شیرینِ من (۲)

1400/09/14

...قسمت قبل

این قسمت: نزدیکی غیر منتظره

چند ماه گذشته بود و امتحانات تموم شده بودن. دستم توی دست شیرین بود و کف دستمو آروم نوازش میکرد
-اگر سیزده تا بود نحس میشد
+آره، این رو میبینی
-آره
+در اصل سیزده تا بود و به دکتر گفتم نحس میشه و یکی دیگه بزن
-اون چی گفت؟
+خندید و گفت نحسی الکی هست، گفتم اما من شانس ندارم. یه نگاهی انداخت و اینجا رو بخیه زد
-کاره خوبی کردی
+آره
-فرهاد
+جان فرهاد
-مامان رو راضی می‌کنی بذاره با دوستم و خانوادش بریم سفره؟
+کدوم دوستت؟
-شقایق دیگه
+به مامان گفتی؟
-آره، میگه داداش بزرگ داره و نمیخوام همراهش بری
+حساس شده مامان و باید بیخیال بشی
التماس گونه و با صدای کشیده گفت خواهش میکنم داداش
+نمیشه شیرین
-جون من
+قبول نمیکنه
-تو میتونی راضیش کنی
بین صحبت کردن مامان اومد داخل اتاق و توی لحظه عصبانی شد. اومد دست شیرین گرفت و کشیدش روی تخت خودش
-این چه وضعشه؟
+مامان هزار بار گفتم اعتماد نداری شیرین رو جدا کن
ناراحت شد و از اتاق رفت بیرون
+هزار بار گفتم گیر نده و درست بشین
-دوست دارم
+همین کارا می‌کنی نمیذاره بری سفر
از اتاق رفتم بیرون و دنبال مامان گشتم، توی اتاق خودش بود و روی تخت جمع شده بود و حق حق… کنارش نشستم و بغلش کردم
-به من دست نزن
+مامان
-زهر مار و مامان
+بخدا الکی حساس شدی
-آدم‌ خواهرش رو اینطوری بغل میکنه؟
+الکی داری فکرای بد می‌کنی
-الکی نیس، اونقدر تو بغلت نشسته و معلوم نیس چه غلطی می‌کنین که دیگه تحریک هم نمیشی!!
+مامان
-زهر مار، بمیرید از دستتون راحت شم
+واقعا از ته دل این حرف رو زدی؟
-آره، برو بیرون
بغضم گرفت و رفتم داخل پذیرایی روی کاناپه دراز کشیدم، شیرین اومد و گفتم می‌خوام تنها باشم. خواست سر به سرم بذاره دعواش کردم و اونم با ناراحتی رفت. نیم ساعتی گذشت و مامان اومد پیشم و پام رو از روی کاناپه انداخت پایین و کنارم نشست. خواستم بلند شم و برم نذاشت
-فرهاد
+حرف هات رو زدی مامان
بغلم کرد و گفت ببخش، اعصابم خورد بود و یه چیزی گفتم
-مامان من رو نفرین کردی
-من هیچوقت نفرینتون نمیکنم، توی اعصاب خوردی یه حرفی زدم
+ادما توی ناراحتی حرفاشون رو میزنن
-شیرین هیچی نمیگه کی آزارش داده و توام نمیگی
+به منم نگفته
-پس قبول کن فکرم پیش شما دوتا باشه، هر حرفی هم بزنی من باورم نمیشه
+چند ساله میگم اتاق من رو با شیرین عوض کن
-فرهاد من خونه دائم نیستم، شما دوتا هر کاری بخواین میتونین انجام بدین حتی وقتی من خونه ام. پس دلیلی نداره خودمو گول بزنم و بگم اتاقتون رو عوض کردم و همه چیز درست میشه، دیگه چیزی هست که شده و نمیشه کاریش کرد
+هیچ چیزی نشده
-اثبات هم کنی اون روز کار تو نبوده باشه دلیلی نداره که باور کنم الان با همدیگه نیستین!
+باش من دیگه نمیذارم نزدیک تخت من بشه
-دیگه برام مهم نیس پیش همدیگه بودنتون حتی اگر شما رو لخت تو بغل همدیگه ببینم
+داری رو دست میزنی دوباره
-میتونی اینطور فکر کنی
+بذار شیرین با دوستش بره سفر
-محاله
+گناه داره
-شقایق داداش بزرگ داره
+فکرت خیلی خرابه
-دیگه شده، شیرین بکارت نداره و دیگه وضعیت براش قرمز هست و آزاده با هر کسی باشه
+با اون باشه که بهتر از با من بودنش هست
-نیس، حده اقل خیالم راحته کسی اذیتش نمیکنه و مریضی نمیگیره. بدتر از همش حامله شدنش هست، آبرومون می‌ره و دیگه نمیشه جمعش کرد
+قول میدم شیرین هیچ کاری نکنه
-قول تو بدرد من نمیخوره
+تو راضی هستی من با شیرین باشم اما غریبه نباشه؟
-آره، با تو باشه بهتره و خیالم جمع هست که اتفاقی براش نمیفته
+حرف هات غیر قابل تصور هست و باور نکردنی
-دیگه نمیتونم پنهان کنم احساساتم رو، خسته شدم فرهاد. چند ماهه که دارم عذاب میکشم و دیگه می‌خوام خودمو بزنم به بی خیالی
+قبلا باورم داشتی
-دیگه ندارم، یازده ساله که بابات فوت کرده و من خودمو نگه داشتم. نذاشتم هیچ مردی بهم نزدیک بشه و همه ی احساساتم رو سرکوب کردم بخاطر شما دوتا. حتی خود ارضایی نکردم این سالها تا وسوسه نشم. اما شما دوتا روی من رو سیاه کردین!
+مامان برا من یه خونه ی جدا بگیر، با این وضعیت دیگه دوست ندارم توی این خونه زندگی کنم
-حرفای چرت و مسخره نزن بچه، شلوار خودت رو نمیتونی بکشی بالا و خونه ی جدا میخوای
+آره
-تنها کاری که تو عمرت کردی سکس با خواهرت بوده و بی آبرو کردنش!
+مامان با این حرفات دست به خودکشی میزنم‌ آخرش
-تهدید الکی نکن
+الکی نیس، وقتی تو باورم نداری و همه حرفی بارم می‌کنی تحریک میشم
-فعلا تحریک جنسی میشی
+مامان روت میشه این حرفا رو میزنی؟
-تو خجالت نمی‌کشی حده اقل وقتی من خونه هستم مثل آدم پیش خواهرت باشی؟
+مامان قدیم هم شیرین همینطور بود
-از قدیم با همدیگه رابطه داشتین و بالاخره کارتون کردین!
+شیرین بفهمه این حرفا میزنی بهم می‌ریزه
-همش زیر سر همون مارمولک هست!
+من انواع قسم خوردم و همه چی، دیگه نمی‌دونم چطور اثبات کنم
-اگر فکر آبروم نبودم شیرین رو می‌بردم پزشکی قانونی و همه چیز مشخص میشد!
+ببرش خارج آزمایش و هر کاری میخوای بکن
-نیازی نیس، من همش سی و سه سالمه فرهاد، اوج جوونیم رو دارم میگذرونم و خیلی خیلی خیلی نیاز جنسیم از شما بیشتره. هرچی من خودمو سرکوب کردم شما خوب جوابم رو دادین، هزار تا خواستگار داشتم و دارم اما بخاطر شما به همشون جواب رد دادم. نمی‌خواستم شما آزار ببینین و بگین به بابام خیانت کرد اما برعکس شد و شما دوتا به من خیانت کردین
+مامان
-هر غلطی میخواین بکنین
با گریه بلند شد و رفت سمت اتاقش. مامان راست می‌گفت، بی نهایت زیبا بود و خوش اندام و هر مردی و میخکوب خودش میکرد، قد بلند و اندام ظریف زنونه و ورزش میکرد و بدن سازی می‌رفت و…
رفتم داخل اتاقش و روی تختش نشسته بود و گریه میکرد آروم، کنارش نشستم و دست گذاشتم روی کمرش و خواستم نوازشش کنم که دستمو پس زد و گفت به من دست نزن
+مامان می‌خوام تابستونی برم خونه ی خاله
-هیچ کجا حق نداری بری
+کلا من جدا باشم بهتره
-میخوای شیرین توی خونه تنها بشه و هر غلطی خواست بکنه؟
+هر کاری کنه بهتر از اینه که تو فکر کنی ما با همدیگه هستیم
-غیر از این نیس، یه ثانیه هم حق نداری شیرین رو تنها بذاری
+هم خدا رو میخوای و هم خرما
-چاره ای ندارم، مجبورم تحمل کنم این وضعیت رو
+من دیگه کم آوردم مامان
-چند ماهه که دارم با قرص سر میکنم، بدون قرص خوابم‌ نمیبره و دائم باید برم پیش روانشناس
+یه راهی بذار پیش پام
-هیچی به ذهنم نمیرسه، برو بیرون می‌خوام بخوابم
+مامان
-گفتم برو بیرون
+بیا بریم آبی به صورتت بزن
-نمیخواد
+تو که گفتی زدی به بی خیالی و دیگه برات مهم نیس، پس چرا گریه میکنی؟
-برا شما نیست و برا دل خودمه
+مامان میخوای ازدواج کنی ما مخالفتی نداریم
-کی خواست ازدواج کنه؟ من دلم از این زندگی گرفته، خسته شدم از همه چیز و هر چی نکبت و بدبختی هست سر من میاد. اون از بابات و اینم زندگی ای که فکر میکردم عالی هست، دلم برا دعواهای شما دوتا و سرو صداتون تنگ شده. اون روزها خوش بودیم و یهو گند زده شد به همه چیز
+من به شیرین دست نزدم و هیچوقت نمی‌زنم
از اتاق اومدم بیرون و روی کاناپه دراز کشیدم و چشمام رو گذاشتم روی همدیگه. چند دقیقه ای گذشت و مامان رفت دستشویی و اومد سمت من
-چرا نمیری بخوابی؟
+نمی‌خوام برم دیگه توی اون اتاق
-بیا امشب پیش خودم بخواب
+بعدش بگی فکر و خیال روی تو دارم؟
-چرت و پرت نگو احمق
دستمو کشید و رفتیم توی اتاق و روی تخت دراز کشیدیم، آروم گریه میکردم و مامان نزدیکم شد و اشکامو خشک کرد
-فرهاد
+بله
-من واقعا دیگه مشکلی با رابطه ی شما دوتا ندارم، آزاد هستین با همدیگه باشین!
+این حرفا رو نزن
-من آروم شدم و تو داری دیگه گریه می‌کنی
+مهم نیس
بغلم کرد و احساس خیلی خوبی پیدا کردم و آروم گرفتم
-دوستتون دارم یه دنیا
+ما خیلی خیلی بیشتر
-فقط شما دوتا رو دارم فرهاد، نمیخوام‌ از دستتون بدم. دیگه به اتاقتون سر نمی‌زنم و هیچ حرفی هم بهتون نمیزنم
+میذاری شیرین چند روزی بره مسافرت؟
-نه فرهاد
+داغونه مامان، بذار چند روزی خوش باشه
-حرفشم نزن، اون پیش تو خوشه. خواستین با همدیگه برین مسافرت
+دوتا بچه کجا بریم؟
-دیگه بچه نیستین و بزرگ شدین
+بدون تو نه
-من درگیر کارها هستم و یه ثانیه هم وقت آزاد ندارم
+پس بیخیال
-میخواین برین دوبی یا ترکیه؟
+نه
-با دایی تماس میگیرم برید آلمان
+نه مامان، بدون تو جایی نمی‌ریم…
چند روزی گذشت تا مامان بالاخره راضی شد شیرین بره مسافرت
+دهنم سرویس شد شیرین
-منم همینطور
+شیرین بگو مرگ فرهاد مراقبی؟
-من گفتم وقتی نیاز جنسی داشتم میام سراغ خودت
+شوخی داری میکنی؟
-نه، باور کن هنوز میترسم از همه ی مردها. تنهایی میترسم تا خیابون برم و حتی مغازه خرید کنم
+می‌دونم که تجربه ی بدی بوده
-اصلا نمیتونی درک کنی چقدر درد کشیدم، دهنم و دماغم گرفته بود و نمیذاشت نفس بکشم
+کی بود شیرین؟
-قرار شد نپرسی
+مامان داره دق میکنه
-میدونم فرهاد اما نمیتونم بگم، الان دیگه هرچی هم بگیم مامان باور نمیکنه
+اون روز من نمی‌دونستم باید چیکار کنم و اذیتت کردم
-هزار بار این جمله رو گفتی 
+عذاب وجدان گرفتم
-نمیخوام عذاب بکشی، اون لحظات داشتم به جنون می‌رسیدم و تو با اذیت هات آرومم کردی و من رو خندوندی‌.
+خودمم نمی‌دونستم دارم چیکار میکنم و فقط میخواستم آروم بشی و از اون فکر مسخره بیرون بیای
-همینطور هم شد، اون روز اصلا نفهمیدم چی شد و چطور با تو گذشت. اون لحظات اصلا احساس خجالت و شرم نداشتم پیشت و فقط ترس از حاملگی بود و بدبختی بعدش.
+باور کن عمدی نبود
-میدونم، راستی قرار شد وقتی خوب شدم اون پایین رو دندون بگیری
+هنوز که خوب نشدی
-خوب خوبم
+من فعلا دلم این بالایی رو میخواد
-اینا رو باید بذاری بزرگ بشن و هنوز نرسیدن
+من همین اندازه دوست دارم
-ولی من نه، اگر خواستی فقط اون پایینی
+دوتاش با همدیگه
-نه، نه، نه
+باشه حالا چرا میزنی؟
-فرهاد درد میگیره واقعا وقتی تحریک میشن
+باید بری دکتر
-نیازی نیس، بخاطر بلوغ هست
+چندین ساله که از بلوغمون گذشته
-هنوز تکمیل نشده برا من، خیلی خیلی حساس هستن
+بذار امتحانشون کنم
-خودم هزار بار امتحان کردم، درد میگیره زودی
+واقعا باید بری دکتر نشون بدی مشکلی نداشته باشی
-بذار برم سفر و برگردم. الان بخوای فقط میتونی ببینیشون
+نمی‌خوام
انگشتم و روبروی لبش قرار دادم و گفتم باید از اینجا بخوری تا برسی اون پایین
-اما باید از این قسمت بپری
+اصل همینه، میگم سوغاتی برام چی میاری؟
-اینا خوبه؟
+اینا که باید برن دکتر
-تا اون موقع قراره خوب بشن!
+دیوونه، مسخره کردی منو؟
-زد زیر خنده و بلند شد رفت روی تختش! بلند شدم و نگاهش کردم و زبونی در آورد و گفت پریودم و فرار کرد و منم دنبالش و شروع کرد جیغ کشیدن. مامان با ترس از اتاقش اومد بیرون و یقه ی لباسمو گرفت و گفت آخر منو سکته میدین
شیرین: مامان فرهاد میخواد اینا رو بخوره!
یه تو سری بدی خوردم و سرخ شدم و فرار کرد توی اتاق
-خاک‌ بر سرت
+ببخشید داشتم باهاش شوخی میکردم
-تو پریودیش هم ولش نمیدی؟
+من از کجا بدونم مامان؟
-این دختره دیگه شورش و در آورده و بی حیا شده
+شوخی می‌کنه
-اگر زده بودم تو دهنش این حرفا رو جلوی من نمی‌زد
+ببخشید، واقعا داشتم باهاش شوخی میکردم
-آدم‌ با خواهرش از این شوخی ها میکنه؟!
یه لحظه مغزم سوخت، این تا دیروز می‌گفت ما دوتا سکس داریم و امروز میگه چرا از این شوخی ها کردیم؟
-اماده شو بریم بیرون
+کجا؟
-حرف نباشه، باید ادبت کنم
زمان رفتن آروم زد تو سرم و هلم داد. شیرین تو رختخوابش قایم شده بود و برام زبون در آورد و شکلک. رفتم نزدیک و گفتم الان برات از جا درشون میارم
-مامااااااااان
مامان اومد و گفت زهر مار، یه بار دیگه جیغ بزنی میکشمت
-ببخشید
م: چی میخواستی بگی؟
-فرهاد میخواست اذیتم کنه!
م:چیکار کنه؟
-میگفت از جا میکنتشون
م: بی حیای بیشعور، یه بار دیگه جلوی من این حرفا رو بزنی تمام جونت رو سیاه میکنم
رفت! شیرین سریع بغضش گرفت و بغلش کردم
+شیرین درست نیس این حرفا بزنی
-شوخی بود
+جلوی مامان؟
-آره، اون که همه فکری راجب ما داره می‌کنه
+رعایت کن شیرین، هر چی باشه دوست نداره پیشش از این حرف ها بزنیم
-فرهاد
+جانم
-میشه الان اون پایین رو بخوری؟
بغلش رو ول کردم و آروم زدم توی پیشونیش و گفتم حالم و بهم زدی دیوونه
-دیگه از فرصت ها گیرت نمیاداااا
+شیرین چیزی نگو که الان میارم بالا
-دهنت آب افتاده بدجور
+شیرین جدا میزنمتااااا
-مثل لواشک باید بخوری
واقعا حالم بد شد و آماده شدم و از اتاق رفتم بیرون
+مامان آماده‌ای؟
-بیا
داشت لباس عوض میکرد و رفتم پیشش
-عمدی بود کارتون؟
+نه مامان، یهو خنگ شد
-اما عمدی بود
+واقعا نبود
-تو بهش گفته بودی مامان دلش برا دیوونه بازی هامون تنگ شده
+هرچی پیش من گفتی به اون خنگول نگفتم، دوست ندارم اصلا حرفامون رو بفهمه
-بریم
شیرین لیست خریدهاش رو داد و حرکت کردیم، دوساعتی سرگرم خرید شدیم و رفتیم پارک روی نیمکت نشستیم
-فرهاد
+جانم مامان
-من خیلی از اینها استفاده نمیکنم اما شیرین داره دائم استفاده می‌کنه
+مگه بده؟
-آره، دوست ندارم از اینها استفاده کنه. کسی بفهمه آبرومون می‌ره
+شیرین که بیرون نمیره
-چند تا بسته پد گذاشتم توی اتاق و بازم اینها رو استفاده می‌کنه
+خب بهش بگو
-به نظرت حرف من میشه؟
+آره
-خودت بهش بگو
+من روم نمیشه مامان
-روت میشه همه حرفی بزنی اما این موضوع رو بهش روت نمیشه بگی؟
+شوخی هست اونا، بعدم سربسته بهش میگم
-خوب نیس دائم از اینها استفاده کنه، امشب توجیهش کن. مریض میشه آخر
+مثل اینکه فهمیدی ما با هم رابطه ای نداریم
-اون رو که دارید و شکی ندارم، فقط نمیخوای به من بگی
+باش
-چی رو باش
+با هم رابطه داریم
-خوبه، حده اقل خیالم راحته با این و اون نمیره
+منم همین فکر رو دارم
-اذیتش که نمیکنی؟
+اون همیشه من رو اذیت می‌کنه
-فرهاد
+جانم
-رابطه ی زیادی خوب نیستاااا
+به شیرین بگو
-من چی بهش بگم؟
+خودتون زن هستین و حرفای همدیگه رو بهتر میفهمین
-من اگر میتونستم باهاش حرف بزنم که با تو حرف نمیزدم، پیش تو میتونم راحت حرفام رو بزنم
+باش، بهش میگم
-فرهاد در هفته چند بار رابطه دارین؟
+گاهی روزی سه بار
با تعجب نگاهم کرد و گفت مگه میشه؟
+آره، شیرین رو برا خودش بذاری ده بار هم میخواد
-خودتون رو میکشین
+چیزی نیس
-فرهاد اینطور پیش بری عقیم میشی
+کی میگه؟
-من میگم، خوب نیس این همه
+گفتم که گاهی
-معمولا چطور هست؟
+روزی یکی دو بار
-هر روز سکس دارین؟
+آره
-نگرانتونم فرهاد
+چیزی نیس مامان گرسنمه بریم اون جیگرکی
-تمیز نیستن اینا، میریم یه جای خوب
+تمیزه مامان، با شیرین همیشه میایم اینجا و کارش عالی هست. همه چیز تازه تازه
-بریم ببینم به کشتنمون میدی
سفارش دادیم و چند سیخ همون جا جیگر و چنجه خوردیم و بقیش رو هم گرفتیم بریم خونه
-دخترم ضعیف شده
+کجاش ضعیف هست؟
-هم پریوده و هم داره با سکس زیاد خودش رو به کشتن میده
+مامان باور کردی؟
-آره، چرا باور نکنم؟
+اصلا نمیشه باهات شوخی کرد
-من وقتی دروغ بگی میفهمم و دروغ نبود حرفات!۰
+خسته شدم دیگه
لبخندی زد و با انگشت کمی دماغم رو فشار داد و گفت از سکس زیادی باید خسته بشی
بی خیال هرچی بگم مامان یه جوابی بهم میده، پس بهتره سکوت کنم و بذارم هر فکری که دوست داره بکنه. رفتیم خونه و به شیرین آخره شب گفتم دیگه از تامپون استفاده نکنه و اونم اعصابش خورد شد و گفت به تو ربطی نداره من چی استفاده میکنم و بار آخرت باشه توی مسائل شخصی دخالت می‌کنی! اینم اعصاب خوردی قبل خواب.
+لاقل قهر می‌کنی برو رو تخت خودت بخواب
-هیچی نگو دیگه، بار آخرت باشه راجب مسائل زنانه دخالت می‌کنی
+می‌دونی کسی بفهمه آبرو ریزی میشه؟
-فقط تو خونه استفاده میکنم و حواسم هست خودم
+باش
شب مامان خواست برم اتاقش! دوباره چی میخواد بگه؟
-ببین ازش قول گرفتی سکس نداشته باشه؟
+هزار بار
-میترسم فرهاد، نمی‌خوام سکس داشته باشه
+نداره مامان
-تو نمیدونی شیرین چه موجودی هست، نمیتونه مقاومت کنه
+می‌تونه مامان
-امشب سیرش کن تا برمیگرده هوس نکنه
+مامان معلومه داری چی میگی؟
-آره دقیقا می‌دونم دارم چی میگم، من گوشی میذارم تا چیزی نشنوم
+مامان من نه دست به شیرین زدم و نه میزنم
-روز اول که گفتی دست بهش زدی
+مامان اون یه اشتباه بود
-خودت رو به اون راه نزن بچه، من خودم آخرشم
از اتاق بیرون اومدم و رفتم پیش شیرین و کلی قسم و قول و… ازش گرفتم. برادر شقایق آدم حرومزاده ای بود و خودمم ترس داشتم اما بد به دلم راه ندادم، محال بود شقایق و شیرین یه ثانیه از همدیگه جدا بشن و خانوادشون هم به شدت حساس و تعصبی بودن و کلا دختر و پسرها جدا و پوشیده توی خونه میگشتن…
صبح شیرین رفت و یه نفس راحتی کشیدم، خیلی کم پیش میومد شیرین نباشه و بتونم توی اتاق بدون استرس و اعصاب خوردی و… راحت بگردم. از صبح شلوار و لباسمو کندم و با شورت آزادانه توی خونه میگشتم تا مامان اومد و رفتیم بیرون و آخر شب لُخت رفتم تو رختخواب و دوتا پتو دادم روم و از خنکی جیگرم جلا اومد. شب اول نهایت لذت رو بردم از تنهایی و صبح هم مامان رفته بود و دوش گرفتم و از خونه زدم بیرون و با بچه ها رفتیم چمن و عصر هم سالن و مامان دیگه اومد دنبالم
-بوی سگ گرفتی فرهاد!
+مامان مگه بوی سگ رو شنیدی؟
-بو نکردم اما می‌دونم بوی بد میده، مثل تو
+صبح حمام بودم
-توی گرما از صبح رفتی بازی و معلوم نیس خسته نمیشی تو
+تابستونه، بعدم مسابقه داشتیم
-بردین یا نه؟
+یه گل و دوتا پاس گل توی استادیوم و توی سالن هم چهار تا گل و یه پاس گل
-بچه ی باباتی
+واقعا بازیش خوب بوده؟
-عالی بود، خیلی خیلی بهتر از تو
+من از اون بهتر میشم
-انگشت کوچیکه ی اونم نمیشی!
+خیلی منفی هستی
-مگه دروغ میگم؟ یه دریبل سالم نمیتونی بزنی
+همش بزن تو ذهنم
-فقط بدرد پلی استیشن میخوری و اونجا بد نیستی، هرچند حریف بابات نمیشدی اونم
+باهاش بازی میکردی؟
-زیاد، ولی مثل تو خیلی جر میزد
+چرا فوتبال رو حرفه ای ادامه ندادی؟
-تو ایران که الان یه خورده خوب شده، قبلا در حد محلات بود و سرگرمی. بخاطر بابات عاشق فوتبال شدم
+تا حالا این موضوع رو نگفته بودی هااا
مامان آهی کشید و گفت خیلی چیزا رو بهت نگفتم، اون قدیما خیلی خوش بودیم و منم تنها دختری بودم که با پسرها بازی میکردم و بازی خیلی خوبی هم داشتم. کلا بابات همه چیز رو یادم داد
لبخندی زدم و گفتم همه چیز؟
آروم زد تو سینم و گفت بیشعور نشو
+مامان قبل ازدواجتون هم شیطونی داشتین؟
-نه، می‌دونی که ما زودی ازدواج کردیم و بچه دار شدیم
+پشیمونی؟
-نه اصلا، یه ذره هم پشیمون نیستم.
+چطور راضی شدن تو سن کم ازدواج کنین؟
-خودمم نمی‌دونم چی شد اصلا، اونا هم دلشون میخواست ما زودی ازدواج کنیم. تنها بچه ی خانواده بودیم که توی سن کم ازدواج کردیم، اکثرا بعد از درس و تحصیلات ازدواج کردن. ولی ما همدیگه رو بدجور میخواستیم
+راستش بگو شیطونی داشتین یا نه؟
-میزنمتااااا
+پس داشتین
-خوب نیس بچه این سوالات رو از مامانش بورسه
+دوست دارم بدونم چطور بودین
-میدونی من رفتم سراغ بابات اولین بار و بارهای بعد، کوچیک بودیم اما من به سن بلوغ رسیده بودم و خیلی وضع بدی داشتم و سیری نداشتم
+پس به تو رفتیم ما
-دیدی خودت رو لو دادی
+چه ربطی داره؟
-ربط داره، شما دوتا روی من رو کم کردین
+همینجوری گفتم
-باباتم دست کمی از من نداشت
+راستی مخالفت برا درس خوندنت نکرد؟
-نه، اصلا. خودش به زور من رو فرستاد دانشگاه و من نمی‌خواستم برم، می‌گفت مامان بچه هام باید دانشگاه رفته باشه
+سختت نبود با دوتا بچه؟
-شما که پیش مامان و بقیه بودین بیشتر وقت ها. فرهاد بابات با اون سن کمش یه جنتلمن واقعی بود و همه عاشقش بودن، همه دوست داشتن بابات دامادشون بشه
+تو مخ بابا رو زدی یا اون؟
-اون از بچگی عاشق من بود، منم دیوونه ی اون و همه به ما حسادت میکردن
+داری از خودت تعریف می‌کنی هاااا
-برو از مامان و خاله و بقیه بپرس، هم سن تو بود توی کارخونه برا خودش مدیریت میکرد. هم دانشگاه می‌رفت و هم همه کارهای کارخونه رو انجام میداد. توام که همه ی فکر و ذهنت شده سکس!
+مامان من که هزار بار گفتم می‌خوام بیام کارخونه و خودت نمیذاری، بعدم هرچی دلت میخواد میگی
-بده گذاشتم برا خودت خوش باشی و بچگی کنی و از همه چیز لذت ببری؟
+بی خیال، بهترین بحث رو خراب کردی
-مگه دروغ میگم؟
+آره، چند ماهه با تهمت هایی که میزنی زندگیم رو جهنم کردی
-همش واقعی هست
+باش
رفتیم خونه و منم رفتم پای بازی و مامان هم اومد یه دسته برداشت، توی سکوت بازی میکردیم و کلی حرص می‌خوردم. مامان یه نابغه بود و توی بازی جز بهترین ها بود و خیلی راحت تحقیرم میکرد و انواع گل ها و دریبل ها و… هر کاری دلش میخواست با من میکرد و نمی‌گفت به غرورم بر میخوره. چهار دور بازی کردیم و دیگه جوش آوردم و دسته رو انداختم و رفتم توی اتاق، یه ساعتی گذشت و مامان در اتاق رو زد
+بله؟
در رو باز کرد
+چیه تنها شدم در میزنی؟
-بی ظرفیت بیا شام بخور
+اشتها ندارم
اومد دستمو گرفت و بردم سر میز
-جنبه ی باختن نداری
+مامان اون تحقیر بود
-میخواستم بفهمی من خر نیستم بچه
+چه ربطی داره؟
-ربط داره، تا کی میخوای خودت رو بزنی به موش مردگی؟
+همیشه
-خب بگو سکس داریم و خلاص
+هیچوقت نمیگم
-میگی
+نمیگم مامان، ندارم
-چرا خودت رو خلاص نمیکنی؟
+میخوای به چی‌برسی؟
-میخوام صادق باشی
+من صادقم و همیشه صادق بودم و هر چیزی بوده بهت گفتم
-اما موضوع خودت و شیرین رو میترسی بگی
اشک‌ تو چشم هام جمع شد و برگشتم توی اتاق، انتظار داشتم مامان بیاد و نیومد. لامپ رو خاموش کردم و کاملا لُخت شدم و روی تخت دراز کشیدم و سرگرم گوشی شدم. نیم ساعتی گذشت و مامان آروم در رو باز کرد و اومد داخل
-چرا تو تاریکی دراز کشیدی؟
+نور اذیتم می‌کنه
-ناراحتی؟
+نه، اومدی برا نصیحت؟
خندید و گفت کار تو‌ از نصیحت گذشته
در رو بست و اومد پیشم و گفت برو عقب می‌خوام پیشت دراز بکشم، اوه عجب وضعیت بدی. چسبیدم به دیوار و اونم کنارم دراز کشید و دست گذاشت روی سینم
-لباس تنت نیس؟
+بذار بپوشم
-نمیخواد دیگه
گوشی رو از دستم برداشت و گذاشت روی میز و بغلم کرد
-از حرفام‌ناراحت نشو، همه ناراحتی ها و اعصاب خوردی هام رو سر تو خالی میکنم
+مهم نیس
-مهمه فرهاد، خودم کلی عذاب میکشم بعد بحث هامون
+گفتم چند روز شیرین نیست و یه نفس راحتی میکشم
-دلم گرفته خیلی فرهاد، تو که همیشه برا شیرین هستی و چند روز هم من پیشت باشم
+باش
-اگر دوست نداری برم
+نه، می‌خوام پیشم باشی
-ممنون، منم دل دارم و خیلی وقته تنهام
+ازدواج‌ میکردی
-نمیخواستم یه مرد دیگه بیارم توی این خونه
+خب نمیاوردیش
-میگی دوست پسر میگرفتم؟
+نمی‌دونم
-اما منظورت همین بود
+تهش این بحث می‌کشه به اعصاب خوردی
-قول میدم نکشه
+نیازهات رو که میتونستی خارج از خونه برطرف کنی
-دوست نداشتم، وقتی بچه دار بشی میفهمی بچه هات بر خودت ارجعیت دارن و دیگه اونا فقط برات مهم میشن
+به هر حال نیازهات رو باید برطرف میکردی
-من با دیدن شما ارضا میشدم، با خوشحالی و اذیت کردناتون و دعواها و همه چیز. اونقدر خسته میشدم توی شرکت و کارخونه و بعدم پیش شما دوتا که فکرم به سکس و هیچی نمی‌رفت
+ما دیگه بزرگ شدیم و باید فکر خودت باشی
-نمیخوام، این مدت روی موضوع شیرین خیلی اذیت شدم و عذاب کشیدم
+اتفاقی هست که افتاده و بیشترین ضربه رو شیرین خورده، اون شب باید میدیدیش
-وقتی اومدم حال خرابش رو دیدم و سریع متوجه شدم اتفاقی افتاده، از مدرسه هم تماس گرفته بودن دوتاتون مدرسه نرفتین و شکم بیشتر شد بهتون. همون موقع دوش واژن رو پیدا کردم تو وسایل شیرین و داغون شدم
+خنگه این بچه، گفتم بندازش دور یا قایمش کنه
-جای خوبی قایم کرده بود
+چی بگم
-سکس تو سن پایین به نظرم خیلی خوبه
+آره، اگر کسی رو داشته باشی
-تو که داری
+آره، بهترینش رو
-اولش خیلی عذاب کشیدم فرهاد، سکس خواهر و برادر خیلی بده. فاجعه هست
+مامان
-بذار حرفمو بزنم، اما کم کم به این نتیجه رسیدم چه عیبی داره شما دوتا با هم باشین. به هر حال خیالم راحته که شیرین با غریبه نمیره و یه هرزه نمیشه
+شیرین هیچوقت یه هرزه نمیشه، بعدم رابطه ی خواهر و برادر اصلا درست نیست
-میتونی جلوی من باهاش سکس داشته باشی و هیچی بهت نمیگم
+من رو تحریک می‌کنی تا دست به کاری بزنم که نمی‌خوام
-کی میخوای قبول کنی من همه چیز رو می‌دونم
+هیچوقت، اگر چیزی هم هست می‌خوام بیخیال بشی و بذاریمون به حال خودمون
-الانم گذاشتمتون به حال خودتون
+پس دنبال چی هستی؟
-میخوام به زبون خودت بگی سکس داری با شیرین
+چی بهت میرسه؟
-میخوام بدونی زرنگ نیستی
+من در مقابل تو هیچی نیستم
-خودتم میدونی، یه بار به زبون بیار
+محاله
-یه سوال؟
+چی؟
-شیرین اذیت هم میشه؟
+نمی‌دونم
-من قدیما همسن شیرین بودم خیلی اذیت میشدم، نمیخوام‌ اونم اذیت بشه
+نمیشه اون، مطمن باش
-نیستم، شاید به روی تو نمیاره
+هر چیزی باشه بهم میگه
-فرهاد داخلش ارضا نشی
+مواظبم
-میدونی آبرومون می‌ره
+مواظبم مامان
-خوبه که از الان تجربه‌ی سکس داری
+آره
داشتم تحریک میشدم و به پهلو شدم و چسبیدم به دیوار، اونم کامل چسبید بهم! داشت چیکار میکرد؟ دست گذاشت پشت کمرم و آروم نوازش میکرد و دوتامون ساکت بودیم
-فرهاد
+جانم
-از عقب که باهاش سکس نداری؟
+نه
-مریض میشین دوتاتون و برای شیرین هم خیلی بده و توی آیندش هم تاثیر بدی می‌ذاره
+می‌دونم
-آروم باهاش سکس داشته باش
+باش
همه ی سعیم رو داشتم میکردم تحریک نشم اما نمیشد و هر ثانیه اوضاعم داشت بدتر میشد و راه فراری نداشتم. نمی‌خواستم بفهمه لخت هستم و شورت هم پام نیس. دستش آورد بالا و پایین سرم و گردنم رو نوازش میکرد، بدنش شدیدا تحریک کننده بود و حرارت زیادی هم داشت. آلتم راست شد و رفت بین پاهاش و شهوتم چند برابر شد، دوتامون ساکت بودیم و سعی میکردم بخوابم اما نمیشد‌. نفس هام داشت بهم می‌ریخت و بلند و بلند تر میشد و چند دقیقه ای گذشت و دست گذاشتم پشت کمرش و به خودم فشارش دادم و چند تا تلمبه بین پاهاش زدم و ارضا شدم. همه چیز غیر ارادی بود و خودم هیچ نقشی توی حرکاتم نداشتم، بدون فکر کردن و بدون هیچ نقشه و فکری بود. داشتم بلند نفس نفس میزدم و دستش رو از روی گردنم کشید روی کمرم تا باسنم، یه توقف کرد و رفت پایین تر و انگار دنبال شورتم میگشت اما نبود. دوباره دستش آورد بالا و کمرم رو نوازش میکرد، حالم داشت از خودم به هم میخورد و داشتم نفرین خودم میکردم. الان با خودش داره چه فکری میکنه؟ دیگه هیچوقت نگاهم نمیکنه و هیچوقت پیشم نمیخوابه، صد درصد میخواست امتحانم کنه. نفس هام که آروم شد خوابم برد و صبح همراهش بیدار شدم و به روی خودم نیاوردم. آروم پتو رو کنار زد و پایین تخت رو هم نگاه کرد و رفت. نمی‌دونم لباس هام رو نگاه کرد روی صندلی یا نه، شورتم توی شلوارم بود. صدای روشن شدن ماشین اومد و رفت. بلند شدم و رفتم حمام و لباس های داخل سبد بود و نگاهی انداختم، فاجعه بار بود. تا شب داغون بودم و فقط صدام زد برای شام و حرفی بینمون رد و بدل نشد، بعد از شام فقط گفت تماس با شیرین گرفتی؟ گفتم آره و برگشتم داخل اتاق. دیگه محال هست توی این اتاق پا بذاره، دیشب خواست پیش من بخوابه و گند زدم. لباس هام رو بیرون آوردم و اسپیلت رو گذاشتم رو دمای خیلی پایین و پتوی شیرین هم اضافه کردم و رفتم زیر پتو و سرگرم گوشی شدم. در اتاق باز شد
-سرما میخوری دیوونه
+زیر پتو گرمه
اومد درجه ی اسپیلت رو زیاد کرد. آروم میگفتم برو نیا برو نیا. در رو بست و اومد دوباره کنارم دراز کشید و بغلم کرد
-به شیرین گفتی مواظب باشه؟
+آره، جدا میخوابن و یه ثانیه هم از شقایق دور نمیشه
-شب ها داداشش اذیتش نکنه
+نه مامان، مواظب هست و قول داده و قسم خورده
-اگر سکس داشته باشه بهت میگه؟
+شاید
-فکر میکردم خیلی بهش نزدیک باشی
+برا تامپون گفت تو مسایل شخصی من دخالت نکن
-اون فرق داره
+نمی‌دونم
-میترسم به زور داداشش کاری کنه
+مامان نترس، شیرین خیلی ترسیده شده از اون روز و اگر میدونست خطری تهدیدش می‌کنه نمی‌رفت
-هر آدمی تنوع طلب هست و شیرین هم از این قائده مستثنی نیس
+نگران نباش مامان
دوباره شهوت سراغم اومد و امشب خیلی سریعتر، به پهلو شدم و بغلم کرد دوباره و چسبید بهم! دوباره راه فراری نداشتم. ساکت بودیم و موهام رو نوازش میکرد. دوباره آلتم رفت بین پاهاش. باید خودمو کنترل میکردم، دو سه دقیقه ای گذشت و شهوتم بیشتر و بیشتر میشد. آلتم رو فشار دادم بین پاهاش و سفت بود، احساس کردم کمی پاش رو جدا کرد و کامل فرستادم بین پاهاش. دوباره پاش رو برگردوند. نفس هام دوباره داشت نامنظم میشد و ضربان قلبم بالا می‌رفت. هیچی دست من نبود و آروم آلتم رو بین پاهاش تکون میدادم و پاهاش رو سفت کرد و احساس کردم آلتم داره له میشه، ادامه داد تا اشکم در اومد و نمیتونستم آخ هم بگم. سعی کردم آلتم رو بکشم بیرون و نذاشت، توی بد وضعیتی گیر کرده بودم. فشار رو بیشتر کرد و نفسم بند اومد و حبس شد، بیست ثانیه ای گذشت تا بین پاهاش رو شل کرد و نفس عمیقی کشیدم. خواستم آلت نیمه راستم رو بیرون بیارم نذاشت، این چه بازی بود؟ عصبانی بود یا ناراحت یا داشت حرص میخورد، کمی آب دماغم راه افتاد و کشیدم بالا و بوسم کرد! دوباره کمرم رو نوازش میکرد و کم‌کم تحریک شدم و آلتم دوباره سفت شد و میترسیدم تکون بخورم، اما شهوت امانم و برید و شروع کردم آلتم رو آروم تکون دادن و لذت خیلی کمی داشت. دیشب ارضا شده بودم و امشب شهوت کمتری داشتم. دوباره دستش رو کشید روی باسن لُختم و تا رونم برد و آورد بالا روی کمرم رو نوازش میکرد. ربع ساعتی گذشته بود و دیگه خسته شده بودم و قرار نبود ارضا بشم، ثابت شدم. کمی گذشت
-بیداری؟
+نه
خندش گرفت
+چرا میخندی؟
-بیداری و میگی خوابم
+داشت خوابم میبرد
-مطمئنی؟
+آره
-سردت نیس؟
+نه، تو سردته؟
-آره
+میخوای کولر رو کم کنی؟
-نه، خوبه
دوباره شهوتم زیاد شده بود، با حرف زدنمون شهوتم بیشتر شد
-فرهاد
+جانم
-سکس بهتره یا خودارضایی
+این چه سوالی هست
-میخوام بدونم
+دوتاش خوبه
-پس میگی تنها شدی و راحت بخاطر خود ارضایی کنی
+نه، خواستم نفسی بگیرم
آروم دوباره آلتم رو تکون میدادم، شلوارش کمی زبر بود و نخی و آزار دهنده
-خوش میگذره؟
ثابت شدم و ترسیدم و گفتم چی؟
-تنهایی؟
+خیلی
نمیتونستم‌‌ خودمو کنترل کنم و بین حرف زدن داشتم آروم آلتم رو تکون میدادم و صدام هم می‌لرزید و آخرین سوال که پرسید نتونستم‌ جواب بدم و با دست محکم فشارش دادم به خودم و محکم‌تر تلمبه میزدم و با شدت زیادی ارضا شدم و رها. نفس عمیقی کشید و گفت داشتی خفم میکردی دیوونه. دوباره ارضا شده بودم و عذاب وجدان و…
-چی شدی یهو فرهاد؟
دستمو بردم روی سرش و موهاش رو نوازش میکردم و نمیتونستم جوابش رو بدم و نفسم هنوز گرفته بود
-فرهاد هنوز میخوای بگی با شیرین سکس نداشتی؟
+نداشتم
-چی شد جوابمو دادی
+مامان سردرد گرفتم
-سردردت بخاطر چیز دیگس
+اجازه هست بخوابم؟
-نه
خواستم ببوسمش که قسمتی از لبش رو اشتباهی بوسیدم
+ببخشید
-عیب نداره
+اتفاقی بود
-میدونم، تاریکه اتاق
+مامان از من متنفری؟
-چرا باید ازت متنفر باشم؟
+بخاطر شیرین
-فقط بخاطر شیرین؟
+بخاطر همه چیز
-نه، هیچوقت از تو متنفر نمیشم. بخواب، کم کم داری هزیون میگی
+مامان دوست دارم یه دنیا
-من بیشتر
لبم رو بوسید! اتفاقی بود، اما بوسه طولانی نمیشه و این مکث داشت. داشت چی میشد؟ بعد ارضا زود خواب آدم میگیره و منم گیج خواب بودم. صبح بیدار شد و یه بوسه ی چند ثانیه ای از لبم گرفت! جدا شد و رفت حمام و بعدم رفت بیرون و دوباره رفتم حمام و نگاهی به شلوارش انداختم و فاجعه
شب حتی صدام نزد برای شام! خودم رفتم چیزی خوردم و برگشتم. داغون بودم و شب با لباس خوابیدم، همین اتفاق شب دوم  هم افتاد. شب سوم هزار بار خواستم برم پیشش و ازش عذرخواهی کنم اما شرم نمیذاشت. نمیدونم چه فکر و احساسی داشت، لباس هام رو بیرون آوردم و دوباره لُخت شدم و دمای سپیلت رو بردم پایین و رفتم زیر پتو. شدیدا می‌چسبید و زیر پتو آتش بود، کمی جا گذاشتم برا تهویه هوا و خنک شدنم. سرگرم دیدن فیلم با گوشی شدم و صدای در اومد
-دوباره اتاق رو کردی یخچال
+هوا خوبه
درجه ی کولر رو کم کرد و گفت یخ زدم و اومد زیر پتو و بغلم کرد! چی شد؟ اونم کاملا لُخت بود! مغزم سوخت
-با شیرین صحبت کردی؟
+خودت مگه صحبت نکردی؟
-باهات حرف میزنم گوشی رو بذار کنار
گوشی رو گرفت و از تخت انداخت پایین
-مکالمه ی من و اون سی ثانیه بیشتر طول نمی‌کشه
+صحبت کردم و حالش خوب و عالی بود
-به نظرت شیرین این مدت با اون سکس میکنه؟
+نمی‌دونم
-خیلی دلم میخواد بدونم
+چرا؟
-بخاطر خیلی چیزها
+مثلاً
-شیرین شدیدا حشری هست فرهاد، ندیدی چطور بغلت میکنه؟
+بخاطر شهوت نیس
-هست، دوست دارم جلوی خودش رو بگیره و سکس نداشته باشه
+بخاطر مریضی میگی؟
-بخاطر اینم هست، واقعا نمیخوام هرز بره. یه مدت دیگه تنوع طلب میشه و گرفتار هزارتا آدم ناجور میشه، معلوم نیس تهش چی بشه
+شیرین چنین شخصیتی نداره
-اما اینطور میشه اگر راه درستی نره
+میخوای شوهرش بدی؟
-نه اصلا، به کی بدمش؟ آدم خوب پیدا نمیشه
+منم خیلی فکرشم، اما راهی به ذهنم نمی‌رسه
-تنها راهش اینه که به سکس با شیرین ادامه بدی و سیرش کنی‌تا سراغ کس دیگه ای نره!
+دوباره شروع نکن
-واقعا راست میگم، دختر تا وقتی بکارت داره می‌ترسه. اما وقتی از دستش داد دیگه تمومه، نمیشه جلوش رو گرفت
+مامان اگر شیرین دنبال این چیزها بود می‌رفت بیرون تنهایی، گوشیش دائم پیش من هست
-شاید پیام هاش رو پاک میکنه
+نمیکنه، پیش خودم میشینه پیام بازی. برا همین دعواش نمیکنم وقتی پیشمه، نمی‌خوام دور بشه از من
-خیلی خوبه، بهتره تو نزدیکش باشی و ازش مراقبت کنی. هر کاری میخواد براش انجام بده و هیچی براش کم نذار
+بهتره فعلا همون تجربه ی تلخ تو ذهنش موندگار باشه، اگر کارمون به سکس بکشه بدتره
-شاید، اما فشار جنسی بهش وارد بشه و تو کاری نکنی می‌ره سراغ یکی دیگه
+قول داده اگر نیاز جنسی داشت بیاد پیش خودم
-اگر بیاد باهاش سکس انجام میدی
+نمیدونم، سعی میکنم ارضاش کنم و کار به سکس نکشه
-خوبه، اما اسرار به ارضا کردنش نداشته باش و دیدی خیلی میخواد بهش نه نگو
+امیدوارم به این نقطه هیچوقت نرسم
-منم امیدوارم، اما تنها راه سالم موندن شیرین تو هستی.
+پس باور کردی ما سکس نداشتیم تاحالا
-نه، باور نکردم. احتمال زیاد میدم تو به زور با شیرین سکس داشتی
+اگر اینطور بود که نگاهم نمیکرد
-شاید به زور نبوده،
-فرهاد
+جانم
-میخوام اون چیزی رو که تو میگی گوش کنم و حرفات رو باور کنم! خیلی دلم میخواد بفهمم که تا امروز باهاش سکس نداشتی، اما از امروز به بعد مشکلی نداره
+من تنها اشتباهی که کردم روز اول اون کار رو کردم و بهت گفتم، بخاطر اونم شدیدا پشیمونم
-اون رو که خودتم نمیدونستی داری چیکار میکنی، هنوز حالم بهم میخوره وقتی میگفتی آب طرف رو دیدی و دستت رو هرچی میشستی دلت نمیشد
+داره حالم بهم میخوره الآنم
-تو که خودت مرد هستی و نباید از این چیزا بدت بیاد
+برا خودمم بدم میاد و حالم بهم میخوره
-شوخی میکنی؟
+نه، مگه تو بدت نمیاد؟
-من بودم محال بود تا چند روز دست به بدن شیرین بزنم، واقعا حال بهم زن هست
+آره، همش خودمو لعنت میکردم چرا دستکش دست نکردم
-اون لحظه آدم فکرش قد نمی‌ده
+فکر میکردم شیرین داره شوخی می‌کنه و سالم هست، اما جلوی دستمو نگرفت
-اذیت شد
+خیلی
-چطور دلت اومد اذیتش کنی وقتی بهش تجاوز شده؟
+چند بار که بهت گفتم
-دوباره بگو
+خودش خواست و خودمم باید مطمن میشدم، واقعا فکرم کار نمی‌کرد
-واژنش خشک بود؟
+آره، خیسش کردم تا اذیت نشه
-تجربه داشتی پس قبلا
+نه
-پس از کجا میدونستی باید چیکار کنی؟
+کلیپ دیدم
-منحرف، کسی که پیش خواهرش هست از این چیزا میبینه؟
+چند بار همش توی مدرسه دیدم
-روی گوشیت نداری؟
+نه، گوشیم دائم دست شیرین هست
-روی کامپیوتر چی؟
+اصلا توی خونه هیچی ندارم، از وقتی این اتفاق برا شیرین افتاد نگاه به هیچی نکردم و حتی فکر به این چیزا
-قبلا دلت میخواست باهاش سکس کنی؟
+نه، همیشه بدم میومده از این افکار. شیرین یه چیز دیگست برام
داشتم تحریک میشدم و به پهلو شدم و نیمه دمر خوابیدم، پهلوم‌ رو گرفت و کمی چرخوندم و بغلم کرد! کاملا چسبیده بودیم به همدیگه
-دلت میخواد سکس داشته باشی؟
+فعلا نه
-کی؟
+اوضاع شیرین درست بشه
-اون دیگه درست نمیشه اوضاعش، باید خیلی خیلی بیشتر مراقبش باشیم
+درسته
آلتم کم کم بزرگ میشد و التماسش میکردم تا بزرگ نشه اما التماس هام کارساز نبود و آروم آروم بزرگ شد و راهش رو بین پاهاش ادامه میداد
-فرهاد
+جانم
-برا تو خیلی بزرگ هستاااا
+نیس
-اذیت میشه اگر نتونی خودت رو کنترل کنی و آسیب میبینه
+فکر نکنم بزرگ باشه
-چرا، بزرگه. می‌دونی منم که همسن اون بودم‌ اوایل خیلی اذیت میشدم، برا اونم مثل تو بزرگ بود اما رعایت من رو میکرد
+توی کلیپ ها خیلی بزرگتر بودن
-اون آفریقایی ها میگی؟
+آره
خندش گرفت و گفت اونا فیلم هست و بعدم زن ها خیلی خیلی اذیت میشن اما به روی خودشون نمیارن. رحم صدمه میبینه و هزار مشکل پیش میاد
آلتم چسبیده بود به واژنش و احساس کردم بدجور خیس شده! کمی عقب و جلو کردم و آهی کشید و کمی خودش رو کشید عقب. چند بار آروم عقب و جلو کردم و ساکت بودیم، داشتم سعی میکردم سر آلتم رو بین شیارش بکشم و سوراخش پیدا کنم و بفرستم داخل، اما خیلی لیز بود و سُر میخورد. دستمو آروم بردم و پایین آلتم رو گرفتم تا متوجه نشه و تنظیم میکردم و هنوز نمیشد بره داخل، پای بالاییش رو کمی گرفت بالا و تونستم بالاتر آلتم رو بگیرم و سرش رو بفرستم داخل. آخی گفت و پاش رو دوباره برگردوند پایین، کمی خودم رو کشیدم جلو و به سختی رفت داخل و جیغ خفه ای کشید و گفت یواشششش
خیلی خیلی تنگ بود و سخت تلمبه میزدم و بیشتر که میفرستادم داخل نمیذاشت همش هفت هشت سانت داخل بود. یه دقیقه ای گذشت و یهو شوکی بهم وارد شد و آلتمو کشیدم بیرون و رفتم عقب. من داشتم چیکار میکردم؟ شهوت امونمو بریده بود و میخواستم ادامه بدم اما داشتم شدیدا مقاومت میکردم، درست مثل یه میوه ی استوایی بود که همیشه از کنارش رد میشدم و نگاهش نمیکردم، اما اولین بار که شیرین خرید و طعمش رو چشیدم نتونستم جلوی شکمم رو بگیرم و هر روز چند وعده باید می‌خوردم و سیر نمیشدم. گاهی باید بیشتر میوه فروشی ها می‌گشتیم تا یکیشون داشته باشن. دقیقا همون احساس رو داشتم، یه جای تنگ و خیس که داخلش مثل جهنم بود و آلتم رو قورت میداد و به زور میخواست بفرسته بیرون. بدنم و نفس هام به لرزش افتاده بود و چشمام رو بستم، سعی کردم نفس عمیق بکشم تا آروم بشم و موفق بودم. دو دقیقه ای گذشته بود و آلتم نیمه شل شد. دست گذاشت روی گوشم و با انگشت شستش شقیقه و اطرافش رو نوازش میکرد و آروم گرفتم. هنوز رگ گردنم به شدت ضربان میزد، دوباره دستش رو برد روی کمرم و نزدیک شد و چسبید بهم. شهوتم دوباره برگشت و این بار سریعتر آلتم بزرگ شد بین پاهاش و خیلی خیس تر و لیز تر از قبل بود، دوباره کنترلم رو از دست دادم و آروم تلمبه میزدم. داشت یواش ناله میکرد و آه میکشید، سر آلتم خیلی جلوتر از سوراخ واژنش بود و جا نداشتم عقب برم. دستمو بردم طرف آلتم و خودش کمی چرخید و با دست دوباره سعی کردم بفرستم داخل و هرچی سعی کردم نشد، خودش دستش رو آورد و آلتم رو گرفت احساس قلقلک کردم و خیلی تحریک شدم کمی پاش رو بلند کرد و فرستاد داخل
-آخخخخخخ
خیلی روان تر از سری قبل بود و تونستم بیشتر بفرستم داخل اما چنگ زد توی کمرم، فهمیدم بیشتر نباید پیش برم و آروم به تلمبه زدن هام ادامه دادم و سرعتم رو نمیتونستم بیشتر کنم. بین دیوار و اون گیر کرده بودم، یه جای تنگ. سرمو نزدیک کردم و لبم گذاشتم روی گردنش و آروم می‌خوردم، اما سرمو جدا کرد. دوباره خواستم سرم رو نزدیک کنم و نذاشت و گفت کسی میبینه و آبروم می‌ره. کمی فشارش دادم و به پشت درازش کردم و خودمم دراز کشیدم روش، کمی آلتم رو بیشتر فشار دادم و جیغ خفه ای کشید و ناخون هاشو محکم فشار داد وسط کمرم و کشید به دوطرف. آرورم تلمبه میزدم و سرعتم رو بردم بالا و بالاتر و صدای دوتامون کل اتاق رو گرفته بود، احساس میکردم یه نقطه ی سالم توی کمرم نمونده اما شهوتم بیشتر از اون چیزی بود که درد و سوزش کمرم رو احساس کنم. داشت ارضا میشد و سرعتم بیشتر کردم و پاهاش رو جمع کرد کنار همدیگه و توی بدنش لرزش شدید و تکون های شدیدتری میخورد و به ارگاسم رسید. دستاش رو گذاشت پایین شکمم و فشار میداد تا جدام کنه و جیغ میکشید اما من نزدیک ارضا شدن بودم و ادامه دادم و تلمبه های عمیق تری زدم و منم ارضا شدم و روش دراز کشیدم. دستاش رو جدا کرد و انداخت روی تخت و منم بی حال روش بودم و سی ثانیه ای گذشت و آروم دوباره تلمبه میزدم، آلتم کمی شل شده بود کمی اما هنوز داخل بود و لذت بخش بود. گفت دیگه نمیتونم و ادامه نده، اما نمیتونستم
-فرهاد گفتم نمیتونم، حساسیت واژنم رفته بالا و نزدیکه جیغ بزنم
+درد داری
-نه لذت بیش از حده
ثابت شدم و با یه دست کمرم رو و با دست دیگه سرم رو نوازش میکرد
-آروم بیارش بیرون و جدا شو!
بیرون کشیدم و جدا شدم و کنارش دراز کشیدم بلند شد و دستش روی واژنش بود و از اتاق رفت بیرون، دست گذاشتم روی آلتم و کاملا خیس و لزج بود‌. آروم میمالیدم و دوباره شق شد. دوباره لخت اومد پیشم ایستاد و گفت برو دستشویی، خجالت کشیدم و خودش دستم و گرفت و بلند کرد و رفتم دستشویی و برگشتم کنارش دراز کشیدم
-فرهاد
+جانم
-گفتم التت بزرگ هست و دردناک هست. مخصوصا برا من که رابطه نداشتم سالها
+ببخشید
-همینطور آزار شیرین میدی؟
+نه
-رحم من رو نابود کردی تو
+نفهمیدم چی شد
-باید خودت رو کنترل کنی
+باش
-واژن من بعد از چند بار عادت می‌کنه اما الان نه، فک کن لوله بکنم ته حلقت چی میشه؟ دقیقا همون درد رو من کشیدم
+شرمنده
-شرمندگیت بدرد من نمیخوره، در ضمن وقتی میخواستم جدات کنم چرا جدا نشدی؟
+نتونستم
-چرا نتونستی؟
+نزدیک ارضا شدن بودم
-فک کن شیرین بود و داخلش ارضا میشدی، نمیگی بدبخت می‌شدیم
+درسته
-جیغ هام چند تا کوچه اونطرف تر پیچیده، وقتی یه زن ارضا میشه نباید ادامه بدی. حده اقل باید صبر کنی تا آروم بشه و بعد ادامه بدی
+نمی‌دونستم
-معلوم نیس چی بر سر شیرین میاری
+به جون جفتمون اولین بارم بود، الان دوباره حالم بده
-من دیگه نمیتونم امشب، زیر دلم شدیدا درد گرفته
+می‌خوام بدونی اولین بارم بوده
-میبینی تنوع طلبی چی هست؟ همین میشه، با نفر دیگه ای که سکس داشته باشی میشه تنوع. از شیرین خسته شدی
+دوباره شروع کردی
-واقعیت هست فرهاد…
بغلم کرد و خوابیدیم.

نوشته: Green_crow


👍 60
👎 7
69001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

846356
2021-12-05 02:01:09 +0330 +0330

خوب بود کمی سر از واژه ها در نیاوردم ولی روند داستان و فضا سازی ساده رو دوست داشتم ، به نظرم متجاوز برادر شقایق بی‌ناموسه
منتظر قسمت سوم هستیم برای تریسام جذاب میشه

2 ❤️

846407
2021-12-05 10:27:28 +0330 +0330

ادامه بده من یه حسی دارم که برادر شیرین دوست پسر خواهرته و بهش تجاوز کرده

2 ❤️

846413
2021-12-05 10:56:44 +0330 +0330

بی صبرانه منتظر قسمت بعدی ام.🙏🙏🙏🙏❤️❤️❤️

1 ❤️

846421
2021-12-05 12:13:55 +0330 +0330

نسبتا خوب.

1 ❤️

846462
2021-12-05 17:12:26 +0330 +0330

لطفا ادامه رو بنویس.🙏❤️

0 ❤️

846467
2021-12-05 17:36:31 +0330 +0330

خیلی قشنگ حسادت مادر به دخترش رو به تصویر کشیدی
در واقع هدف مادر از این حرف ها نزدیک شدن به پسرش بود

3 ❤️

846485
2021-12-05 20:15:13 +0330 +0330

عالی عالی دمت گرم خیلی اروتیک و طولانی و باحال
منتظرم ادامش هستم👍👍👍

1 ❤️

846634
2021-12-06 16:13:40 +0330 +0330

کارت خوبه.👍❤️
هرچه زود تر قسمت سوم رو بفرس که یک ملت رو دست به کیر گذاشتی.❤️❤️❤️❤️

1 ❤️

846670
2021-12-06 23:42:21 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده 👍

1 ❤️

846784
2021-12-07 11:00:19 +0330 +0330

کوس شعری بیش نیست

0 ❤️

846898
2021-12-08 07:18:37 +0330 +0330

کارت خوبه ادامه بده❤️❤️❤️👌

0 ❤️

846922
2021-12-08 14:01:27 +0330 +0330
vdi

ادامه بده

0 ❤️

848210
2021-12-16 13:52:01 +0330 +0330

کیرم دهنت قسمت بعدیشو چرا نمیزاری

0 ❤️

848614
2021-12-18 21:48:01 +0330 +0330

هوووم… مامانتو بده بکنم

1 ❤️

849709
2021-12-25 08:22:20 +0330 +0330

چرا ادامه اش رو نمینویسی.🙏🙏🙏❤️❤️

1 ❤️

850425
2021-12-29 14:03:32 +0330 +0330

طولش نده قسمت بعدیو بذار…

2 ❤️

850597
2021-12-30 10:00:18 +0330 +0330

ادامشو بزار دیگه😥

1 ❤️

851208
2022-01-02 19:43:02 +0330 +0330

داداش ادامش چی شد مدت زیادی گذشته

1 ❤️

862447
2022-03-06 06:07:29 +0330 +0330

خوب بود قسمت بعدی هم بنویس ک با شیرین خوابیدی

0 ❤️

867920
2022-04-09 15:57:10 +0430 +0430

درود بر شما .خیلی حال کردم. دمت گرم. قسمت بعدی کی می نویسی؟

0 ❤️

888113
2022-08-02 10:32:31 +0430 +0430

هنوز در تلاطمه انتظارع ادامه داستان😑

0 ❤️

890575
2022-08-16 16:37:18 +0430 +0430

لعنتی این عالی بود
بهترین داستانی که تا حالا خوندم بدون شک
اصن داستان چیه این فیلم بود
من تصورش میکردم وقتی دیالوگارو میخوندم
فوق‌العاده بود مخصوصا این قسمت امیدوارم ادامه بدی و دوباره مثل همین یه داستان طولانی و اروتیک باشه👍🔥

0 ❤️

890814
2022-08-18 02:00:29 +0430 +0430

داستان بدی نبود

0 ❤️

906599
2022-12-14 01:00:28 +0330 +0330

خب دیوث! تو که نمیخواستی ادامشو بذاری اصلا گوه خوردی داستان نوشتی…

0 ❤️

969714
2024-02-05 19:05:43 +0330 +0330

منتظر ادامه داستان هستیم .

0 ❤️

974700
2024-03-11 16:50:47 +0330 +0330

چرا ادامشو نمینویسی ما منتظریم اگر نمیخوای بنویسی بگو خیلی وقته منتظر قسمت سومم

0 ❤️