عاشق سکس با مرد نظامی سن بالا شدم

1399/12/22

سلام به همه شهوانی ها . داستانم گی هستش . اگه کسی دوست نداشت نخونه .
اسمم ناصر است و الان ۲۱ سالمه . پسر خوش قیافه و سفید و با قد ۱۶۷ هستم . و هیکلمم متوسط هست نه چاقم و نه لاغر .این داستانم برای ۱۸ سالگیم است و اتفاقی که برام برای اولین بار افتاد و با یک. هم جنس رابطه بر قرار شد… رو براتون میگم .
ما تو یک ساختمان ۵ طبقه زندگی میکنیم . که هر طبقه ۲ واحد داره .ما طبقه چهارم هستیم .
تابستون بود که یه مستاجر برای خونه اقای … اومد . اینها ۳ نفر بودن که زنو شوهر و یه دختر داشتن . و اقا و خانم بالای ۵۰ سن داشتن و دخترشونم یه دانشجو . فکر کنم اونم ۲۲ یا ۲۳. سال رو داشت .
که شغل مرده هم نظامی بود و تو کلانتری کار میکرد .و افسر نیروی انتظامی بود و شمالی بودن
و مرده هم قد بلند و سیبیل دار و با موهای جو گندمی بود و هیکل خوبی داشت . (چاق نبود و شکم نداشت ).
و چند ماهی از اساس کشی شون میگذشت .
خانواده ساکت و بی سرو صدا یی بودن . و خیلی هم با احترام بودن .
مرده با اینکه از بابای من هم بزرگتر بود . هر موقع منو تو پارکینگ یا تو اسانسور میدید . اول اون سلام میکرد و با من دست میداد .
و همیشه خوش رو و خوش خنده بود و هر موقع میدیدمش لبخند به لب داشت .(و خودشو که معرفی کرد . به اسم محمدی (مستعار) بود .)
اقای محمدی رو که تو لباس نظامی میدیدم . خیلی خوشم میامد و لباس فرم خیلی بهش میومد و خیلی جذاب نشونش میداد . مخصوصا که خیلی هم خوشرو بود و این رفتارش . با دیگران تو لباس نظامی هم ابهتش رو بیشتر میکرد و دوست داشتنی تر میشد .(توضیح مختصری دادم دوستان شهوانی . که تقریبا بشناسید . شخصیت داستانم رو . )
یه روز یه میز کامپیوتر داشتم . که مامانم گفت :ناصر اینو ببر بیرون بزار جلوی ساختمون . شهرداری شب بیاد ببره . دیگه بدرد نمیخوره . داقون شده .
منم میز رو برداشتم واوردم بیرون جلوی اسانسور . و دکمه اسانسور رو زدم . اسانسور که از طبقه بالا اومد . و در که باز شد اقای محمدی داخل بود .باز زودتر از من سلام داد و گفت ؛بیا تو .
منم گفتم ؛شما برید اقای محمدی . من این میزو میخام ببرم بیرون بزارم . شما بفرمایید .
اقای محمدی گفت ؛باشه ناصر جان منم کمکت میکنم .
گفتم تو اسانسور جا نمیشم . شما هم اذیت میشید . شما بفرمایید .
بعد اقای محمدی اومد بیرون و از میز گرفت و گفت ؛جا میشه ونهایتا یکم مهربون تر وامیستیم . و بعد میز رو کشیدیم تو و بعد اقای محمدی رفت تو و تقریبا به در اسانسور چسبید و بعد من رفتم تو و در بسته نشد و اقای محمدی منو یکم کشید داخلتر و بعد چند بار باز و بسته شدن در . بلاخره در اسانسور بسته شد .
تواین حین من کاملا به اقای محمدی چسبیده بودم . و تقریبا دستم جلوی شلوار اقای محمدی بود . و ناخوداگاه دستمو یه تکون دادم و یه زره سفتی کیرشو احساس کردم .(البته این رو بگم این ناخوداگاه بود و به خاطر تنگی جا بود .و اینم که میگم سفتی کیرشو احساس کردم . یه موقع فکر نکنید که کیرش سیخ شده بود . نه اینطور نبود . )منظوراینه که متوجه لمس شدن دستم با کیرش شدم …
البته خیلی سریع بود و بی منظور . (کلا این اتفاق ۳ یا ۴ دقیقه طول کشید .)
بعد از اسانسور بیرون اومدیم و اقای محمدی هم کمک کرد و میز رو بردیم تو کوچه .
خلاصه شب شد و من تو تختم… خابم نمیبرد . .
و رو راست به اون لحظه کوتاه فکر میکردم و اصلا از زهنم خارج نمیشد و کیرمم سیخ شده بود .
یه چند هفته ای گذشت و منم خیلی دوست داشتم که این اتفاق دوباره بیفته و خیلی دوست داشتم که کیر اقای محمدی رو بگیرم دستم . حتی تو رویاهام فکر میکردم . که اقای محمدی بیاد دراز بکشه و من کیرشو روش روغن بریزم و براش بمالم تا ابش بیاد .
.از دوستم یه سیدی سوپر گرفتم که نگاه کنم .تو یکی از فایلاش… توش یه مرد سن بالا داشت یه پسر جوون رو میکرد و بعد از دیدن اون فیلم تو رویاهام. همش خودمو به جای اون پسر و اقای محمدی رو هم به جای اون مرده میزاشتم و جق میزدم .
بعد تقریبا بعد از تقریبا دو ماه از روز اسانسور به بعد .
فکر کردم و برنامه ریزی کردم که هر وقت اقای محمدی از سر کار میاد من تو پارکینگ باشم و با اون بیام بالا .
بعد باهم سوار اسانسور بشیم .
خلاصه این جوری شد . اما مشابه اون اتفاق هیچ موقع نیفتاد .
بعد من هر موقع میدیدم نا خوداگاه و خیلی وقت ها اگاهانه بعد از سلام و احوالپرسی به پایین و به جلوی شلوارش نگاه میکردم .
یه بار به من گفت : ناصر دقت کردی چند ماهه هر روز همدیگر رو تواسانسور میبینیم .
گفتم چه خوب اقای محمدی . من که خوشهالم و شما رو عین بابام دوست دارم .
دفعه بعد یعنی دو سه روز بعد . که باز منتظرش بودم و باز هم با هم سوار اسانسور شدیم . اقای محمدی از رو شلوار کیر وخایشو خاروند و منم چشممو انداختم پایین و یه نظر انداختم . و متوجه شد …که به خاروندنش نگاه کردم .
و این اتفاق همیشه میفتاد و هر زمان هم کسی دیگه از همسایه ها منتظر اسانسور بود ما نمیرفتیم تا اون بره . و سری بعد سوار اسانسور میشدیم که کسی نباشه .
و اقای محمدی تا سوار میشد و در بسته میشد کیرشو از رو شلوار میخاروند و شلوارشو بالا میکشید و منم نگاه میکردم .
فکر کنم کاملا متوجه شده بود و دقت من به جلوش رو میدونست .
یه روز باهم سوار شدیم و رفتیم تو اسانسور زیپش باز بود . رسیدیم ط ۴ . من اومدم پیاده شم . که گفت ؛ یه دقیقه بیا بالا.
رفتیم با اسانسور پنجم که ،در رو باز کرد و اهرم بالای در رو داد بالا که در بسته نشه و اسانسور حرکت نکنه . ط۵ کسی نبود .
گفت ،؛ببخشید ناصر جان . این زیپم خراب شده . خونه مهمان هست . میشه کمک کنی ببندم . زشته این جوری برم تو .
گفتم باشه .
کمر شلوارشو جمع کرد و شلوارشو حسابی کشیده بود بالا .
که کیر وخایش قشنگ از شلوارش . برجسته گیش معلوم بو د.
گفت ؛کمر شلوارمو جمع کردم . زیپمو بکش بالا .
منم از خدا خاسته نشستم و اونم حی لفتش میداد . و قشنگ داشتم کیر وخایشو زیر شلوار میدیدم .
سر زیپشو گرفتم و اروم مچ دستمو میزدم بهش و اونم متوجه شد…بعد که شکمشو داد جلو که کیرش قشنگ بخوره به دستم . و بعد زیپشو کشیدم بالا.
بعد گفت دستت درد نکنه .
و کیرشو تو شلوار جابجا میکرد . و گفت . : ناصر جان واقعا دردسر ها . برای مردا این اویزون رو جابه جا کردن .
مخصوصا اگه بزرگ باشه .
بعد اومدیم بیرون و من از پله اومدم پایین و رفتم خونه .
.
این افکار عین خوره تو زهنم بود و همش بهش فکر میکردم .
من از این قضیه زیپ متوجه شدم . که اون فهمیده که من نگاه میکنم (و دوست دارم) . (فکری کردم و دل رو زدم به دریا )
دو یا سه روز بعد که بازهم همو دیدیم .
توپارکینگ کسی نبود و من رفتم طرفش و از ماشین پیاده شد و سلام داد و باز شروع کرد کیرشو جلو من با دست گرفتن .و خاروندن .
دلو زدم به دریا و بهش گفتم . اقای محمدی . خیلی اذیت میکنه که انقدر میخارونید . گفت :ناصر جان ببخشید اینو میگم .
خیلی میخاره.
گفتم . من یه کرم دارم . میخاهید بدم بهتون .
گفت . ممنون . اما من حوصله کرم مالیدن ندارم .
سریع گفتم . میخای من بمالم .
هیچی نگفت .
بعد در صندوق رو بست و باهم سوار اسانسور شدیم . تا در اسانسور بسته شد .
یدفعه دستمو گرفت و گذاشت رو کیرش و شروع کرد مالیدن و بعد لبمو بوسید .
گفت بهت خبر میدم .
خلاصه ؛فردا بهم گفت ؛جمعه زنش خونه نیست .
ساعت ۱۰ یا ۱۱ بیا خونمون . فقط کسی نبینه و نفهمه .
منم خوشحال .
پنجشنبه رفتم حمام و دوش گرفتم .
جمعه با اشتیاق بلندشدم . و همه خاب بودن .
معمولا جمعه ها مادر وپدرم و ساعت ۱ یا ۲ از خاب بیدار میشن و ما صبحانه و ناهارمون یکیه .
و در رو زدم و اقای محمدی درو باز کرد .
تن پوش خاب … رنگ ابی کاربنی تنش بود .
رو راست خجالت کشیدم و قرمز شدم .
رفتم تو .
گفت صبحانه خوردی . گفتم نه .
بعد یه ۳ تا تخم مرغ زد و با هم صبحانه خوردیم .
و کمر بند تن پوشش رو باز کرده بود . یه شورت سفید تنش بود و سینه پهن و پر مویی داشت .و موهای سینش هم بعضیاش سفید شده بود
بعد چای اورد خوردیم . و شروع کرد به صحبت . و اون بدون خجالت دستش توشرتش بود و چای رو رو ی مبل داشت میخورد .
بعد گفت . ناصر متوجه رفتارت شدم . اما مطمعن نبودم .
که دلت میخاد .
تا حالا کیر بجز برای خودت برای کسی رو هم دیدی . گفتم نه .
فقط تو فیلم .
سوپر دیدم .
گفت دست زدی .
گفتم فقط برای شما رو دست زدم .
گفت . خوب کرم که میگفتی رو اوردی .
خجالت کشیدم .
گفتم نه .
بلند شد دستمو گرفت . و اورد روبروش .
گفت . میخای درارم یا خودت در میاری .
بعد نشستم جلوی کاناپه و اونم لم داد و دستمو گذاشت رو شرتش .
گفت دیگه خجالت نکش و هم خوب ببین و هم خوب بمال . هر کاری دوست داری بکن .
کیرشو از رو شرت مالیدم . و سیخ شد بعد کیرشو از تو شرت در اورد و شرتشم در اورد .
باورم نمیشد .کیرشو گرفتم دستم و فقط نگاه میکردم . کیرش از برای من خیلی بزرگتر بود . و دراز فکر کنم ۲۰ سانتی بود .و خایهاشم . اویزون بود و درشت .
بعد گفت . اگه خوب دیدی . بریم روغنیش کن .
رفتیم تو اتاق خاب . دراز کشید .
.و تنپوشش رو در اورد .
و گفت تو هم لباست رو در بیار .
منم لباسمو در اوردم . و اون از تو دراور یه روغن داد بهم و دراز کشید .
وگفت : شروع کن ناصر جان .
روغن رو ریختم رو کیرش و شروع کردم . مدل جق زدن . بالا پایین کردن .
کل موهای کیر وخایشو زده بود .و تمیز تمیز بود .
و دیدم چشماشو بسته .
اینجوری خیالم راحت شد . و با عشق و لذت کیر و خایشو هی روغن میریختم و میمالیدم . بوی روغن نارگیل فضا رو پر کرده بود و من تو اوج لذت از مالیدن کیر اقای محمدی بودم و و به ارزویی که چند ماه بود . تو خیالم داشت عذابم میداد . رسیده بودم .
کیر خوشگلی داشت و روغن کاری که کردم حسابی برق میزد و کله کیرش،هم حسابی قرمز شده بود .
منم هی کیرشو عین دنده ماشین جلو عقب و چپ وراست میکردم .
دلم میخاست کله کیرشو بکنم دهنم .
اقای محمدی اصلا چشمشو باز نمیکرد .
و منم دلو زدم به دریا و کلمو اوردم پایین و سر کیرشو کردم تو دهنم و سریع کلمو بلند کردم .
از کیرش اب سفید اومده بود بیرون و مزش رفت تو دهنم .
یه یک ساعتی کیرشو میمالیدم .
باور کنید دستم خسته شده بود و دست عوض میکردم . کف دست راستم بی حس شده بود .
اقای محمدی با چشم بسته گفت . ناصر میخای ابمو ببینی .
گفتم اره .
گفت ؛ کیرمو انقدر مالیدی سر شده . کمی خایمو بمال و بعد چند دقیقه . فقط سر کیرمو بمال و جق بزن . که ابم بریزه بیرون .
منم فقط سر کیرشو مالیدم . که یهدفعه پاشو صفت کرد و چشمشو باز کرد . گفت ؛ ناصر داره میاد . تندش کن .
بعد ابش اومد . که قطره ا ولش پاشید رو لپم .
بعد که ابش تموم شد . گفت برو دستمال کاغذی رو از تو سالن ببار پاکش کن . منم دستمال رو اوردم و پاکش کردم .
گفت ؛دوست داشتی .
گفتم اره . به ارزوم رسیدم . و اونم هی میخندید .
بعد دست به کیرش کشید . گفت . دستت درد نکنه . چه نرم شده .
شب بدم خانومم برام حسابی بخوردش .
اخه ناصر من عاشق ساکم . و زنمم خیلی ساک زدنو دوست داره .
.
بعد بلند شد و شورتشو پوشید . و منم دستمو تو دستشویی شستم که روغنش بره . و بعد بهم گفت :ناصر برو .
فقط به کسی . حتی دوستات نگو این قضیه رو .
بازم اگه دلت خواست و هوس کردی خجالت نکش .
بهم بگو . منم دوست دارم.
اگه مدل دیگه ای خاستی حال کنی .
من هستم . رو من حساب کن .
بد منو بقل کرد و چند دقیقه سر پا بغلش بودم .
و کیرشو فشار میداد رو شکمم …
بعد خداحافظی کردم .
اومدم خونه . هنوز کسی بیدار نشده بود . و منم رفتن حمام و دو بار تو حمام جق زدم . و بعد اومدم و رفتم تو اتاق و با ارامش خابم برد
.بعد این قضیه با هم سکس داشتیم.
بعدا اگه خوشتون اومده باشه تعریف میکنم .

با تشکر از شما .(ناصر).

ادامه...

نوشته: ناصر


👍 22
👎 6
49001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

796692
2021-03-12 04:00:10 +0330 +0330

به خاطره یا داستانت کاری ندارم اما یه متن و این همه غلط املایی اونهم از یه پسر 21 ساله بعیده والله :
اساس یعنی پایه، اون که منظور شما بود اثاث کشیه
داقون نه، داغون
زهن نه ، ذهن
خاب نه ، خواب
سیدی نه ، سی دی
خوشهال نه ، خوشحال
حی یعنی زنده ، منظور شما احتمالا هی بود
صفت یعنی لقب ، منظور شما سفت بوده
می خاهید نه ، می خواهید
بقل نه ، بغل

خلاصه به نظر میاد اینقدر که فکر و ذهنت دنبال دم و دستگاه مرد همسایه بود، اگر دنبال درسهای مدرسه بود الان این همه اشتباه نداشتی 😂 😁 ( مزاح بود)
موفق باشی

5 ❤️

799432
2021-03-25 19:28:14 +0430 +0430

چقدر غلط املایی داشت.
حالا یدونه و دوتا ممکنه توی یک داستان طولانی طبیعی باشه
ولی لعنتی این همه غلط املایی آخه؟
اینقدر حشری بودی که سریع نوشتیش و یه جق هم زدی و ارسالش کردی.

0 ❤️

822984
2021-07-28 14:52:43 +0430 +0430

سنبالا سایز بزرگ اگه هست پیام بده

0 ❤️

853509
2022-01-15 02:25:06 +0330 +0330

خوب بود .بگو داستان‌های بعدیتو

0 ❤️