سلام اسمم امیره ۲۲ سالمه
تاپ هستم و از بچگی به سن بالا حس داشتم و هنوزم همینطوره. همیشه از اویل سن بلوغم از شوهر عمم خوشم میومد. الان ۵۰ سالشه و ورزشکاره و هیکل خوبی داره، بدون شکم و همونطور که دوست دارم سینه و شکمش مو های نرمی داره، و فوق العاده خوشتیپه و با چهره مردونه.
خلاصه اینکه همیشه چشمم بهش بود و اون هم متوجه نگاهام میشد. تا همید اواخر چون سنم کم بود خیلی واکنش نشون نمیداد ولی از حدود سه سال پیش نخ دادنش شروع شد. تو سالن بعد فوتبال منتظر میشد تا هر جا من مرفتم میومد همونجا لباسشو در می اورد و هی به بهانه های مختلف خم میشد.
تا اینکه ماه قبل برای کاری رفتم خونشون که با خونه ما یک کوچه فاصله داره. در زدم و رفتم داخل دیدم تنهاست، یه کمی دست و پامو گم کردم و من و من افتادم و گفتم خوب من میرم بعدا که بچه ها اومدن میام.
که صدا زد بیا یه خورده بشین حالا میری و این حرفا
کنارش رو مبل نشستم چند دقیقه ساکت بودیم منم استرس داشتم. همس نگران بودم نکنه متوجه نگاهم شده باشه و گی نباشه یا گی باشه و تاپ. همینطور که این فکر ها تو سرم مرور میشد یهو شروع به مرف زدن کرد.
گفت متوجه میشدم همیشه که یه طوری نگاه میکنی، منم خواستم بپیچونم که گفت نترس، دستشو گذاشت رو رونم نزدیک کیرم، از استرس کیرم بلند نمیشد‌.
یهو اومد نزدیک و لباشو گذاشت رو لب هام. من اون لحظه تو فضا بودم و انگار بیهوش شده بودم. نمیتونستم حرکتی کنم و اختارم رو از دست دادم. با اشتیاق داشتم لبای خوشمزش رو میخوردم. اخه خیلی خیلی خوشتیپه. اونم دستش رفت رو کیرم و کم کم شروع کرد به بزرگ شد.
با صدای اروم و نفس گرم گفت میدونی چند وقته منتظر این لحظه ام؟
بعد اومد جلوم نشست رو زمین تیشرتشو در اوردم اون هم از رو شلوار با دهنش کیرمو میمالید، بعد شلوارمو کشید پایین کیرم رو گرفت دستش.
انگار داشتم خواب میدیدم. با اون مو های جوگندمیش و ته ریش جذابش جلوم نشسته بود و با کیرم ور میرفت. که بعد چن ثانیه شروع کرد به ساک زدن. انقدر خوب میخورد که به زور جلوی خودمو میگرفتم که آبم نیاد و سرشو میدادم عقب میگفتم صبر کن. میگفت کیرتو میخوام و دوباره حمله میکرد به کیرم.
با اینکه کیرم ۲۰ سانته و حسابی کلفته تا ته حلقش میکرد و سرفه میکرد. بعد ۵ دقیقه ساک ، گفت بکن توم. بلند شد و شلوار و شورتش رو در اورد. کیر اون هم دراز بود شاید در حدود ۱۸ و نازک. بعد چرخید و خواست بشینه رو کیرم. کلی تلاش کردیم ولی داخل نمیرفت و خیلی ناله میکرد
کونش خیلی تنگ بود.
بعد گفت یه طور دیگه بکن. حالت داگی شد و سعی کردم بندازم توش که فقط سرش اون هم به سختی و داد و اه رفت داخل ، چند دقیقه همونطور نگه داشتم و جلو عقب کردم ولی باز نمیشد. اون روز همینطور آبم رو آوردم و ریختم تو کونش.
اما برای دفعه های بعد کم کم باز شد و الان غار اختصاصی خودم شده. چون خونمون نزدیکه هفته ای دوبار کمتر یا بیشتر کونشو میکنم و حسابی با سرعت توش تلمبه میزنم. این داستان اولین باری بود که بالاخره به آرزوی بچگیم رسیدم و شوهر عمم رو پاره کردم.
لطفا شعور داشته باشید و اگر از این داستان ها خوشتون نمیاد فحش ندید.
ممنون

نوشته: امیر