عشق بی موقع (۱)

1399/11/28

همه چیز از یه عکس شروع شد چهره جذابی داشت چشم های درشت مشکی با ابرو های کمون و موهای صاف و بلند که تا زیر خط باسنش میومد دماغ استخونی نسبتا بزرگی داشت که به نظر من خیلی جذاب بود اون زمان که آتیش کلش آف کلنز داغ بود فهمیدم که یه کلن دارن همین کافی بود که من بازی رو نصب کنم برم واسه رسیدن به اهداف خودم
خیلی طول نکشید که خودمو تو دل همه اعضای کلن جا کنم بعدم پیشنهاد بدم یه گروه تو تلگرام بزنیم و همون گروه باعث خیلی اتفاقات شد قرار نبود رابطه جدی بشه من تقریبا نامزد داشتم و باید با اون ازدواج می کردم این رابطه ها واسم وقت گذرونی یا بهتر بگم خوش گذرونی بود
افرا خیلی زود از من خوشش اومده بود منم تو گروه همیشه مزه میریختم تا اینکه یه روز دیدم پیام شخصی داده و گفته هستی! ساعت ۱۲ شب بود که اومدم خونه او پیامش رو خوندم گفتم: جان الان اومدم؟
گفت: هیچی حوصله ام سر رفته بود به همه پیام دادم
گفتم: کار خوبی کردی هر موقع دوست داشتی پیام بده شبخیر
گفت: شب تو هم به خیر
عوضی تر از این حرفا بودم که باور کنم رفتم به چند تا از دخترا و پسر های دیگه پیام دادم که افرا کجاست باید بیاد اتک وارشو بزنه هیچ کس خبری نداشت.
فردای اون روز داخل گروه داشتم راجع به قهوه صحبت میکردم که به همین بهانه دوباره بهم پیام داد
گفت: چرا قهوه ترک که درست میکنم خامه نمیده
گفتم: درست کردن یه قهوه خوش طعم به خیلی چیزا بستگی داره دونه های مناسب آسیاب تازه آب سرد و قهوه جوش مسی و دمای مناسب
گفت: حوصله این کارا رو ندارم
گفتم: بیا خودم برات درست میکنم
گفت: نه جلو مامان بابات زشته( یه نسبت فامیلی دوری داریم)
گفتم: اونا که نمیفهمن میای دم در برات میارم
گفت: خوبه کی بیام؟
گفتم: هر وقتی که بخوای من وقت دارم
گفت: باشه هماهنگ میکنم میام
جوابی ندادم توی گروه یه پستی فرستاد که شاید اونجا حرف بزنم
منم گفتم افرا کجایی دیشب دنبالت میگشتم به همه هم پیام دادم هیچ کس ازت خبری نداشت.
دوباره اومد پی وی و گفت: من که دیشب بودم
گفتم میدونم اما گفتی به همه پیام دادی میخواستم بدونی احمق نیستم از همه پرسیدم هیچ کس خبری نداشت ازت
گفت: نه پیام دادم حتما ندیدن
گفتم: باشه برام یه عکس از قهوه جوش و قهوه ترکی که داری بده من که میدونم اینا بهونست
خلاصه همینجوری روزا به هم پیام می دادیم تا شب و از همه چیز حرف زدیم حتی سکس
میگفت دوست ندارم قبل از ازدواج سکس رو تجربه کنم اگه به این فکر میکنی من نیستم من بچه شیطونی بودم اما همیشه به نظر آدم ها احترام میذاشتم بعد از این داستان بهش فهموندم که منم قرار با کسی ازدواج کنم و روی من خیلی حساب نکن فامیل هم بودیم و بالاخره گندش در میومد
یه روز توی دفتر کارم بودم که پیام داد این قهوه ما چیشد گفتم ساعت چند گفت هر موقع وقت داری گفتم من واسه شما همیشه وقت دارم شما ساعت بده قرار شد ساعت ۸ بیاد و یه ساعتی با هم باشیم
اومدم خونه لباسم رو عوض کردم قهوه رو گذاشتم که دم بکشه و یه کاپ خوشگل براش انتخاب کردم تا رسید و رفتم دم در تا منو دید از ماشین پیاده شد قد نسبتا بلندی داشت مانتوی طوسی رنگ بلندی پوشیده بود با یه شال مشکی زیرش تاپ مشکی تنش بود با شلوار جین آبی و بوت مشکی رفتم جلو سلام گرمی کردم قهوه رو به سمتش دراز کردم گرفت تشکر کرد و گفت میشه تو بشینی پشت فرمون گفتم حتما در سمت شاگرد رو براش باز کردم نشست در رو بستم و خودم نشستم پشت فرمون عطر گرم و تلخی زده بود بوش و دوست داشتم قبل اینکه حرکت کنم گفتم میخوای با ماشین من بریم گفت نه باید زود برم خانواده فرهنگی ، سفت و سخت داشت اون شب به جای ۱ ساعت ۳ ساعت با هم بودیم و به بهونه های مختلف مامانش رو پیچوند تا دم در خونه رسوندمش گفت نه برو من برمیگردم گفتم نه دیر وقت خودم با تاکسی میرم همینجوری که داشت اسرار میکرد پیاده شدم گفتم برو دیر شده سر کوچه پیاده شدم و رفتم
ساعتای ۱۲ بود که بهم پیام داد
-رسیدی؟

  • آره مرسی که اومدی مامانت چیزی نگفت؟
  • مرسی از تو بابت قهوه خوش طعم نه اولین بار که دیر اومدم
  • خواهش میکنم خیلی خوش گذشت
  • کیان یه سوال بپرسم؟
  • حتما
  • چرا اینجا توی دنیای مجازی و حقیقی انقدر فرق داری
  • چه فرقی!؟
  • اینجا شیطون تری به قول خودت دیوثی از همه چی حرف زدی اما امشب حتی بهم دست هم ندادی خیلی سنگین و محجوب رفتار کردی
  • گفتم دست ندادم چون همیشه یه خانم اول دستش رو دراز میکنه صحبت سکس هم که شوخی بود و تو هم چهار چوب هاتو گفتی و من هم قصدم یه دوستی ساده است هر کاری که داشتی هم میتونی روی من حساب کنی
  • تو این روزا آدم مثل تو کم پیدا میشه خوشحالم که باهات آشنا شدم
    روزا میگذشت و ما مثل دو تا دوست همو میدیدم یه بار بحث گذشته ها شد گفت من یه بار با مامان و بابام اومدم باغتون گفتم اشتباه میکنی نسبت فامیلیمون دور تر از این بود که رفت و آمدی داشته باشیم اما وقتی مشخصات و داد فهمیدم راست میگه اون منو یادش بود ولی من اصلا یادم نیست بچه بودم و چیزی یادم نبود همین داستان باعث شد قرار بعدیمون بشه باغ و جنس رابطمون تغییر کنه

ساعت ۱۷ بود که رسیدیم باغ هوا تازه داشت تاریک میشد بهمن ۹۳ بود همه جا رو برف پوشونده بود ماشینش رو آوردم تو هوا خیلی سرد بود شومینه رو روشن کردم و مبل و کشیدم جلوش کتری رو گذاشتم رو آتیش و یه پتو آوردم نشستیم روی مبل پتو هم انداختیم روی پاهامون افرا گفت چقدر سرد گفتم ببخشید باید زود تر میومدم اینجا رو گرم میکردم گفت نه سرماش دلچسب اومد نزدیکم عکسای فامیل های مشترکمون رو نشون داد به همین بهونه وقتی گوشیش دستم بود سرش رو گذاشت روی شونم
منم سرمو به سرش تکیه دادم گوشیش رو قفل کردم و گذاشتم روی پام گفت کیان دارم بهت عادت میکنم
گفتم میدونی که ما خیلی مشکل داریم گفت آره میدونم قبلا گفتی من فقط حسمو گفتم
سرش رو از روی شونم برداشت توی چشماش نگاه کردم گونه های سفیدش از گرمای آتیش سرخ شده بود گفتم من با تو حالم خیلی خوبه انقدر خوب که تا به حال با هیچ کس انقدر خوب نبوده کاش زودتر می دیدمت سرشو نزدیک کرد و گونم رو بوسید سرشو جدا نکرد دوباره بوسید و بوسید تا آخرین بوس که از کنج لبم بود رفت عقب سرش رو گرفتمو آروم لبامو به لب هاش نزدیک کردم چند بار لب هاشو بوسیدم تا خودش لبو گاز گرفتو لبهامون توی هم گره خورد قرار نبود اینجوری بشه نمیدونستم چیکار کنم دوستش داشتم اما نمیخواستم با احساسش بازی کنم اولین رابطش خاطره تلخی میشد خودش دستش رو گذاشت روی شلوارم و کیره برامدم رو لمس کرد برق شهوت رو توی چشمای خمارش میشد حس کرد همینطور که لب میگرفتم رو به روش پایین مبل زانو زدم کمرش رو به سمت خودم کشیدم که برامدگی کیرم و به کس خیسش برسونم نمیدونستم چیکار کنم فقط میدونستم سکس کردن اشتباه
گونه هاشو بوسیدم خودم و رسوندم به لاله گوشش لرزش بدنش رو حس میکردم دست خودش نبود برای اولین بار حس خاصی رو تجربه میکرد گردنش رو مکیدم با دستم از زیر لباس سینه هاشو گرفتم سینه هاش داغ بود گرمای آتیش و شهوت حسابی داغمون کرده بود صدای نفس هاش توی گوشم میپیچید با یه دست گیره سوتینش رو باز کردم و با هر دو دستم تاپ و سوتینش رو یکجا در آوردن از خجالت چشماش رو بست دوباره گردنشو مکیدم و آروم به سمت سینه های پایین اومدن به نوک سینه که رسیدم صدای نفس هاش تند تر شد با یه دستم کل سینشو و گرفته بودم و آروم فشار میدادم با لبهام نوک سینه دیگش رو لیس میزدم و گاهی آروم گاز میگرفتم آروم لبهامو روی پوست تنش کشیدم و پایین رفتم تا به دکمه شلوارش رسیدم سرمو بلند کردم و گفتم اجازه هست با سر تایید کرد دکمه شلوارشو باز کردمو آروم درش آوردم شرت سفید جذابی پاش بود که لبه هاش گیپور بود انقدر شهوتش زیاد بود که حتی شلوارش هم خیس شده بود شرتشو آروم پایین کشیدم آب سفید رنگ و -
غلیظش همه جا رو خیس کرده بود حتی رون های سفید و پرش کاملن خیس بود شرتش رو که در آوردم از شرم و حیا پاهاشو بهم چسبود از خیسی ترشحات واژنش شرتش سنگین شده بود نگاهی به بدنش که حالا کامل لخت بود انداختم سینه های درشت با نیپل صورتی کمر باریک و لگن پهن دستام رو روی سینه هاش گذاشتم آهسته فشار دادم و آروم تا روی زانو هاش بدنشو لمس کردم زانو هاشو باز کردم هیچ وقت کسی رو ندیده بودم که انقدر خیس باشه حتی رویه مخمل قرمز رنگ مبل خیس شده بود از کنار زانوش زبونم و به سمت کسش کشیدم پاهاشو کامل باز کردم دستام روی رون پاهاش بود کامل لرزیدن کل بدنش رو حس میکردم تا کنارکسش زبونم رو کشیدم و همونجا نگه داشتم شروع کردم به مکیدن کنار کسش آروم بالا رفتم داشت دیونه میشد با زانوهاش بی اختار به پهلوم ضربه میزد میدونستم میخواد زود تر کسش رو بخورم اما من کارمو بلد بودم دوست داشتم اولین تجربه اورالش خیلی خوب باشه تا زیر نافش بالا رفتم هر لیسی که میزدم به اختیار پاهاش بالا میومد آروم پایین رفتم و شروع به لیس زدن لبه دیگه کسش کردم با رون هاش سرمو محکم فشار میداد اما من ول نمیکردم تا بالاخره گفت بسه دارم میمیرم سرمو عقب کشیدم توی چشم های خمارش نگاه کردم گفتم هنوز شروع نشده گفت وای فکر کنم بمیرم دستم رو بین کسش بالا کشیدم کل کف دستم خیس شده بود از آب غلیظی که داشت ازش بیرون میریخت کف هر دو دستم و بهم مالیدم و جوری که ببینه دستام رو از هم جدا کردم آبش بین دو دستم کش میومد دو دستم رو روی سینه هاش گذاشتم و بی مقدمه به سمت کسش هجوم بردن از پایین ترین نقطه کسش لیس محکمی زدم و تا کلیتوریس ادامه دادم جیغ بلندی زد یه لحضه مکث کردم و شروع به مکیدن کلیتوریس کردم هم زمان سینه هاش که حالا با آب خودش لیز شده بود نوازش میکردم نوک سینه هاش داشت کف دستم رو سوراخ میکرد و کلیتوریس باد کردش که حالا اندازه سر خودکار بیک شده بود و مک میزدم یکی از دستام رو پایین آوردم شروع کردم با انگشت وسط پایین کسش رو ماساژ دادم کمی هم به داخل فشار میدادم نه اونقدر که آسیبی به پرده بکارتش برسه بدنش داغ بود و میلرزید صدای نفس هاش تند بود و بین سینه و روی شکمش عرق نشسته بود دوباره دستم رو بالا آوردم و این بار انگشت اشاره و وسط و روی لبهاش گذاشتم تا خودش هم از این شهد بی نظیر بی بهره نمونه بی اختیار هر دو انگشتم رو تا جایی که میتونست توی دهانش فرو برد و شروع به مکیدن انگشتام کرد دهانش به قدری داغ بود که مطمئنم اگه کیرم به جای انگشتام اونجا بود میسوخت قطعا خیلی لذت بخشه وقتی که کیر عزیزم که تحت فشار توی شلوار جینم بود و حالا خودش هم شهد قابل توجهی و ریخته بود توی شرتم وارد این دهان میشد زبونم رو به سرعت روی کسش بالا پایین کردم دو انگشتی که حالا با مخلوطی از بزاق دهان و آب کسش خیس بود پایین آوردم باهاشون کلیتوریسش رو گرفتم شروع به بالا پاین کردن کردم و همزمان با زبان کسش رو لیس میزدم چند لحظه همین کار رو ادامه دادم که صدای نفس هاش تند تر و تند تر شد فهمیدم داره به بهترین ارگاسم زندگیش میرسه سرعتم رو بیشتر کردم دست و زبون و فکم درد گرفته بود اما انقدر دوسش داشتم که مهم نبود پشت سر هم با صدای لرزون و عجیبی فقط میگفت وای واای و آخرین بار با صدای بلند جیق زد کیااااان باسنش رو از روی مبل بلند کرد و کسش رو به صورتم فشار داد چند تکون محکم خورد با کسش به صورت ضربه میزد در حدی که دندونم به استخون لگنش خورد و روی مبل افتاد ادامه دادم محکم با رون های پاش سرم رو فشار میداد و میلرزید با دست سرمو به عقب هل داد و گفت بسهههههه بسههههه مردم
صورتم خیس خیس شده بود با دست صورتم و خشک کردم و گفتم چه خبره مگه چاه آب خندید و همونجوری تن بی جونش و روی زمین بین مبل و شمینه ولو کرد و با دست پتو رو روی تنش کشید بلند شدم کیر مو توی شلوار جا به جا کردم شرت خودم هم خیس شده بود یه کوسن از روی مبل برداشتم زیر سرش گذاشتم به بهانه اینکه پتو رو کامل روی تنش بکشم از پشت نگاهی به بدنش انداختم به بغل خوابیده بود و پاهاش رو توی سینه جم کرده بود کون درشت و سفیدش قوس زیبایی داشت و خط کسش بیرون افتاده بود بینظیر بود از پشت بغلش کردم و کیرم رو به کونش چسبوندم دستم رو زیر سرش گذاشتم چند دقیقه ای تن بی جانش رو نوازش کردم چرخید بوسی از لبم کرد و گفت مرسی دستش رو روی سینم گذاشت گفتم قرار نبود اینجوری شه نگاهش رو دزدید سرش رو روی سینم گذاشت موهاش بوی همون عطری رو میداد که اولین بار حس کردم دختر دوست داشتنی بود اما واقعا نمیشد باهم باشیم دستش رو آروم به سمت شلوارم برد خواست کمربندم رو باز کنه دستش رو گرفتم سرشو بلند کرد و بهم خیره شد با تعجب پرسید باید اجازه بگیرم گفتم نه الان آمادگیشو ندارم وقت هم نداریم باشه برای بعد گفت پس تو چی گفتم حالا وقت هست .
وقتی دید من علاقه ای نشون نمیدم لباس هاش رو پوشید و رفتیم کل مسیر هیچ حرفی زده نشد سر کوچه ایستادم گفتم مرسی که اومدی گفت تو مرسی نفهمدیم چرا نذاشتی کاش تو هم ارضا میشدی چرا نذاشتی گفتم به خاطر همین سکوت و فکرایی که تا اینجا تو سرت بود پیاده شدم خداحافظی کردم اما افرا پیاده نشد از روی دنده خودش رو به فرمون رسوند و رفت داخل کوچه من هم سوار ماشین خودم شدم و به سمت خونه حرکت کردم
شب دوباره پیام داد رسیدی ؟
گفتم: آره
گفت: ناراحتم کاش تو هم ارضا میشدی حالا که تا اینجا رفتیم چرا نذاشتی؟
گفتم وقت واسه شکستن خط قرمزات همیشه هست دوست ندارم بدون فکر از روی شهوت کاری رو بکنی که بعد ها پشیمون شی خوب فکر کن اگه دوست داری اولین رابطه جنسیت رو با من تجربه کنی انجامش میدیم بهتر از این بار قبلش هم میرم شومینه رو روشن میکنم
خندید گوشیمو کنار گذاشتم چشمامو بستم خوشحال بودم که اونقدر بزرگ شدم که با شهوتم زندگی یه دختر رو نابود نکنم و لکه سیاهی نباشم توی زندگیش…

ادامه دارد…

نوشته: کیان


👍 3
👎 4
11801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

792092
2021-02-16 00:57:30 +0330 +0330

بابا یوزارسیف!!

پی نوشت: به نظرتون اگه یه روزی ماشین زمان اختراع بشه و گذشته رو ببینن و بفهمن بوتیفار واقعا برای چی یوسف بچه خوشگل رو از بازار خریده بازم شاهد این نوع کستانهای من در آوردی خواهیم بود؟؟ طرف نامزد داره در شرف ازدواجه بازم با دخترای دیگه قرار میزاره بعد وقتی دختره شورتشو در میاره یهو پیغمبر میشه !!

4 ❤️

792109
2021-02-16 01:42:10 +0330 +0330

دختری که اولین بارشه حتی اگه گونه‌ش رو هم بوس کنی از خجالت آب میشه چه برسه به لب. بعد اون وسط لب گرفتن دستشو از روی شلوار گذاشت روی کیرت؟
یا دختر باکره ندیدی یا با اصغر قصاب رفته بودی باغشون گوشتشو برات سیخ کنه.

1 ❤️

792182
2021-02-16 10:43:20 +0330 +0330

یا سارا و نیکا !!!
مگه داریم ! مگه میشه !

1 ❤️

792186
2021-02-16 11:06:27 +0330 +0330

کونی نگو دهاتی اگه تخم داری گذرت ازاینورا بیفته وفقط سرت روبلند کنی به هوا دید زدن اون موقع س فرق خود شهری تو با دهاتی میدونی

0 ❤️

792205
2021-02-16 13:23:24 +0330 +0330

خب کصخل اینجوری که تو داری میگی دوسش داشتی!آدمی که یه نفرو دوس داره مگه کصش خله که ولش کنه؟خب راحت بگو خروسم دیگه واسه چی کصشعر فلسفی تفت میدی

0 ❤️

792239
2021-02-16 17:40:06 +0330 +0330

کیان

چرا فکر میکنی بزرگ شدی و میتونی خودتو کنترل کنی؟
به نظر من همون لحظه که فارغ از یاد عشقت،افتادی دنبال تور کردن یه دختر دیگه،تو همونجا هم کنترلتو از دست دادی هم خیانت کردی همم یه دختر پاک دیگه رو خراب کردی.
من همیشه میگم آدم فقط موقعی اجازه داره از یکی خواستگاری کنه که دیگه ۱۰۰ درصد مطمئن بشه جز اون چشمم به دنبال کس دیگه نخواهد بود.لااقل یکسال اول چنین اتفاقی نمیفته.
اما تو واقعا ریدی و داغ خیانت تا ابد رو پیشونیته.

0 ❤️

792242
2021-02-16 17:45:46 +0330 +0330

نمیدونم لایک کنم یا دیس 😕

0 ❤️