عبرت

1400/07/21

سلام
این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم همچین داستان سکسی و بکن بکنی نیست. فقط یه ماجرایی هستش که یکی از آشناهامون که نظامیه تعریف میکرد. دیدم جالبه گفتم خالی از لطف نیست شما هم بشنوید. این آشنامون که میگم میگفت: چندین سال پیش تو یکی از شهرهای سمت شمال غرب خدمت میکردم و تو قسمت عقیدتی سیاسی و اینا بودم. یه روز فرمانده‌مون اومد بهم گفت:《یه سربازی هست دادنش به قسمت ما. منم میدم بهت که سرباز دفترت باشه اما یکم مراقبش باش. یخرده مورد داره!》. من اون سربازه رو میشناختم، اسمش علی بود و فوق‌العاده چهره زیبایی داشت. چشمای رنگیه خاصی داشت و از همه نظر خیلی جذاب بود. این پسر از بس خوشگل بود که کل پرسنل پادگان و سربازای دیگه بهش نظر داشتن، اما از اون جایی که من قاری قران بودم و سوابق قرانی و مذهبی زیادی داشتم، منو به اصطلاح امین دونسته بودن و این سربازو سپرده بودن دست من. چند مدتی گذشت و رفته رفته با این سرباز صمیمی‌تر شدیم. هرموقع میرفت مرخصی برام سوغاتی میاورد و کلی رفیق شده بودیم باهم. و از هر دری باهام حرف میزد و درد و دل میکرد. مثلا میگفت:《جناب سروان! دیگه خسته شدم از دست این دخترا، تا پامو از در پادگان میذارم بیرون همش بهم شماره میدن یا تیکه میندازن. خیلیاشون دستمو میگیرن میبرن خونشون که منم ترتیبشونو میدم و …》.

خلاصه اینکه یه ماه دیگه گذشت و یه روز ازم دعوت کرد برم خونشون. من اون موقع مجرد بودم و واسه رفتن به هرجایی محدودیتی نداشتم. اولش قبول نمیکردم اما دیگه منم هوایی شدم یه مسافرتی برم و حال و هوام هم عوض شه. خلاصه اول به خودش مرخصی دادم رفت فرداش خودم راهی شدم و رفتم شهرشون. رفتم دم در خونه‌ای که آدرسشو داده بود، در زدم خود علی درو باز کرد. کلی خوش و بش کردیم و رفتیم داخل. خونشون دوطبقه بود و حیاط داشت. تو حیاط خونشون یه دختری وایساده بود داشت مارو نگاه میکرد. دختره سر لخت بود و یه تاپ با یه شلوارک تنش بود اما زیاد قیافه جالبی نداشت و زشت بود. یواشکی گفتم علی این دیگه کیه؟ گفت:《ولش کن، دختر اجاره نشینمونه که جنده‌است. کل شهر از روش رد شدن. تو شهر مردی نمونده باهاش نخوابیده باشه. طبقه پایین میشینن》.

خلاصه رفتیم بالا دیدم علی با مادرش زندگی میکنه. مادر هم خوشامد گویی کرد و خیلی تحویلم گرفت. گفت:《علی خیلی از شما تعریف میکنه و میگه همیشه هواشو دارین. خدا خیرتون بده، همیشه ذکر خیرتون تو این خونه هست》. سرتونو درد نیارم، دو شب اونجا موندم و بعدش برگشتم پادگان. گذشت تا اینکه بعد از چند ماه علی خدمتش تموم شد و ترخیص شد و رفت ولایت خودشون. دو سال دیگه گذشت و یه ماموریتی برام پیش اومد و قرار شد برم همون شهر علی اینا. رفتم اونجا تو یه هتلی ساکن شدم. با خودم گفتم تا اینجا که اومدم یه احوالی هم از علی بپرسم خیلی بهم لطف داشت. اون زمان موبایل نبود اما شماره تلفن خونشونو داشتم‌. زنگ زدم خونشون مادرش جواب داد. گفتم سلام حاج خانوم حالتون چطوره؟ خوبین؟ اونم تشکر کرد و هنوز نشناخته بود. گفتم فلانیم رفیق علی. اومده بودم خونتون دو شب مزاحمتون شدم. تا اسم علی رو شنید زد زیر گریه! گفتم چیشده مادر؟ خدایی نکرده اتفاقی براش افتاده؟ نگران شدم! دیگه از شدت گریه نتونست حرف بزنه و قطع کرد. خیلی دلم آشوب شد گفتم حتما خدایی نکرده بلایی سرش اومده. چند ساعت بعد که دیگه آفتاب غروب کرده بود دوباره زنگ زدم اینبار خود علی جواب داد خیالم راحت شد. گفتم من فلان هتلم بیا ببینمت.

خلاصه سر یه ساعتی تو لابی هتل قرار گذاشتیم. موعد قرارمون که رسید رفتم دم در هتل که هم به استقبالش رفته باشم و هم عجله داشتم ببینم چیشده که مادرش اینقد ناراحت بود. همینجور که وایساده بودم دیدم یه پسری با کلی ریش و پشم اومد از کنارم رد شد و رفت داخل هتل. اول نشناختمش. دیدم یکی از پشت سرم صدا زد جناب سروان فلانی؟ برگشتم دیدم این پسره همون علی خودمونه اما از شدت تعجب دهنم وا مونده بود و زبونم بند اومده بود. ینی این همون علیه؟؟ چرا اینجوری شده؟ اصلا باورم نمیشد پسر به اون خوشگلی و خوش تیبی این ریختی شده باشه. باهم دست دادیم و روبوسی کردیم و بعد از حال و احوال گفتم علی چقد شکسته شدی. چه اتفاقی برات افتاده؟ گفت:《جناب سروان دست رو دلم نذار که خونه. یادته اون روز که اومدی خونمون پرسیدی اون دختره کیه تو حیاط، منم گفتم همسایه پایینیه که جنده‌است؟ یه روز تو خونه که تنها بودم صدام زد گفت علی میتونی بیای یه نگاه به این تلویزیون بندازی؟ همش برفکه. منم رفتم پایین که تلویزیونو درست کنم اما تا رفتم تو خونه درو قفل کرد و گفت علی هیشکی نیست خیلی داغ کردم بیا سکس کنیم. من چون از قیافش خوشم نمیومد و جنده بود گفتم برو گمشو بابا و از خودم دورش کردم. اونم گفت توروخدا علی فقط چند دیقه. هیشکی نمیفهمه بیا دیگه. خلاصه اونقد اصرار کرد و خودشو بهم مالوند تا منم تحریک شدم و لباسارو کندیم و شروع کردیم به سکس کردن. ۵ دیقه نگذشته بود که یهو چندتا پلیس در خونه رو شکستن و اومدن تو و مارو تو اون حال و وضعیت گرفتن. نگو دختره نقشه کشیده منو بکشونه تو خونه و قبلش به پلیس زنگ زده که بیان  مارو بگیرن و این شکلی خودشو قالب کنه به من. خلاصه گفتن باید باهاش ازدواج کنم و مهریه‌شم یه دست و یه پام شد. خلاصه اینکه زندگیم به گا رفت. وقتی دوتایی از کوچه رد میشیم هر مردی مارو میبینه یه سُک به بغل دستیش میزنه میگه عه این همون زنه‌است که چند شب پیش باهاش بودم و من آتیش میگیرم از بی آبرویی. هر وقتم از خونه میزنم بیرون یه مرد دیگه رو میاره تو خونه. همین الانم که اینجام مطمئنم با یکی دیگست. این اتفاق تلافی همون کارایی بود که با دخترای مردم کردم و هرشب با یکیشون میخوابیدم》. خلاصه اینکه سرگذشت غم انگیزشو تعریف کرد و گفت سریع بره خونه ببینه زنش با کیه و در چه وضعیتیه و خدافظی کرد و رفت.
حالا دوستان اگه شما بجای این علی اقا بودین چکار میکردین؟ آیا براتون مهمه انجور چیزا؟؟ ممنون بخاطر خوندنتون🙏

نوشته: reza


👍 3
👎 10
16601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

837196
2021-10-13 00:56:39 +0330 +0330

کصوشعر پشت کصوشعر

0 ❤️

837224
2021-10-13 02:47:44 +0330 +0330

کلید اسرار: این قسمت سرباز کونی و زن جنده اش!

2 ❤️

837237
2021-10-13 04:13:59 +0330 +0330

بیا پایین بچه سرمون درد گرفت مگه نمیگه جنده بوده وبا تمام شهر خوابیده خیلی راحت میتونست بگه صیغه ک ده وبعدش میتونست مچش رو بگیره دستش رو بشه بفنا بدش کس نگو باو

0 ❤️

837263
2021-10-13 10:23:52 +0330 +0330

اینا رو ولش کن … راستشو بگو خودت نکردیش ؟😆

0 ❤️

837282
2021-10-13 13:38:49 +0330 +0330

منم موقع خدمت همچین چیزی دیده بودم،نمیخوام اسم ارگان رو بگم ولی طرف نظامی بود رفته بود خونه مجردی رفیقاش دیده بود جنده آوردن دارن میکننش ،وقتی نوبت به این میرسه میریزن میگیرنشون اینم از همه جوونا تر و خوشگل تر بود جنده هه میگه منو این آورده خلاصه میدم بهش،یه جوری شده بود هر کی تو مجتمع از راه پله اونا رد میشد بازرسی یا حفاظت میدید فرداش احضارش میکردن.رفیقم می‌گفت یه شب رفتم خونشون با شوهره تریاک بکشم شب منو نگه داشت گفت تو بیا اتاق خواب شوهرم بره پذیرایی بخوابه 😒

0 ❤️

837300
2021-10-13 15:00:29 +0330 +0330

حقیقت بود.

0 ❤️

837333
2021-10-13 19:18:08 +0330 +0330

خیلی راحت میشه از شر این زن راحت شد

0 ❤️

837389
2021-10-14 01:42:52 +0330 +0330

من که از این چیزا سر در نمیارم. راست و دروغش گردن اونی که تعریف میکرد. من فقط نقل قول کردم دوستان. واسه خودم که پیش نیومده

0 ❤️

837507
2021-10-14 23:15:59 +0330 +0330

یه بار با یه آخوندی همسفر شدم عین همین جریان و برام تعریف کرد، بااین تفاوت که اون عاشق زنش بود ولی آخرین بار زنشو با دونفر توباغ گرفته بودن.

0 ❤️

837549
2021-10-15 02:06:10 +0330 +0330

کلید اسرار ازنوع شهوانی

0 ❤️