شکست و خجالت

1400/01/08

سلام محمد هستم ۱۸ سالمه . از خودم بخوام بگم من یه پسری هستم که نمیتونم تو رابطه نقش فاعل باشم ، خیلی دوسدارم اما نمیشه.
ولی تا دلتون بخواد انگشت شدم و ساک زدم و لاپایی دادم به رفیقام . همین موضوع خیلی منو ناراحت کرده بود دلم واقعا میخواست منم تجربه کنم دوسداشتم ببین چه شکلیه.
من یه زنداداش دارم به اسم مهشید ۲۷ سالشه فیسش بسیار زیبا بدن و اندامشم که نگم انگار حوری بهشتی .
کمر باریک کون برجسته سینه ها نسبتا بزرگ یه چیزه درجه یک.
برادر من تو کارخونه ای کار میکنه که یک هفته شیف صبح یک هفته شیف شب هستش .
زنداداشم وقتایی که داداش خونه نیست یا میاد پیش ما خونه ما
یا میره خونه پدرش بعضی اوقاتم من میرفتم خونشون میخوابیدم که نترسه.
ماجرای اصلی از چند روز پیش شروع شد که همه مشغول خونه تکونی برای عیدبودن.
داداشم زنگ گفت من شیفت شبم اگه کاری نداری شب خونه ما بخواب . گفتم باش و گذشت شد عصر به خونه گفتم زنداداش تنهاس امشب اونجا میخوابم .
اومدم خونشون یه کم تلویزیون دیدیم یه کم حرف زدیم .
زنداداشم زیاد حجابشو رعایت نمیکنه پیش من
شلوار راحتی و بلوز پوشیده بود اما از اونجایی که بدنش خوبه داشت یه جورایی نمایان میکرد.
خلاصه گذشت و من گفتم گشنمه شام بیار بخوریم ، گفت: “شام نداریم وقت نکردم بزارم از صبحم دارم گرد گیری میکنم بدنم کوفتس”
بلافاصله نیش خند زدم و گفتم میخوای دراز بکش ماساژ بدم
انگار ن انگار با اون بودم ، هیچ واکنشی نشون نداد.
یه کم گذشت گفتم حداقل پاشو دوتا نمیرو بنداز گشنه نخوابیم.
دوباره گفت خستم و بدنم کوفتس و از اینجور حرفا.
من باز گفتم میخوای ماساژ بدم شارژ شی شام درست کنی؟
گفت “اخ که چقدر لازمه”
آقا اینو که گفت انگاری قند تو دلم آب شد
گفتم بابا چرا تعارف میکنی دراز بکش کمرتو ماساژ بدم.
همونجوری که رو مبل نشسته بود دراز کشید گفت فقط محکم نه ها.
وای خدا چی میدیدم کونش مثل سرعت گیر بود انگار .
رفتم جلو سرپا همونجوری خم شدم با دستم ماساژ میدادم آروم آروم ، وای خدا کشه سینه بندش که لمس میکردم یه جور میشدم.
زیاد پایین نمیرفتم ، میترسیدم واقعیتش. یه کم که کمرشو مالش دادم دستشو بلند کردم با اونکی دستم دستشو فشار میدادم
کیرم نیمه شق بود . دوباره کمرشو شروع کردم به ماساژ
از پشت گردنش یواش یواش میمالیدم ، انگار تو عالم دیگه ای بود داشت کیف میکرد . به خودم جرئت دادم یه کم اومدم پایین تقریبا وسط کمرش بودم. لام تا کام حرف نمیزد چشاشو بسته بود تو عالم دیگه ای بود. کیرم شق شده بود وقتی کونشو میدیدم دیوونه میشوم.
آقا من بدون مقدمه نشستم رو زمین یه کم مالیدم با خودم گفتم بهترین فرصتتو از دست نده ولی بعدش بیخیال میشدم دوباره میگفتم این بهترین فرصته. بعد چند ثانیه بلند گفتم بابا اینجوری نمیشه پاشدم نشستم رو پاهاش (ساق پاش)
خدای من چیزی نگفت انگار خوابیده بود
حالا دستم رو کمرش بود و چند ثانت بالاتر کون قشنگش
دیگه داشتم منفجر میشدم یه حالی بهم دست میداد
دلو زدم به دریا خودم کشیدم بالاتر خیلی فاصلم با کونش کم بود
چشمم رو کونش بود و دستام داشت بالا تنه کمرشو ماساژ میداد
کیرمم داشت منفجر میشد. یه استرس خیلی بدی هم گرفته بودم.
تو قلبم گفتم این که چیزی نگفته پس حتما راضیه (انقدر تو این شهوانی لعنتی دیدم گفتم منم به ارزوم رسیدم)
آقا خودمو چسبدونم به کونش قشنگ کیرم مماس شد با کونش
هیچی نمیگفت منم عرق کرده بودم استرسم که نگو
خودمو ی کم کشیدم عقب دستمو گذاشتم گودی کمرش دوباره چسبوندم. یا خدا یهو چشاشو وا کرد جوری سریع پاشید من افتادم زمین گفت چیکار میکنی ؟؟ داری چیکار میکنی؟
چشش افتاد به کیر شق شدم با چهره خیلی عصبی گفت عوضی خیلی ذاتت خرابه بیشرف من ناموصتم و از اینجور حرفا.
اون هی میگفت هی فش میداد من چیزی نمیگفتم
فقط میخواستم بمیرم اون لحظه
برگشت بهم گفت چرا لالمونی گرفتی
با خجالت گفتم والله من اینجور ادمی نیستم وسوسه شدم اندام تو هم خوبه یهویی نتونستم خودمو کنترل کنم و از اینجور حرفا.
چشمتون روز بد نبینه یه راست رفت اتاق خواب در رو قفل کرد تا صبح که پاشدم دیدم تو آشپزخونه مشغول کار
سلام دادم جواب نداد دیگه چیری نگفتم زدم از خونه بیرون
از اون ماجرا یک هفته اینا میگذره یک بار دیدمش اصلا بهم نگاه هم نمیکنه اما مشخصه به کسی چیزی نگفته.
این بود ماجرای نحس من ، ای کاش به خودم غلبه میکردم.

نوشته: محمد


👍 9
👎 20
46201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

799981
2021-03-28 00:55:01 +0430 +0430

😂😂😂😂😂😂

0 ❤️

799990
2021-03-28 01:03:10 +0430 +0430

اینجوری که تو با اون حرف میزدی،طرف با خدمتکار خونش حرف نمیزنه.و بازهم ترشحات ذهن مریض یه عدد ادم…😒

2 ❤️

799993
2021-03-28 01:04:20 +0430 +0430

به دادنت ادامه بده،فکر کردن نباش،بهت نمیسازه…😉

2 ❤️

800011
2021-03-28 01:23:24 +0430 +0430

بابا عزیزم اینکه کاری نداره برگرد پیش یکی از دوستاتو بهش یه دور بده و فیلمشو بگیر که هم حشرت بخوابه و هم بتونی اثبات کنی که همچین آدمی نیستی دوشواری نداری کی
و ضمن تشکر از ادمین جان دل چرا اوند داستان اولین سکس با فامیل دور رو پاک کردی من میخواستم به نویسنده بگم رفاقتی اون دختر همساده رو واسه من جور کنه ادمین پاکش نکن حالا همه با هم بگید

1 ❤️

800013
2021-03-28 01:28:20 +0430 +0430

املا صفر
داستان سراسر دروغ و خالی‌بندی!
کامل نخوندم، چون مشخّصه واقعیت نداره.
لوله‌ی جاروبرقی، حواله‌ت باداـ

2 ❤️

800026
2021-03-28 02:02:56 +0430 +0430

کشِ سینه بند؟؟؟ آخه کشِ سینه بند
والا دیگه تو در و دهات هم ب کُرست نمیگن سینه بند

1 ❤️

800045
2021-03-28 03:10:49 +0430 +0430

داشتم میرفتم فحش رو بکشم که خودتو نجات دادی هاااااا.
نکنین با ناموس خودتون نکنین که به گای عظمی میرین

1 ❤️

800056
2021-03-28 04:46:11 +0430 +0430

ریدی گلم😂
اون کون الکی سرعت گیر نشده داداشت کلنگ ها زده ،اونقدر خر نیست بیاد داداشت ولکنه بچسبه ب تویه کیرموشی

1 ❤️

800072
2021-03-28 06:57:32 +0430 +0430

ریدی برادر 😂😂

0 ❤️

800090
2021-03-28 09:08:38 +0430 +0430

شک نکن داداشت بهش گفته کونی هستی

1 ❤️

800094
2021-03-28 09:19:45 +0430 +0430

برو همون کونتو بده بابا بخای خودم میکنمت 😁

1 ❤️

800125
2021-03-28 14:45:27 +0430 +0430

نیم ساعت هی برمیگشتم و دوباره میخوندم تا بفهمم منظورت از نمیرو چیه که اخرش فهمیدم گفتی نیمرو!!

تو کتم نمیره یه پسر18ساله به سوتین یا کرست بگه سینه بند

از اونجایی که خودت اعتراف کردی که از پشت آتیشی هستی،باید بگم از همونجا به جمالبازان خدمت کن چون بقول الدورادو،کردن بهت نمیسازه

0 ❤️

800142
2021-03-28 18:15:33 +0430 +0430

ثانت رو کجای دلم بگذارم؟ اما خوب شد به گروهی از عزیزان آگاهی دادی که زن داداش همه شل و ول نیستند. اصولی من فرقی بین زن برادر و خواهر نمی بینم. هر چند فرهنگ آخوندی به حدی این مردم را ندید بدید کرده که ما در زندانها بند زنای با محارم داریم.

0 ❤️

800237
2021-03-29 03:01:30 +0430 +0430

چه ربطی به گی داشت

0 ❤️

800289
2021-03-29 11:48:55 +0430 +0430

عاقبت باور کردن داستان های سکسی همینه

0 ❤️

805082
2021-04-21 02:24:42 +0430 +0430

تف به ذات کثیف و خرابت بیاد، اون تو رو اینقدر خودمونی و پاک و معصوم حساب میکرده که جلوت راحت بوده، زن برادر مثل خواهر آدم میمونه، واقعا کار زشتی انجام دادی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها