عشق بی پایان

1401/02/19

سلام . امروز خواستم یکی از تجربه های سکسیمو باهاتون به اشتراک بزارم . اسم من امیره و بیست سالمه . قدم ۱۷۵ و وزنم ۸۰ و هیکلم رو فرم . حدود پنج ساله که زبان میرم و اونجا اولین خاطره ام رقم خورد . اولین روزی که رفتم دیدم که با دختری به نام مهرناز هم کلاسی شدم ، یه دختر همه چی تموم . سینه های سفید و گنده ، کون بزرگ و کلوچه تپل . همون روز که دیدمش به من نظر داشت و یواشکی بهم چشمک میزد و لبشو گاز میگرفت . یبار ازش پرسیدم : چرا اینطوری میکنی؟ گفت : چند وقتیه دوست پسرم ولم کرده واسه همین هیچ کاری نمیتونم بکنم . منم که منظورشو فهمیده بودم گفتم : پس امروز بعد کلاس یه سر بیا خونه ما تا ببینم مشکلت چیه . اون روز وقتی رفتم خونه سریع شرو کردم به مرتب کردن . حدود ساعت ۵ مهرناز رسید و در زد . اومد تو و نشست روی مبل . منم براش شربت آوردم تا خنک بشه . یکم گذشت . گفت : عزیزم من حوصله ام سر رفته . میشه یه فیلم بزاری با هم ببینیم؟ رفتم سراغ تلویزیون و فلشم رو در آوردم و زدم به تلویزیون . گفتم : چی دوست داری ببینی؟ گفت : تایتانیک داری؟ گفتم : تایتانیکم دارم . فیلمو گذاشتم و رفتم توی آشپزخونه و با یه ویسکی و دوتا لیوان برگشتم . گفت : اینا چیه؟ گفتم : بخور حالت جا بیاد . هردومون یه دو سه تا شات خوردیم و فیلمو نگاه کردیم . وسطای فیلم یهو سرشو گذاشت رو شونم … گفتم : چیکار داری میکنی؟ گفت : میخام اینجا باشم . بوی تو بهم آرامش میده😐 منم که میدونستم از اثرات مشروبه چیزی بهش نگفتم . بعد از چند دقیقه دیدم داره صورتشو میماله بهم . فیلمو خاموش کردم و بهش گفتم : چیکار داری میکنی؟ گفت : عشقم من دوستت دارم . گفتم : منم دوستت دارم ولی اینکارا چیه؟ گفت : بزار کارمو انجام بدم بعد بهت میگم . صورتشو چرخوندم و حسابی لباشو خوردم . بعد از چند دقیقه پیراهنش رو در آوردم و پشت بندش سوتینش رو هم در آوردم . دوتا هندونه افتاد بیرون . حسابی خوردمشون و گازشون گرفتم . مهرناز آه و اوه میکرد و سرمو به سینه هاش فشار میداد . بعد از چند دقیقه شلوارشم در آوردم و دیدم شورتش خیسه خیسه . شورتشم در آوردم و دستمو مالیدم به کسش . مثل آینه بود و معلوم بود تازه شیو کرده . منم کم نذاشتم و حسابی کسشو خوردم . آخرش دیدم که یکم آب با فشار از کسش پاشید بیرون . فهمیدم که ارضا شده . یکم افتاد تو بغلم و بیحال شد . گفت : عاشقتم دیوونه . چقدر تو خوبی . دوستت دارم . گفتم : منم عاشقتم . از روز اولی که دیدمت عاشقت شدم ‌. گفت : پس حالا که همدیگرو دوست داریم یه لول بریم بالا . گفتم : باشه . نشستم رو مبل و اونم سرشو آورد روی پام و شلوار اسلشی رو که پام بود در آورد . جیغ زد . گفت : این چیه؟ گفتم : بزرگه؟ گفت : خیلی . جر میخورم با این . گفتم حالا یکم ساک بزن . گفت : باشه عزیزم . لباشو دور کیرم حلقه کرد و کامل کرد تو دهنش . باورم نمیشه ولی ماهر بود تو ساک زدن . وقتی ساک میزد چشماشو میبست و معلوم بود که داره حال میکنه . بعد از چند دقیقه آبم اومد و ریخت تو دهنش . اونم همشو خورد . گفت : جوون . چقدر خوشمزه بود . گفتم بیشترم میتونم بهت بدم . گفت از خدامه . منم یکم تف به سر کیرم زدم و کردمش تو کونش . گفت : از پشت نه پرده ندارم از جلو بکن . چون نمیخاستم اذیت بشه از جلو کردم . کسش خیلی تنگ بود و معلوم بود که خیلی وقته نداده . گفتم : چقدر تنگی . گفت : آخه اون دوست پسر بیشرفم بهم توجه نمیکرد و من مجبور بودم جق بزنم . گفتم : دیگه لازم نیست جق بزنی چون من اینجام و پاهاشو دادم بالا . کسش انقدر خیس بود که نیازی به تف نداشت . شروع کردم به تلمبه زدن و اونم آخ و اوخ میکرد . بعد از چند دقیقه یه فشار آبی رو روی کیرم احساس کردم و فهمیدم ارضا شده . منم تلمبه هامو بیشتر کردم . گفتم : آبم داره میاد . گفت بریز رو شکم و سینه هام . منم همشو ریختم رو شکمش و یکمی ام ریخت روی سینه هاش . با دستمال تمیزش کردم و همینطوری افتادیم تو بغل همدیگه . طرفای ساعت ۸ بیدار شدم و دیدم که داره لباساشو میپوشه که بره . گفتم : خیلی خوش گذشت عزیزم . بازم بیا اینجا . گفت : که بازم جرم بدی؟ هردومون خندیدیم و من اونو تا در بدرقه کردم و برگشتم . الانم که حدود دو سه ساله با هم ازدواج کردیم و هر روز با هم حال میکنیم

نوشته: امیر


👍 2
👎 9
5501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

873098
2022-05-09 17:03:53 +0430 +0430

مسخره

0 ❤️