سلام
اسم من امید و ساکن یکی از شهر های شمال هستم
والا داستان من با زن پسر عمم از جایی شروع شد که من یک شب وقتی توی اینستا گرام بودم دیدم یک نفر از کساییکه منو لایک وفالو کرده عروس عمم هستش که اتفاقا با شوهرش مسعود از بچگی هم خیلی رفیق بودیم هم با همدیگه بزرگ شده بودیم
حالا بماند که در همون عالم جوانی ونوجوانی چندین بار در حق من نامردی کرده بود و کلا دل خوشی از مسعود نداشتم
برگردیم به داستان خلاصه این لایک های رفت و برگشتی و دایرکت دادن ها شروع شد و کم کم همون طور که همتون وارد و اوستا هستین کار رسید به درد دل و گفتن داستان زندگی و اینکه میگفت من از دوران دبیرستان عاشق یکنفر هستم و نمیتونم بهش بگم و ارین داستانا…
خب من بهش پیشنهاد دادم بگه کیه که من بهش بگم فضولیم گل کرده بود میخاستم بدونم کیه که اونم گفت نمیتونم اسمشو بگم فقط میتونم عکسش رو بفرستم ،البته اینایی که میگم در عالم چت و دایرکت خیلی طول کشید شاید چندین روز…
خلاصه وقتیکه عکس رو فرستاد من گوشیم تودستم یخ زد و شوکه شدم چون دیدم دقیقا عکس خودمو برام فرستاد…
اولش فک کردم شوخی میکنه ولی دیدم ن کاملا جدی و مصر این قضیه هست که از بعد این قضیه رابطه ما رنگ و بوی دیگه ای به خودش گرفت و وارد یک فاز دیگه ای از داستان شدیم.
روزها گذشت و در کش و قوص که این رابطه درسته یا نه اگه کسی بفهمه چی میشه و این کص و شعرا بودم با خودم و فاطمه هم برام از هیچی کم نمیذاشت از شارژ و اینترنت و کادو و پول دستی و حتی پختن کیک و…
و همیشه بهم میگفت من ارزومه یک بار با توتنها باشم و تورو بوست کنم
ولی تومیترسی و ازین حرفای تحریک کننده.
از سکس هاش با شوهرش میگفت که بعضا بقول خودش فاصله بینشون تا چهار ماه و پنج ماه میرسید (به گفته خودش)شوهرش مسعود که تریلی خریده بود معتاد شده بود و با وجود ضعف بدنی که داشت تا حدودی حرفای فاطمه رو در رابطه باسکس شون قبول کرده بودم با خودم…
خلاصه یک روز باهم داشتیم چت میکردیم که طبق معمول توی چت هامون برام استیکر بوس و حرفای تحریک آمیز میفرستاد بهش گفتم فاطمه اگه یکبار دیگه ازین چیزا بفرستی امشب میام و روت انجام میدم همین حرکت هارو که طبق معمول اونم میگفت من ازخدامه چون این قضیه بین ما یک چیز عادی شده بود و همیشه من دقیقه نود کنسل میکردم چون واقعا دوست نداشتم این کارو بکنم…
اون روز هم باخودم گفتم آخر شب کنسل میکنم ولی وقتی ساعت قرار شد رفتم ماشینمو روشن کردم رفتم نزدیک خونشون و بهش پیام دادم من دم خونتونم ولی باور نکرد گفتم از پنجره بیرون رونگاه کن و این دفعه اون بود که شوکه شده بود(طبق صحبت های خودش در آینده)
در رو که باز کرد رفتم داخل سرویس پله خونشون طبقه دوم بود ولی راهش از طبقه اول جدا بود
وقتی رسیدم نزدیکش در رو بستم و پشتی در رو انداختم از شدت هیجان نفسش بالا نمیومد و نمتونست حرف بزنه و همش تکرار میکرد وای باورم نمیشه وازین کص و شعرا.بهش گفتم بریم بالا گفت نه بچه داداشم خونمونه وایستاده پیشم که شب تنها نباشم و امکان داره بچه خودمم بیدار بشه…
پس به پیشنهاد من همون پایین راه پله نشستیم و اون رفت برام لوازم پذیرایی اورد البته من تو اون شرایط پر استرس هیچی نمیخواستم
با خودم گفتم اگه امشب اینو نکنم از دستم میپره
کمکم رفتم کنارش نشستم و دست انداختم دور گردنش و بوسش کردم اونم بدون کوچکترین مقاومتی شروع کرد به لب دادن و عملیات ما شروع شد داخل سرویس پله اونم تو پاگرد اول نزدیک جاکفشی.
خب وقتی که آدم حشرش بزنه بالا اصلا براش مهم نیست مکان کجاست خلاصه این فاطمه خانوم یک لباس یک تیکه تنش بود و زیرش هم ن سوتین داشت و نه شرت منم با اجازتون فقط از طرف پا لباسشو دادم بالا که به کس و کونش دست پیدا کنم.چون اصلا از سینه خوشم نمیاد مخصوصا از سینه های بزرگ و شل که سینه های فاطمه بخاطر هیکل درشتش هم بزرگ بود هم شل و ول …
تو همین حالت که اون روی پله نشسته بود و من جلوش ایستاده بودم کیرمو در آوردم و دادم دهنش گفتم بفرما چیزی که دنبالش بودی(البته تو دلم)و شروع کرد به ساک زدن که الحق و الانصاف بهترین ساکی که یکنفر برام زده تا به اینجا همین خوردن فاطمه بود
یک مقدار که گذشت در حالت سکوت مطلق و تاریکی بودیم البته هرازگاهی چشمی حساس به حرکت ما رو رصد میکرد و چراغ راه پله روشن میشد که این خودش هم باعث طنز شده بود برام هم استرس اینو داشتم که کسی چراغ رو روشن میکنه و داره مارو میبینه…
خلاصه برش گردوندم و به حالت سگی کیرمو به زحمت فرستادم توکصش
که دقیقا یاد حرفش افتادم که خیلی مدت هست که سکس نکرده
یک مدت تو کصش تلمبه زدم و چون دوس داشتم کیرم تا ته بره توی کصش پایین راه پله توی پاگرد درازش کردم و خودمو انداختم بالاش اینطوری تمام کیرم داخلش بود و فاطمه از شدت لذت چشماش نیمه باز بود تمام مدت ولی دهنش بوی گندی میداد که حالمو بد میکرد منم سعی میکردم باهاش هم نفس نشم…
کص داغ و تنگش کم کم منو داشت به حالت انزال میرسوند که بهش گفتم کجا بریزم که بهم گفت میخام آبتو بخورم
این اولین و آخرین باری بود که کسی بهم این حرفو زد
منم از خدا خواسته پاشدم کیرمو دادم دهنش و با تمام لذت آبمو دادم و تمام آب کیرمو فاطمه خورد
بعد از اینکه کارم تموم شد شلوارمو کشیدم بالاو رفتم دستشویی و مثل سگ از کارم پشیمون بودم فقط سریع میخاستم اونجارو ترک کنم و همین کارم کردم
در آخر فاطمه هر چقد میخاست منو بوس کنه و لب بگیره نذاشتم چون هم دهنش بو میداد هم آبمو وکیرمو خورده بود …
من پیشنهادم اینه کسی رو که دوسش ندارین نکنین چونخاطره ی خوبی نمیشه براتون برای منکه همینطوری بود از بعد سکسمون به مدت سه الی چهار روز رابطه ام رو قطع کردم باهاش ولی اون مادر جنده همه جا آبروم
رو برده و به نزدیک ترین دوستام قضیه مون روگفته تازه فهمیدم که این فاطمه خانوم کمبود کیر داشته و براش فرقی نمیکنه به هر کسی برسه میده…
این بود داستان من و عروس عمه
اگه میخاین زن شوهر داربکنین به کیرم
اگهمیخاین معتاد بشین به تخمم
وای نظر خودم این هست که هر کسی دم دستتون رسید دفعه اول بکنین که بعدا پشیمان خواهین شد
نوشته: امید
“با خودم گفتم اگه امشب اینو نکنم از دستم میپره” !؟ قهرمان مقاومت
داستانت جالب بود و دوسش داشتم و معلوم بود واقعیه و واسه منم تقریبا همچین اتفاقی با زن پسر عمم افتاد
تو راه پله ،دستشویی،زیرپله ،پذیرایی،روپله،خودت فهمیدی چی نوشی
تواولین کوسخولی هستی که میگه سینه دوست ندارم
امید جون به نصیحتت گوش دادم میخوام تو رو بکنم کی بیام
منم رو دوستم کراش دارم ولی عمرا اینکارو نمیکنم چون قطعا بعدش ازش متنفر میشم دمت گرم خیلی پند اموز بود
بعد اینکه آبت میاد معلومه ولی بعدش که شق شد یادت میره😅😅😅😅
دقیقا با نظرت موافقم منم عروس عمم رو که باهم بودیم رو نکردم الانم مثل سگ پشیمونم واقعا هرکسی رو دیدین بده هستش رو بکنین تا پشیمون نشین بعدا
واسه سیته های شل و آویزونش
بوی بد دهنش
متاسفم 😁