عذاب وجدان من از نفر سوم شدن

1399/12/27

عذاب وجدان از نفر سوم شدن

سلام به همگی
این داستان من واقعیه و هنوز که هنوزه خودمو سرزنش میکنم گاهی که چرا من این گهو خوردم.

حدود 15 سال پیش بود من تو یاهو مسنجر با یه خانومی از کرج آشنا شدم(اونایی که اهل دلن میدونن اون موقعها فقط یاهو مسنجر بود که میشد حال کرد و مخ زد 😌) زنه تو دوربین بدنشو فقط نشون من میداد و منم که فوق حشری و طالب زنای میلف دیوونش شده بودم،
تقریبا هر شب ویدیو چت داشتیم حال میکردیم باهم البته اولا صورتشو نشون نمیداد بهم.

کم کم فاز ورداشتم واقعا بکنمش خداییش خیلی بدن سفید و خشگلی داشت کص و کونشم ناب ناب ، خلاصه فهمیدم این یارو شوهرش خوشش میاد که هر شب زنش بیاد پای دوربین به این و اون حال بده ، مرده از اونور حشرش میرفت بالا… اون موقعها این جریان بیغیرتی مثل الان گسترده نبود…

خلاصه من با هر زحمتی بود مخ مردرو زدم یروز زنشو آورد تهران که با من بریم کافی شاپ. زنه اومد انصافا خیلی ناز بود منم هول نیستم تا یارو ببینم بخوام دست مالیش کنم خیلی شیک رفتیم کافی شاپ و یکی دو ساعت بعدش شوهرش اومد دنبالش بردش کرج خونشون.

بعد از اون رابطه من با این زوج صمیمی تر شد. هر روز تقریبا باهم تلفنی حرف میزدیم. فقط از یه موضوع اطلاع نداشتم راستش که اینا دوتا بچه داشتن، دو تا پسر یکی حدود 5 سال ، اونیکی حدود 13 سال… اینجای ماجرا است که منو هنوز اذیت میکنه…

یه هفته بعدش شوهرش به من زنگ زد که آره امشب ردیف میکنم بیا خونمون تا صبح زنمو بکن. منم که انگار دنیارو بهم دادن خیلی وقت بود کص نکرده بودم اونم چه کصی… ماماااااان… اینم بگم درست موقعی که از تهران خواستم حرکت کنم بسمت کرج شوهرش دوباره زنگ زد گفت من میخوام هردومون باهم مژده رو بکنیم یعنی ام ام اف … که من گفتم من مایل نیستم و فقط میخوام تنهایی مژدرو بکنم تا صبح…

خلاصه چندتا قوطی ودکا با خودم ورداشتم رفتم خونشون. وقتی رسیدم با بدبختی از در نگهبانی مجتمع رد شدم و داخل خونه که شدم دیدم دو تا پسراشون هم هستن… یه لحظه جا خوردم… گفتم اینا کین؟ مژده گفت اینا امشب میرن خونه مادربزرگشون… اما اون پسر نوجون جوری منو نگاه میکرد که قشنگ فهمیده بود ماجرا چیه!!! هنوز که هنوزه نگاه اون پسره که چقدر مظلومانه به من نگاه میکرد منو اذیت میکنه (همینجا از تمام نفر سوما و بیغا خواهشم اینه دقت کنن این مساله رو بچه ها خیلی تاثیر بدی میتونه داشته باشه و آیندشونو کلا خراب کنه)

القصه ، من فوق حشر شروع کردم ودکا خوردن و پسرا رفتن خونه مادربزرگشون. کم کم مژده جلوی شوهرش اومد نشسترو پاهام و ماهم شروع کردیم لب گرفتن جلوی شوهرش… ولی من خیلی استرس داشتم… خداییش اون موقعها این چیزا نبود و من نمیدونم اسمشو خریت بذارم یا شجاعت که چنین حرکتی کردم… (واسه هرکی تعریف کردم گفتن داری کص شعر میگی) خلاصه وقت موعود رسید مژدرو بغل کردمش بردمش تو اتاق نشستیم. اولش شوهرش اومد تو اتاق … اونا هم اولین بارشون بود چنین سکسی تجربه میکردن بشکل واقعی

من گفتم تا شوهرت تو اتاق باشه من نمیکنمت… خلاصه شوهره بدبختو فرستادیم پشت در از پشت در نگاه کنه… منم مدام مشروب میخوردم و تو کار لب و سینه مژده بودم انصافا تا اون موقع بدنی به خوش فرمی مژده ندیده بودم و کص بیمو … واقعا تو ایرانیا کص بیمو کم پیدا میشه… القصه شروع کرد واسم ساک زدن با ولع… انگار برق سه فاز وصل کردن به کیرم… یه یه ربی فک کنم داشت ساک میزد برام از پشت در صدای مرده هم میومد که داشت با خودش حال میکرد… یخورده که ساک زد منم که عاشق لیسیدن کصم لنگاشو باز کردم رفتم لای کصش… کصش خیلی خیلی ناز بود و من چه لیسی میزدم… زنه تو فضا بود قشنگ آه و نالش رفته بود آسمون…

بعدم بردمش گوشه اتاق لنگاشو دادم هوا یهو کیرمو تا ته فرو کردم تو کصش شروع کردم تلمبه زدن… گفتم بعش ببخشید من خشن میکنم (دست خودم نیست این خشن کردنه هنوز باهامه) گفت من از خدامه…

خلاصه تا نزدیکای صبح کار مژده این بود که یه بار به من بیاد کص بده … من که میشدم شوهرش صداش میکرد میگفت بیا اون اتاق …میرفت اون اتاق به شوهرش میداد.
من واقعیت با اینکه اون شب سه بار آبم کامل اومد اما زیاد حال نکردم پراسترس بود…

اون شب گذشت و دو روز بعدش مژده زنگ زد که آره دیگه نمیخواد رابطه ادامه داشته باشه… گفتم چرا؟ گفت تو پسر خوبی هستی و اینکه نمیخواد من آسیب ببینم و از این کص و شرا… منم بخاطر پسراش دیگه کلا بیخیالشون شدم.

امیدوارم از این داستان واقعی لذت برده باشین …با نظراتتون بنده رو مستفیض کنید.

خوش باشید.

نوشته: کینگ از تهران


👍 2
👎 16
15201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

797566
2021-03-17 00:49:55 +0330 +0330

ریدی فقط ریدی

4 ❤️

797585
2021-03-17 01:17:49 +0330 +0330

معلومه پدر پسر بدجوری خدمتت رسیدن تو کویین قرچک هم نیستی چه برسه به کینگ تهران…

7 ❤️

797594
2021-03-17 01:32:14 +0330 +0330

زیبا نبود

0 ❤️

797606
2021-03-17 02:09:58 +0330 +0330

فکرش رو که میکنم با این سرعت الان اینترنت ایران هنوز وب خیلی از برنامه ها به خوبی قابل استفاده نیست اون زمان چطور شما از وب استفاده میکردی اونم با اون سرعت افتضاح و هرشب برام خیلی قابل هضم نیست.

6 ❤️

797690
2021-03-17 10:37:03 +0330 +0330

عنترخان اومدی چسناله و عذاب وجدان … بعد ته داستانت میگی لذت برده باشین ؟
خاک تو سر نفهمت . با امثال تو شدیم هشتاد میلیون 😂

3 ❤️

797695
2021-03-17 11:34:46 +0330 +0330

القصه الکس النگو کسمغز

1 ❤️

797716
2021-03-17 13:40:19 +0330 +0330

از وستاش نخوندم اومدم نظر بدم فقط اینو میتونم بگم
یعنی چرندیات محض بود
نه اینکه مثه چرندیات محض بود
معنی مستری میده
چرندیات محض یعنی خود این!
اصلا چرندیات محض رو از این اسم گذاشتن

0 ❤️

797730
2021-03-17 14:19:45 +0330 +0330

واقعا کینگ کونگ عزیز خیلی رو داری کستان نوشتی آخرش هم میای در تائید کستان خودت چرت و پرت هم مینویسی.بله داستان واقعیت و به اندازه کیر پیرمرد ۸۰ ساله راسته

1 ❤️

797807
2021-03-18 00:18:28 +0330 +0330

مشتی از کی اسم کونی شده کینگ شایدم هم کینگ کون هستی چاقال جقی ودکا بردی سه بار کردی شوهرش هم سه راند تو رو کرد چه خر تو خری بوده حاجی زیارت قبول

0 ❤️

798055
2021-03-19 00:41:12 +0330 +0330

king_topest_man
گفتی که دهه پنجاهی ای…
پس پیرمرد ریغو جای اینکه بیای اینجا کس بگی بفکر کفن باش
که اگه از کرونا نمیری ، حتما زیر کیر بکنات جون میدی 😂 😂 😂
به ضرس قاطع میگم ، به اسم کوس کشوندت خونه تو هم خر کیف رفتی با ودکاهایی که بردی مست کردن و کون خودتو گذاشتن
تو گفتی کردی ، منم میگم کرده
میدونی که خوبیت نداره

0 ❤️

798215
2021-03-19 17:35:31 +0330 +0330

۱۵ سال پیش بردنت کرج و بد از کون بهت تجاوز کردن 😂😂😂😂

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها