عشق بازی من و استاد

1396/05/30

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه خاطره ای ک واستون مینویسم واقعیه و برمیگرده به سه سال پیش که من بیست و سه سالم بود
اول از خودم‌ بگم اسم من نازگله قد نسبتا بلندی دارم اندامم هم خیلی خوبه چشمای عسلی و پوستمم سفیده
چون رشتم معماری بود میخواستم کلاس طراحی ساختمان برم از طریق یکی از بچه ها با یکی از اساتید آشنا شدم استاد میرزایی ارشد معماری داشت و کلی توی کارش حرفه ای بود عکسای کاراشو دیدم کیف کردم این شد که باهاش تماس گرفتم برای کلاس که ی روز تعین کرد برای ملاقات
روز موعود رسید خوب به خودم رسیدم ولی خب جلف نبودم خیلی لباسای شیک پوشیده بودم رفتم دفترش تا دیدمش عاشق شخصیت و اخلاقش شدم ی جوون سی ساله بود قدی بلند داشت و هیکل متوسط و چشم و ابرو مشکی کلی باهم در مورد معماری صحبت کردیم و قرار شد از هفته ی دیگه کلاسا رو شروع کنیم
جلسه ی پنجم به بعد پی امای غیر درسی به هم میدادیم میدونستم اونم منو دوست داره و غرورش اجازه نمیده بگه تا آخرای دوره کلی باهم صمیمی شده بودیم‌ گاهی استیکرای بوس و بغلم میفرستاد واسم
جلسه ی یکی مونده به آخر بود رفتم دیدم حالش خوب نیس سردرد شدید داره

_استاد میخواین من برم جلسه رو بزاریم واسه ی وقت دیگه با نگاه ملتمسانه گفت
_نه نازگل بمون نسشتمو مشغول درس دادن شد داشتم طرح میکشیدم ک گفت عزیزم اینجا رو اشتباه کشیدی خم شد مدادو ازم گرفت سرمو که بلند کردم دیدم لباش چند سانت با لبام فاصله داره معطل نکردم آروم لبامو گذاشتم رو لباش بی حرکت فقط لبامون روی هم بود مداد از دستش افتاد آروم شروع کرد لبامو خوردن منم همراهیش میکردم بلند شدمو بغلش کردم لباشو جدا کرد و تو چشمام نگاه کرد چشماش خیس بود
_آرادم چرا گریه میکنی
_دیوونم کردی نازگل از وقتی دیدمت هر شب به چشمات فکر میکردم خیلی دوست دارم نازگلم . منم عاشقش شده بودم
_منم دوست دارم آرادم دوباره بغلم کردو همو بوسیدیم
_بریم روی تخت؟
_بریم توی دفترش توی اتاق ی تخت بود که گاهی کارش سنگین بود اونجا میخوابید روسریمو دراوردمو موهای خیلی بلند خرماییمو باز کردم با تعجب نگام کرد
_نازگل
_جون دلم
_موهات لعنتی موهات خندیدمو مانتومم دراوردم اونم بلوزشو دراورد تمام لباسامونو دراوردیم غیر از لباس زیرامون
_اندامشو نگاه کن فرشته ی من محکم با اون بازوهای مردونش بغلم کرد و لبامو بوسید رفت پایین سوتینمو باز کرد ی ای جونم زیر لبش گفت و شروع کرد به خوردن خیلی لذت میبردم رفت پایین ترو شرتمو کشید پایین با ولع تمام میخورد دیگه جیغم درومده بود اومد بالا و گردنمو بوسید نوبت من بود از گردنش خوردم تا نزدیکی کیرش گفتم اجازه هست آقایی
_اجازه دست شماست خانومم شرتشو دراوردمو کیرشو لیس میزدم آهش درومد کیرشو میزاشتم تو دهنمو مک میزدم نازگل داره آبم میاد سریع دراز کشیدم پیشش
_بریزش وسط پاهام وقتی ریخت آروم بغلم کرد
_خانوم خوشکل خودمی کی بیام خواستگاریت
_هروقت بخوای آرادم؟
_جونم؟
_دختر بودنمو ازم بگیر من میخوام زنت باشم
_قربونت بشم زوده الان بزار شب عروسیمون با قهر گفتم
_پس دروغ میگی منو نمیخوای
_چ دروغی نازگلم
_پس الان میخوام زنت باشم
_مطمئنی؟
_اووهوم دوباره کیرشو خوردم تا شق شد ی دستمال حوله ای توی کیفم بود گذاشتم زیرم اول کیرشو میمالید به کسم خم شد تو گوشم گفت آماده ای خانومم
_بله همسرم بوسیدمو دستامو گرفت آروم کردش تو ی درد شدید تو کل بدنم پیچید ک باعث شد گریه کنم کیرشو دراورد و خون و پاک کرد
_تمام شد عشقم زندگی من مال من شدی پیشونیمو بوسید دوباره کیرشو کرد تو و اینقدر تلنبه زد تا آبش اومد و ریخت وسط پاهام دفترش درواقع ی خونه بود که اجارشش کرده بود حمام خیلی کوچیکیم داشتت ک رفتیم خودمونو شستیم و لباس پوشیدم ک برم
_ نازگل من مراقب خودت باش
_تو هم همینطور نفسم
ماه بعد با خانوادش اومد خواستگاریم و به سه ماه نکشید که جشن عروسی گرفتیم الان سه سال ازون ماجرا میگذره و ما ی پسر به اسم آریا داریم

نوشته: نازگل


👍 4
👎 4
7872 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

646716
2017-08-21 21:08:20 +0430 +0430

:) برگرفته از کتاب پنگوئن ها پرواز میکنن :)

1 ❤️

646733
2017-08-21 21:53:12 +0430 +0430

برگرفته از کتاب بیشعوری نوشته خاویار کرمنت

1 ❤️

646738
2017-08-21 22:24:56 +0430 +0430

وای کامنتارو خدایی خیلی باحالید 🙄 🙄
پوکیدم از خنده شاید راست بگه دیگه

1 ❤️

646739
2017-08-21 22:25:14 +0430 +0430
NA

اریا میدونه مامانش با جنده بازی صاحب باباش شده

1 ❤️

646743
2017-08-21 23:02:42 +0430 +0430

چی چی میگی تو اسکل
خوب نگاه کن هیشکی دورت نی
خودتی و خودت…
فقط خودتیو و سایت و انگشتت

1 ❤️

646752
2017-08-22 01:04:56 +0430 +0430

لایک اول زدم، اما خدایی خلاصه نویسی کردی، ی سوری هیجانی، زاویه دیدی، کاتی، جزییاتی، هیچ،
ایشالا قلمت سوهان بزن برای داستان بعدی

1 ❤️

646778
2017-08-22 05:52:35 +0430 +0430

برگرفته از کتاب خرها ب بهشت نمیرن

1 ❤️

646788
2017-08-22 07:12:32 +0430 +0430

آقا این اصن برگرفته نی ک این خودددد کسخولشه

0 ❤️

646802
2017-08-22 08:12:38 +0430 +0430

خوب من اگه یه دختر تو اولین قرار بهم بده قطعا باهاش ازدواج نمیکنم… فکر کنم حرفم منطقی باشه…

1 ❤️

646808
2017-08-22 08:48:18 +0430 +0430

کامنتها خیلی باحاله ! مردم از خنده. البته داستانشم تابلو چاخانه ! استاد نمیتونست مثل آدم ابراز علاقه کنه ؟ همون اول بگه شماره خونتونو بده ؟ حتما باید بهش میدادی تا مطمئن بشه ؟
چه استادی واقعا !!!

0 ❤️

646810
2017-08-22 09:03:30 +0430 +0430

بریم رو تخت ؟ (dash)

1 ❤️

646818
2017-08-22 09:44:36 +0430 +0430

بر گرفته از کتاب جلقو ثانی جلد دوم

1 ❤️

646824
2017-08-22 10:28:06 +0430 +0430

چقد سریع دادی (dash) بر اساس کسشری از ی پریود

1 ❤️

646825
2017-08-22 10:29:49 +0430 +0430

دیگه فکرنکنم داستان بنویسه نازگل،،،بدبخت ترسوندین،،،،شایدراست بگه بنده خدا،،،،زابه راهش کردید دختربیچاره رو،،،،،

0 ❤️

646832
2017-08-22 11:18:14 +0430 +0430

نازگل چرا داستانمونو نوشتی ؟

مثلا من استادم ???

0 ❤️

646845
2017-08-22 13:26:31 +0430 +0430

زیادی کس گفتی

0 ❤️

646866
2017-08-22 19:18:06 +0430 +0430

برگرفته از کتاب گذری کوتاه بر رابطه جنسی کُنا و سِرنده پیتی

0 ❤️

646869
2017-08-22 19:31:43 +0430 +0430

مرسی نازگل الکی میگن خیلی هم قشنگ نوشتی لایک چهار

0 ❤️

646938
2017-08-22 22:25:04 +0430 +0430

نازگل گلبانگ پیروزی رو به صدا درآورد
و تمام
خسته نباشی دلاور
خدا قوت قهرمان

0 ❤️

646973
2017-08-23 05:13:13 +0430 +0430

بر گرفنه از “چگونه مریم باردار شد”

0 ❤️

647018
2017-08-23 11:55:53 +0430 +0430
NA

ناز گل جون حالا که معماری خوندی یه برج میلاد دیگه طراحی کن بکن تو کونت وقت ما رو هم نگیر

0 ❤️