معلوم نميشد، كسم كه خيس بودن
ش ديگه از رو شلوارم هم ديده مي شد، دستمو رو مي كرد.

دستش كه هنوز كسم رو فشار مي داد شروع كرد آروم تكون دادن. دنبال چوچولم مي گشت. نوك انگشتش كه بهم خورد يه لذت فوق العاده اي تمام وجودمو پر كرد. سرمو برگردوندمو بهش گفتم دارم مي ميرم. نمي خواستم فكر كنه كه من دختر بديم. يه صدايي فكرم ميگفت اخه دختر خراب بهش بگو در بياره دستشو مگه دوست پسرته كه اجازه دادي به اونجاهات دست بزنه؟

تو همين فكرا بودم و تا مي خواستم تصميم بگيرم كه تمومش كنم، لبمو بوسيد و دستشو فشار داد روي چوچولم و شروع كرد به ماليدن. چيزي نگذشت تا احساس كردم دوباره دارم اونجوري ميشم. نميتونستم جلوي خودمو بگيرم، دستمو گذاشتم روي شلوارم و از روي شلوار دستشو به چوچولم فشار دادم. ارگاسم بعدي با فشار بيشتر از دفعه ي قبل داشت شروع مي شد، چند ثانيه بعد خودمو تند تند تكون دادم و دوباره ارضا شدم. دوباره همون لرزيدن پر از لذت شروع شد و كسم خيس خيس شد. علي يه كم بي حركت موند و دستشو از توي شرتم درآورد و بلند شد. اومد جلوي من وايساد. يه نگاه به من بي رمق انداخت. كاملا تو خلسه بود
م و علاوه بر شرتم ، شلوارمم خيس بود و آثار ارگاسم هام معلوم مي شد. كير علي و ديدم كه هنوز كاملا سفت داشت شلوارشو سوراخ مي كرد.

علي به كيرش اشاره كرد و گفت: درش بيار.
دستامو بردم بالا و شلوار ورزشي و شرت مشكيشو دادم پايين. كيرش خيلي بزرگ بود و اصلا مو نداشت، اولين بار بود از نزديك مي ديدم ولي اصلا بدم نيومد. علي گفت: دهنتو باز كن. بدون اينكه كلمه اي حرف بزنم نوك كيرشو گذاشتم روي لبام. حس كنجكاوي و شهوت باهم قاطي شده بود و كاملا از علي اطاعت مي كردم.

دستاشو گذاشت روي سرم و شروع كرد به عقب جلو كردن. كيرش رو تا جايي كه مي شد مي كرد تو دهنم. چن دفعه نزديك بود سرفم بگيره بهم گفت از دماغت نفس بكش و كيرشو تو دهنم نگه داشت. كم كم عادت كردم، لبام روي پوست كيرش جلو عقب ميرفت و دوباره تحريكم مي كرد. علي با لحن جدي دستور مي داد. مي دونست كه ديگه هيچ اعتراضي نمي كنم. گفت تو چشاش نگا كنم. همين كارو كردم. گفت: جوووون دوست داري كيرمو مي كنم تو دهنت؟ واقعا دوس داشتم هر كاري بخواد باهام بكنه، پلك زدم كه يعني بله… دوباره گفت: جوووونم خالم ميدونه كير داره تو دهن دخترش عقب جلو ميره؟ تا تهشو بايد بخوري. اينو گفتو سرمو به طرف خ
ودش كشيد. كيرش تا ته حلقم رفت و چشمام پر اشك شد ولي اعتراضي نكردم.

كيرشو دراورد. يه پاشو روي شونم گذاشت و گفت تخمامو بخور. با دستم كير خيس علي رو گرفتم و سرمو خم كردم . زبونمو دراوردم و تخماشو ليس زدم. اصلا مو نداشت، شور بود مثل كيرش. دهنمو باز كردم و كردمشون تو دهنم. آهش بلند شد. وقتي زبونمو مي كشيدم روي تخماش بيشتر موهامو چنگ مي زد.

دستم رو از روي كير سفتش برداشتو هر دو تا دستم رو گذاشت روي كونش. كونش سفت و عضله اي بود و خيس بود از عرق. خودش با دستش كيرشو گرفته بود و با دست ديگش منو به سمت تخماش فشار مي داد. باز خيس شده بودم از اين كه مي ديدم داره ارضا ميشه تحريك ميشدم. اين كه من مي تونم يه پسرو ارضا كنم برام جديد بود و بهم لذت مي داد. سرمو از روي تخماش برداشتو دوباره كيرشو تو دهنم كرد.

ناخونامو روي كون سفتش كشيدم. باز آه كشيد و خوشش اومد. مي دونستم ديگه آخراشه، كونشو چنگ ميزدمو زبونمو روي كيرش مي كشيدم. علي با يه آه ديگه سرمو نگه داشت و آبش اومد. ابش با فشار مي ريخت ته حلقم، ميخواستم برم عقب ولي سرم گرفته بود و نميذاشت. انگار ابش تمومي نداشتو چند بار ميومد انگار شليك مي شد. من ديگه نتونستم تحمل كنمو شروع كردم به سرفه كردن. دهنم پر آب سفيد و گرمش بود كه با سرفه يه مقداريش ريخت روي تيشرت و شلوارم.

يه كم گذشت من رو زمين نشسته بودم و روم نمي شد به علي نگاه كنم. علي بالا سرم وايساده بود و من رو با دهن پر از ابكير نگاه مي كرد! بعد شلوارشو داد بالا، نفس نفس مي زد.
نشست كنار منو از تو نايلونِ وسايلش يه لباس به من داد كه صورتمو پاك كنم. سه چار دقيقه اي گذشت تا دوستش زنگ زد كه دم دره.

نيم ساعت يا شايدم چهل و پنج دقيقه گذشته بود! فكر كنم علي دروغ گفته بود كه دوستش زود مي ياد تا ما بر نگرديم بالا. نمي دونم به هر حال بلند شديم و همو بغل كرديمو خداحافظي كرديم. گفت كه بهم زنگ مي زنه. من نميدونستم بايد چي بگم.
مي خواستم بگم: به همين راحتي؟ هيچ حواست هست كه ما الان چي كار كرديم؟ از دستش عصباني بودم ولي چيزي نگفتم.

علي رفت و منم رفتم بالا، همه خواب بودن، واسه محكم كاري ژاكت علي رو انداختم رو تيشرتم كه معلوم نشه خيسه. رفتم تو اتاقمو ولو شدم رو تختم. باور نمي شد با يه پسر، اونم علي، ازين كارا كردم. گذشت و گذشتو علي بهم زنگ نزد.

از خودم بدم اومده بود كه بهش اجازه داده بودم باهام اين كارو كنه. ولي از اون بيشتر، ناراحت بودم كه از كارش لذت بردم. تا مدت ها كلافه بودم كه يعني واقعا منم از اون دختراي خرابيم كه كنار خيابون وايميستن؟ با هيچ كسي درد دل نكردم تا بهم بگن بابا دختر ١٥ ١٦ ساله ي درگير بلوغ تحت تاثير هورموناش، حالا اگه يه اجازه اي داده كه دنيا به اخر نرسيده.
خيلي بهم سخت گذشت اون دوران، ولي از اينا بگذريم… شايد اگه اونقدر قوي بودم كه جلوشو ميگرفتم، اون دوران، مخصوصا زمان كنكور، طور بهتري مي گذشت.
نوشته: دورر


👍 5
👎 0
64073 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

540642
2016-05-11 22:26:07 +0430 +0430
NA

بدون مقدمه یهو تو پارکینگ شروع کردن به خالی بندی
راستی اون دوستش که جلوی در بود علف زیر پاش سبز نشد؟!!!

0 ❤️

540664
2016-05-12 04:29:03 +0430 +0430

نوشته ی خوبی بود، خوب توصیف کردی.

0 ❤️

540742
2016-05-12 22:59:27 +0430 +0430

واااااااااویلا!

0 ❤️

540744
2016-05-12 23:00:33 +0430 +0430

نمیدونم جز عالی چی باید بگم ?

0 ❤️

540767
2016-05-13 05:43:16 +0430 +0430

واقعیت اگر بخوای بگی باورم نمیشه ولی اگر داستان باشه باور میکنم و میگم عالی بود

0 ❤️