عادت شد (۲)

1400/09/16

...قسمت قبل

تا بخودم اومدم گرمای دست ارسلان داشت پهلومو داغ میکرد یه لحظه چشمام خمار شد، لبمو گاز گرفتم و تا دیدمش برق شهوت توی چشماش موج زد
نفس داغشو انداخت تو گوشم و با اون گرمای دیوونه کنندش ازم خواست بریم بیرون ، تا چشم بهم زدنی منو آورد بیرن از تالار و برد سمت ماشینش،در عقبو باز کرد و نشست توی ماشین و منوکشید تا روی خودش و شروع کرد به بالا دادن لباسام، تا چشم بهم زدم تو بغلش خودمو مچاله کرده بودم و اونم داشت کیر گندشو به خوردم میداد،تازه فهمیدم چقد بزرگه و مدام اوق اوق میکردم، ارسلان که رو ابرا بود فقط قربون صدقم میرفت و با دستاش موهامو میکشید تا ولعم واسه خوردنو بیشتر کنه
من تو اوج سکس بودم و توان مقاومتم نبود که منو بلند کرد و چهار دست و پا رو صندلی انداخت تا ته فرو کرد تو کصم ، یه لحظه آتیش گرفتم، چشامو باز کردم و اومد فرار کنم جلو که موهامو کشید منو چسبوووند به کیرش ، صدای برخورد تخماش به کصم تو ماشین میپیچید و منم جیغای ریز میزدم و داشتم تازه حال میکردم، ارسلان مث وحشیا بود و نمیزاشت نفسم بالا بیاد، فقط میکرد منو ، حتی ی کلمه هم حرف نمیزد، تنش خیییس بود از عرق و آب کص منو راه انداخته بود، توان دادن نداشتم از درد ولی لذتش تی دلمو میلرزوند، حدود ده دیقه بکوووب تلمبه زد و یهو سرعتشو برد رو هزااار جوری که سر کیرشو ته رحمم حس میکردم، حسابی ک آه و ناله منو دراورد و رگای گردنش زده بود بیرون، یهو افتاااد روم و تمومآبشو خالی کرد تو کصم، کیرشو دراورد و از شدت مستی با پشت لباس من پاک کرد و بی حااال افتاد روم
من از شدت خستگی چشامو بستم و میخواستم فقط اونو از رو خودم بلند کنم ، کصم بدجوری میسوخت و ارسلانم ریخته بود آبشو تو کصم، ارسلان نفسش ک جا اومد بلند شد و گف پاشو بریم برقصیم، من که جونشو نداشتم راه برم، زوری بلندم کرد و لباسمو مرتب کزد و یهو گفت وای چه کثیف کاری شد پشت لباست، من ک رو ابرا بودم یه خنده از سر رضایت کردم و ارسلان منو برد سمت تالار ، تا که وارد شدم دوباره رقص نور اذیتم میکرد ولی ارسلان منو برد وسط تا برقصیم که یهو نگار از پشت لباسمو دست کشید و گفت وااای مریم توام ؟؟؟
نگاه کردم بهش ، با حالت خستگی گفتم واای نگار ، ارسلان بیچارم کرد، .
نگار یه خنده جنده طوری کرد و گفت آره اون زیادی کلفته و وحشی.درکت میکنم الان چه حالی داری.
پسرا داشتن با لباس من تو رقص ور میرفتن که ارسلان غیرتی شد و گفت مریم بریم خونه
من که جا خوردم به نگار نگاه کردم، نگار گفت نترس ولی مراقب باش مث من کارت به سقط نکشه و با کشیده شدن دستم دنبال ارسی رفتم
منو سوار ماشین کرد و سریع از تالار بیرون زد، توی مسیر دستش لای پای من بود و رونمو چنگ میزد، ازش خواستم منو ببره خونه که گفت از نگار شنیدم امشبو مجردی، حیف نیس تنها بری خونه ؟
تا اینکه ریموت رو زد و دیدم وارد یه رمپ شد و ماشینو برد تو پارکینگ، یه خونه شیک ویلایی، منو آروم برد توی اتاق خوابش و ازم خواست لباسامو دربیارم و راحت باشم
من انقدر خسته بودم ک با همون لباسا افتادم روی تخت که دیدم ارسی داره سینمو میخوره و آروم آروم لختم میکنه
داستم آتیش میگرفتم که یهو موهاشو چنگ زدم و سرشو آوردم پایین و گفتم دارم میسوزم
باورم نمیش ولی ارسی ده دقیقه تماااام برام لیس میزد، دیگه روی پاهام نبودم، مثه مار میپیچیدم بخودم که چشم بهم زدم ارسی لخت جلوم بود و منو انداخت روتخت، پاهامو از هم باز کر و انداخت رو دوشش و فرو کر تو کصم، داشتم جرر میخوردم، اثر مستی پریده بود و ارسلان داست کصمو با اون کیر بزرگش کصمو میگایید
صدای برخورد بدنامون تو اتاق پیچیده بود، منم از بس کمرشو چنگ زده بودم، کمرش زخم شده بود،
یهو کشید بیرون و منو برعکس کرد و کشید تا لبه تخت و سینمو چسبوند به تخت و باسنمو آورد بالا تا قمبل کنم حسااابی و پاهای منو توی دلم جمع کرد تا کصم جلوش غنچه بشه، یهو تا ته فرو کزد و چنان مححححکم تلمبه میزد ک با هر تلمبه جیییغم د میومد
چنان منو کرد ک چشمام سیاهی میرفت، فک کنم نیم ساعتی زیرش بودم که یهو سرعت گرفت ک چنان ضربه میزد تو کصم که نیم متر پرت میشدم جلو ولی دوباره منو میکشید جلو و تمدمی نداشت
احساس سوزش میکردم، کصم زخم شده بود ، حالت تهوع داستم که یهو دیدم آبس اومد و تموم و کماال ریخت تو کصم، آروم ول شد و افتاد روم و حتی زحمت دراوردن از کصمو نکشید، همونطوری خوابید روم
از سوزش کصم به خودم میپیچیدم ولی اورگاسمای متوالی زی ارسلان منو حال آوده بود، صبح خواب بودم که با صدای نگار و ارسی بیدار شدم، نگار اومده بود دنبال من، داشت از ارسلان میپرسید دیشب چطور بود؟ که ارسلانم گفت عااالی و از نگار تشکر کر که همچین کصی رو آورده شرکت
نگار گفت نوش جونت ولی مراقب باش این شوهر داره و این حرفا
ارسلان نفس بلندی کشید و گفت والا برو به دادش برس چون از دیشب دارم تو کصش خالی میکنم
نگار اومد تو اتاق و آروم ملافه رو از روم کشید و با یه وااای گفتن ، ارسی رو صدا زد و شروع کرد به بد و بیراه که کصشو پر خون کردی و اونم گفت ببرش پیش دوستت ک دکتر زنانه، مطمئن شو که قرص اورژانسی بخوره و بهم کمک کرد لباس بپوشم، بیدار شدم دیدم تو ماشین نگارم و داره منو میبره، گفتم تو کجا اومدی؟ من کجا میبری
گف صب ارسلان زنگ زده بهم و گفته بیام ببرمت و منم اومدم
از بس کصم میسوخت نمیتونستم لای پاهامو ببنرم، دلم میخاست نوشابه یخ بریزم رو کصم ، تکون خوردم و یه آخ از سوزش کصم گفتم
نگار گفت حق داری عززم، مم اوایل همش پاره میشدم، لامصب خیلی حشریه ارسلان و پوست زنو میکنه
منو برد دکتر زنان که دوستش بود و بعد معاینه گفت بهت تجاوز کردن،؟
من بغض کردم که یهو نگار گفت نه حانم دکتر، شوهرشون که برادر منه زیادی خشن بوده تو سکس و اینجوری شده، دکتر میگفت تو باید از دستش شکایت کنی، هانه رحمت پاره شده، واسم نوبت یهعمل میکروسکوپی زد و من اومدم خونه، تا دوروز حالم بد بود، به امید گفتم پریودم و اونم بهم میرسید، ولی خب تایم کاریش یجوری بود که بیشتر وقتا نبود، نگار هرروز میومد سر میزد بهم و میگفت یه قرص بخورم، میخواست مطمئن شه که حامله نمیشم
بهش گفتم چرا ارسلان اینجوری کرد، گفت اون حالش اینجوره و تازه میخواد تورو منشی اختصاصیش کنه و تورو ببره تو دفتر خودش
گفتم پس ندا چی میشه که گفت ندا دیگ به ارسی نداده و اونم اخراجش کرده

ادامه...

نوشته: آزاد و رها


👍 6
👎 3
34301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید