عاقبت تلخ کون دادن (۳)

1400/06/26

...قسمت قبل

امتحانات تموم شده بود که نیما گوشی خرید
اکثرا تابستون ها میومد خونه ما با کامپیوتر بازی می کردیم
البته بعضی موقع ها به اسم بازی بود اما بعدش
به خودم میومدم می دیدم نیما داره منو میکنه
مثل یه عادت شده بود بیشتر خونه نیما کارمون می کردیم
قبلا ها که میخواستم با پسر داییم ( محسن) حال کنم
استرس و هیجان کل وجودم میگرفت
ولی با نیما دیگه اون حس نداشتم
اخلاق نیما هم کلن عوض شده بود
تیکه مینداخت بهم حرف هایی میزد که منو ناراحت میکرد
البته بعدش میگفت شوخیه ولی بازم تکرار میکرد
یواش یواش داشتم باهاش سرد میشدم
قبل این بزارید یه ماجرا تعریف کنم
دو هفته بعد اش که نیما گوشی خرید
دیدم پلی ۳ هم خرید البته با هم رفتیم خریدیم
از رفتار مادر نیما معلوم بود که به ناچار خریده واسش
اینو بگم نیما با مادرش تنها زندگی میکردن
البته یه خواهر بزرگ تر هم داره که شوهر کرده بود
جدا زندگی میکرد
به همین خاطر به نیما خیلی توجه میکردن
هم از طرف مادری هم از طرف فامیل پدری
نیما یه چند روزی از پلی خریدنش گذشته بود
که مادرش چند روزی رفت تهران خونه دخترش
منم اون چند روز کلن خونه نیما اینا بودم حتی شبا اونجا میخوابیدم
فقط موقع ناهار و شام میومدم خونه بعدش هم خانوادم سهم نیما میدادن بهم که ببرم واسش
روزی که مادر نیما رفت تهران بعد از ظهراش ساعت حدود سه و چهار رفتم خونه نیما
زنگ زدم
نیما آمد در باز کرد رفتم داخل
دیدم در چوبیه داخل راه رو خونشون بازه در باز میشد به آریشگاه مادرش
گفتم این در باز میشه
نیما گفت آره الان اینجا بودم تو آمدی بیا بریم داخل
رفتم داخل آریشگاه
اسم اش آریشگاه بود اما لباس زنونه هم میفروخت
بوی لوازم آرایش اونجا سرآدم منفجر میکرد
به نیما گفتم ، حالا آمدی اینجا واسه چی
خندید گفت همینجوری ، از روی فضولی
بهم پرده پشت در چوبی نشون داد گفت قبلا این نبوده از جا کلیدی داخل اینجا نگاه میکرده
گفتم حتما مامانت فهمیده داری دید میزنی نیما خندید گفت اره فکر کنم
چون چند بار مچم گرفته
گفتم موقعی که داخل نگاه میکردی
نینا گفت نه لباس زیر زنونه می آورد با کارتون میذاشت داخل پاگرد
منم میرفتم عکس زنای روش نگاه میکردم ، می فهمید دست زدم بهشون
یه دل سیر دعوام میکرد
برداشتم گفتم اینا که عکس ندارن
گفت بعضی هاشون دارند
،،،،،،
منم داشتم عکس روی بسته بندی ها لباس هارو نگاه میکردم
به نیما گفتم از اینا کی میبره آخه لباس خواب توری بود
نیما گفت نمی دونم اما دیدی ادم میبینه راست میکنه
خندیدم گفتم تو الان راست کردی
نیما از پشت چسبید بهم کیرش از روی شلوار چسبوند بهم
بدون اینکه کاری کنم همون جور وایسادم
نیما داشت خودش میمالید بهم
به نیما یکی از لباس زیر هار نشون دادم
گفتم این دیدی چه باحال
نیما گفت میخوای واسه خودت
خندیدم گفتم واسه چی مه
نیما دیگه تحمل نداشت نشست شلوارم با شرتم با هم کشید پایین
بین کونم باز کرد گفت جون قربون کونت بشم
پاشد شلوارش کشید پایین گفت همین جا بیا حال کنیم
برگشتم گفتم میخوای بکنی
گفت آره
گفتم بزار برم دستشویی
نیما گفت ای تو هم هر وقت میخوایم شروع کنیم ضد حال میزنی برم دستشویی
باشه زود برو
شلوارم کشیدم بالا
نیما گفت دستشویی داره اینجا برو همین جا
عقب مغازه دستشویی داشت رفتم اونجا خودم تمییز کردم
در آودم دیدم نیما روی صندلی روبه روی آینه نشسته
کیرش همچنان راست بود رفتم سمت اش خم شدم کیرش کردم دهنم حسابی خیس اش کردم
گفتم بشینم رو کیرت
نیما گفت بشین
گفتم کرم نیست اینجا
نیما داشت کیرش میمالید
گفت اون نیست براداشتم اش درش باز کردم یخورده مالیدم به سوراخ کونم بین کونم باز کردم نیما هم با دست اش کیرش تنظیم کرد روی سوراخم
آروم نشستم رو کیرش
کیرشم سر خورد رفت داخل
یه آیی بلند کشیدم
نیما از پشت بغلم کرد
در گوشم گفت جون کونی خودمی کیرش تا آخر رفت تو بی حر کت وایساد

از تو آینه به هم نگاه میکردیم
نیما در گوشم هی پچ پچ میکرد
آخر سر گفت کونت بالا پایین کن
یخورده کونم بالا پایین کردم از تو آینه به نیما نگاه میکردم
نیما نگاهش به کیرش بود که میرفت داخل در میومد
یه دست اش گذاشته بود روی کمرم
که یهو نگاه آینه کرد
از تو آینه چشم تو چشم شدیم
خندید
سریع چشم اش دزدید
نشستم روی کیرش
گفتم نیما اینجوری نمی تونم پاهام خسته شد
نیما دست اش گرفت از پهلوم
گفت سرپایی بکنم
پاشدم سرپا کیرش از کونم در آمد
نیما سر پا شد خم شد بین کونم باز کرد نگاه کرد به سوراخم
بعدش یخورده توف مالید به کیرش گذاشت روی سوراخم فشار داد
کیرش رفت تو از کمرم گرفت شروع کرد تلمبه زدن
برای اینکه راحت تر بتونه کارش بکنه از من خواست یخورده خم بشم منم خم شدم دستم گذاشتم لبه ی میز کونم دادم سمت اش از داخل آینه نگاهش میکردم
نیماهم چشماش بسته بود
کمرم گرفته بود محکم تلمبه میزد
یکی دو دقیقه
آه بلند ی کشید
گفتم نیما آبت آمد
نیما گفت نه هنوز
حرف اش تموم نشده بود که تلمبه هاش سریع کرد جوری که صدای چلپ چلپ پر شده بود تو آریشگاه مادرش
کیرش فشار داد بعد کشید بیرون فقط نوک کیرش داخل کونم بود
کوبید روی کونم گفت الان آبم آمد
کیرش در آورد
بین کونم با دست باز کرد گفت زور بزنی آبم آمده بیرون
منم زور زدم آبش با یه صدایی از کونم سرازیر شد ،
نیما گفت این همش آب کیر که در آمد
از روی میز دستمال برداشت بین کونم پاک کرد رسید روی سوراخم دستمال فشار داد روی سوراخم
گفت بازم بکنمت
دستمال از رو سوراخ کونم برداشتم
گفتم میخوای بکنی
نیما خندید گفت نه یچیزی همینجور گفتم
خندیدم بعدش گفتم صدامون کسی بیرون نشنیده باشه تا حالا خوبه
گفت چه صدایی
گفتم همین حرفامون
گفت الان تو این گرما کی بیرون میره آخه
دستمال بو کردم بوی کرم و آب کیر می داد
نیما نگاهم کرد
گفت بو چی میده
گفتم بیا خودت بو کن
بو کرد گفت اه حالم بد شد
گفتم آبه خودت حالت از چی بد میشه
اخر سر خودمون جمع جور کردیم زدیم بیرون
گذشت… تا
ساعت یک نصف شب بود
دیگه از بازی با پلی خسته شدیم
من دسته گذاشتم کنار دراز کشیدم جلوی تلوزیون
چشام بستم
نیما گف دیگه بازی نمی کنی
گفتم نه دیگه سرم ترکید
نیما داشت دستگاه جمع میکرد
برای خواب داشتم میمردم
به نیما گفتم خیلی خوابم میاد کجا بخوابم
نیما گفت رو تخت من
گفتم پس خودت کجا میخوای بخوابی
گفت منم رو تخت میخوابم
خندم گرفت
پاشدم رفتم سمت دستشویی
نیما گفت پویا خودت حسابی تمیز کن
این حرف شنیدم خواب از سرم پرید
خودم تمییز کردم
از دستشویی آمدم بیرون
رفتم تو اتاق گفتم واسه خواب جامون نمیشه رو این اخه
نیما برقای خونه خاموش کرد
کولر روشن گذاشت
آمد داخل اتاق گفتم کولر خاموش نمی کنی
گفت نه گرمه امشب
خم شد زیر تخت کرم در آورد
خندیدم رفتم روتخت
نیما یواش امد رو تخت از روم رد شد رفت پشت سرم خوابید
پشتم بهش بود در گوشم
گفت امشب زنمی میخوام زیر پتویی بکنمت
گفتم زیر پتویی دیگه چجورشه
دیدم پتو کشید روی هر دو تامون بعدش شلوار منو کشید پایین ، یخورده کونم شروع کرد مالیدن
گفتم نیما اینجور هر دوتامون خفه میشیم
ها
نیما کونم حسابی داشت میمالید گفت نمیشیم نترس
نیما دست از مالوندن من برداشت یدفعه یچی داغ سفت بین کونم حس کردم
گفتم نیما با انگشت بازم کن بعد کیرتو بکن تو خوب
نیما گفت تو کاریت نباشه فقط خودت شل بگیر
در کرم باز کرد مالید روی سوراخ کونم
دید پتو مزاحم از رومون کشید کنار پاشد نشست پشتم کرم حسابی مالید روی سوراخ کونم
بعد انگشت اش فشار داد داخل
یه آیی بلند کشیدم
گفتم نیما توف بزن انگشت ات خشکه
نیما انگشت اش کشید بیرون تو کرد نوک انگشتاش مالید رو سوراخم بلافاصله دوتا انگشت اش کرد تو شروع کرد انگشت کردنم
خودم شل کرده بود سعی میکردم کونم بدم عقب تر
چشام بسته بودم که انگشتاش کشید بیرون
دیدم نیما توف زد به کیرش داشت کیرش میمالید
از بالا سرمون برق اتاق خاموش کرد تنها نور تو خونه نور چراغ تیر برق بود
دراز کشید کنار
سر کیرش بین کونم بازی میداد که با یه فشار سر کیرش کرد تو
اه کشیدم نیما از پشت بغلم کرد کیرش تا انتها کرد داخل
نگه داشت در گوشم گفت حال میده
گفتم اره بکن
شروع کرد تلمبه زدن نوک کیر خودم خورد به رون پام خیس اش کرد
دست زدم دیدم یه ماده لزجی از کیرم داره ترشح میشه
فهمیدم با کیرم ور برم ابم رود میاد
چشام بسته بودم خودم شل کرده بودم حرفی نمی زدم
نیما در گوشم گفت خوابیدی ، گفتم نه بابا
گفت ساکتی صدات در نمیاد
دست از مالیدن نوک سینه هام برداشت دست اش گذآشت روی شکمم
محکم کیرش کرد تو فشار داد نگه داشت
از ته دل آه کشیدم
نیما گفت بالاخره صدات در آمد
دستم گذاشت رو شک نیما گفتم فشار نده دیگه کونم جا نداره
سریع شروع کرد تلمبه زدن
کیرم میلرزید
به نیما گفتم فشار که میدی ابم میخواد بیاد
نیما نفس نفس میزد
گفت از کون که میدی ابتم میاد !!
کیرش دوباره فشار داد
یه حسی تو پاهام جم شد
گفتم نیما آبم آمد نیما گفت واقعا
کیرش کشید بیرون پاشد سریع لامپ روشن کرد
ابم امد ریخت روی رون پاهام یخورده اش ریخت روی تشک
نیما با تعجب میگفت کیرت که راست نشده بود
چجوری ابت آمد
گفتم نمی دونم
حس تنفر کل وجودم گرفته بود از نیما دستمال کاغذی گرفتم نشستم تشک و خودم پاک کردم
نیما کیرش میمالید
گفت پویا اب من نیومده بخواب بکنمت
گفتم نیما نمی تونم بدم دیگه
نیما گفت بزار لاپایی حداقل
اخرش دراز کشیدم
نیما باز توف زد به کیرش گذاشت بین کونم داشت می مالید به کونم کیرش
که کیرش با فشار کرد داخل
آمدن خودم بکشم کنار که خوابید روم
گفتم نکن داخل کیرت در بیار
نیما گفت بزار الان آبم میارم دیگه
آروم شروع کرد تلمبه زدن
قسم اش میدام بس کنه
یک دقیقه بیشتر نکشید تا اب اش بیا برای من یک عمر گذشت
نیما سر لج داشت آبش که آمد نصف اش ریخت رو سوراخ کونم
اخرش دستم گذاشتم رو سوراخ کونم سریع رفتم دستشویی
از خودم و بدم می آمد
رفتن دستشویی و در آمدنم ده دقیقه طول کشید
امد تو اتاق نیما داشت با گوشی اش ور میرفت یکدست رخت و خواب انداخته بود بقل تخت اش
گفت رو تخت میخوابی یا زمین
گفتم رو زمین دراز کشیدم داخل تشک
نیما گفت حسابی حال داد بهت ها
نمی خواستم جواب اش بدم گفتم برق خاموش کن بخوابیم …
فرداش زود تر از نیما از خواب پاشدم
بدون اینکه به نیما چیزی بگم امدم بیرون از خونشون یه سر رفتم خونه خومون
خونه خودمون رفتم حموم و لباسام عوض کردم
داخل حموم قضیه دیشب کلن یادم بود
دلم می خواست باز همچین اتفاقی بی افته
از حموم که در امدم لباسام پوشیدم
صبحونه ام خوردم رفتم پیش نیما باز زنگ خونشون زدم نیما تازه از خواب بیدار شد آمد
در باز کرد
به من گفت رفتی خونتون
گفتم آره
گفت واسه چی
گفتم رفتم حموم
نیما داخل اشپز خونه بود داشت تو یخچال دنبال یچیزی میگشت بخوره
منم نشسته بودم رو صندلی
نیما یه سیب در آورد شروع کرد گاز زدن
گفت منم می خوام برم حموم یه دوش بگیرم
گفتم برو .نیما سیب اش تموم کرد
که تلفن خونشون زنگ خورد
نیما کل حرف زدن اش
آها باشع بود
تلفن قطع کرد
گفتم کی بود
گفت خالم بود گفت رضا میاد اونجا فلان چیزو بده بهش بیاره
اسم رضا شنیدم خارش کون گرفتم
گفتم الان میخواد بیاد
گفت اره
نیما خندید گفت بهش نمی گم اینجایی ببینم خودش سراغ ات میگیره
چند دقیقه بعد امد
نیما ایفون در زد باز کرد
رضا امده بالا پشت در پذیرایی
مثل اینکه کفشاش در نیاورده بود نیما امانتی داد بهش
که رضا باخنده گفت کاش دوست ات اینجا بود یه دست میکردم اش
من تو آشپز خونه صداش شنیدم
نیما بلند خندید
گفت همین جاست
از اشپز خونه در آمدم
رضا گفت به به
کفشاش از پاش در آورد
سریع آمد تو محکم کوبید در کونم
گفت دفع اخر از پشت نکردمت
پشیمون شدم امروز تلافی دفع قبلم در مداشتم
دست کرد تو شلوارم سوراخ کونم می مالید
که گفت بر گرد .برگشتم
شلواردم داد پایین بین کونم باز کرد
منم بادستم بین کونم باز نگه داشتم
سرش برد بین کونم
برام عجیب بود چیکار داره میکنه
اصلا حواسمون به پنجره نبود که بازه پرده رو باد میزنه
زبونش دور سوراخ کونم چرخوند
انگار بهم برق وصل کردن پریدم جلو دستم گذاشتم رو سوراخم گفتم چی می می کنی
نیما گفت اه رضا چیکار میکنی
رضا خندید
دستم گذاشته بودم رو سوراخم
خیس شده بود
رضا گفت بدت میاد
خندم گرفته بود
گفتم بزار برم خودم تمییز کنم
سریع رفتم کارم کردم برگشتم
رضا گفت کلن لخت شو
منم در دستشویی کلن لخت شدم رفتم روی تشکی که دیشب خوابیده بودم به شکم دراز شدم
رضا پاهام باز کرد
ازم خواست بین کونم باز کنم
منم باز کردم دیدم با زبون افتاد جون سوراخ کونم
نیما باز گفت رضا چکار میکنی
اما رضا داشت کارش میکرد
منم رو هوا بود
سی ثانیه با زبونش سوراخم بازی داد
بعد سرش از بین کونم کشید بیرون
کرم از رو تخت برداشت
گفت بسه ات دیگه
کیرش کرم مالی کرد گذاشت روی سوراخم هی فشار میداد
هی ول میکرد
دید نمیره تو کیرش با انگشت حسابی کونم باز کرد
وقتی نوک کیرش کرد تو یه آیی بلند کشیدم
رضا خوابید روم کیرش کرد تو گفت میخوام جوری بکنمت که نتونی راه بری
گفتم چی شد خشن شدی
گفت من قبل اینکه کیرم بره تو سوراخ مهربونم اما بعد اش فقط کیر خودم میشناسم
حرف اش تموم نشده بود که شروع کرد تلمبه زدن
منو دیگه حرف نزدم
خودم شل نگه داشته بودم
از همون اولش سوراخ کونم داغ کرد بود یه سوزشی احساس میکردم
که قابل تحمل بود
اما رفته رفته از تحملم کم میشد
تلمبه هاش از حالت عمقی در آمد یواش یواش سریع شد
سوراخم داشت آتیش میگرفت
میدونستم سوراخم جمع اش کنم بدتر میشه خودم شل نگه داشتم تا کار رضا تموم بشه
اما تازه اولش بود
از رو بلند شد دو تا دست اش گذاشت دوسمت بدنم
محکم تلمبه میزد
جوری که صدا شلپ اش اتاق گرفته
بود
ازش میخواستم یواش تر بکنه
اما توجهی نمی کرد
بکوب داشت تلمبه میزد
دست اش که خست میشد بدون اینکه کیرش از کونم در بیاد مینشست رو پاهام بیخورده ایونطور عقب جلو میکرد
دوباره دست اش میذاشت دو طرف بدنم محکم شروع میکرد تلمبه زدن
سوراخ کونم به خاطر سوزش دیگه حس نمی کردم
فقط میخواستم سریع تر آبش بیاد
که تلمبه هاش آروم تر کرد کیرش فشار میداد هی
گفتم آبت آمد
رضا گفت نه هنوز
تلمبه هاش سریع کرد باز
گفتم بسه دیگه اروم بکن
رضا گفت الان ابم میاد شل کن
سی ثانیه بی وقفه تلمبه زد
آخر کیر ش فشار داد یه آه بلند کشید
منم روی تشک ولو شدم حال نداشتم تکون بخورم
رضا گفت ابم ریختم ته کونت
کیرش کشد بیرون
دستم گذاشتم رو سوراخم راحت چهارتا انگشت میرفت توش دیگه
نیما به رضا گفت اینبار زود آب آمد
رضا گفت خیلی وقت بود ابم نیومده بود
خندید گفت
الان یه لیوان اب کیر تو کونش
دستم گذاشتم رو سوراخ کونم رفتم سمت دستشویی
تا اینکه نشستم اب کیرش بارفشار در آمد
دستم زیر سوراخم بود پر شد آبه کیر
انقدر زیاد بود که همش جا نشد تو دستم ازش ریخت خودم شستم در امدم لباسم جلوی در دستشویی بود
پوشیدم رفتم اتاق
رضا همنجور که ولو شده بود مونده بود
کیرش اش کوچیک شده بود
به من گفت اینبار آبت نیومد
فهمیدم نیما ماجرای دیشب بهش گفته
گفتم نیما گفتی بهش
شروع کردیم کل کل کردن
با هم من اخرش قضیه اسپری زدن نیما واسه رضا تعریف کردم
رضا انقدر خندید قرمز شد
اخرش به نیما گفت کسخل باید کم میزی
نیما که میخواست سریع بحث جم کنه
گفت چجوری
رضا گفت دوتا پیس نوک کیرت یا زیادش اینکه یه پیسه هم زیر کیرت بزنی
نه اینکه ببندیش زیر اسپری انقدر که سر کننده ازش بچکه
اخرش رضا رفت
وقت داشتیم تا ناهار من نیما هم رفتیم بیرون یه چرخی بخوریم
موقع راه رفت سوراخم می سوخت
کوچه پس کوچه میرفتیم تا بخوریم بلوار رفتیم گشتیم
موقع برگشتن دوبار کوچه پس کوچه داشتیم میو مدیم
که دوتا پسر من و نیما صدا کردن
اولش خودمون واسه دعوا آماده کردیم
چون فکر میکردیم ازینان که گیر میدن تا دعوا شروع کنن
اما یکیشون زد رو شون من با خنده گفت عجب داشتید می کردید طرف
دختر بود یا پسر
کلن شک شده بودم که چیو میگن
گفتم چی کی در مورد چی حرف میزنی
گف مگه فلان پنجره داخل کوچه فلان مال شما نیست
نیما خندید گفت اره ولی …
کغری نکردیم
اونا هم چشمک میزدن با خنده میخواستن حرف بکشن
اخرش گفت پسره که میکردید کیه
بگید اهل این محله ما هم یه حالی کنیم باحاش
اونا هرچی که گفتن ما انکار کردیم اخرش به زور پیچوندیم رفتیم
یخورده که دور شدیم نیما زد زیر خنده گفت پسر دیدنمون از پنجره ها
وای …
شانس بیار کس دیگه ندیده باشه
استرس کل وجودم گرفته بود دهنم خشک شده بود
نیما گفت شانس اوردی نفهمیدن تو داشتی کون میدادی
وگرنه الان داشتن میذاشتن کونت ها
اینو گفت انگار اب یخ روم پاشیدن
ترسیده بودم
رسیدیم خونه نیما اینا از پایین نگاه پنجره کردیم پرده اش باد زده بود رفته بود کنار
نرفتم خونه نیما اینا
رفتم خونه خودمون
ناهار خوردم مادرم سهم نیما داد ببرم واسش رفتم در خونشون در زدم نیما امد پایین در باز کرد
با هم رفتیم بالا
نگاهم افتاد پنجره نیما بسته بودش پرده اش هم کشیده بود
گفتم واسه چی پنجره بستی الان مطمئن شدن
نیما رفته بود قاشق بیاره غذاش بخوره
گفت اونا مطمئن بودن
بزارم باز میموند که چی بشه
اخرش گفت نترس بابا نفهمیدن که تو کون دادی فکر میکردن رضا کون داده
شروع کرد خندیدن
هی مسخره بازی در میورد
ناهترش که خورد
گفت بیا بازی کنیم بابا فکر نکن بهش
نشستیم بازی کردن
نزدیک سه ساعت بازی کردیم با پلی
اخر هر دو تامون دراز کشدیم از زور چشم درد
نیما گفت پویا میدونی الان چی حال میده بهم
گفتم چی
گفت کیرم واسم ساک بزنی
خندیدم گفتم میراثت موند
نیما کیرش در آورد
گفت ببین داره پا میشه
دستم گرفت گذاشت رو کیرش
گفت بمالش واسم
منم تو همون حالت دراز کش کیرش میمالیدم
که حسابی راست شد
اخرش نیما گفت پویا نمخوری اش
پاشدم نشستم
نگاه کیرش کردم
گفتم چه سفت شده تا مامانت بیاد تو خودت نابود می کنی
نوک اش کردم دهنم
نیما یه آهی کشید
چشماش بست ، منم شروع کردم واس اش خوردن به دقیقه نکشیدم نیما کمرش داد بالا آبش پاشید تو دهنم
منم مک میزدم تا اب کیرش کلن امد
سر از رو کیرش برداشتم
نیما دستاش باز کرده بود گفت چه حالی داد
گفتم
چه زود ابت امد باز
نیما گفت حرف مفت نزن
پاشد رفت دستشویی
در امد گفت پویا بریم بیرون یا چرخی بزنیم سر درد گرفتم
منم انقدر بازی کرده بودن با پلی سرم درد میکرد
داشتیم از کوچه خودمون میرفتیم بالا هی منتظر بود باز یکی جلومون بگیره ولی اتفاقی نیوفتاد …

ادامه...

نوشته: پویا


👍 17
👎 6
22401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

832696
2021-09-17 01:18:45 +0430 +0430

دانشمند هسته ای اینقد با جزیئات و‌طولانی کشفیات و‌اختراعاتش رو‌تعریف نمیکنه که جوون ایرانی از کون دادنش تعریف میکنه

1 ❤️

832866
2021-09-17 22:39:59 +0430 +0430

میشه بفرمایی قسمت تلخ ماجرا کجاست؟
تو که همش در حال لذت بردنی!

2 ❤️

833026
2021-09-19 01:02:17 +0430 +0430

قسمت تلخش کجاش بود؟؟

0 ❤️

833179
2021-09-20 01:06:03 +0430 +0430

خوب مینویسی معلومه که از بچگی کون دادی و داستانت با اینکه واقعی نیست اما جذابه بیشتر بنویس خوشکلم

0 ❤️

833280
2021-09-20 17:32:34 +0430 +0430

داستانت خوب بود دوست داشتم جای نیما باشم 😂

0 ❤️

838300
2021-10-19 17:23:11 +0330 +0330

ادامه بده عالیه داستان هات

0 ❤️