شیطونی ما (۲)

1400/02/29

...قسمت قبل

ثانیه‌ها به سختی می‌گذشتن.اونقدر انتظار کشیدم که به خودم گفتم هلن از ادامه کار منصرف شده و دیگه نمیاد.
پلکهام داشت سنگین میشد که صدای پای خواهرم رو که داشت از پله‌ها بالا میومد بگوشم خورد.هیجانی همراه با استرس به سراغم اومد ولی هلن بجای اینکه وارد اتاق من بشه رفت سراغ مامی.
راستش کمی ناامید و ناراحت شدم چون فکر میکردم که خواهرم به خواسته خودش رسیده و دیگه باهام کاری نداره.تو افکار خودم بودم که متوجه باز شدن در اتاق و ورود خواهر بلوندم شدم .
اومد تو و در رو بست و همزمان کلید قفل رو چرخوند.با لبخند بزرگی که رو چهره‌ش بود گفت: زیر زبون مامانو کشیدم حداقل یک ساعت کار میکنه و پاپا هم فعلا از سر کار نمیاد.
تصمیم گرفتم دی وی دی رو دوباره روشن نکنم چون ممکن بود بازم توی فیلم صحنه‌های جنسی وجود داشته باشه و باعث بشه صدای من یا هلن بالا بره و یه موقع مامی متوجه چیزی بشه. بخاطر همین در عوض دیدن فیلم یه سی‌دی موزیک پلی کردم و صداشو به اندازه‌ی کافی بالا بردم.
هلن مستقیم به سمتم اومد و با شور و اشتیاق شروع به بوسیدنم کرد و بعدش زبونش رو تو دهنم برد و چرخوند .لعنت به این دختر.داشت با من چیکار میکرد،زبونش چه حرارت و مزه خوبی داشت.
دستمو پشت کتفهاش انداختم و کشیدمش رو تخت، شروع کردم به درآوردن شلوار استرچ مرطوبش.آروم آروم از شدت هیجان نفسهاش سخت‌تر و تندتر شد و هیجان و استرس من رو بالاتر برد.
شلوارشو به طرفی پرت کردم.به سمتش جستی زدم و لبهای داغ و جذابشو بوسیدم.من از ده یازده سالگی از دخترای زیادی لب گرفته بودم ولی خدایی هرگز مث امروز اینقدر پرشور خواهان لب کسی نبوده‌م. هلن داشت منو دیوونه میکرد.
دستمو بین پاهای خواهرم میکشیدمو با اشتیاق ازش لب می‌گرفتم.اون هنوز ارضا نشده بود و با تموم وجود میخواستم انفجار و لذتشو ببینم.
دستمو به گرمترین و مرطوبترین نقطه بدنش رسوندم و یکی از انگشتامو آهسته داخل واژنش کردم.آه نسبتا بلندی کشید.ترس و اظطراب وجودمود فرا گرفت چون یه لحظه فک کردم مامی صدای هلن رو شنیده.
مقداری صبر کردم ،صدایی از راه‌پله به گوشم نرسید.خیالم که از طرف طرف مامان راحت شد اینبار دوتا از انگشتامو داخل سوراخ خواهرم کردم.خیلی تنگ بود و به سختی میتونستم تو اون حالت انگشتامو عقب جلو کنم. از عکس‌العمل هلن فهمیدم که اینکار خیلی بهش حال میده، تو گوشم ناله کرد و بارها و بارها اسم منو به زبون آورد.
انگشتامو از داخل کوصش بیرون آوردم و شروع کردم به مالیدن چوچولش. اونقدر صداش بالا رفت که برای ساکت کردنش مجبور شدم زبونمو داخل دهنش فرو کنم که با کشیدن ناخن‌هاش رو کمرم اینکارمو تلافی کرد.
بمرور چوچول هلن رو با سرعت بیشتری مالیدم.باسنش شروع به لرزیدن به عقب و جلو کرد،فهمیدم چیزی نمونده به اوج لذت برسه.
-رایان تو خیلی شگفت‌انگیزی.دوست دارم ، دوست دارم، میخوامت.اینها واژه‌هایی بود که خواهرم مدام تکرارش میکرد.
خیلی مشتاق دیدن به اوج رسیدن هلن بودم،بشدت تشویقش میکردم.کف دست دیگمو رو قلبش گذاشتم و همزمان با مالش چوچولش با ریتمی موزون سینه آبدارش رو هم مالیدم.
دم و بازدم خواهرم بتدریج سریع و کم عمق شد.نوک لیموهاش سفت شد و با چسبوندن رونهاش به هم خودشو منقبض کرد و تو یه آن با یه جیغ کوچیک به نهایت لذت رسید.
بدنش به رعشه افتاد،برای اینکه صداش بیرون نره لبمو گذاشتم رو لبش و محکم بقلش کردم.با تکونهای هلن بدن منم میلرزید،آخ که چقدر این لحظه برای من لذت‌بخش بود.انگشتم رو تو کوص پف‌کردش فرو کردم.بهشت هلن بقدری از شدت ارگاسم در حال جمع و تنگ شدن بود که احساس کردم ممکنه انگشتم رو خرد کنه.
بوسیدمش و به سختی انگشتمو بیرون کشیدم. هلن با چهر‌ه‌ای راضی با موهام بازی میکرد.لبخندی به من زد و با چشمای خمارش به من خیره شد.
-هنوزم برام باورنکردنی نیست،ازت متشکرم رایان.
اون مث یه عاشق که با معشوقش صحبت میکنه با من حرف میزد.کار رو تموم شده دیدم چون هر دوی ما به ارگاسم رسیده بودیم.پنهون نکنم ترس از سر رسیدن مامان هم بدجور رود مخم بود.
از خواهرم جدا شدم تا پیش از اینکه مامی ما رو با اون چهره عرق کرده ببینه به نوبت یه دوش بگیرم.
ولی یه مرتبه هلن گفت:
خیلی خوب بود یعنی عالی بود ولی هنوز کارم با تو تموم نشده! من مزه اسپرم تو رو تجربه کردم و دوست دارم تو هم مال منو بچشی!
از تعجب چشمام گرد شدن.اصلا انتظار اینو نداشتم که خواهرم همچین حرفی بزنه ولی دروغ نگفته باشم بدم نمیومد که طعم آب لزجش رو امتحان کنم.
چیزی نمونده بود که برای اولین‌بار بهشت مخفی خواهرمو ببینم.هیجانی عجیب و غیرقابل وصف سراغم اومد جوریکه صدای قلب خودمو میشنیدم.شورتشو از پاش درآوردم و پاهاشو کمی از هم باز کردم.
واااااااای چی می‌دیدم،یه کوص بدون مو و مث برف.زانو زدم تا از نزدیکتر دیدش بزنم.بقدری انحنای زیبایی داشت که انگار چربی داخلش تزریق کردن.درتموم عمرم همچین چیزی به چشم ندیده‌ بودم با لبهایی کمی بزرگ که عجیب خوشمزه بنظر میرسیدن.
سرم رو بین پاهای هلن بردم و با تموم توان بوی کوص اونو استنشاق کردم،عجب بوی حیرت‌آور و مست کننده‌ای داشت.با انگشتام لبهای ناناز خواهرمو باز کردم و زبونمو روی شیار و سوراخ کوصش کشیدم و همه آبهایی رو که اونجا جمع شده بود رو لیس زدم.
هلن همون‌طور که چشمهاشو بسته بود خیلی ریز آه میکشید.یه مرتبه پاهاش رو محکم دور سرم پیچید تا نتونم فرار کنم گویا نمیخواست تا کارمو تموم نکردم آزادم کنه.رونهای خواهرم روی گوشهامو گرفته بود و نمیذاشت چیزی رو بشنوم فقط امیدوار بودم که صدای ناله‌هاش اونقدری بالا نره که مامی متوجه چیزی بشه.
من در حال خوردن کوص خواهرم گیر افتاده بودم و گذر زمان رو حس نمیکردم.هر لحظه فشار پاهاش اضافه میشد و بیشتر خیس میکرد که یه آن هلن مث برق پاهاشو از هم باز کرد و …
من اومدم!
بچه‌ها کجایید؟
Oh, sheet
بدتر از این نمیشد پاپا از سر کاربرگشته بود.
هلن با دستپاچگی شلوار و شورتش رو پنهان کرد و تو یه حرکت ملحفه رو روی خودش کشید تا پاهای لختشو مخفی کنه.
مث فنر از جا پریدم.یه مجله ور داشتم و دستم گرفتم و همزمان هلن هم موبایلشو ورداشت و مشغول ور رفتن با اون شد.
پدرم در اتاق خواب منو زد و داخل اومد.لعنت،هلن خوب در اتاقو قفل نکرده بود.عجب شانسی آوردیم که صدای پاپا رو شنیدیم وگرنه به فاک رفته بودیم.
پاپا گفت:سلام بچه ها من برگشتم، حالتون چطوره؟
+سلام پدر، شما چطوری؟سر کار خوش گذشت؟
-خوبم پسرم.اونقدر کار امروزم خسته کننده بود که دوست دارم مستقیم به رختخواب برم.راستی، مامانتون کجاست؟
من جواب دادم: مامی تو اتاق مطالعه مشغوله.
-خب،شما دو میخواید تا دیر وقت بیدار بمونید؟ هلن،شما چرا حرف نمیرنی؟به بابا بوس شب بخیر نمیدی دخترم؟
هلن همچنان سرش تو تلفنش بود و خیلی ریلکس وانمود کرد چیزی نشنیده ولی من ترس رو تو چشماش میدیدم. اون چجوری میتونست از تخت بلند شه بدون اینکه کوص چرب و چیلی و مرطوبش پیدا نباشه؟
خواهرم هرطوری شد پاپا رو دست به سر کرد و با فرستادن یه بوس و گفتن شب بخیر موضوع رو ماست مالی کرد.
بابا هم با لبخندی که زد شب بخیر گفت و از اتاق من بیرون رفت.
Oh My God
نمیدونم میتونید تصور کنید که خطر چقدر نزدیک بود و از بیخ گوشمون گذشت؟
ما در حال گوش دادن به صحبت آروم و نجوا گونه‌ی بابا مامان بودیم که پی بردیم مامی کار خودشو تموم کرده چون شنیدیم که هر دوشون دارن مسواک می زنن و برای خواب آماده میشن.
مامان بلند به ما شب بخیر گفت که من و خواهرم هم هم‌صدا جواب دادیم:شب‌خوش مامی. 
یکی دو دقیقه بعد هم هلن گفت منم دیگه برم بخوابم!
هلن از تخت پایین اومد،وسایلش رو ورداشت رفت سمت اتاقش و درم پشت سرش بست. 
طولی نکشید که طبق معمول صدای خروپف نرم پدر رو شنیدم،همزمان سی‌دی موزیکی که گذاشته بودم هم تموم شد.
رفتم رو تخت.چون هوا خیلی گرم بود فقط یه شلوارک به پا داشتم و وقتی دراز کشیدم لکه‌های مرطوب کنارم رو حس کردم.هلن یادگار خوبی از چیزی که چند دقیقه پیش رو تختخواب من اتفاق افتاده بود بجا گذاشته بود.
حدود ده دقیقه بعد درحالیکه داشتم به سقف نگاه میکردم و تصاویر امروز از مغزم میگذشت صدای یواش بسته شدن در اتاقم رو شنیدم.نگاهمو سمت پایین انداختم،خواهرمو دیدم که اونجا ایستاده. اونم برهنه برهنه. 
واااااای چه دافی.اولین چیزی که به چشمم اومد سینه‌هاش بود.پستونهای هلن گنده بودن و نوک اونها خیلی خوشمزه بنظر میرسید. از شکم خواهرم که یکم گوشتالو بود هم خیلی خوشم اومد.
خواهرم مث یه مانکن فشن‌شو سمت تختم اومد،ملحفه رو کنار زد و بعد دراز کشیدن کنار من ملحفه رو روی خودش کشید.خواهرم لخت رو تخت کنار دستم بود و این منو بشدت حشری میکرد.
-چیزی که میبینی رو دوست داری؟
+بله هلن.من خیلی وقتها تن لخت تو رو تصور کردم و این بیشتر از اون چیزی بود که همیشه تو ذهنم تجسم میکردم.
-من میخوام تو اولین کسی باشی که منو میگاد.
+آیا تو مطمئنی.چون واقعاً این از حدش گذشته.منظورم اینه كه این چیزی که تو الان میخوای قابل قیاس با هرچی قبلا انجام دادیم نیست.
-بله مطمئنم،من خیلی وقته که این رو میخوام.
+پس بسیار خب.
من و هلن دوباره سراغ لب گرفتن از هم رفتیم،این بار ملایمتر از قبل ولی همچنان پرشور. دستای من در حال نوازش سینه های شگفت‌انگیز و مالش شکم اون بود. لحظه‌ای بعد نوک پستانهای خواهرمو گرفتم و کشیدم. هلن دستشو به سمت شرتم برد و شروع به مالیدن کیرم کرد.من شورتمو پایین آوردم تا خواهرم بهتر بتونه کیرمو تو دستش بگیره.
+برام ساک بزن هلن.
-من نمیدونم چجوری درست انجامش بدم.
+اگه مث یه آبنبات چوبی با کیرم رفتار کنی همه‌چی خوب پیش میره.
هلن مردد بود ولی رفت سمت پایین.کیرمو دو دستی گرفت و چند دقیقه‌ای بهش خیره شد.بعدش شروع کرد به بازی کردن با اون و بعضی وقتا رو لب بالاییش زبون میکشید.
گمون کردم رقبتی به لیسیدن کیرم نداره برای همین بهش گفتم اگه دوست ندااااااااا
یه مرتبه هلن نوک زبونشو به سوراخ کیرم زد و…
شاید هلن بلد نبود خوب ساک بزنه اما خیلی خوب لیس میزد.بعد کمی زبون کشیدن با عقب کشیدن پوست ابتدای آلت من سر کیرمو کامل بیرون آورد و آهسته تو دهنش گذاشت.
گویا خواهرم از مزه‌ش خوشش اومده بود چون هموجور که داخل دهنش بود زبونشو دورش چرخوند و حسابی میکش زد.اونقدر بهم حال میداد که صدای نفسهام بلند شد.
با گرفتن موهای هلن کنترل رو بدست گرفتم. با اینکار من کیرمو بیشتر داخل دهنش میکردم،نگه میداشتم و بیرون می‌آوردم.وقتی من این کارها رو ادامه دادم اون بدون ناراحتی باهام همراهی میکرد.
حالا اون واقعاً به دنبال این بود که بهم ثابت کنه در ساک زدن تبحر داره و برای نشون دادن این کار کل کیرم رو تو تا ته گلوی خودش فرو کرد طوریکه چند تا هق هم زد.
هلن ازم پرسید: چطور بود رایان؟
+تو شگفت‌انگیزی هلن.از این ببعد هر وقت خواستی میتونی بدون اجازه گرفتن همه‌شو تو دهنت جا کنی.
خواهرم خندید.
به خواهرم گفتم:آماده ای؟
-بله
خواهرم رو روی تختم خوابوندم.نفس عمیقی کشید.به آرومی رفتم بالای سرش و شروع به بوسیدن لبای داغش کردم.اونم با بوسیدن لبای من و بعدش با باز کردن پاهاش بهم پاسخ داد.رفتم پایینتر و لیموهای آبدارشو تو دستام گرفتم.تاحالا هیچکدوم از دوست دخترام همچین سینه‌هایی نداشتن.با زبونم نوک سینه‌هاشو لمس کردم.صدای نفس کشیدن خواهرم کمی عوض شد و وقتی شروع به مکیدن اونها کردم یه آخ بلند گفت.
بعد چند دقیقه کمی پایین‌تر رفتم.به کوص بی‌نقص و پف‌دارش نگاهی انداختم.واای که چقدر جذاب بود.شلوارکم را پایین بردم.با دست کیرمو گرفتم و روی کوص خیس هلن کشیدم.چشماشو بست.دیگه طاقت نداشتم.سر کیرمو روی سوراخ بهشتش گذاشتم و به آرومی کمی هل دادم.عجیب بود چون کیرم خم شد،انگار ورودی کوص خواهرم بسته بود.
سر کیرم رو با آب دهن حسابی خیس کردم و دوباره رو هدف تمرکز کردم.اینبار کمی بیشتر فشار دادم ولی بازم…
فشارمو بیشتر کردم که یه دفعه گرمای مطلوبی حس کردم.هلن آه شهوتناکی کشید، دلم ریش شد.سر کیرم داخل شده بود و عضلات کوص خواهرم مث یه کش، محکم احاطه‌ش کرده بود.من تو تن و جون هلن نفوذ کرده بودم و یجورایی بهم وصل شده بودیم.چند لحظه مکث کردم و کمی دیگه پیشروی کردم البته نه زیاد ولی با ورود همون یه ذره هم هلن یه نفس طولانی کشید و صدای ناله‌ش بلند شد.با استرس و دستپاچگی لباشو بوسیدم تا جلو صداشو بگیرم.
خواهرم گفت:
احساس میکنم کیرت داره وجودمو میتراشه ولی خیلی خوبه ،داره بهم حال میده.
منم باهاش موافق بودم،از اینکه کیرم وارد کوص بکر و تنگ اون شده بود خیلی کیف میکردم.یواش یواش کیرمو بیشتر جلو بردم تا جایی که تا دسته تو کوص ناب هلن جاش دادم.
یه آن پشتم سوخت.خواهرم از درد و لذت با حرص ناخن‌هاشو تو گوشت کمرم فرو کرد و اونو خراشید ولی با وجود دردی که سراغم اومده بود احساس خوبی داشتم.
حالا که کیرم تموم راه کوص ناب هلن رو باز کرده بود میتونستم لذتم رو کامل کنم.
به آهستگی با حرکاتی ریتمیک کردن خواهرمو شروع کردم.از دیدن حالات صورت اون و سینه‌هاش که موزون با رفت و برگشت کیرم بالا و پایین میشدن خیلی لذت میبردم،یه احساس سنگین و باحالی تو دلم تلو‌تلو میخورد که هرکاری میکنم الان نمیتونم توصیفش کنم.
I Love Lou Ryan
I Love Lou Helen
با رد و بدل شدن این کلمات عاشقانه بینمون همزمان با گاییدن هلن با دستم شروع به تحریک چوچولش کردم.هرچی سرعتمو اضافه میکردم صدای نفسها و ناله اون بالا و بالاتر می‌رفت.
گرمای تنش داشت آتیشم میزد.وقتی کیرمو تا ته تو کوص خواهرم فرو میکردم و بیرون میاوردم نهایت عشق به خودم رو تو چشماش میدیدم.
میخواستم پوزیشن و حالت کردن هلن رو عوض کنم ولی چون بار اول بود تصمیم گرفتم با اون روش ادامه بدم به اضافه اینکه چیزی به ارضا شدنم هم نمونده بود.
دیگه احساس کردم دارم به نهایت لذت میرسم،به خواهرم هشدار دادم.
هلن گفت:
می‌خوام بریزیش توم.
با چند حرکت دیگه احساس کردم تمام خون بدنم روانه کیرم شده.بدنم به رعشه افتاد.تموم لذتهای دنیا در آنی سر کیرم جمع شد و ناگهان…
کیرم شروع کرد به تپیدن و با هر تپش مقدار زیادی از شیره وجودم روانه کوص هلن میشد.خواهرم دستشو پشت باسنم گره زد و منو محکم بطرف خودش کشید.مث اینکه نمیخواست حتی یه قطره از اسپرم من رو از دست بده.
نمیتونم لذت لحظه ارضا شدنم رو با کلمات بیان کنم.راستشم تا حالا هم ندیدم کسی بتونه اونو بخوبی بیان کنه،واقعا واژه‌ها کم میارن برای گفتنش.
بدنم بی‌حال شد،وا رفتم.کنار هلن دراز کشیدم،هر دومون نفس‌نفس میزدیم.
-ممنونم ازت رایان. سورپرایز خوبی بود.تو خوب بلدی چکار کنی.خیلی حال داد بهم.
یه ماچ از هم کردیم.چشمامون رو بستیم و به هم قفل شدیم تا بخوابیم .اصلا هم به این فکر نکردیم که مامان و پاپا صبح بیدار شن و بیان ما رو اونجا ببینن.
هلن ازم پرسید:
میتونیم فردا که بابا مامان سر کار میرن بازم این کارو انجام بدیم؟
+حتما،چرا که نه.
با بیرون اومدن این کلمات از دهن من در آغوش هم بخواب رفتیم در انتظار فردا…
ادامه دارد.
نظر بدید سپاسگزار میشم.
ای مفتی شهر از تو بیدار تریم
با این همه مستی ز تو هشیار تریم
تو خون کسان نوشی و ما خون رزان
انصاف بده کدام خونخوار تریم
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
آواز دهل شنیدن از دور خوش است
خوش باشید.

ادامه...

نوشته: Khalkobra


👍 44
👎 0
77301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

810486
2021-05-19 00:51:59 +0430 +0430

لایک عالی بود👌👍

0 ❤️

810502
2021-05-19 01:40:21 +0430 +0430

دستت درد نکنه اما تو هم : “ واااااااای چی می‌دیدم” 😐!!!؟

0 ❤️

810523
2021-05-19 02:40:53 +0430 +0430

🌷🌷👌

0 ❤️

810563
2021-05-19 09:32:57 +0430 +0430

دستت درد نکنه بابت ترجمه،حتما ادامه بده

0 ❤️

810593
2021-05-19 17:15:51 +0430 +0430

👏👏👏👏

0 ❤️

810596
2021-05-19 17:43:25 +0430 +0430

چون داستان مال خودت نیست پس نمیشه ایرادی گرفت…
ترجمه 20
بازم اگه داستان خوبی پیدا کردی زحمت ترجمشو بکش…
موفق باشی

0 ❤️

810609
2021-05-19 23:21:28 +0430 +0430

ای بابا

0 ❤️

810939
2021-05-21 10:38:28 +0430 +0430

خال کبری
داستانتون خیلی زیبا
و
محسور کننده بودعزیزم.
خیلی سکسی بود
طپش قلب و خیلی بالا میبرد.
میتونستی
همزاد پنداری کنی
کار به درست و غلطش هم ندارم.
چرا که
از روز الست
وجود داشته
و
تا ابد هم وجود خواهد داشت!
هابیل و قابیل
دوخواهر داشتند
یکی زیبا
و
یکی زشت
وقتی قرار شد که هرکدومشون با یکی از خواهرا سکس کنن.
خواهر قشنگ به
اقا هابیل داده میشه .بهمین دلیل قابیل هابیل و میکشه!!!
از بدو افرینش خلقعت
اکثر مصائب و گرفتاریها
محور خانمها میچرخیده متاسفانه جونم.

1 ❤️

811124
2021-05-22 09:48:13 +0430 +0430

چجور مترجمی هستی که کلمه ی shit رو اشتباه می نویسی
داستان رو نخوندم چون به نظرم اومد که چرته تو رو خدا بین این همه داستان های اروتیک قشنگ خارجی نیاین این آشغالا رو ترجمه نکنید

0 ❤️

811416
2021-05-24 01:03:22 +0430 +0430

عالی عالی.از قسمت اولشم قشنگ تر بود.اینقدر حس داشت که خیس می‌کنه آدم با خوندنش . لطفاً زود ادامش رو ترجمه کن.
درضمن یکی نیست به این یکی دونفر گاگولی که هنوز فرق ترجمه رو درک نمیکنن توجه نکن.
لایک
لایک
لایک

0 ❤️

811757
2021-05-26 11:54:19 +0430 +0430

خال کبری عزیز اگه اینو می خونی امیدوارم که از انتقادی که بهت کردم ناراحت نشده باشی. من از ترجمه شما ایراد نگرفتم یعنی اصلا نخوندم داستان رو که ایراد بگیرم اون shit هم اتفاقی به چشمم خورد.فقط از انتخاب موضوع ترجمه ایراد گرفتم چون یه عده نوجوون میان تو این سايت به هر حال تو اوج شهوت هستن و یه وقت میرن این حرکات رو روی خانوادشون انجام میدن و زندگیشون از هم می پاشه.باید این داستان های محارم رو کنار بذاریم واقعا . به هر حال من خودم هم مترجم یه انتشارات هستم و فکر می کنم اگر گاهی از ترجمه هم ایراد بگیریم یا تذکری برای بهتر شدن به هم بدیم اشکالی نداشته باشه
شما خودت البته بزرگواری حرفی نزدی ولی دیدم یه نفر دیگه کاسه داغ تر از آش شده بهتر دیدم اینا رو بگم

0 ❤️

861777
2022-03-02 13:44:55 +0330 +0330

عالییییییییییییییییییییییییی

0 ❤️