عشق زاییده نفرت (۱)

1400/11/03

عشق زاییده نفرت(۱)
سلام،خوبین امیدوارم حالتون خوب باشه این داستان یه داستان درموردادمی کزندگیش خیلی بالاوپایین داشته بعضی چیزاش دست خودش بوده و بعضی چیزا اصلا دست خودش نبوده و امیدوارم خوشتون بیاد🌹😍😍لطفا باحس بخونین چون با حس تمام قلبی نوشتم بعضی جاهاش رو واقعی توصیف کردم بعضی جاهاشم تخیلی نوشتم تا اب و تاب بدم امیدوارم خوشتون بیاد 😍🌹🙏🏻راستی اسامی افراد رو عوض کردم

حالم بد بود خیلی بد اون شب رو هیچ وقت از یاد نمیبرم اون ادم کثافت اشغال رو،از کسی حرف میزنم ک تموم وجودم بود حالم بده نگار چیکار کنم سرم بنگ اجی به مامان نگو کجارفتم باشه بین خودمون بمونه من برم دوش بگیرم وبخوابم .
رفتم توی اتاقم درکمد رو باز کردم دیگه هیچ جذابیتی برام نداشت تواون اتاق از هرخاطره ای ک داشتم بدم میومد از زندگیم بدم میومد ونمیدونستم دقیقا چی میخام اون همه حواس پرتی واسه چی بود مگه این قدر ارزش داشت ؛با بی میلی حوله و شرت و شوتین و تاپم رو برداشتم همون لباسایی ک همیشه دوستشون داشتم رفتم تو حموم لباساروروی رخت کن گذاشتم و پرده روکشیدم چندروزی نرفته بودم حموم و بدنم حسابی چرب بود،اب سرد رو باز کردم دلم میخاست بااب سرددوش بگیرم ولی خیلی بدنم دردمیکرد،اون نامردالهی دستش بشکنه خیلی اذیتم کرده بود بدنم به شدت درد میکرد بیخیال اب سرد شدموبااب گرم حموم کردم یکم ک گذشت یاد بچیگیام افتادم مامانم الهی قربونش برم منو حموم میبرد من هیچ وقت ادم نشدم هنوزم که هنوزه ادم نشدم‌والان مادرمو میخام کاش پیشم بودالان هی چی بگم کمه بوی عطر مادرم از بوی ۱۰۰۰۰تا پسر برام لذت بخش تره عاشق مادرمم واقعا دختر بدی بودم زیردوش تو خودم رفتم و حسابی حالم گرفته شد یکمم شیطونیم گل کرده بود ولی ن حالشو داشتم ن حوصلشو برای همین شروع کردم به شستن بدنم من همیشه مارک استفاده میکردم ولی دوستم چند تا محصول فوق العاده پیشنهاد کرد عاشقشون شدم هم بوشون عالی بود هم کیفیت داشتن ودارن،اینو گفتم که‌اگه دنبال محصول بهداشتی سلامتی مراقبتی هستین وبرندباز هستین حتما این برند رو امتحان کنین (کریستال و ام ان دی و اروماتیک و مورال ام و سوپر استار)برند های معروفی ان خب و من عاشقشونم، دوشم رو گرفتم و اومدم بیرون خیلی سرد بود جرعت نکردم از رختکن بیرون برم کامل خودمو خشک کردم و لباس زیرامو پوشیدم و تاپم رو پوشیدم حوله رو دورم پیچیدم و رفتم سر کمدم شلوارم رو پوشیدم یه شلوار چسبی سفید ک به پوست جوگندمیم خیلی میومد یه ژاکت نیلی هم داشتم ک خیلی برام گشاد بود از زور سرما پوشیدمش رفتم جلو ایینه و خودمو نگاه کردم لباسا بهم میومد ولی ازاون دخترخوش خنده شیطون بازیگوش ک از دیوار راست صاف میرفت بالا خبری نبود من دیگه اون ادم صابق نبودم حالم به شدت بد بود سرم حسابی درد میکرد اصلا حال نداشتم ک بشینم پای گوشی ولی از زور کنجکاوی شروع کردم توی اینستا و واتساپم و تلگراممو چک کردن واتساپم رو چک کردم دیدم از تموم دوستام همکلاسیام و معلمم و … پیام بود حوصله نداشتم بازشون کنم رفتم توی تلگرام جا خوردم هیچ کس پیام نداده بود به جز ۱ نفر ک نمیشناختمش پیام داده بود :
+سلام بانو خوبی نتونستم خبری ازت بگیرم ناراحت و نگرانت شدم اومدی بهم پیام بده 😘😘
یه لحظه میخکوب شدم و از تعجب دستام تکون نمیخورد خدایا این کیه مگه من کیم ک اینطور پیام داده این قدر نگرانمه من ک کسی رو ندارم ک نگرانم باشه اون از دوست پسر اشغالم ک بخاطر سکس از اعتمادم سواستفاده کرد اون خانوادم ک هیچ کدومشون ازم خبری نمیگیرن تنها کسی ک نگرانم میشه ابجی نگارمه ک اونم رفیقمه رفیق چندین سالمه با مامانم ک اونم سرش به کوچوهامون بنده ۳ تا برادر و خواهر کوچولو ۵ ۶ ساله دارم ۲ تا برادر و ۱ خواهر خب ، خودم تو خیالاتم جنگ جهانی سوم راه انداخته بودم ک با صدای پیام گوشیم خیالات از سرم پرید صفحه گوشیم رونگاه کردم دیدم همون ادمه نمیدونستم پسره یا دختر داشت تایپ میکرد

به‌به زیبای خفته از خواب بیدار شد بالاخره ،چه عجب بعد ۱۸ ۱۹ ساعت سین کردی خوبی؟؟😍😍😍دلم حسابی واست تنگ شده لباساتو بپوش بانیلوفر و پریناز میام دنبالت بریم خوشبگذرونیم دلم حسابی هواتوکرده😘😘
پیام دادم :
+ببخشیدشما؟!نشناختمتون شمادوستای منواز کجا میشناسین شمارتون هم ک برای من نیوفتاده

-منم کیوان دوست نیلوفر ک همیشه ۵ ۶ تایی خوش میگذروندیم امشب نیلوفر و پریناز نگران تو بودن پیامت دادن جواب ندادی منم توی تلگرام پیامت دادم خب به ابجیت بگو و باهم لباس بپوشین میایم دنبالتون تا ۵ دقیقه دیگه حاظر باشین
سریع رفتم توی اشپز خونه گفتم نیلوفر با بقیه بچه ها تا ۵ دقیقه دیگه میان اینجا
نگار بلند شد،رفت سمت کمدش لباساشوعوض کرد و اومد بهش گفتم چ خوشگل شدی بهم گفت نمیخای عوض کنی لباساتو گفتم ن همینا خوبه فقط پالتوم رو میپوشم گفت خب بریم من موهامو شونه کردم واتکلن های رومیز ارایشمو نگاه کردم من عاشق عطر های تلخ و سرد بودم ک مردا رو دیوونه
میکنه (ادکلن هوگو بوس وومن )و(ادکلن جنیفر لوپزدسئو زنانه)(کالوین کلین تروث زنانه)
ولی هیچ کدوم از این ادکلن هارو امشب دلم نمیخاست بزنم نمیدونم چرا ،روبه ابجیم کردمو گفتم اجی عطر یا ادکلن داری بهم بدی گفت تو ک خودت منبع اینجور چیزایی تازه از من میخای گفتم نمیخام امشب از ادکلن های خودم استفاده کنم یه چیز متفاوت میخام گفت خب باشه بیا نگار از رایحه های ملایم و شیرین خوشش میومد برعکس من برای اولین بار یه چیز جدید رو میخاستم امتحان کنم (ادکلن Dior Addict EDP دیور ادیکت ادوپرفیوم)
زدم و نیم بوت هامو پوشیدم و جلوی در جلوی ایینه واستادم رژ۲۴ ساعته برند mndرو زدم و خط چشم و ریمل و صابون ابرومو کشیدم و از ccکرم تیره استفاده کردم ، خلاصه گوشیمو برداشتم و رفتم پایین نگار هم مانتو جلو بازشو پوشیده بود نگار یه دختر بلوند خوشتیپ شیک پوش بود ک نزدیک ۱۳ ۱۴ سال رفیق من بود و از کودکی باهم بزرگ شده بودیم خب پوست خیلی شفاف و سفیدی داشت وتپل بودبرعکس من ک نسبتان چاقم ن لاغر چشمای عسلی موی مشکی پر کلاغی و بدن فوق العاده عالی طوری ک من همیشه وقتی میبینمش شیطونیم گل میکنه دلم میخاد باهاش ور برم ولی نشده یعنی روم نمیشه بهش بگم خلاصه نگار با یه شلوار لی چسبون مشکلی یه کفش اسپورت یه کافشان سفید اومد بیرون تا دیدمش گفتم باز پسر کش شدی سیندرلا لپم رو بوس کرد و گفت توهم دست کم نداری توکه خیلی خوشگل تر از منی دستشو گرفتم و رفتیم دم در و رفتیم تو ماشین نشستیم سلام کردم نیلوفر بغلم کرد گفت دیوونه معلوم هست کجایی دلم واست تنگ شده بود نگرانت بودم گفتم براتون تعریف میکنم بریم امشب اصلا حال حرف زدن ندارم رفتیم توی یه کافیشاپ دم دمای غروب افتاب بود تازه داشت تاریک میشدهوا،من یه قهوه تلخ بدون شکر سفارش دادم بقیه بچه هام کافه لاته با کاپوچینو و قهوه سفارش دادن بعد خوردن نوشیدنی هامون من حالم یکم بهتر شد از سر میز بلند شدم رفتم بیرون کافیشاپ و یه نفسی تازه کردم پریناز اومد پیشمو گفت
_چته توفکری؟؟!!
+هیچی عزیزم توبروتومن یکم اومدم هوا بخورم حالم عوض شه بهتر شدم میام
_بیخیال هنوز تو فکرشی؟؟!!
+توفکرکی؟اون اشغال منظورته ؟؟😕😕🤦‍♀️🤦‍♀️
_ببین نگو ن ک اصلاباورم نمیشه
+پری گیر نده برو منم الان میام

پری دستمو گرفت و از لپم یه بوس کرد و گفت دوست دارم اجی گفتم دیوونه ای بخدا برو تو الان میام ☺🖤
قلبم دیگه مثل قلب نبود حوصله هیچی نداشتم ولی باید گذشت ادم وقتی زمین میخوره باید دوباره بلند شه و ادامه بده من زمین خورده بودم بدجورم زمین خورده بودم طوری ک حس میکردم تموم استخونای بدنم شکسته انگار فلج کامل شده بودم هیچ حسی در درونم دیگه نبودهمشم به خاطر یه مرد بود اره یه مرد خوشتیپ پولدار هنر پیشه اسمش آسلان بودآسلان به معنی (شیر دلیر قوی و جسور)اسم ترکی و مال اذربایجان
من کل زندگیم رو روی آسلان قمار کرده بودم عاشقش شده بودم درحالی ک الان ازش متنفر بودم روزی ک من با آسلان اشنا شدم توی دانشگاه بود یه پسر خوشتیپ مو سفید با اینکه سنش از من ۱۰۱۲ سال بیشتر بودو سنی نداشت تمام موهای سرش سفید بود و صورت خوشگل و سفید با ته ریش و همیشه کت و شلوار مارک میپوشید نمیدونم ولی خیلی خوشتیپ بود من درسامو به دلیل اینکه همیشه دوس داشتم طراح دکوراسیون و معمار منظره بشم سعی میکردم با بورسیه بخونم وضعیت خانوادگی من متوسط خداروشکر دستمون به دهنمون میرسه ولی نمیتونستم خرج تحصیلمو بندازم گردن پدرم برای همین سعی میکردم این قدر درس بخونم ک بتونم با بورسیه قبول بشم وبورسیه هاردوارد رو بگیرم ولی یهو ورق برگشت من دیگه نتونستم ادامه تحصیل بدم همشم بخاطر این بود ک بورسیه دانشگاهم قطع شده بود خیلی حالم بد بود رفتم تحقیق کردم دیدم‌،شرکتی‌که بورسیه هارومیداده بعد چند وقت قطع کرده
درباره ی شرکته تحقیق کردم دیدم صاحبش یه پسر به نام آسلان واقعا ازش متنفر بودم چون رویامو خراب کرده بود
من یه دوست پسرداشتم که اسمش دوروک بود پسر خوشگلی بود شیرین و زبون باز و پولدار و هنر پیشه عاشقش شده بودم و چند روز یه بار بهم زنگ میزد ک همو ببینیم و منم میرفتیم و توی پارک قدم میزدیم یه شب حالم گرفته بود دعوابا مامانم داشتم سر خورد و خوراکم چون من همیشه زیاد میخورم خخ جوری ک یا من دیگه نمیتونم بخورم یا غذا دیگه تو سفره نیست ،حالم گرفته بود تا اینکه دوروک زنگم زد گفت دلارام کجایی گفتم هیچی خونم گفت زود بیا پایین جلو در خونم رفتم پایین و بغلش کردم و گفتم بریم ک مامانمم ببینه شر میشه
گفت اشکالی نداره از لبام وسط کوچه یه بوسه ریز کوچولو گرفت و گفت دلم عشقم واست تنگ شده هی نگاش میکردم و اونم تعریف میکرد تا این ک گفت میخای بریم خونه ما گفتم خونه شما؟
-ارع دلارام چطور مگه ؟!!!
+هیچی ولی چرا اخه؟؟🤔😐😶
-میخام به مامانم نشونت بدم
+نه باشه یه وقت دیگه بریم قدیم بزنیم
-اره بریم خیلی دلارام امشب خوشگل شدیاوبه لپم یه بوسه ای زد و دستمو بوسید
بغلش کردم و گفتم ک دوستش دارم لبخند زد حدود ۱ ساعتی از صحبتامون رد شده بود تا اینکه متوجه ساعت شدم دیر کرده بودم خانوادم هیچ محدودیتی برای من نزاشته بودن و از هر لحاظی ازاد بودم ولی همیشه تا قبل ۱۰ خودم رو موظف میدونستم خونه باشم برای همین خدافظی کردمو و برگشتم خونه وقتی برگشتم رفتم تو اتاقم و شروع کردم کتابی ک دوست داشتم رو خوندن و چند تا جمله جدید ک امروز یادگرفته بودم وبرام جالب بودرو روی تخته سیاه اتاقم نوشتم و یه عکس از آسلان چاپ کرده بودم و چسبونده بودم روی دیوار روبه روی ورودی اتاقم هرموقع ک تواتاقم میومدم یه سلام میکردم و فوش میدادم اگه اروم میشدم میرفتم به کارام میرسیدم اگه اروم نمیشدم با دارت عکسه رو سوراخ سوراخ میکردم یه راه ارامش بخشی به ادمه من عاشق اینم آسلان رو تیکه تیکه کنم 😂😂
راستی من با دوستم ملک بانو و نگار و مادرم و خانواده مادریم توی ۱ خونه ویلایی زندگی میکنیم مادر من فارس ولی پدرم ترکه ازدواجشون با مخالفت بوده و برای همین پدرم قید خانواده شو میزنه تا با مادرم ازدواج کنه ازدواج ک میکنه مادر بزرگم از ارث و میراث پدرمو محروم میکنه و حق برگشتن بهش نمیده ولی خانواده مادریم پدرو مادرمو قبول میکنن و باهم زندگی میکنیم
و اینم بگم من توی خانواده راحتی بزرگ شدم هیچ محدودیت برای کارهام و لباس پوشیدن و … ندارم ولی خودم سعی کردم احترامی ک پیش خانوادم دارم رو حفظ کنم
من یه دختر شیطون ازاد بازیگوشم ک خیلی حشری و شهوتی هم هست ولی تا حدودی خودمو کنترل میکنم .
من کوچولو بودم حدود۹ سالم بود بابام گفت ک عزیزم برو از نانوایی سر کوچه چند تا نون بگیر بیا لباسامو پوشیدم رفتم ک نون بگیرم یه خاطره خیلی تلخ اون موقع برام پیش اومد وایجاد شد و همیشه با خودم میگم ایا این زندگیم این حشریت من به خاطر اون موقع است؟؟!!!
من همینطور ک داشتم پیاده رو رو طی میکردم دوست پدرم رو دیدم سلامی کردم و رد شدم برگشت صدام زد گفت:
-سلام دختر خوشگل خوبی دخترم کجا داری میری ؟!
+هیچی عمو دارم میرم نانوایی نون بگیرم خوبم
-بابات چطوره چند روزیه ندیدمش وکجاس؟!!
+خونه اس وحالش خوبه من برم
اومدم خدافظی کنم که گفت‌دلارام میشه کمکم کنی ببخشید عمو جان پرسیدم چه کمکی گفت سطل کف رو برام میاری با خوشحالی قبول کردم تازه میخاست ماشینشو بشوره تارفتم توی پارکینگ درو بست ترسیدم شروع کردم گریه کردن اومد و گفت چیه دلارام جان گفتم چرا درو قفل کردی گفت کاری ندارم بهت ک عزیزم فقط به عمو کمک میکنی گفتم چ کمکی دستشو گذاشت رو رون پام گفت بزار ببینم با ترس و گریه مخالفت کردم ک زد تو گوشم گریم شدت گرفت و اعصابش خورد شد گفت در بیار شلوارتو دید گوش نمیکنم به زور دراورد منو چسبوند به دیوار و پاهامو باز کرد شروع کرد خوردن پام و واژنم هیچ لذتی برا من نداشت بلند شد و شلوارشو با شرتش تا زیر زانوش پایین کشیدو کیرشوکرد تو دهنم بدم اومد کیرش بزرگ سفت بود حالم به هم خورد و بدجور حالم بدشد،سرمو به علامت مخالفت تکون میدادم نمیخاستم دیگه بخورم میخاستم برم وقتی دید مخالفت میکنم اعصابش خورد شد و منو زد و در ماشینشوباز کرد و منو به شکم روی صندلی عقب خوابوند و افتاد روم سعی کرد کیرشو بفرسته توی کونم ولی کیرش بزرگ بودهرکار کرد نتونست بکنه ومنم یکم دست و پا میزدم برای همین خسته شد و به لاپایی زدن راضی شد ابش اومد و خالی کرد لای پام لای لپای کونم همون موقع در پارکینگ باز شد(خونه طوری بود ک هرکس میخاست وارد بشه باید از پارکینگ وارد میشد) مادرخانومش با برادر خانومش وخانومش اومدن تو پارکینگ تا منو لخت و اونم با کیر و بدن نیمه لخت دیدن برادر خانومه و خانومش رفتن سراغ دوست بابام واونم از ترس فرار کرد من فقط گریه میکردم مادرخانومه اومد و اشکامو پاک کرد و تمیزم کرد و لباسامو پوشوند و گفت ک از بابت دامادم معذرت میتام زود برو خونتون 🥺با گریه مسیر خونه رو طی کردم و وقتی رفتم خونه بابام گفت چرا گریه میکنی چرااین قدردیر اومدی؟
خودمو انداختم بغل بابام چون هنه سر پناه یه دختر باباشه حرفی نزد ارومم کردو هرکار کرد نگفتم ترسیدم بزنتم یا دعوام کنه نگفتم ولی کاش بهش میگفتم حالم تاچند وقت بد بود این شروع اتفاقات سکسی من توی دوران زندگیم بود که اولیش این بودتا مدت ها دپرس بودم خیلی نگذشت ک یه اتفاق سکسی دیگه بعد اون سکسم افتاد با یه پسر جوون خوشگل خوشتیپ وچهار شونه قد بلند و هیکلی بود ک اگه ازاین خاطره راضی بودید اون روهم مینویسم
امیدوارم از خاطره ی تلخم خوشتون اومده باشه واسه زیباتر کردن و راحت ترخودتون و برای درک بهتر سعی کردم یکم اب و تاب بدم ولی واقعیت هارو بر اساس اون چیزی ک اتفاق افتاده بود بیان کردم اگه مورد پسند بود بازم بقیه سکس هامو مینویسم ممنون بابت تایمی که گذاشتید 🌹🌹🌹🙏🏻🙏🏻

نوشته: دلارام خانوم


👍 0
👎 4
10401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

854809
2022-01-23 01:18:43 +0330 +0330

فوق العاده تخمی بود ممنون از شما که ریدی تو وقتمون

1 ❤️

854827
2022-01-23 02:16:45 +0330 +0330

تخیلی و ساخته ذهن
ننویسی خب بهتر نیست؟

0 ❤️

854853
2022-01-23 04:53:45 +0330 +0330

اولاهیچکس نمیتواندشمارامجبوربه نوشتن تراوشات ذهنتان نماید اما اگه این توهم همه ذهنتان رامغلوب خودنمودواحساس کردیدکه کسی نوک تپانچه خودراروی استخوان شقیقه تان گذارده وشمارومجبوربه نوشتن کرده اونوقت بارعایت بعضی الزامات میتوانیدبهترین داستان رابنویسید.من باب تمثیل بارعایت این الزام که داستان درسایت شهوانی وقرارداده میشودواعضای سایت آنرا مطالعه خواهندکردماراملزم به رعایت این اصل میکندکه نوشته مان باید حس شهوت اعضاراتحریک کند.
فلذا اگربخواهیداصل مذکورشده درفوق رادرنوشته تان رعایت کنیدخواهیددیدکه نوشته تان ازصدرتاذیل لغووبیهوده است وبااین اصل بیگانه.چه برای اعضای سایت دادن این آگاهی که چه نوع عطری شامه تان رامینوازدمحلی ازاعراب نداردچه برسدبه ذکراسامی ادکلن های روی میزآرایشتان وشرح وبسط مسائلی که اصلش بیهوده است چه برسدبه طرحش ووصفش ونقدش …!!
نوشته تان دارای ایرادات متعددیست که درصورت تمایل میتوان درموردشان صحبت نمود

1 ❤️

854868
2022-01-23 07:47:58 +0330 +0330

تبلیغ لوازم بهداشتی و ادکلن بود؟؟

0 ❤️

854889
2022-01-23 13:27:55 +0330 +0330

سن نویسنده زیر ۱۶ ساله

0 ❤️

854891
2022-01-23 13:55:57 +0330 +0330

دیگه‌کار به جایی رسیده اینجام‌تبلیغ میکنن 😂😂

0 ❤️

854946
2022-01-23 22:46:40 +0330 +0330

سابق*
ادکلن*
هوگو باس یا تلفظ صحیحش هیوگو باس
تا همینجا خوندم.

0 ❤️

855113
2022-01-24 11:27:05 +0330 +0330

بنظرم تکراری بود

0 ❤️