عدو شود سبب خیر ...

1390/05/12

من سارام،27 سالمه. کمتر از 2 ساله که با نیما ازدواج کردم . همیشه دوست داشتم قبل ازدواج عاشق بشم ، اما هر بار که از یکی خوشم می اومد یا با یکی دوست می شدم طوری پشت پا می حوردم که نا امید می شدم .خلاصه اینجوری بود که به ازدواج سنتی تن دادم . اوایل هیچ علاقه ای به نیما نداشتم ، اما با گذشت زمان طوری عاشقش شده بودم که اگه یه روز نمی دیدمش همش کلافه بودم ، واسه همین کمتر پیش می اومد که قهر کنیم و اگه قهر هم می کردیم خیلی طولانی نمی شد مدتش تا اون روز کزایی که باهاش قهر کردم وسیله هامو جمع کردم رفتم خونه مادرم ، هر چی اسرار کرد که نرو ، ببخش ، من اشتباه کردم من گوشم بدهکار نبود . اولین باری بود که اینجوری قهر می کردم ، شبش بهم زنگ زد اما من جواب ندادم SMSزد . نوشته بود : " سارا عادت کردم بگیرمت تو بقلم بعد بخوابم ، نیستی دارم دیوونه می شم" . دلم داشت واسه دیدنش ، توی بقل کرفتنش ، بوسیدنش پر می کشید اما من باز جواب ندادم ، غرورم اجازه نمی داد .
ته دلم آتیش بود اما کمی هم خوشحال بودم از اینکه می دیدم دوسم داره ، دلتنگه ، بهم انقدر عادت داره و داره منتم رو می کشه . یه شیطنتی توی وجودم بود که می گفت بذار یه کم دیگه منت بکشه یه کم دیگه دل تنگ بشه تا قدرتو بدونه …
خلاصه این بازی احمقانه یک هفته طول کشید ، یک هفته نه جواب زنگ شو می دادم نه مسیج ، یک هفته شوهرمو تنها گذاشتم و غرورشو شکستم . دیگه خودمم داشتم نا بود می شدو ، طاقتم تموم شده بود ، دلتنگش بودم مثل مرغ سرکنده شده بودم اما نمی تونستم حرفی بزنم اونم دیگه زنگ نمیزد ، می دونستم دلشو شکستم اما نمی دونشتم به چه بهونه ای بهش زنگ بزنم و یا برم خونه . مامانم که این وضع رو دید عصر اون روز زنگ زد به نیما کفت بیا زنتو ببر . نیما اومد از در که اومد تو دلم می خواست برم بقلش کنم سرمو بذارم رو سینش گریه کنم اما به حدی عصبانی بود که نمی شد باهاش حرف بزنم . منم که راه دیگه ای نداشتم جبهمو حفظ کردم و مثل اون سکوت کردم اون شب تا بعد شام سکوت تو خونه حاکم بود بعد شام لباس پوشیدم با نیما رفتم خونه تمام طول راه ساکت بودیم وقتی رسیدیم خونه رفت خوابید بی اینکه حرفی بزنه فردای اون روز اوضاع به همین منوال بود پس فردا و روزهای بعد همچنان سکوت بین ما برفرار بود . سکوتش دیگه داشت دیوونم می کرد اما این غرور لعنتی اجازه نمی داد خودم سکوتو بشکنم . عصرا که از سر کار بر می گشت برا خودش غذا می پخت و تا وقتی که خوابش بگیره خلو تلوزیون می شست و موقع خواب توی اتاق خذا از من می خوابید . این وضع بیست و اندی روز ادامه داشت تا اینکه اون روز توی خونه نشسته بودم تلفن زنگ خورد . جواب دادم ، پرسید شما آقای نیما… می ششناسید ؟ گفتم همسرم هستن . گفت : تصادف کردن . تشریف بیارید بیمارستان…
دنیا جلوی چشمم تیره و تار شد ، تا به خودم اومدم دیدم تو آژانسم دارم می رم بیمارستان ، گریه یه لحظه امونم نمی داد ، داشتم جون می دادم تا اینکه رسیدم بیمارستان . رفتم پذیرش گفتم خانوم آقای نیما … کجا هستن . گشت گفت همچین بیماری نداریم . گفتم چرا، یه ساعت پیش آوردن ، تصادف کرده بوده . گشت دوباره گفت خانوم نداریم همچین کسی …
دیگه هیچی به فکرم نمی رسید ، نا امید موبایلو برداشتم و به نیما زنگ زدم وقتی صداشو شنیدم باورم نمی شد که زندس و سالمه انگار که خدا دنیارو بهم داده بود از خوشحالی گریه می کردم . پرسید سارا چی شده؟حالت خوبه ؟ گفتم آره . لطفا بیا خونه همه چیزو می گم برات . تلفن رو قطع کردم ، گیج گیج بودم فقط می دونستم کسی که زنگ زده آشنا بوده و قصذ مردم آزاری داشته !!!
رفتم خونه ، دوش گرفتم ، یه لباس خوب پوشیدم آرایش کردم منتظر شدم تا بیاد ، از تو راهرو صدای پاشو شنیدم دوییدم سمت در، درو که باز کرد پریدم تو بقلش کیفش تو دستش بود همونجا انداختش و با پاش درو از پشت بست و محکم منو به خودش چسبوند بعد یه دستو برد زیر زانوهام یکی پشت کمرم بلندم کرد برد سمت اتاق گذاشتم روی تخت و خوابید روم شروع کرد به خوردن لبم انقدر تشنهی لبش بودم که نمی تونستم جدا شم اونم انقدر ولع داشت که انگار دفعه اولشه طوری صورتمو می لیسید که تمام صورتم خیس شده بود گردنشو که می خوردم آه ه ه می کشید . می ذونستم بد جور داره حشری می شه ( چون کلا آدمیه که زور حشری می شه و بسیار عشق بازی دوست داره بر خلاف اکثر مردا که عجول هستن ) . دستاشو گذاشت رو صورتم و نگام کرد گرفتم دستشو و انگشتاشو لیسیدم پیرنشو از تنش در آوردم و شروع کردم به خوردن سینه و شکمش ذیگه چشماش کاملا از فرط شهوت بسته شده بود و نفسای عمیق می کشید ، کیرش از پشت شلوارش کاملا پیدا بود که سفت شده رنگ شلوارش روشن بود و معلوم بود که خلوی کیرش خیس شده همونطوری که روم خوابیده بود کیرشو روی کسم حس می کردم وقتی سینه هامو از روی لباس مالید دیگه واقعا شهوت خلو چشمم رو گرفته بود شلوارشو از پاش در آوردم و کیرشو که کاملا خیس شده بود گرفتم تودستم و فشارش دادو و بعد هم یه کمی با تخماش ور رفتم دیگه طاقت نیاورد لباس خریرم رو جر داد شرتمو دراور و دستشو گذاشت رو کسم . گفت ووووای سارا حسابی خیس شدی بعد خندید و زبونشو از لای کسم کشید اومد بالا رو نافم و بعد تا وسط سینه هام اومد و نوک سینو مکید . ووووااااااااای دیگه داشت جونم می اومد تو دهنم اونم که صورتمو می دید دوباره آروم خوابید روم و یه هو تمام کیرشو کرد تو کسم ، اوووووووووووووف در حدی لذت می بردم که دیگه رو زمین نبودم همینطور که تلنبه می زد گاهی شل می کرد و ازم لب می گرفت و سر سینمو می خورد و من اونشب خدا رو شکر کردم که نیما مو برگردوند بهم …

نوشته: اسکارلت


👍 2
👎 3
32025 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

292085
2011-08-04 00:57:34 +0430 +0430
NA

خوب بود خوشم اومد فقط یه بار ویرایش میکردی که غلط تایپی نداشته باشی

0 ❤️

292086
2011-08-04 01:30:50 +0430 +0430
NA

خوب بود ولی چرا نپرسید چی شده؟ در ضمن شما فکر می کنی شوهرت عجول نیست فقط فکر می کنی

0 ❤️

292087
2011-08-04 01:32:28 +0430 +0430

OK BOOD =D>

0 ❤️

292088
2011-08-04 01:35:54 +0430 +0430
NA

اين كه بيشتر خاطره بود تا داستان،يه خاطره خونوادگى!

0 ❤️

292089
2011-08-04 06:54:16 +0430 +0430
NA

چرا عالق کند کاری که بازآرد پشیمانی

0 ❤️

292090
2011-08-04 08:13:50 +0430 +0430
NA

بالاخره کی ز زده بود؟

0 ❤️

292091
2011-08-04 08:58:01 +0430 +0430
NA

بیا اینجا خیر دارم برات عدو جان
http://daramadsms.blogfa.com

0 ❤️

292092
2011-08-04 09:45:06 +0430 +0430
NA

آفرین اما باید درونمایشو بیشتر می کردی مثلا می گفتی :
“کسم از بی کیری داشت ضجه میزد… نزدیک بود برم به همسایمون بدم…”
دفعه بعد دقت کن باریکلا

0 ❤️

292093
2011-08-04 10:56:22 +0430 +0430
NA

باحال بود فقط این چند روزو چکار میکردی

0 ❤️

292095
2011-08-04 12:47:55 +0430 +0430
NA

هــــــــــــــــــــــــــهــــــــــــــــــــــــــه
خــــــــــــــــــــــــــوب؟
حالا چیکار کنیم؟
بخــــــــــــــــــــــــــندیم یا گریه کنیم

0 ❤️

292097
2011-08-04 17:59:13 +0430 +0430
NA

داستان جالبی بود.بیشتر دقت کنی یه چیزی میشی.

0 ❤️

292099
2011-08-24 04:51:14 +0430 +0430
NA

چی باید گفت؟
یه داستان رمانتیک بدون هیچ نکته ی تحریک کننده و سکسی
بدک نبود
موفق باشی

0 ❤️