شیرین ، زن‌ زیبای پسر عمه ام (۳)

1401/05/01

...قسمت قبل

اون روز ، بعد سکس سحرگاهی با شیرین ، و خوابیدن تا دم ظهر ، ناهار خوردیم .بعد از ناهار سفره را جمع کردیم و به آشپزخانه بردیم . در آشپزخانه ، آرام به شیرین گفتم ، مث اینکه خیلی خسته ای ، بذار من ظرفها را میشورم . گفت : بی‌شعور وسط پاهام داره می سوزه، واقعا پاره ام کردی ، الحق که خر هستی ، گفتم حالا کجاش دیدی ، مونده تا پاره ات کنم !!!
گفت عمرا دیگه بتونی به من برسی!!!
گفتم شرط میبندم خودت با زبان خودت التماس کنی و بگی بیا منو بکن !!!

گفت بی‌شعور به همین خیال باش!!!
گفتم شیرین بد دهان شدی ، حالا نشونت می دم !!!
گفت کثافت، بخدا احساس میکنم ،یک ملاقه بزرگ وسط پاهام و تو کوسم ، مونده …چکار کردی باهام !!!
، .
نگاهی به تو هال کردم و دیدم کسی نیست . دستم را رو کوسش گذاشتم و محکم چنگش زدم.
بعد دستش را گرفتم و رو کیرم قرار دادم …
چشاش گرد کرد و لبش را گزید و گفت وااااااااای خدا مرگم بده ، این چرا باز بلند شده ؟
گفتم باز میخواد …
گفت غلط کرده ،
گفتم یه لحظه صبر کن ، رفتم بیرون و دیدم عمه ام تو اتاق خودش دراز کشیده و خوابیده، شوهرش هم رفته بود بیرون .
برگشتم آشپزخانه، شیرین داشت ظرف می‌شست، از پشت بغلش کردم‌. و با همون دست‌های کفی آوردمش رو میز ناهار خوری ، شکمش را رو میز گذاشتم ، ساپورتش را پایین کشیدم و دامن کوتاهش را بالا دادم . شورت نپوشیده بود . هرچه مقاومت کرد ، بی فایده بود . محکم گرفتمش ، سرش را به پایین فشار دادم . سینه اش را رو میز قرار دادم . کیرم را خیس کردم . و‌محکم در کوسش فرو بردم . کف دستم را تو دهانش گذاشتم و گفتم اگر درد داشتی گازش بگیر . صدات در نیاد. محکم تلمبه میزدم و اوهم محکم دستم را گاز می‌گرفت.
زیر لب فوش میداد. میگفت واقعا خری ، بیشعوری ، الان شوهرم میاد . آلان عمه میاد … کیرت اندازه کیر خره، .
یه کم استراحت بهش دادم . نفسی تازه کردیم . لبخند زد . گفتم سیر شدی ؟؟
گفت مرض !!!
گفت محسن ، غلط کردم دیشب حرف زدم. تو را خدا اذیتم نکن .
با انگشتم سوراخ کونش را مالش دادم …
گفت نهههههههههه.
تو را خدا نههههههههههه.
محسن نهههههههههههه
محسن دهانم را بگا … تو دهانم ارضا بشو . ولی کون نههههههههه،
گفتم ‌چرا ؟
گفتم یکبار فقط سر کیر شوهرم رفته تو کونم ، بخدا بی هوش شدم . درد داره . گفتم . آلان نه ولی به وقتش کونت هم میگام …
گفت محسن ده دقیقه دیگه شاهرخ میاد خونه … زود باش تمامش کن.
کم کم تلمبه هام را تندتر کردم . و ارضا شدم . همونجا رو زمین دراز کشید . گفت بخدا نای بلند شدن از زمین ندارم .
گغتم من ظرف ها میشورم ‌ تو برو بالا هم خودت را تمیز کن ، هم به کاری سرگرم شو تا شوهرت شک نکنه . گفت بخدا نمی‌توانم حرکت کنم . .
بغلش کردم و از پله ها بردمش بالا. و تو اتاق خواب گذاشتمش ، صورتش را بوسیدم و گفتم شیربن جانم ببخشید اذیتت کردم ،،، دوستتتتتت دارم ، دست خودم نیست ‌ لبخندی زد و لبم را گاز کوچولویی گرفت …
گفتم به شوهرت بگو بخاطر سکس دیشب بی‌حال شدم. امشب باهاش سکس نکنی ، هااااااا،،،
.
اون روز عصر از خونه شان خداحافظی کردم‌ و برگشتم روستا .، شیرین بغض کرده بود . چشاش پر اشک شد.
حدود یه هفته خبری از همدیگر نداشتیم . چون اون زمان تلفن همراه نبود . ماهم تو روستا تلفن ثابت نداشتیم. .
پنجشنبه هفته بعد ، من بیرون روستا بودم. .نزدیک شام اومدم خونه ، خدایا ماشین پسر عمه ام درب خانه ما بود . شوکه شدم و سورپرایز ،، گفتم حتما شیربن اومده ، .وارد حیاط خونه که شدم ، . واااااااااای خدا، شیرین من رو سکو خونه تک وتنها ایستاده بود . همون دم درب بهم اشاره داد که نیام تو. حیاط .
خودش سریع سمت درب حیاط آمد.
. حیاط خانه ما در روستا بزرگ و حدود ۴۰ متر طول داشت .
شیربن این ۴۰ متر را تقریبا مث کودکان دوید . منو به سمت پشت درب حیاط هول داد . و چون هوا نیمه تاریک بود و کسی هم بیرون نبود ، همونجا محکم بغلم گرفت . لب بر لبم گذاشت .و بخودش فشارم داد. بخدا چشماش پر اشک شد .و گفت نامرد، بی‌شعور، کجایی . از دوریت مردم ،،،،!!!
زبانش را تو دهانم کرد . با دست کیرم را گرفت و‌کفت محسن بزرگ من جطوره؟؟؟؟
سریع از خودم جداش کردم . گفتم شیرین عزیزم، الان کسی میبینه ما را ، آبرومان میره ،،گفت من طاقتم نمیگیره… میخوام فریاد بزنم و همه مردم بدونند دووستتت دارم .
گقت بخدا همین الان کیرت را میخوام .!!!
دلم تنگ‌‌شده برای فشار دادن کیرت تو کوسم و جررر خوردنم .
گفتم الان نمیشه . راه نداره ،،،
گفت راه داررره !!!
برنامه ای ریختم. ‌تو فقط هیچ نگو.
گفت الان میرم تو خونه تو فعلا نیا.
پنج دقیقه دیگه بیا …
گفت من به شوهرم میگم داروهام را نیاوردم . باید بریم داروخانه . که حدود ۲۰ دقیقه از روستا فاصله داره .
چون شاهرخ خسته است نمیاد . من هم میگم منو و محسن میریم و سریع میایم …
حدود ده دقیقه بعد من وارد خونه شدم. سلام و روبوسی با همه کردم .‌با شیرین هم احوال پرسی گرمی کردم و‌بهم دست داد…
شیرین گفت ، دایی محسن ،
کاری برام میکنی ،
گفتم چیه ،؟؟؟؟
گفت من داروهام را نیاوردم ، شاهرح هم منو نمیبره ، تو منو میبری تا داروخانه ‌، !!!. داروهام یادم‌ رفته .

شاهرخ شوهرش گفت… ، محسن خسته اس . من هم واقعا حوصله ندارم …
گفتم پسر عمه اگر خسته ای ، من میرم‌ و داروها را میارم . فقط اسمشون را برام بنویس .
شیرین گفت ، نه دایی محسن . خودم هم میام‌.
مادرم گفت تا من سفره میندازم و شام را آماده میکنم . شما برگردین .
سریع سوار شدیم به محض حرکت کردن ، شیرین ،دستش را رو‌کیرم گذاشت .شلوارم را پایین داد و سر کیرم را بوس کرد . گفت عزیزم کجایی ،
گفت الکی گفتم قرص هام آوردم و تو کیفم هستند ، زود برو یه جاده خاکی .خلوت
دست گذاشتم رو کوسش. خدایا ، مث ‌چشمه آب بود . گفتم شیرین لوله ترکیده …!!!
گفت زود باش تحمل ندارم و ساک زدن را شروع کرد.
رفتم کنج یه جاده خلوت …
پیاده شدیم و رفتیم صندلی عقب .

شیرین سریع شلوارش را درآورد . من نشستم و شیرین روبه روم ایستاد لب بر لبم گذاشت و رو پاهام نشست. با دست کیرم را جلو سوراخ کوسش قرار داد و آرام رو کیرم نشست. با آی بلندی تا آخر در کوسش فرو رفت . لبم را گاز گرفت . و شروع به بالا و پایین رفتن کرد . با صدای بلند آآآآه و اوووه می‌کشید. می‌گفت بلاخره کیر کلفت محسن را تو کوسم دیدم … عجب حالی میکنم . چه لذتی میبرم …
کفتم یادته گفتم التماسش میکنی ،،،
گفت
محسن از روزی که این گرز رستم را تو کوسم کردی، واقعا براش دلتنگ میشم … و در حالیکه می خندید ارضا شد . محکم گردنم را گرفت . و بوسید.
گفتم زود باش چهار دست وپا بشو . تا حالت داگی بکنمت.
پشتش قرار گرفتم‌.و‌‌از پشت تو کوسش فرو‌ بردم . و‌محکم تلمبه زدم … گفت محسن تندتر بزن . من با کیر شاهرخ هیچ حسی ندارم …فقط زیرش قرار میگیرم تا اون‌‌‌ارضا بشه . من این کیر را میخوام .
کوس و باسنش خیلی نمای زیبایی داشت ، کیرم تا آخر در کوسش می رفت و بیرون می آمد . تلمبه میزدم و شیرین به جلو پرت میشد . از پشت تا آخر تو کوسش کردم و روش دراز کشیدم و گردنش را میخوردم‌. و بوسش میکردم‌. حدود ۲۰ دقیقه تو کوسش گذاشتم و ارضا شدم . گفت من هم دوبار ارضا شدم . لذت غیر قابل وصفی بردم‌.واقعا برای این سکس تشنه بودم .
خودش را پاک کرد و محکم بغلم کرد . لبم را می بوسید و گفت محسن یه شب برنامه ای بگذار که تا صبح باهم باشیم . گفتم چشم عزیزم، .
گفتم شیرین جان ، از کیرم‌‌لذت میبری ، دوباره دست روش گذاشت و گفت نگو کیرم ، بگو عمر و نفس و زندگی شیرین .
گفت اجازه نمیدم هیچ دختر و زنی اینو تصاحب کنه ، این کیر همیشه مال شیرین هست . و کیرم را تا ته تو دهانش فرو برد . و ساک زد . دوسه دقیقه ساک زد . جمع و جور کردیم و بر گشتیم . شیرین قرص هاش را نشان داد . . شوهرش ازمن تشکر کرد و گفت ببخشید محسن جان . شیرین ما فقط اذیت میکنه و‌ کار دیگری نداره ،
گفتم ، پسرعمه ، من که کاری نکردم ، تا باشه از این اذیت ها . انشاله بتوانم کارهای بیشتری برای شما و شیرین خانم بکنم . شیرین هم لبخند زد و‌گفت انشاالله … البته وظیفه ات هست . بعد گفت برات ‌جبران میکنم پسر دایی، تو عروسی ات. سپس شام خوردیم .

ادامه...

نوشته: محسن ،


👍 18
👎 3
54701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

886577
2022-07-23 04:42:43 +0430 +0430

بعدازشام چکارکردید😂😂😂😂هوانیمه تاریک بود کسی دیده نمیشد ولی شیرین از۴۰مترانطرف حیاط تورادید😂😂😂😂😂😂دمت گرم خندوندی مارو. درزمان شاه قاجاربودید . دستش را درمیان شلوارم برد . یا دستم را درمیان سینه هایش قراردادم . یجوری باید بنویسی مخاطب لذت ببره .ازبس شاهنامه خوندی بهمان طریق روایت نقل نموده ای😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

3 ❤️

886591
2022-07-23 06:27:18 +0430 +0430

مواظب باش موقع سکس تلسکوپ جیمز وب نگیرتتون

1 ❤️

886623
2022-07-23 11:49:46 +0430 +0430

کسشعر

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها